محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855483815
جایی که کیسهکش و لنگی با هم رفیقند !
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
جایی که کیسهکش و لنگی با هم رفیقند !
پیرمرد لاغر کوتاهقدی که جز نقش محوی زیر لباسهایی گشاد، از آن نمانده و تا پیش از آن، رو ترش کرده بود و حرف نمیزد، با سرزنش درآمد که «قدیم از ساعت 4 صبح مردم اینجا صف میکشیدند و اگر در را دیر باز میکردی از جا میکندند که "آی نمازمان قضا شد بیا در را باز کن"؛ الان چه؟»
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، لبهایش میلرزید؛ انگار که میخواست سکوت کند اما در مقابل آنچه به گفتنش واداشته بود توان ایستادن نداشت. کمی به جرأت آمده بود. انگشت شَست و اشارهاش را به هم مالید و گفت: «الان، پول حرف اول را میزند؛ پول». رویاش را که برگرداند و رفت، «حاجآقا آیت» - دلاک گرمابه - انگار که آبرویی را از دست رفته میدید، چشمکی زد و لبش را گزید که «حرفهایش را جدی نگیر؛ عصبانی است. خب الان همه خانهها حمام دارند. نمیشود گفت که چون صبح زود کسی اینجا نمیآید پس هیچکس نماز صبح نمیخواند». این را گفت اما در دلش چیز دیگری هم گذشت شبیه حرفهای پیرمرد. تا 20 سال پیش، کمتر یا بیشتر، از صبح خروسخوان تا بوق سگ مشتری داشت. مردم صف میکشیدند تا تنی بشویند به کیسه و لیف و تاس و تشت و سفیدآب و آینه و سنگپا و لُنگ و لَگن. مردانه و زنانهاش جدا، هریک به نحوی و نوعی. مردان قبل از طلوع آفتاب تا ساعتی پس از آن حمام میکردند و از آن پس تا ظهر و بعدازظهر حمام برای زنان بود و باز شبها، برای مردان. بچهها هم دو دسته بودند. وقت حمام که میشد عدهای گل از گلشان میشکفت و جمعی هم که یاد کیسه کشیدنها میافتادند عزا میگرفتند. بازار نوشابههای سرد و تگری، داغ داغ بود و مشتومال «دلاک»ها به راه. حالا از هیچیک اثری نیست. فریاد ممتد دلاک که صدا میزد «خُشک!»، در گلو خشکیده است. از 1400 گرمابه در تهران قدیم، حالا کمتر از یکدهمش مانده؛ چیزی حدود 120 تا. از اینها هم چندتایی به سلک آثار باستانی درآمده، مابقی خراب شده و جایش چیز دیگر نشسته؛ مثل آپارتمان و پاساژ و استخر و... . از طرفی، برخی، از حمامهای عمومی و خزینه ایده گرفتهاند و حمامهای سنتی اما لوکس راهاندازی کردهاند اما نه برای کسانی که حمام ندارند. گرمابه نوریان بالاتر از انقلاب ابتدای کوچهای، ساختمانی به سیمان سفید یک دست شده؛ گرمابه «نوریان». پشت در ورودی اتاقکی به اندازه یک نفر مرد مسنی نشسته بود. انگار که خواب باشد، سرش رو به زمین افتاده بود. در چند ردیف حوله و صابون و کیسه و ... مرتب چیده و چند برگه روی شیشه اتاقک چسابنده بود؛ «هزینه استحمام ابتدا اخذ میشود»، «لطفاً نظافت را رعایت فرمایید»، «لطفا از شستن لباس خودداری کنید». تابلوی کوچکی از تمثال حضرت علی(ع) هم روی دیوار نصب شده بود. صدای باز شدن در را که شنید لحظهای پرید و به خود آمد. برگه مربعشکل کوچکی را برداشت که روی آن عدد 11 نوشته بود. برگه را پیش آورد و پرسید: «چیزی هم میخواهید؟ حوله، صابون...؟» - نه! فقط چند سوال درباره گرمابهتان... با حالتی از ناراحتی و ناامیدی جواب داد: صاحبش نیست. - فقط چند سوال کوتاه... گفتم صاحبش نیست. - میشود لااقل یک نگاهی به حمام انداخت؟ چه میخواهی ببینی؟! برو ببین... راهرویی طولانی با سقفی بلند. دیوارهها از کاشیهای سفیدِ کوچکِ کنار هم نشسته و زمین از موزائیکهای پولکی قدیمی پوشیده بود. ابتدای راهرو چند صندلیِ انتظار به رنگ خاکستری کنار هم ردیف شده بود. در طول راهرو در دو طرف، 19 حمام قرار گرفته بود. هریک از حمامها به دو بخش تقسیم میشد؛ رختکن و محل آب گرفتن و در هرکدام سکویی بود. با سقفی گنبدی شکل و پنجره کوچکی رو به آسمان که نور آفتاب به داخل بتابد. در هر یک رختآویز و تشتی هم بود. دوشها پوسیده و آهک گرفته. چند نفری مشغول حمام کردن بودند. صدای چکچک مداوم آب در راهرو میپیچید. صدای کشیده شدن پایی روی موزائیکهای پولکی تند و تند نزدیک میشد. مردِ مسن گویی که امیدی دوباره یافته باشد، پیش آمد و شروع کرد به حرف زدن. دست راستش میلرزید و با حالت خمیدهای رو به جلو، ایستاده بود. کلمات را سریع اما بریدهبریده میگفت و گاه خسته میشد. لحظهای بازایستاد، گویی با خودش میگفت: «امید بیهودهای است. قرار نیست چیزی عوض شود.» اما اینبار خودش آغازگر بود و باید تا پایان ادامه میداد: «اینجا را پدربزرگم سال 1332 راه انداخت بعد از آن پدرم به دست گرفت و من هم تقریباً 30 40 سالی میشود اینجایم... (هدفمندی) یارانهها که اجرا شد پول آب و گاز بالا رفت اما نرخ ما عوض نشد؛ لااقل به اندازهای که آب و برق و گاز گران شد، تغییر نکرد.» - مشتری دارید؟ اگر کارگری و سربازی رد شود یا مسافری.
- نرختان چقدر است؟ 5 هزار تومان. رختکن را نشان داد. کمدهای چوبیِ کوچک کنار هم قرار گرفته بودند. چندتایی را از وسایل خودش پر کرده بود. چاله آب سرد را که به خزینه و حمام عمومی میخورد هم پوشانده بود. با حالتی از روی استیصال پرسید: «میشود کاری کرد؟ یک روزی کار ما خیلی رونق داشت.» گرمابه خسروی چند کوچه بالاتر. داخل گرمابه دیگری مردی سالخورده و چاق با صورتی تیغانده و موهای رنگ کرده به سیاهی زاغ. بیاعتنا به کاغذ چروکیده بالای سرش، «لطفا سیگار نکشید»، سیگاری روشن کرده بود و تسبیح را به دست میچرخاند. روی دیوار کناریاش رو به در بیرون تمثالی از حضرت علی(ع) نصب شده بود. بینگاه، به سلامِ بیصدایی جواب داد. - چند سوال راجع به گرمابهتان داشتم؟ جوابش آشنا بود: صاحبش نیست. - میشود نگاهی به حمام بیندازم؟ با حرکت کوتاه سر به داخل حمام موافقتش را نشان داد. شبیه گرمابه قبل کمی کوچکتر و کاشیهای سفید چرکینتر. یک نفر در حال حمام کردن بود و مرد جوان مو بوری که صورت سرخ و سوختهاش نشان از آفتاب مزرعه داشت، بیرون آمد. 5 هزار تومانی به صاحب حمام داد و رفت. - اوضاع چطور است؟ پیرمرد بیآنکه به یاد داشته باشد که گفته بود صاحب حمام نیست، جواب داد: اوضاع؟! کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش...؟! اینجا در طرح دانشگاه تهران است. منتظریم بیایند خراب کنند و ما هم ورمالیم و برویم. خنده من از گریه غمانگیزتر است. آهی کشید و ادامه مصرع پیش را خواند: کارم از گریه گذشته، به آن میخندم به خنده کنایهآمیزی گفت: هه... ساعتی 5 تومان! بعد یارو یک ساک لباس هم میآورد و شروع میکند به شستن. حرف هم میزنی، بهشان بر میخورد. اوضاع؟! پیرمرد استخوان درشتی که مقابل در رو به بیرون روی چارپایه نشسته بود و گردنبندی به گردن داشت، گفت: پول ناهار که هیچ، پول صبحانه هم در نمیآید؛ نمیصرفد. صاحب حمام از پشت میز بلند شده بود و کنار در ورودی به دیوار تکیه داده بود. آمد و رفت خیابان را تماشا میکرد. گفت: یک بشکه آب مصرف میکنند، آنوقت پولی که میدهند به اندازه پول خرید دو تا آب معدنی هم نیست. منتظریم بیایند خراب کنند و ما هم برویم پی کارمان. گرمابه شاه خراسان صدای تلوزیون بلند بود، اخبار پخش میکرد؛ اخبار مذاکرات. پیرمرد، تنها پشت میز نشسته بود و چشم دوخته بود به تلویزیون. لباس گرم تنش کرده بود و کلاه زمستانی به سر داشت. صورت مهربانی داشت. بالای سرش عکسهای قاب شده برادرش بود با پسرانش «مصطفی» و «محمدرضا» که شهید شده بودند و تمثالی از حضرت علی(ع). - چند وقت است اینجایید؟ پیرمرد دستش را کنار گوشش گرفت و گفت: چی؟ - چند وقت است اینجایید؟ جواب داد: صاحبش نیست. لحظهای بعد لبخندی زد و گفت: «یک قرن نمیشود!» و باز رو به تلویزیون کرد. - هنوز دلاک دارید؟ چشمهای پیرمرد با لبخند محوی که صورتش را پُر کرده بود، میگفت میلی به حرف زدن ندارد؛ منتظر مرگ نشسته بود؛ مرگ کاشیها، مرگ خودش. سمت راستِ جایی که پیرمرد نشسته بود، در چوبیِ کوچکِ دولنگهای به رختکن میخورد. در نیمهباز بود. از پشت پنجرههای در، مرد درشت اندامی نشسته بود، با پیراهن آبی رنگی که دکمههایش باز بود. پا روی پا انداخته، دستهایش را به هم گره زده و روی زانویش قلاب کرده بود. داشت به این سوی در نگاه میکرد. دلاک، در لاک خود فرو رفته، چشم به تلویزیون دوخته بود. گرمابه کتابچی صاحبش نبود. پیرمردی داخل اتاقک کوچکی گیشهمانند، روی نیمکتِ کوچکی که رویش، فرش پارهای انداخته بودند، نشسته بود. چند حوله و کیسه و صابونهای از مُد افتاده، روی پیشخوان چیده بودند. بالای سر، تمثال حضرت علی(ع) نصب شده بود. - چند سوال داشتم.
پیرمرد با ترشرویی گفت: صاحبش نیست. برو آنجا با آن آقا حرف بزن، کلی حرف برای گفتن دارد. خوب هم حرف میزند. پیرمردی را نشان داد. حاجآقا آیت نام داشت؛ پیرمرد 71 سالهای که سرحال به نظر میرسید، با موها و ریشی سفید و مرتب که به پوست سفید و صافش میآمد. در رختکن نشسته بود و داشت به قابلمه غذایی که روی اجاق کوچکی گذاشته بود، سرک میکشید. دورتادور رختکن جالباسیهای کوچکی به شکل اتاق اتاق با درهای چوبی کنار هم ردیف شده بودند. سلام کرد و دست داد. اندکی بعد روی لبه طاقچهمانندی نشست. دستهایش را روی زانو گذاشت و ستون کرد: از چه بگویم؟ - از اینکه چند سال است این کار را انجام میدهید؟ دلاکی! از اوضاع کارتان، از خاطراتتان؟ من یک بسیجیام. سال 88 هم مجروح شدم. جنگ هم که شد رفتم جبهه. از 14 سالگی این کار را میکردم، درس که میخواندم بعدازظهر هم میرفتم سر کار. اول در حمام حکیمباشی بودم. درس که میگویم، منظورم همین صرف و نحو و قرآن و اینهاست. دستش را روی پیشانیش فشار میدهد و چشمهایش را ریز میکند تا نام مدرسه را به یاد بیاورد: اسم مدرسه خاطرم نیست در ... یک جایی در محله «گذر تقیخان» بود. الان اسمش را نمیدانم. - از چه سالی کار میکردید؟ از 1334، 1335. آن موقع دستمزد من 4 تومان بود، 4 تا تک تومان. گرمابه ما معروف بود. خیلیها میآمدند مثل تختی، فردین. سری تکان میدهد و میگوید: یکبار قبل از انقلاب برای یک فیلمی کل حمام را برای 24 ساعت اجاره کردند. 80 تومان اجاره کردند. فردین قرار بود بازی کند. من هم بچه بودم، در آن فیلم بازی کردم. - چه فیلمی؟ حاتم طایی بود. یک فیلم دیگری هم بود... دوباره دست روی پیشانی برد. هرچه فکر کرد خاطرش نیامد. ادامه داد: فردین خیلی آدم خوبی بود. با او رفیق بودم. کشتیگیر بود. من هم کشتی میگرفتم. فردین اول با یک هندی شریک بود، سینما آسیا را خریده بودند بعد جدا شد و تنهایی سینما «نیاگارا» را خرید. میآمد حمام ما، خیلی میآمد. خدابیامرز تختی هم بود. تختی آدم عجیبی بود، مرد بزرگی بود، اصلاً نمیشود راجع به او حرف زد. با افسوس گفت: یادش بخیر... «شاپور غلامرضا» او را کشت. سر آخرین کُشتی که گرفت پای رقیبش میلنگید. دو امتیاز جلو بود اما دیده بود که نامزد رقیبش انگشتر حلقه را در حالی که به نامزدش نشان میداده از انگشتش خارج میکند. برای همین تختی که دو امتیاز جلو بود بازی را بست و باخت. خیلی مرد بود. وقتی میخواستند تختی را دفن کنند، همان کشتیگیر آمده بود برای مراسم، با پاره آجر به سر خودش میزد و حرفهایی میگفت که ما نمیفهمیدیم، بعد یکی ترجمه کرد و ماجرا را برایمان توضیح داد. تختی را «شاپور غلامرضا» کشت. نزدیک انقلاب هم که شد من با فداییان اسلام کار کردم. یکی - دو بار نواب صفوی را دیده بودم. خب ما بچه بودیم خیلی در ماجراها نبودیم. به ما چیزی نمیگفتند اما اعلامیه و این چیزها پخش میکردم یا رساله امام را. یکبار رساله امام از من گرفتند و به زندان قزلقلعه افتادم. سرلشکر صادقی نجاتم داد. بعد انقلاب شد و بعد هم جنگ و جبهه. بعد هم که برگشتم باز همین کارم را ادامه دادم. - اوضاع کار خوب است؟ - قدیمها یک نفر کار میکرد، 10 نفر میخوردند. الان هرکسی که گلیم خودش را از آب بیرون بکشد هنر کرده است. آن موقع من 4 تومن حقوق میگرفتم با یک تومان کلی خرج میکردیم و 3 تومان هم پساندازم میشد. الان... پیرمرد لاغر کوتاهقد که جز نقش محوی زیر لباسهایی گشاد، از آن نمانده و تا پیش از آن، رو ترش کرده بود و حرف نمیزد، با سرزنش درآمد که «قدیم از ساعت 4 صبح مردم اینجا صف میکشیدند و اگر در را دیر باز میکردی از جا میکندند که "آی نمازمان قضا شد بیا در را باز کن"؛ الان چه؟» ... صاحب گرمابه رسید. کُتش را از تن درآورد. وارد اتاقک شد. کُت را آویزان کرد و نشست. خسته بود.
منبع: ایسنا
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۹:۳۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]
صفحات پیشنهادی
افزایش ارتباط تجاری افغانستان و عراق از بندر شهیدرجایی
افزایش ارتباط تجاری افغانستان و عراق از بندر شهیدرجایی خبرگزاری پانا نشست مشترک بازرگانان و سرمایه گذاران کشور افغانستان و کردستان عراق با مسئولان و کارشناسان حوزه های حمل و نقل و بازرگانی بین المللی استان هرمزگان به عنوان پایتخت اقتصادی ایران در منطقه ویژه اقتصادی بندر شهید رقیمت خانههای کلنگی در تهران+جدول
قیمت خانههای کلنگی در تهران جدول قیمت خانه کلنگی در خیابان ورزا متری 22 میلیون و 500 هزار تومان است به گزارش گروه بازار باشگاه خبرنگاران قیمت انواع خانه کلنگی در تهران به شرح زیر است تاریخ انتشار ۳۰ آبان ۱۳۹۳ - ۰۰ ۱۰رئیس اداره بهداشت ستاد کل نیروهای مسلح: رکورد جابهجایی مجروحان، در دوران دفاع مقدس شکسته شد
رئیس اداره بهداشت ستاد کل نیروهای مسلح رکورد جابهجایی مجروحان در دوران دفاع مقدس شکسته شدرئیس اداره بهداشت و درمان ستاد کل نیروهای مسلح گفت شکسته شدن رکورد جهانی حمل و اعزام مجروحان به بیمارستانهای صحرایی از سوی امدادگران ازجمله موفقیتهای چشمگیر در دفاع مقدس بوده است به گزاگمرک شهید رجایی فعالترین گمرکات در امر واردات
در هفت ماهه نخست سال جاری رخ داد گمرک شهید رجایی فعالترین گمرکات در امر واردات بر اساس آمار گمرک هفت ماهه نخست سال جاری گمرک شهید رجایی با واردات بیش از ده میلیارد دلار کالا فعالترین گمرک در امر واردات شد به گزارش سرویس اقتصادی باشگاه خبرنگاران بر اساس آمار گمرک در هفت ماهه نخست«جایی آن بالا» به جشنواره سوییس رفت -
جایی آن بالا به جشنواره سوییس رفت فیلم کوتاه داستانی جایی آن بالا به کارگردانی و بازی بابک حبیبیفر به جشنواره آنلاین viewster در کشور سوییس راه یافت به گزارش خبرنگار مهر جشنواره آنلاین viewster هر سه ماه یکبار در شهر زوریخ برگزار می شود و فیلم های منتخب را بگمرک شهید رجایی فعالترین گمرک در امر واردات
در هفت ماهه نخست سال جاری رخ داد گمرک شهید رجایی فعالترین گمرک در امر واردات بر اساس آمار گمرک هفت ماهه نخست سال جاری گمرک شهید رجایی با واردات بیش از ده میلیارد دلار کالا فعالترین گمرک در امر واردات شد به گزارش سرویس اقتصادی باشگاه خبرنگاران بر اساس آمار گمرک در هفت ماهه نخست ستحصیل؛ جایی پایینتر از خوراک، پوشاک و مسکن
تحصیل جایی پایینتر از خوراک پوشاک و مسکن بازماندگی از تحصیل مشکلی است که همیشه درباره آن گفته میشود همیشه هم آموزش و پرورشیها به انسداد مبادی بیسوادی تاکید کردهاند و عملکردها را مثبت دانستهاند ولی این جمعیت 500 هزار نفری که صد هزار نفرش متعلق به دوره ابتدایی هستند رشتعضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: فتنهانگیزی دشمنان به جایی نرسیده و نمیرسد/سر دشمن به سنگ میخورد
عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس فتنهانگیزی دشمنان به جایی نرسیده و نمیرسد سر دشمن به سنگ میخوردعضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت فتنهانگیزی دشمنان به جایی نرسیده و نمیرسد به گزارش خبرگزاری فارس از یزد محمدصالح جوکار بعد از ظهر امروز در گردهمایی شورای هیئات مذهبی استان یزد در ادار5 درصد مانده به توافق/ با مشاجره راه به جایی نمی بریم
5 درصد مانده به توافق با مشاجره راه به جایی نمی بریم صفحه نخست رونامه های سیاسی اقتصادی و ورزشی که تا ساعاتی دیگر روی دکه مطبوعات قرار می گیرند را می توانید در اینجا مشاهده کنید ۲۹ ۰۸ ۱۳۹۳ - ۰۸ ۳۳پیشنهاد وسوسه انگیز برای ستاره استقلال؛ رکورد نقل و انتقالات در آستانه جابجایی
پیشنهاد وسوسه انگیز برای ستاره استقلال رکورد نقل و انتقالات در آستانه جابجایی باشگاه سپاهان برای جذب ستاره ملی پوش استقلال حاضر است هزینه هنگفتی را متحمل شود به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز جدایی آندرانیک تیموریان از استقلال در پایان نیم فصل قطعی به نظر مقیمت خانههای کلنگی در پایتخت+جدول
قیمت خانههای کلنگی در پایتخت جدول احتمال موفقیت برای انبوهسازانی که امسال را برای سرمایهگذاری در حوزه مسکن انتخاب میکنند وجود دارد این اعتقاد بسیاری از کارشناسان حوزه مسکن است صبحانه به اعتقاد کارشناسان ساخت مسکن پروسهای زمانبر است و امید است با رشد اقتصادی که در این سافرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه خوسف: انقلاب منهای تفکر بسیجی، به جایی نخواهد رسید
فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه خوسف انقلاب منهای تفکر بسیجی به جایی نخواهد رسیدفرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه خوسف با تاکید بر اینکه انقلاب و نظام منهای تفکر بسیجی به جایی نخواهد رسید گفت تفکر بسیجی مانند یک سد آهنین در مقابل دشمنان ایستاده و اجازه نخواهد داد کوچکترین ضربهایپیشنهاد عباس رجایی برای اجرای «طرح المپیاد کتابخوانی»
پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۵ ۵۴ نماینده مردم اراک خنداب وکمیجان در مجلس گفت اگر میخواهیم در بازارهای جهانی حرفی برای گفتن داشته باشم و اقتصاد ما پیشرفت کند لازم است بستر و پهنای فرهنگی کشورمان را نیز تقویت کنیم به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه مرکزی عباسیازدهم لیگ برتر فوتسال/ جابهجایی در جدول ردهبندی فوتسال
یازدهم لیگ برتر فوتسال جابهجایی در جدول ردهبندی فوتسالهقته یازدهم لیگ برتر فوتسال کشور را به نوعی میتوان هفته جابهجایی در جدول ردهبندی نامید اتفاقی که با نتایج تیمهای مدعی و حتی درخشش تیمهای پائین جدولی میتواند رقم بخورد به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز رقابتهای فصل جافرماندار چالدران خبر داد جابهجایی 2 روستای در معرض خطر چالدران
فرماندار چالدران خبر دادجابهجایی 2 روستای در معرض خطر چالدرانفرماندار چالدران از جابهجایی دو روستای در معرض خطر بلایای طبیعی در چالدران خبر داد کریم حسینزاده امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در ارومیه اظهار داشت شهرستان چالدران به لحاظ وجود آب و هوای کوهستانی سالانه شاهد برو600 دستگاه اتوبوس و مینی بوس جابجایی تماشاگران شهرآورد تهران را انجام می دهند
600 دستگاه اتوبوس و مینی بوس جابجایی تماشاگران شهرآورد تهران را انجام می دهند تهران - ایرنا - شرکت واحد اتوبوسرانی تهران با انتشار اطلاعیه ای از استقرار و سرویس دهی 600 دستگاه اتوبوس و مینی بوس در ورزشگاه آزادی به منظور تسهیل جابجایی تماشاگران شهرآورد بزرگ فوتبال پایتخت در مسیرهامیزبانی بندر شهید رجایی از ۲۳۰۰ کشتی/ صادرات ۱۵ میلیون تن کالای غیرنفتی در امسال
میزبانی بندر شهید رجایی از ۲۳۰۰ کشتی صادرات ۱۵ میلیون تن کالای غیرنفتی در امسال مدیرکل بنادر و دریانوردی هرمزگان و مدیر منطقه ویژه اقتصادی بندر شهید رجایی از پهلوگیری حدود ۲هزار و ۳۰۰ فروند انواع کشتی در بزرگترین بندر تجاری کشور در امسال خبر داد و گفت طی هفت ماه امسال حدود ۱۵-
گوناگون
پربازدیدترینها