واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
بامزهترین خوابهای رشتیها خواب دیدن هم مثل بیدار بودن فراز و نشیبهای زیادی دارد و در زندگی تاثیرگذار است. آدمیروی زندگیاش تاثیر حداقلی دارد، مثلا هیچکدام از شرایط اولیه زندگی را خودش انتخاب نمیکند؛ نه مکان تولد، نه زمانش و نه بستگانش را. در طول زمان هم امکان زیادی برای تحول ندارد. در خواب این شرایط بدتر میشود. انسان در انتخاب خوابش هیچ نقشی ندارد و محال است بتواند آن را تغییر دهد. فقط میتواند با بیدار شدن به آن پایان دهد.
خواب ها در لحظات سرنوشت سازی به کمک تاریخ بشر آمده است، کسانی بودند و البته هستند که خواب ها را تعبیر و براساس آن آینده را پیش بینی می کردند و این پیش بینی به نقطه عطفی در زندگی تبدیل می شد.
در کشور ما وقتی خانواده ای عزیزی را از دست می دهد بازار خواب دیدن داغ می شود و در هر دورهمی و مراسمی، فردی خوابی را دیده که متوفی چه وصیتی کرده، چه خواسته ای دارد یا در چه شرایطی زندگی می کند. این خواب ها می تواند زندگی نزدیکان تازه گذشته را دگرگون کند. روان شناسان اما خواب دیدن را منشأ تحولات آینده نمی دانند، بلکه آنها منشا این رویاها را در گذشته جستجو می کنند و از حوزه ناخودآگاهی سخن می گویند. خواب ها چه در گذشته ریشه داشته باشد و چه ریشه تحولات آینده شود، از تاثیرشان در زندگی اکنون آدمی نمی توان گذشت. گاهی فرم زندگی انسان در یک روز نتیجه خوابی است که شب پیش دیده است. گاهی خواب ها آن قدر جذاب یا عجیب است که تا مدت ها در هر محفلی نقل می شود. مزاحم تلفنی این بار همین ماجرا را دست آویزی قرار داده و پرسیده «جذاب ترین خوابی که تاکنون دیده اید چه بوده است؟» مزاحم تلفنی به خواب های پیشین اکتفا نکرده و سری هم به آینده زده است: «فرض کنید می توانید انتخاب کنید که چه کسی را خواب ببینید، آن فرد خوشبخت که او را برمی گزینید که خواهد بود؟ لطفا برای انتخاب از آدم های معروف فراموش نکنید، آدم های معروف در طول بیداری افتخار زیارت شما را پیدا نکرده اند، این فرصت را در خواب از آنها نگیرید.» این پرسش ها را مزاحم تلفنی از مردم شهر باران زده رشت پرسیده است. مردم این شهر تاریخی و زیبا باید خواب های جذابی دیده باشند. خواب های بارانی باید خواب های جذابی باشد، آخر 135 روز از 365 روز سال در رشت باران می آید. مزاحم تلفنی یک دلیل دیگر هم دارد که خواب رشتی ها جذاب است. اولین تئاتر ایران به شکل کلاسیک و در سالن، در شهر رشت شروع به کار کرده است. شما ممکن است از این استدلال راضی نشوید اما مزاحم تلفنی آن را استدلال قوی ای می داند. او با همین استدلال های مستحکم قانع شده که جالب ترین خواب های کشور را رشتی ها می بینند و از همین رو گوشی را برداشته و با چند نفری از 639 / 951 نفری که در رشت زندگی می کنند، سخن گفته است. مریم محمدپور 149...33 صدای پسر جوانی از پشت خط می آید. ابتدا خیلی سنگین سخن می گوید تا حدی که مزاحم تلفنی گمان می برد تلاشش برای گفت وگو راه به جایی نخواهد برد، اما اشتباه می کند: «دو، سه، دقیقه که وقت زیادی نیست، در خدمتتان هستم.» مزاحم تلفنی به ندرت از اشتباهش این همه خوشحال می شود: ـ همه خواب های من خوب است چه وحشتناک باشد چه از این خواب های عادی؛ من بیشتر شب ها خواب می بینم. ـ اگر بخواهید یکی از خواب هایتان را انتخاب کنید؟ ـ دوستم تازه فوت کرده، در خواب دیدمش. او خیلی خوب بود و من خیلی خوشحال شدم. ـ دوست داری خواب چه کسی را ببینی؟ ـ مامان بزرگم چند وقتی است که فوت کرده اما من هنوز خوابش را ندیده ام. ـ خدا رحمتشان کند، بجز ایشان، یک آدم معروف هم انتخاب می کنید؟ ـ معروف یعنی سیاستمدار و قدرتمند باشد؟ ـ فرقی نمی کند. ـ می شود ورزشکار باشد؟ ـ البته. ـ خب، می شود فوتبالی باشد؟ ـ حتما ـ ایرانی باشد یا جهانی؟ ـ هر جور که شما دوست دارید. ـ خب، من مسی را انتخاب می کنم. خیلی دوستش دارم. کاش بشود در خواب با هم فوتبال بازی کنیم. 578 ...345 کارمند صداوسیمای گیلان است و تاکید دارد که تکیه کردن بر خواب ها انسان را به سرانجامی نمی رساند. می گوید: «خوب است انسان بر واقعیت ها تکیه کند، تکیه بر خواب انسان را به سرانجامی نمی رساند.» او بتازگی خوابی ندیده که آن قدر برایش جذاب باشد که یادش بیاید اما انتخابش برای خواب دیدن شنیدنی است: «هر کسی دوست دارد کسی که دوستش دارد در خواب ببیند، خب من هم مثل بقیه دوست دارم کسی را که دوست دارم خواب ببینم.» این مرد جوان البته از بین شخصیت های شناخته شده، گزینه مشخص تری دارد؛ او جواد ذاکر را انتخاب می کند. سیدجواد ذاکرطباطبایی از مداحان نوگرا و مشهوری بود که در سال 85 و در سی سالگی
در گذشت. 695 ... 33 زن میانسالی است و حدود 40 روز پیش خواب عجیبی دیده که متاسفانه صبح که بیدار شده رنگ واقعیت به خود گرفته است. او خواب دیده بود که خواهرش فوت کرده است. می گوید: «خواهرم مریض نبود. مرگش ناگهانی اتفاق افتاد. سنی هم نداشت. پنجاه و پنج ساله بود و خیلی خیلی خوب بود.» او در پاسخ به پرسش دوم پاسخ قاطعی دارد: «من به چنین چیزهایی فکر نمی کنم. خدا هر چه بخواهد همان می شود.» 164...33 پیش دانشگاهی است و همین عبارت کوتاه مشخص می کند جذاب ترین خوابش به چه برمی گردد: «یک هفته پیش خواب دیدم دانشگاه قبول شده ام. رشته ام معلوم نبود و فقط مشخص بود که در دانشگاهم.»
او برای خواب دیدن افراد دو گزینه دارد: مادربزرگش و پرویز پرستویی. 869 ... 34 صدای زن جوانی به نظر می رسد. مادر فرزند شش ساله بودن ، جوان بودنش را تائید می کند. خانم خوش سخن و خوش خنده ای است، اما نمی تواند جذاب ترین خوابش را انتخاب کند، آخر: ـ خیلی زیاد است، من خواب زیاد می بینم مخصوصا خواب بد. ـ خواب چقدر بد؟ ـ مثلا خواب دیدم یکی نفر از نزدیکانم مرده بود. ـ تعبیر که نشده؟ ـ نه خدا را شکر زنده است. اصلا نمی شود شما فردا تماس بگیرید تا من خوابم را انتخاب کنم. ـ دوست دارید چه کسی را خواب ببینید؟ ـ دوست دارم مادرم و بچه ام در خوابم باشند. ـ و دیگر؟ ـ مرتضی پاشایی. من خیلی دوستش دارم. همان شماره تلفن خانم جوان شماره تلفن قبلی یک پسر شش ساله دارد به نام طاها. پسر شیرینی است، در پاسخ به پرسش اول فقط می خندد اما پاسخ به پرسش دومش شفاف است: باب اسفنجی. 582...33 صدای یک مرد پیر شنیده می شود. او فکر می کند تا حالا خیلی خواب خوبی ندیده است: «خواب های ما همه اوراق است». اما وقتی حرف گل می اندازد، از تجربه کم نظیر یک خواب می گوید: ـ دوست دارم خدا را در خواب ببینم. ـ تاکنون دیده اید؟ ـ بله، خدا را خواب دیده ام. اما چه فایده ای دارد خواب ببینی، اما بندگان خدا به چیزهایی که او گفته است عمل نمی کنند. ما کلا عمل نداریم؛ همه حرف هایمان دروغ است. 518 ... 33 جالب ترین خوابش درباره مذاکرات هسته ای بود: «خواب دیدم دارم در هتلی که شبیه به هتل های ایران نبود می چرخم، فضا کم کم برایم آشنا می شود، افخم و عراقچی از کنارم می گذرند و می خواهم بروم سراغشان که ظریف را می بینم. داد می زنم و از ظریف می پرسم نتیجه چه شد؟ ناگهان ظریف با آن لبخند معروفش می آید سمت من و شروع به احوالپرسی می کند، جوری که انگار مرا می شناسد، حال همه را می پرسد. حتی می گوید برای پایان نامه ام کاری کرده ام یا نه. من نمی دانم چرا هول برم می دارد و دیگر نمی توانم از مذاکرات بپرسم. خوابش طولانی بود، بقیه اش را خوب یادم نمی آید، فقط می دانم هیچ نکته ای درباره مذاکرات نصیبم نشد و من فقط مدام دلهره ام بیشتر می شد و فکر می کردم خبر بدی در راه است.» این دختر جوان برای بیان این که بین آدم های معروف چه کسی را در خواب ببیند کمی تردید دارد؛ اما در نهایت او میرزا کوچک خان جنگلی را انتخاب می کند. 731...33 صدای مهربانی دارد، اما خواب های مهربانی نه: «عزیز من، ما که خواب نمی بینیم همه اش کابوس است.» ـ همه اش؟ ـ بیشترش. در بهترین حالت همین هایی که مدام می خواهی یک کاری بکنی، اما نمی توانی. مثلا امتحان داری، به سر جلسه نمی رسی یا یک بلایی سرت آمده، اما گنگ شدی و نمی توانی به کسی بگویی، از همین ها دیگر. ـ خوابی که شبیه اینها نباشد، ندیده اید؟ ـ چرا دیده ام اما کم. بهتر از آن، شب هایی است که خواب نمی بینم. ـ اگر خودت قرار باشد خوابت را انتخاب کنی، چه چیزی را انتخاب می کردی؟ ـ خب ... نمی دانم ... با دوستانم برویم یک طرفی دور هم جمع شویم و مدام بخندیم. ـ حالا اگر قرار باشد یک نفر را انتخاب کنی و خواب همان را ببینی. ـ فریده. دوستم است و رفته آمریکا. ـ یک نفر که از فریده معروف تر باشد و خوانندگان ما بشناسند را هم انتخاب می کنی؟ ـ راستش من تا حالا به آدم معروف فکر نکرده ام، اما دوست دارم هرجوری باشد چه در قالب خواب و چه در قالب بیداری، آخرالزمان را ببینم و بفهمم اول و آخر دنیا چه بوده و چه می شود. چمدان / ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم
 
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]