تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817567977
خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
كتابخواني- عيسي محمدي:
سركي كشيديم به راهروهاي تودرتوي چندتا بازارچه معروف تا از دنياي عجيب و غريب«خورههاي كتاب» و «مجلهبازها» سر در بياوريم.
كتابباز كيست؟ كتابباز كجاست؟ كتابباز را چه چيزي كتابباز ميكند؟ و... . اين روزها كه تب كتاب و نمايشگاه كتاب و اينها حسابي بالا گرفته است و يار مهربان، حسابي عزيز شده است، اين پرسشها به ذهن ما رسيد. دوست داشتيم درباره كتابباز جماعت بيشتر بدانيم. اين شد كه شروع كرديم به پرس و جو و دوره افتادن كه ببينيم دنيا دست كيست.
برخلاف انتظاري كه اولش داشتيم، به تعريفهاي ديگري هم از كتابباز رسيديم كه براي خودمان هم عجيب بود، هم جالب.ما با اين تعريف سروقت اين واژه رفتيم كه كتابباز يعني همان كتابخوان، يعني همان خواننده حرفهاي كتاب و اينها. البته بعضيجاها تعريفمان درست از آب درآمد و خوشحال شديم اما بعضي جاهاي ديگر زياد هم خوشحال نشديم. حالا گزارش را بخوانيد، خوشحالي و ناراحتي ما بماند براي بعد... .
***
اينجا زير پل كريمخان است؛ جايي كه اين سالها براي خودش يك پا بورس كتاب شده است. راهمان را كج ميكنيم و يكراست ميرويم داخل فروشگاه سرنبش. چند نفري مشغول كتاب ورقزدن و خواندن هستند. به نسبت بقيه روزها، ميشود گفت كه خلوتتر است. بالاخره نمايشگاه كتاب است و يك بار در سال و اين حرفها.
رسول حقيقت، مسئول بخش ادبيات فروشگاه است؛ 11 سالي هم هست كه اينجا كار ميكند و اصلا هم نبايد فكر كنيد كه از بد حادثه به كتابفروشي به پناه آمده است. موضوع گزارشمان را ميگوييم و از او كه باسابقهترين فروشنده اينجاست- چون بقيه سؤالهايشان را از او ميپرسند - ميخواهيم كمكمان كند.
او حالا كتابخوان حرفهاي را از روي ظاهرش هم ميتواند بشناسد؛ «از شيوه چرخيدناش در فروشگاه ميشود شناخت. به موضوع خاصي علاقه دارد. كتابي را كه از قفسه برميدارد، حسابي روي آن تمركز ميكند و بررسياش ميكند». با تعريف ما از كتاببازي هم موافق نيست. از نظر او، كتابباز، يك چيزي تو مايههاي كلكسيونراست؛ فقط قيافه كتاب برايش مهم است، در حالي كه كتابخوانهاي حرفهاي، بيشتر به محتوا و اطلاعات خود كتاب اهميت ميدهند و اينهاست كه برايشان مهم است.
وقتي كه از طبقه اجتماعي كتاببازهاي حرفهاي ميپرسيم - ما با فروشنده جوان شرط ميكنيم كه به كتابخوان بگوييم كتابباز كه يك وقت ذهنمان خارج نزند- به طبقههاي اجتماعي متوسط و متوسط به بالا اشاره ميكند؛ «بيشترشان استادان دانشگاه و پژوهشگران و نويسندهها هستند، از دانشجويان كمتر داريم». اتفاقا تعجب هم ميكند از اينكه چرا كتاببازهاي ما بين دانشجوها كمترند؛ چراكه بالاخره دانشجو جماعت بايد حشر و نشر بيشتري با كتاب داشته باشد. حتي تعجب ميكند از اينكه تابستانها، فروششان كمتر از روزهاي ديگر سال ميشود؛ مثل اينكه دانشجويان ترجيح ميدهند فراغتشان را با چيزهاي ديگر پر كنند.
وقتي كه به پاتوق كتاببازها ميرسيم، از راسته انقلاب و بعضي از كافهكتابهايي كه تعطيل شدهاند و بعضي از شهر كتابها اسم ميبرد؛ «براي پاتوقشدن بايد مجموعهاي از شرايط آماده باشد؛ اينكه همهجور كتابي داشته باشد؛ اينكه پرسنلاش خدمات خوبي ارائه كنند و در جريان كتابها باشند و...».
فروشنده جوان خودش كتابباز نيست اما علاقه زيادي به كتاب خواندن دارد. ميگويد كتابفروشهاي اينجا هم، هركدامشان در سطح خودشان اطلاعات خوبي دارند. همچنين، زياد هم با خريداران كتاب به صورت جزئي بحث نميكنند كه ما متوجه شويم جلوي كتاببازهاي حرفهاي كم ميآورند يا نه!
من مجلهباز، 100 ميليون مجله دارم
فروشندههاي انتشاراتي ديگر هم سرگرم نمايشگاهاند. كسي حرف نميزند. البته يك نفر علت پاتوقشدن يكجا را برايمان اينجوري شرح ميدهد؛ «وقتي خريدار ميبيند كه اگر بيايد يك كتابفروشي همه نيازهايش يكجا رفع ميشود، ترجيح ميدهد كه اينجا بيايد و نرود راسته انقلاب و معطل شود. فكر ميكنم اين، علت مهمي براي پاتوقشدن يكجا باشد» و تمام. ما را حواله ميدهد به آقاي مدير كه الان توي فروشگاه نشسته است.
راهمان را كج ميكنيم و از راسته انقلاب سردرميآوريم. دارد كمكم غروب ميشود. تا دير نشده، خودمان را به ميدان انقلاب ميرسانيم تا فرصت حرفزدن با اهالي بازارچه صفوي را از دست ندهيم؛ بازارچهاي كه سهطبقه دارد و در هر طبقهاش فروشگاههايي هست كه كتابهاي دست دوم و قديمي و حتي نو خريد و فروش ميكنند. ميگويند كه اينجا و بازارچه ايران در خيابان آزادي هم، چشم و چراغ خيلي از كتاببازهاي تير است.
سركي ميكشيم به طبقه دوم. يك نفر دارد كتابها را خوب تماشا ميكند تا كتاب خوب گير بياورد. يك نفر دارد سر قيمت مجلهاي قديمي چانه ميزند. يك نفر دارد احوالپرسي ميكند. فروشندهاي را تنها گير ميآوريم و به حرف ميكشانيم. مجله فروش است. ادعا ميكند كه بزرگترين مجموعهدار مجلههاي قديمي ايران است. دو فروشگاه روبهروي هم دارد. ميگويد كه از دوران قاجار و رضاخان هم مجله دارد و همه را صحافي كرده و از بيشتر كتابخانههاي معتبر دنيا ميآيند و از او مجله ميگيرند. ميگويد كه انبارهاي سهگانهاش كه در 3 نقطه تهران هستند، بزرگتر از اين بازارچههستند. البته اينجا بيشتر پاتوق مجلهبازهاي حرفهاي و تير است.
شايد 80 درصد مشتريهايش مجلهبازها باشند و 20 درصد كتاببازها. نامش «تقوي» است و ما را به داخل فروشگاه روبهرويي ميبرد تا مجموعههاي قديمياش را نشانمان بدهد. معلوم است كه خودش هم از آن مجلهبازهاي تير است چراكه با شور خاصي توضيح ميدهد. ميگويد كه 100 ميليون شماره مجله قديمي دارد، 100 ميليون!
حسينآقا چاپ اول
اينجا هنوز بازارچه صفوي است؛ طبقه سوم. ميرويم و وارد يكي از فروشگاهها ميشويم. فروشنده ميگويد كه مسئول فروشگاه، در مغازه روبهرويي نشسته است. در فروشگاه روبهرويي، سه نفر نشستهاند؛
دو پيرمرد و يك جوان. وقتي كه موضوع را ميگوييم، جوان بلافاصله ميگويد: «اگه پنج دقيقه زودتر اومده بودي، يه نمونه خاصشرو بهات نشون ميدادم؛ آدمي كه دائم دنبال كتاباي پليسيه. نميخونه، فقط جمع ميكنه». به قول يكي ديگر از پيرمردها كه «حميد تبريزي» باشد: «وقتي كه پرسيدم اينها را چي كار ميكني، طرف گفت ميگذارد روبهرويش و فقط نگاهشان ميكند و از اين كار لذت ميبرد!».
پاي حرفهاي تبريزي مينشينيم كه با لهجه شيرين شهر خودش، شروع ميكند به تحويلدادن تجربههايش. ميگويد بعضي كتاببازها كتابها را ميخوانند، بعضيها اما فقط جمع ميكنند. خودش هم يكجورهايي كتابباز حساب ميشود. ميگويد كه همه جور كتاببازي داريم. مثلا بعضيهاشان كتابهاي يك نويسنده را جمع ميكنند يا كتابهاي چاپ يك ناشر و ... . تبريزي، كتاببازهاي حرفهاي را از روي فهرستهاي خاصي كه ميآورند ميشناسد.
مثلا فلاني ميآيد و فهرست ميدهد و ميگويد اشعار باباطاهر عريان، چاپ اميركبير با روكش! مثال حي و حاضرش را هم معرفي ميكند؛ همين مهندس جوان كه اسمش نيما قرباني باشد و روبهرويمان نشسته و سرگرم جمعكردن آثار ادبي دهه 40 و 50 است.
حالا خود قرباني هم شروع ميكند به حرف زدن؛ «ما دو،سه جور كتابباز داريم؛ بعضيها نوع چاپ و جلد و فرم خاصي برايشان مهم است. مثلا حتما چاپ اول با فلان جلد را ميخواهند؛ يك جور لذت است؛ يك جور مرض است. عدهاي هم هستند كه جريان خاصي را دنبال ميكنند. مثلا ادبيات دهه 40 و 50 يا تئاتر دورهاي خاص و اينها».
تبريزي شروع ميكند به حرفزدن و تعريفكردن خاطراتاش. از علاقه خودش به جمعكردن نشريات دانشگاه ميگويد كه روزي روزگاري گريباناش را گرفته بود. ميگويد كه بازارچه ايران هم در اوايل خيابان آزادي، محل رفتوآمد اين جماعت است؛ «ماجراهاي جالبي دارند. مثلا من كسي را ميشناسم كه دويستوخردهاي از چاپهاي مختلف ديوان حافظ را دارد. يا در تبريز همشهرياي داريم كه بهاش ميگويند حسين آقا چاپ اول. بين كتابفروشهابه اين نام معروف است . توي خانهاش فقط به اندازه خوابش جا هست؛ بقيهاش را پر از كتاب كرده. كتاببازها انواع و اقسام دارند.
چيزهاي دروني است ديگر، متوجهاي؟» خاطرات زيادند و همينجور حرف، حرف ميآورد. اينجاست كه ديگر نميشود بين كتابباز و كتابخوان حرفهاي فرق گذاشت. اينجاست كه راه ما جدا ميشود و مجبوريم كه هركدام را، با تعريف خاص خودش قبول كنيم. از فرق اين دو ميپرسيم؛ «حتما فرق دارند. كساني كه ميآيند براي مطالعه و خواندن، جلد و چاپ زياد برايشان مهم نيست. اما كتاببازهاي حرفهاي قيافه كتاب خيلي برايشان مهم است. خواننده حرفهاي، دنبال اين چيزهاي ظاهري نميتواند بگردد». اينها را تبريزي برايمان ميگويد.
«مثلا بندهخدايي بود كه يك دفعه 500 تا كتاب درباره زنان خريد. يا يكي ديگر يك عالمه كتاب با موضوعات عشقي و پليسي. از هر كدام 10تا دارد. هر روز هم اينجاست و ميپرسد چيزي براي من داري يا نه...» . درباره قانونهاي كتاببازي حرف ميزنيم. تبريزي ميگويد قانون خاصي ندارد؛ مثل زورخانه نيست كه آيين خاص خودش را داشته باشد، همهاش با علاقه جلو ميرود. ميگويد كه معمولا هم اين نيست كه كتاببازها، كتابخوان نباشند؛ بعضي وقتها هم اهل مطالعه هستند.
«دسته اول «چاپ باز»اند. دسته ديگري هم هستند كه «جريان باز»اند؛ مثلا كتابهاي سينمايي، ادبي و اينها را جمع ميكنند. دستهاي هم هستند كه «مجله باز»اند. مثلا ما مجلهباز داشتيم كه ميگفت صحاف بايد بيايد خانه من و مجلههايم را صحافي كند. حاضر نبود مجلههايش را ببرد صحافي. ميگفت خراب ميشود». اينها را مهندس جوان تحويلمان ميدهد؛ وقتي كه دوباره از او ميخواهيم تقسيمبندي كتاببازهايش را كامل كند، جواني كه به طلبهها ميخورد، وسط حرفهايمان ميآيد و كتاب تحريرالوسيله امام خميني را ميخواهد. ياد روحاني «زير نور ماه» ميافتم.
اين جورهايي كه دستگيرمان ميشود، كتابباز جماعت حساسيت خاصي روي كتابهايشان دارند. مثلا نيما قرباني بالاخره خودش هم يك جورهايي كتابباز است، ميگويد وقتي كه به خانه بر ميگردد، ميپرسد آيا كسي به اتاق و كتابهايش دست زده يا نه. حتي خانوادهاش، بعضي وقتها براي شوخي و اذيتكردناش، يكي از كتابهايش را كمي جابهجا ميكنند و او هم متوجه ميشود و ... .
مثل لوطيهاي دهه 40
برميگرديم طبقه دوم و وارد يكي از فروشگاهها ميشويم. آقاي منافي دارد با يكي از مشترياناش درددل ميكند كه پابرهنه وسط حرفهايشان ميدويم. ميگويد «كتابباز را هر جايي ميشود پيدا كرد و اينجا هم». ميگويد بعضيهايشان را ميشناسد چون زياد رفت و آمد ميكنند؛ «بعضيها هم مييان و ميگن مثلا «ربه كا» را ميخوان. تحويلش ميديم، ميگه اينو نميخوام. ميگه فلان چاپ و ترجمه و جلد را ميخوام، قيمتش هم برام مهم نيست. اين يعني كه كتاببازه. هم چاپ خوب، هم جلد خوب و هم ترجمه خوب ميخواد». آقاي منافي خيلي صريح و راحت حرف ميزند.
از كتاببازها دل خوشي ندارد. متوجه نميشود كه چرا بعضيها دنبال چنين چيزهايي هستند و حاضرند كلي هم پول بابت آن خرج كنند، «كتابخوان، برايش فرقي نميكنه. اما براي كتابباز فرق ميكنه. مثلا همين آقايي كه اينجاست، كتابخوان است. اگه واقعا هم پول نداشته باشه، بهاش حال ميديم و ارزون ميديم يا اصلا كتابو امانت ميديم كه ببره بخونه ولي كتاببازي كه وارد مغازه بشه، اصلا باهاش راه نميآيم و يك ريال هم تخفيف نميديم؛ حتي يك ريال!».
منافي ميگويد كه مرز اين دو گروه، همان خواندن كتاب است؛ «براشون نه قيمت مهمه، نه نوع چاپ ولي براي كتاببازها مهمه. فقط وارد ميشن كه كتابها قيمتاش بالا بره، بعد اونايي هم كه لازم دارن نتونن اين جور كتابا رو پيدا كنن. خب اين كار خوبي نيس ديگه. الكي كتابارو ميذارن خونهشون و نميخونن؛ تازه از بعضيهاشون هم ده تا، ده تا دارن». منافي، مثل اينكه واقعا دل خوشي از اين جماعت ندارد.
با لحن جالبي حرف ميزند؛ آدم را ياد لوطيهاي دهه 40 و 50 تهران مياندازد. البته اشاره هم ميكند كه بعضي از كتاببازها ممكن است كتابخوان هم از آب در بيايند؛ البته با غلظت و درصد خيلي كم. خود منافي هم، كتابهايي براي خودش دارد. البته تعدادشان به 500 تا هم نميرسد. ميگويد كه كارشان زياد درآمد ندارد؛ «چون مشتريهاي ما هم عين خودمون جيب شون خاليه».
تاريخ درج: 22 ارديبهشت 1387 ساعت 20:14 تاريخ تاييد: 25 ارديبهشت 1387 ساعت 09:40 تاريخ به روز رساني: 25 ارديبهشت 1387 ساعت 09:37
چهارشنبه 25 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]
صفحات پیشنهادی
خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
خانهام براي تو، كتابهايت براي من! كتابخواني- عيسي محمدي: سركي كشيديم به راهروهاي تودرتوي چندتا بازارچه معروف تا از دنياي عجيب و غريب«خورههاي كتاب» و ...
خانهام براي تو، كتابهايت براي من! كتابخواني- عيسي محمدي: سركي كشيديم به راهروهاي تودرتوي چندتا بازارچه معروف تا از دنياي عجيب و غريب«خورههاي كتاب» و ...
نامهنگاری «نیچه» به مادرش: لطفا کتابهایم را نخوان!
نامهنگاری «نیچه» به مادرش: لطفا کتابهایم را نخوان!-کتاب - عزیزان من! ... با وجود جدایی از افراد، هرگز از مادرش جدا نشد و تا آخرین لحظات زندگی او را یگانه کسی می دانست که در این جهان دیوانهخو برای خود دارد. ... امروز بعد از اینکه نامهی قبلیام را به پست دادم، بلافصله نامهی قشنگ تو رسید. ... بعد هم ساعت مچی و کفش خانهام را برایم بفرست.
نامهنگاری «نیچه» به مادرش: لطفا کتابهایم را نخوان!-کتاب - عزیزان من! ... با وجود جدایی از افراد، هرگز از مادرش جدا نشد و تا آخرین لحظات زندگی او را یگانه کسی می دانست که در این جهان دیوانهخو برای خود دارد. ... امروز بعد از اینکه نامهی قبلیام را به پست دادم، بلافصله نامهی قشنگ تو رسید. ... بعد هم ساعت مچی و کفش خانهام را برایم بفرست.
نماينده فيلا : تشكيلات برگزاري جام علي اف ضعيف بود
وي افزود : به نظر من هيچ كشوري درجهان نميتواند همانند كشورمان رقابتهاي مختلف ... NimBuzz يه نرم افزار چت عالي براي ايرانسلي ها ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
وي افزود : به نظر من هيچ كشوري درجهان نميتواند همانند كشورمان رقابتهاي مختلف ... NimBuzz يه نرم افزار چت عالي براي ايرانسلي ها ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
از كوير تا دريا در 2 ساعت
30 كيلومتر به سوي شمال كه برويد، به چشمه علي ميرسيد، مكاني خوش براي دمي نشستن و چاي نوشيدن و گپ زدن و آسودن. از چشمه علي ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
30 كيلومتر به سوي شمال كه برويد، به چشمه علي ميرسيد، مكاني خوش براي دمي نشستن و چاي نوشيدن و گپ زدن و آسودن. از چشمه علي ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
طلسم نسل جادويي شكسته ميشود
ما مدتهاست تلاش ميكنيم نسل جادويي را اكران كنيم اما وقتي ضوابط موجود براي اكران فيلمهايي چون نسل جادويي روشن نيست، ما هم ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
ما مدتهاست تلاش ميكنيم نسل جادويي را اكران كنيم اما وقتي ضوابط موجود براي اكران فيلمهايي چون نسل جادويي روشن نيست، ما هم ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
29 و 31 ارديبهشت: عرضه عمده سهام 3 شركت
كه عشق آسان نمود اول در پايان راه توليد. . مطالب پیشین. تيتر يك روزنامههاي چهارشنبه · خانهام براي تو، كتابهايت براي من! جنگ چريكي نشانهها! از كوير تا دريا در 2 ساعت ...
كه عشق آسان نمود اول در پايان راه توليد. . مطالب پیشین. تيتر يك روزنامههاي چهارشنبه · خانهام براي تو، كتابهايت براي من! جنگ چريكي نشانهها! از كوير تا دريا در 2 ساعت ...
كلينتون برنده ايالت ويرجينياي غربي شد
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):هر كس كارى او را اندوهگين و به خود مشغول كند و او با اخلاص براى خدا بسم اللّه ... [کلیک] .... خانهام براي تو، كتابهايت براي من! تيتر يك ...
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):هر كس كارى او را اندوهگين و به خود مشغول كند و او با اخلاص براى خدا بسم اللّه ... [کلیک] .... خانهام براي تو، كتابهايت براي من! تيتر يك ...
يك ميليارد ريال اعتبار به مراكز فرهنگي استان مركزي اختصاص ...
درسال جاري يك ميليارد ريال اعتبار براي تهيه و خريد كتاب بهمراكز فرهنگي اين استان اختصاص يافت. "محمدرضا ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!... جنگ چريكي ...
درسال جاري يك ميليارد ريال اعتبار براي تهيه و خريد كتاب بهمراكز فرهنگي اين استان اختصاص يافت. "محمدرضا ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!... جنگ چريكي ...
تيتر يك روزنامههاي چهارشنبه
گوناگون. بخشنامه وزيركشور به استانداران براي برگزاري جلسات شوراي ادار. ... NimBuzz يه نرم افزار چت عالي براي ايرانسلي ها ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
گوناگون. بخشنامه وزيركشور به استانداران براي برگزاري جلسات شوراي ادار. ... NimBuzz يه نرم افزار چت عالي براي ايرانسلي ها ... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!
در حاشيه اجلاس وزراي مسكن منطقه آسيا و اقيانوسيه مطرح شد ...
مديريت موزهها متحول شده است... 29 و 31 ارديبهشت: عرضه عمده سهام 3 شركت... تيتر يك روزنامههاي چهارشنبه... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!... جنگ چريكي نشانهها!
مديريت موزهها متحول شده است... 29 و 31 ارديبهشت: عرضه عمده سهام 3 شركت... تيتر يك روزنامههاي چهارشنبه... خانهام براي تو، كتابهايت براي من!... جنگ چريكي نشانهها!
-
گوناگون
پربازدیدترینها