محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827219162
دیدار آیت الله خامنهای با ننه غلام +تصاویر
واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: دیدار آیت الله خامنهای با ننه غلام +تصاویر
صدای زنگ در بلند میشود. ننه غلام فکر میکند،خانم دکتر و شوهرش هستند. مرد تکرار میکند: آقای خامنهای دارندمیآیند منزلتان. ننه غلام یاد مراسم ازدواج پسردوم آیت الله سیدجوادخامنه ای می افتد. ذکر میگفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد.
به گزارش آخرین نیوز؛ اخیرا در کتابی با عنوان "میزبانی از بهشت”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است .هفته بسیج بهانه ای است برای بیان ماجرای شیرین یکی از این دیدارها .
مشهد، سال ۱۳۴۳
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زنها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده میکردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیتا… سیدجواد خامنهای، میخواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوهها را لب حوض میشست و در سبدی میریخت، با لهجه شیرین تربتیاش ریزریز حرف میزد و زنهای دیگر را سرگرم میکرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمیرسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقهاش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.
داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زنها صلوات میگرفت و زیر لب ذکر میگفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او میچسبید.
* ننه غلام وپسرش
کسی نمیدانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام میگفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضیها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال ۱۳۲۲ به دنیا آمد، حلقهای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطرهای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار میکرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.
سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانیها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشهای از کشور باشد و مادر تنها.
سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی میکردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقهاش ننشسته بود که گروهکهای ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانوادههایشان شهید شدند. تمام راههای ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر میآوردند و شهدا و مجروحین را میبردند!
این روزها ننه غلام، بیشتر وقتها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیتا… طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش میگشت و برایش اسفند دود میکرد و ذکر میگفت.
غلام خانهای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانهای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.
چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابانهای اطراف خانه، حجلهای برپا میشد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوانها گریه میکرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریهها همیشه خودش گریز میزد به کربلا و برای سیدالشهدا میگریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی….
ننه غلام اگر سرش میرفت، جلسه روضهاش عقب نمیافتاد. آن وقتها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانههای مردم، پولی را کنار میگذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن میخواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.
سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیاتهای محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین میرود و منفجر میشود.
حالا سختترین کار، رساندن خبر شهادت غلام به مادرش بود. همه فرزندان غلام و دامادهایش و عروسهایشان قصه را میدانستند، اما ننه غلام نمیدانست. یکی، دو روز طول کشید تا کم کم به مادر گفتند که غلام حلقه به گوش حضرت حیدر هم نماند و رفت. و باز او تنها ماند.
شب جمعه، هفتم فروردین ماه ۷۶
محبوبه خانم، دختر غلام و شوهرش که هر دو پزشک هستند، آمدهاند به مادربزرگ سر بزنند. مادربزرگ در زیرزمین همان خانه زندگی میکند و بعد از اینکه زمین خورده و لگنش شکسته، دیگر اصلاً بیرون نمیرود. تنها است، مگر در زمان روضهها، یا وقت هایی که نوهها به او سر میزنند. خانم دکتر و شوهرش که میروند، صدای زنگ در بلند میشود. ننه غلام فکر میکند حتماً همانها هستند و چیزی جا گذاشتهاند. خودش که نمیتواند همین چهار تا پله را هم بالا برود. یکی از همسایهها در را باز میکند. ننه غلام از پایین میبیند که نوهاش نیست، دو، سه نفر آمدهاند و سراغ او را میگیرند. دوازده سال سخت، از شهادت غلامش میگذرد و دیگر حواس درست و حسابی ندارد، در طول این سالها هم میهمان غریبهای نداشته، مگر روزهای روضه که زنانه بود، یا مراسم سالگرد غلام که هر سال باشکوه برگزار میشد و جمعیت سه طبقه خانه را پر میکردند.
دیدار آیت الله خامنه ای از ننه غلام
این سه نفر میآیند داخل خانه و شروع میکنند به صحبت با ننه غلام، درباره شهید. ننه غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته استکانیاش آنها را نگاه میکند. به او میگویند: مادرجان! مهمان دارید ان شاءالله.
گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیکتر میبرد و این بار بلندتر جملهاش را تکرار میکند. مادر جواب میدهد: مهمان؟ کی هست؟
لهجه مادر خیلی غلیظ است و مرد به زحمت منظورش را میفهمد و با صدای بلند به او میگوید:
- مادرجان! آقای خامنهای دارند میآیند منزلتان.
- کی؟
- رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای.
-ها ها! میشناسمشان، من از بچگی میشناسمشان. کجا میخواهند بروند؟
-میخواهند بیایند اینجا. خانه شما.
ننه غلام یک دفعه مثل برق زدهها بلند میشود. کسی که او را در این حال میبیند، باورش نمیشود که تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود.
کل خانه سی مترمربع نیست. اتاقی که یک گوشهاش تخت فلزی است و کفش فرشهای کهنه. با یک آشپزخانه بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند.
ننه غلام از این طرف این اتاق بیست و چند متری به آن طرف میرود و با خودش حرف میزند که چه کار کند. هر چه هم به او میگویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا چند دقیقه مینشیند و زود میروند و… اصلاً نمیشنود و ریزریز با خودش حرف میزند و با سختی و دست به کمر راه میرود.
بالاخره آقا میرسند و از پلهها پایین میآیند، سرشان را خم میکنند و از در کوتاه خانه وارد میشوند. ننه غلام بهت زده نگاه میکند. تصویری غریب در ذهنش شکل میگیرد، از سی و سه سال قبل و داماد خوش قد و بالایی که او برایش اسفند دود میکرد.
آقا زودتر سلام میکنند.
ننه غلام جلو میآید، دستهایش را بالا میبرد و شروع میکند به حرف زدن با آقا:
- سلام، به جدت من از بچگی میشناسمت. خانه شما میآمدم، پیش مادرت….
بعد یک دفعه بیهوا حرفش را قطع میکند، نگاهی به سر و وضع خانهاش میاندازد، کمی کنار میرود و میگوید: بنشینیم؟
آقا با لبخند جواب میدهند که: آن بالا بنشینیم یا پایین؟ و به تخت اشاره میکنند.
ننه غلام میگوید: نخیر
آنجا بنشینیم؟
- ها! ها!
آقا روی تخت مینشینند و ننه غلام هم کمی آن طرف تر، هنوز ننشسته، شروع میکند به صحبت کردن با لهجه غلیظ تربتی.
حضرت آقا که متوجه شرایط این مادر پیر شدهاند میگویند:خب خب .حالا بنشین ننه غلام ببینیم
*خب ننه،عکس غلام کدام است؟
- جان؟ عکس غلام این است، این و به عکس روی دیوار اشاره میکند.
یکی از همراهانی که مقابل تخت، روی زمین نشستهاند، قاب عکس را از روی دیوار برمیدارد و به دست حضرت آقا میدهد.
آقا همین طور که عکس را میگیرند، میگویند:عکس غلام همین است”
- ها. بله غلام است.
-شما خانه شیخ الاسلام و حجت این ها می امدید؟
- ها. بله، خانه شما هم میآمدیم. مادرت را میشناسم، خواهرت را میشناسم.
اینها دو نفر از خانوادههای معروف محله قدیمی منزل حضرت آقا بودند که ننه غلام گاهی پیش آنها کار میکرد. آقا یکی، دو کلام دیگر در مورد قدیمیهای آن محله صحبت میکنند و ننه غلام به ازای هر کلمه، داستانی تعریف میکند که خیلی مشخص نیست. از اینکه آن نفر چه شد؟ عروس رفت یا عروس گرفت؟ بچههایش کجا هستند؟ و…
آقا در بین صحبتهای ننه غلام که دارد مرتب از کسانی که بودند و به رحمت خدا رفتند، صحبت میکند، میگویند:
-خدابیامرزدشان،آنها که رفتند ننه غلام،از خودمان بگو.غلام چند تا بچه دارد؟
- از خودمان. ها. غلام شش تا بچه دارد.
و شروع میکند از کار و زندگی یکی یکی بچهها صحبت کردن که چند تا تهرانند، یکی از دخترها دکتر است. یکی از پسرها سرباز است و… وقتی در مورد یکی از بچهها، اسم مکانی که کار میکند را یادش میرود، آقا میفرمایند: حالا هر چی! و مادر خوشحال ادامه میدهد. از تصادفش میگوید و شکستن پایش که یکی، دو تا از همین نوهها کمکش میکنند تا خوب شود.
روی دیوار روبه رو عکس چند نفر دیگر هم هست که ظاهراً همه مرحوم شدهاند. آقا در مورد هر کدام از عکسها از ننه غلام سؤال می کنند و او داستانهایی شروع میکند که پایانشان یکسان است؛ که بله، او هم رفت و تک و تنها ماندم. یکی از آنها نوه برادرش است که چند روز بعد از عقدش به جبهه میرود، در عملیات خیبر- که ننه غلام به آن جنگ خیبر میگوید!- شهید شده و جسدش در آبهای هور مفقود شده. دیگری بچه خواهرش است که سکته کرده و دیگری که تصادف کرده. و آخر این قصههاست که با غصه میگوید: او هم که از دست ما رفت. دیگر هیچ کس را ندارم.
آقا حرفش را قطع میکنند:
-خدا را داری ننه غلام!
- ها! من که خدا را دارم. اما خب چه کنم. تا سر کوچه نمیتوانم راه بروم. شبها تو این خانه دلم میگیرد. بیا یک کاری کن این انتقالی بگیرد، سربازیاش بیاید مشهد، به من برسد.
-ننه غلام اهل کجایی شما؟
- جان؟ من اهل تربت حیدریهام.
-خود تربت؟
- زاور، زاور، چهل ساله که مشهد هستیم. اشاره به عکس غلام میکند و میگوید: از عمر همین بچه، دو سال گذشته بود که آمدیم. چهل و دو سالش بود که شهید شد.
بعد از شهادت غلام هم کسی نیامده بگوید حالت چطور است؟
- هیچ کس نیامد احوالت را بپرسد؟
- نه به جدت. نه به خدا.
- حالا که ما آمدیم.
- ها! خدا رحمت کند کربلایی آقا را.
منظورش پدر حضرت آقا، مرحوم حاج سید جواد خامنهای است.
- کربلایی آقا یا حاج آقا؟!
- حاج آقا؟ نه، پدر شما کربلایی آقا بود. شما حاج آقایید.
آقا لبخندی میزنند و میگویند:
- نه، آقا هم که مکه رفته بودند.
- راستی؟ ما که میگفتیم کربلایی آقا. خدا رحمتش کند.
- این همه پول خرج کردند مکه رفتند، آخرش هم ننه غلام میگوید کربلایی آقا.
همه میخندند، حتی خود ننه غلام.
ننه غلام دوباره میرود به بیست و پنج سال پیش و محله سرشور و خانه پدری آقا و شروع میکند به گفتن. در این بین میگوید:
- حسین آقا شما بودی که من میآمدم خانه شما. داداشهای دیگرت هم بودند.
- ولی من اسمم حسین آقا نیست ها!
- اوه! چرا، چرا حاج آقا. اسم شما حاج آقا حسینه. توی آن کوچه بودید، من آمدم خانهتان…
آقا با لهجه شیرین مشهدی ادامه میدهند تا ننه غلام راحتتر متوجه شود.
من را که میشناسی اما اسمم را نمیدانی. اسم من حسین آقا نیست. اسم من علی آقاست.
ننه غلام گیج شده است. کمی فکر میکند و از پشت عینک ته استکانیاش آقا را دوباره نگاه میکند.
- علی آقا، محمدآقا، حسین؟ میخواهد پسران خانه همسایه قدیمیاش را بشمرد، اما شک میکند به اسمها. آقا به کمکش میآید؟
- اون محمدآقا بود و من علی آقا هستم. یکی هم هادی آقاست، یکی هم حسن آقا
ننه غلام این دفعه میخواهد خواهرهای آقا را بشمرد که باز اسمها را اشتباه میگوید. آقا باز اصلاح میکنند. ننه غلام میگوید:
- اوه. به خدا اسمها را نمیدانم چرا این جوری میگویم. این همسایه میآید، اسمش را یادم نمیآید. نمیدانم چه بگویم؟
- قاطی کردی ننه غلام!
- پیر شدم، به خدا، به جدت پیر شدم، نمیفهمم.
و دوباره خودش همراه بقیه میخندد و شروع میکند از خاطرات خانه شیخ الاسلام گفتن! دو جملهای صحبت نکرده، میبیند که از میهمانان پذیرایی نکرده است. پایین تخت و جلوی پایش، یک بشقاب ملامین سفید است که داخلش چند تا کلوچه خانگی گذاشته، آن را به آقا تعارف میکند. آقا با علاقه برمیدارند و میل میکنند.
بعد میگذارد تا بقیه همراهان آقا هم بردارند. کسی برنمیدارد. ننه غلام با همان لهجه تند می گوید: چرا نمیخورید؟ اینها کلوچه خانگیه که بچهها برایم آوردهاند.
من که پولم نمیرسد شیرینی بخرم. «بُخرید»
آقا با همان لهجه میگویند: بُخرید عمو بُخرید
باز هم لبها خندان میشود و یکی از همراهان ظرف را میچرخاند تا همه از این کلوچهها بخورند. ننه غلام از ته دل خوشحال است که امشب آقا مهمانش است و در خانه او میخورد و میگوید و میخندند.
ننه غلام میگوید: یک شب که شما مشهد بودی، خواب دیدم که آمدی خانه ما.
از جلوی بازار آمدی.
- حالا خوابی یا بیدار؟
- نه، الان بیدارم.
– حتما!
- بله. آن دفعه تو خواب دیده بودم که شما از جلوی بازار آمدی خانه ما.
- الان یقین داری که بیدار هستی؟
- ها. ها. بله یقین دارم به خدا.
اما شک میکند.
- راستی بیدارم؟
- خب حالا من یک چیزی بهت میدم، اگر فردا صبح بود، بدان که بیدار بودی اگه نبود بدان که خواب بودی.
- باشه، باشه.
- بیا
آقا هدیه ای به دست ننه غلام میدهند.
- دست شما درد نکند، عیدی میدهید؟
- هان. این عیدی شماست. اگه این فردا صبح بود. بدان که بیدار بودی. اگه نبود بدان که خواب بودی.
- دست شما درد نکند.
- یک قرآن هم بهت میدهم.
- یا صاحب قرآن
اما قرآن را باز میکنند تا در صفحه اول یادداشتی بنویسند.
وقتی میخواهند اسم شهید را بنویسند، نامش را بلند بر زبان میآورند.
غلام حیدر رستمی
- خدا رحمتش کند. خدا را شکر.
این خدا را شکر ننه غلام، در این شرایط خیلی معنار دارد. معناهایی که باعث شده حضرت آقا این قدر به خانوادههای شهدا اهمیت بدهند.
آقا قرآن را به دست ننه غلام میدهند و بلند میشوند.
ننه غلام که نگران سربازی نوهاش است، سؤال میکند:
- کاغذ نمیخواهد بدهی برای سربازی این بچه؟
- نه کاغذ نمیخواهد، گفتم یادداشت کردند. ان شاءا… که موفق باشید خداحافظ مادر.
چند دقیقه رؤیایی بر ننه غلام گذشته. موقع رفتن آقا، باز شک میکند و میپرسد؟
- از گفته شما ما بیداریم؟
- ان شاءا… بیداری.
فردا صبح ننه غلام دید که هدیه آقا و قرآن هست.
ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانهاش را برای همه تعریف میکرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را میدانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضههای ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.
*این دیدار در هفتم فروردین ۱۳۷۶ در مشهد مقدس انجام شده است/ نقل از کتاب میزبانی از بهشت مؤسسه جهادی صهبا
منبع: فردا
شنبه, 08 آذر 1393 ساعت 10:50
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]
صفحات پیشنهادی
ننه غلام، همسایه آیت الله خامنه ای/ تصاویر
روایتی از کتاب میزبانی از بهشت ننه غلام همسایه آیت الله خامنه ای تصاویر ننه غلام جلو میآید دستهایش را بالا میبرد و شروع میکند به حرف زدن سلام به جدت من از بچگی میشناسمت خانه شما میآمدم پیش مادرت - اندازه متن به این مطلب امتیاز دهید 0 نظر ما از و با بی استتصاویر و خاطره ای از سرکشی آیت الله خامنه ای از ننه غلام
تصاویر و خاطره ای از سرکشی آیت الله خامنه ای از ننه غلام صدای زنگ در بلند میشود ننه غلام فکر میکند خانم دکتر و شوهرش هستند مرد تکرار میکند آقای خامنهای دارندمیآیند منزلتان ننه غلام یاد مراسم ازدواج پسردوم آیت الله سیدجوادخامنه ای می افتد ذکر میگفت تا این جوان نورانی بتاکید وزیر ارشاد بر حل مشکلات سفر به عتبات پس از دیدار با آیتالله وحید خراسانی
تاکید وزیر ارشاد بر حل مشکلات سفر به عتبات پس از دیدار با آیتالله وحید خراسانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با بیان اینکه تلاش شده است مشکلات مسیر سفر به عتبات عالیات رفع شود از تشرف بیش از 700 هزار نفر در اربعین امسال به کربلا خبر داد و گفت اربعین سال گذشته 500 هزار نفر به کربلدیدار وزیر اوقاف عراق با آیت الله جوادی آملی -
دیدار وزیر اوقاف عراق با آیت الله جوادی آملی سید صالح حیدری وزیر اوقاف شیعی عراق با حضور در محل بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء با حضرت آیت الله جوادی آملی دیدار و گفتگو کرد به گزارش خبرگزاری مهر آیت الله جوادی آملی در این دیدار وقف را صدقه جاریه خواندند که باید کیفیتامروز صورت گرفت دیدار علی جنتی با آیتالله وحیدخراسانی
امروز صورت گرفتدیدار علی جنتی با آیتالله وحیدخراسانیوزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دقایقی قبل با یکی از مراجع تقلید دیدار و گفتوگو کرد به گزارش خبرگزاری فارس از قم علی جنتی در ادامه سفر یک روزه خود به شهر مقدس قم به دیدار آیتالله حسین وحیدخراسانی از مراجع تقلید قم رفت این دیداروزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با آیت الله گرامی دیدار کرد
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با آیت الله گرامی دیدار کرد قم - ایرنا - وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی روز پنجشنبه با آیت الله محمدعلی گرامی از استادان برجسته حوزه علمیه در قم دیدار و گفت و گو کرد به گزارش ایرنا علی جنتی در این دیدار هدف از سفر به قم را دیدار با مراجع عظام تقلید و علمااخبار ویژه روزنامه کیهان هافینگتونپست: واقعیت خاورمیانه تحلیل آیتالله خامنهای را تأیید میکند/ 70 درصد ایرا
اخبار ویژه روزنامه کیهانهافینگتونپست واقعیت خاورمیانه تحلیل آیتالله خامنهای را تأیید میکند 70 درصد ایرانها با تعلیق نیمی از سانتریفیوژها مخالفندیک روزنامه آمریکایی اعلام کرد باراک اوباما همچنان در توهم قدرت سال 2001 ایالات متحده به سر میبرد در حالی که در نسبت با ایران قضیدیدار علمای شرکت کننده در کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام با حضرت آیت الله مکارم
۲۳۲۵۵۱ ۱۳۹۳ ۹ ۴ - ۸ ۴۵گزارش تصویری دیدار علمای شرکت کننده در کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام با حضرت آیت الله مکارم عکاس محمد حسین امامی اجرا توقف ذخيره تمام تصاوير ۱۳۹۳ ۹ ۴ - ۸ ۴۵امروز صورت گرفت دیدار علی جنتی با آیتالله امینی
امروز صورت گرفتدیدار علی جنتی با آیتالله امینیوزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جریان بازدید از انتشارات انصاریان با یکی از مراجع تقلید دیدار و گفتوگو کرد به گزارش خبرگزاری فارس از قم علی جنتی در ادامه سفر یک روزه خود به شهر قم پس از دیدار با حجتالاسلام والمسلمین سید جواد شهرستااتمام جلد دو خاطرات آیتالله خامنهای تا پایان سال +تصویر
کامور بخشایش اتمام جلد دو خاطرات آیتالله خامنهای تا پایان سال تصویر کامور بخشایش از مراحل نهایی تدوین جلد دوم خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای خبر داد و گفت نگارش این اثر تا پایان سال به اتمام خواهد رسید به این مطلب امتیاز دهید به گزارش جام نیوز جواد کامور بخشایش نویسندههافینگتونپست: واقعیت خاورمیانه تحلیل آیتالله خامنهای را تأیید میکند
هافینگتونپست واقعیت خاورمیانه تحلیل آیتالله خامنهای را تأیید میکندتاریخ انتشار سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۱ ۳۱ روزنامه کیهان در اخبار ویژه خود نوشت یک روزنامه آمریکایی اعلام کرد باراک اوباما همچنان در توهم قدرت سال ۲۰۰۱ ایالات متحده به سر میبرد در حالی که در نسبت با ایگزارش تصویری - دیدار خانواده آیت الله نصیری با هاشمی رفسنجانی
دیدار خانواده آیت الله نصیری با هاشمی رفسنجانی عکس محمد کاظم پور - ایسنا چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۹۳ - ۱۶ ۵۰آیتالله مکارمشیرازی در دیدار شام مهمانان غیرایرانی کنگره: مبارزه با افراطیگری باید به صورت مستمر دنبال شود
آیتالله مکارمشیرازی در دیدار شام مهمانان غیرایرانی کنگره مبارزه با افراطیگری باید به صورت مستمر دنبال شودآیتالله مکارمشیرازی در سخنانی در دیدار مهمانان خارجی شرکتکننده در کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام خواستار استمرار مبارزه با افراطیگری شدندآیت الله گرامی در دیدار با وزیر ارشاد: یکی از دغدغههای جدی مردم دغدغه دین است
آیت الله گرامی در دیدار با وزیر ارشاد یکی از دغدغههای جدی مردم دغدغه دین استاستاد برجسته حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه مردم ایران دغدغه دین دارند بیان کرد اگر میخواهید عظمت دین در میان این مردم را درک کنید باید به مجالس عزاداری محرم و صفر و شبهای قدر و سایر مراسم مذهبی نگاهدیداردبیرکل حزب الله با آیت الله النجفی
دیداردبیرکل حزب الله با آیت الله النجفی دبیرکل حزب الله در دیداربا آیت الله النجفی از وضعیت سلامت ایشان اطمینان یافت به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس دینی جام نیوز دبیرکل حزب الله در این دیدار از وضعیت سلامت آیت الله النجفی اطمینان یافت و با وی در باره امور مامروز رئیس دانشگاه با آیتالله صافی گلپایگانی دیدار کرد
امروزرئیس دانشگاه با آیتالله صافی گلپایگانی دیدار کردرئیس دانشگاه آزاد اسلامی بعد از ظهر امروز با آیتالله صافی گلپایگانی دیدار و گفتوگو کرد به گزارش خبرگزاری فارس از قم حمید میرزاده که امروز برای دیدار با علما و مراجع تقلید به شهر مقدس قم سفر کرده است با حضور در بیت آیتاللدیدار رییس مجلس دومای روسیه با آیتالله هاشمی/ تصاویر
دیدار رییس مجلس دومای روسیه با آیتالله هاشمی تصاویر سرگئی ناریشکین رئیس مجلس دومای روسیه روز دوشنبه با آیت الله هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام دیدار کرد تاریخ انتشار ۲۶ آبان ۱۳۹۳ - ۲۲ ۳۴-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها