تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805602312




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جام جم ایام - قالپاق دزدی که به کمیته مشترک آمد


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:


مهدی غنی، که بعد از عزت‌شاهی (مطهری) بیشترین مدت را در کمیته مشترک گذرانده، درباره یک هم سلولی که به خاطر سرقت قالپاق ماشین توسط مامورین گشت کمیته دستگیر شده و به کمیته آورده شده بود چنین می‌گوید:

یکی از خاطرات جالب دوران کمیته مشترک، خاطره هم سلولی با یک دزد بود. روزی در سلول تنها نشسته بودم و مدت زیادی بود که در کمیته بودم. نزدیکی ظهر بود که در سلولم باز شد و نگهبان بند یک نفر را آورد داخل سلول. خیلی آدم مشتی بود، قیافه او هم نشان می‌داد که نباید آدم سیاسی باشد. پس از ورود به سلول نشست و گفت: چاکرم! گفتم: خواهش می‌کنم.
پس از مدت کوتاهی ناهار را آوردند، به نظرم ناهار قورمه‌ سبزی بود. نگهبان دو ظرف غذا داخل سلول گذاشت و در را بست. به او گفتم: بیا بخور، گفت: نه قربان، شما بفرمائید. خواهش می‌کنم، گفتم: ‌نمی‌شود باید ناهار بخوری. گفت: نه، نمی‌خورم. به او گفتم بابا این ناهار برای تو هم هست، ولی نمی‌خورد. گفتم بیا این ناهار را برای تو آورده‌اند، می‌گفت: یعنی چه؟ گفتم یعنی این که این ناهار دو نفری است و برای تو هم هست. گفت: چنده؟ گفتم: هیچی، قیمت نداره.
با حالت تعجب گفت: چه جوری می‌شه. گفتم اینجا همین‌طوری است، زندانت کرده‌ا‌ند ناهارت را هم می‌دهند، باز نمی‌توانست قبول کند. گفت: پس از این که آزاد شدیم از ما چقدر می‌گیرند؟ گفتم: هیچی. گفت: یعنی چه!؟ مگر می‌شود! گفتم: بله، اینجا پولی نیست، بی‌خودی تو را گرفتند و آوردنت اینجا آنوقت پول هم بگیرند؟ گفت: پس شب چی؟ گفتم هیچی، شب هم شام می‌دهند، تازه صبحانه را هم می‌دهند. گفت: نه بابا! راستی آن هم مجانی است؟ گفتم: بله، گفت‌: جانم، چه جای خوبی! گفتم خوب زندانی سیاسی همین‌طوری است. گفت: یعنی چه؟ زندانی سیاسی چیه؟ گفتم: زندانی سیاسی دیگر، چون اول نمی‌دانستم که چکار کرده به او گفتم: تو رو گرفته‌اند، حتما یک کاری کرده‌ای و یا مسئله‌ای داری. گفت: نه، من کاری نکردم، من اصلا نمی‌دانم سیاسی یعنی چی؟ گفتم: خوب بالاخره چکار کرده‌ای و به خاطر چی تو رو گرفتند؟ گفت: هیچی، من رفتم توی یکی از خیابان‌های بالای شهر، تا قالپاق یک ماشین را در آوردم، آقا ریختند سر من و مرا گرفتند و آوردند اینجا. برداشت من از صحبت‌های او این بود که احتمالا ماشین یک ساواکی یا مقامات دربار را زده و اینها فکر کرده‌اند که حرکت او یک حرکت حساب شده و سیاسی است. به خاطر همین بیچاره را آورده‌اند کمیته مشترک. او ظاهرا بچه دروازه‌ غار بود. موقعی که من وضعیت غذای مجانی زندان را برایش توضیح می‌دادم چشمهایش گرد شده بود. گفت پس ناهار جوره، گفتم آره، تا هر وقت اینجا باشی شام و ناهار و صبحانه جوره، همه چیز می‌دهند. گفت: عجب ناهار خوبی هم هست. گفتم: بله. سپس چند لقمه خورد گفت:‌ داداش ما حالا چه جوری می‌توانیم اینجا بمونیم؟ گفتم: هیچی، اگر علیه شاه چیزی بگویی همین جا تو را نگه می‌دارند. گفت خوب بعدش چی می‌شود؟ گفتم: هیچی، می‌شوی زندانی سیاسی. گفت: راستی هر کسی بیاید اینجا این طوری است و به او ناهار می‌دهند؟ گفتم: بله. گفت: آخ جون، به خاطر ناهار مجانی من بروم بیرون همه بچه محل‌های خودم را سیاسی می‌کنم، قطعا همه سیاسی می‌شوند. من مانده بودم گریه کنم یا بخندم. گفتم ببین وضع جامعه چطور شده است که این بنده خدا حاضر است چنین کاری بکند. بعد به او گفتم فقط ناهار نیست چیز دیگری هم می‌دهند. گفت: یعنی چه؟ گفتم:‌ اینجا شلاق می‌زنند. گفت داداش می‌ارزه، هرچه می‌خواهند بزنند، لااقل ناهاری می‌خوریم و پول نمی‌دهیم. برایم خیلی جالب بود. بعد بردندش بازجویی، چند تایی به او زدند و فهمیده بودند از نظر سیاسی پیاده است و دیگر او را به سلول نیاورند. تیپ و قیافه‌اش هم نشان می‌داده که او را عوضی گرفته‌‌اند. این جور آدم‌ها برای اثبات بی‌گناهی‌شان باید ساعت‌ها کتک می‌خوردند تا شکنجه‌گران کمیته باور کنند که او بی‌گناه است و یا او را اشتباهی گرفته‌اند. منبع: خبرگزاری فارس


پنج شنبه 13 آذر 1393 ساعت 11:31





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن