تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند متعال، به بنده اش در هر روز نصيحتى عرضه مى كند، كه اگر بپذيرد، خوشبخت و اگر ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830020495




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سه شهید و چهار جانباز در خانواده‌ای که عاشق انقلاب بودند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
سه شهید و چهار جانباز در خانواده‌ای که عاشق انقلاب بودند
کوی شهدا، نام کوچه‌ای است که مملو از خانواده شهداست یکی از این خانواده‌ها تمام پسرانش را فدای انقلاب کرده است 5 پسر که هرکدام دین خودرا یا با شهادت و یا با جانبازی ادا کرده‌اند.

خبرگزاری فارس: سه شهید و چهار جانباز در خانواده‌ای که عاشق انقلاب بودند



سایت زنان قم نوشت: درودیوار خانه را که می‌نگری مملو از عکس‌های شهداست اصلا کوچه‌ای که در آن زندگی می‌کنند به نام کوی شهدا نام‌گذاری شده است چراکه در همسایگی‌شان خانواده‌های شهدای زیادی زندگی می‌کنند، معنویت کوچه برای مهمانان تازگی دارد اما اهالی محله این کوچه را خوب می‌شناسند، کوچه‌ای که شامل خانواده‌ای عاشق است ... خانواده کار کوب زاده دارای 5 پسر بود که دو تا از آنان به نام های عبدالجلیل وخلیل شهید،برادر دیگر به نام منصور جاویدالاثر، عبدالحمید جانبازو محمدرضا آزاده و جانباز است . مادر و دختر خانواده نیز جانبازند اما خم به ابرو نیاورده و سالهاست با یاد شهدای خود زندگی می کنند. خبرنگار ما در گفتگویی با خانم کارکوب زاده خواهر سه شهیدو جاوید الاثر و دو جانباز هشت سال دفاع مقدس، به نگارش خاطرات وی می پردازد: آبادان برای ما خاطرات تلخ و شیرین زیادی به یادگار دارد زمانی که ابتدایی بودم هنوز انقلاب نشده بود و ما در مدرسه معلمانی داشتیم که بسیار خشن بودند. خوب خانواده ما در جریان انقلاب فعالیت بسیار زیادی داشت و این مطلب از نگاه این معلمان مستبد دور نمانده بود چراکه آنان وابستگی هایی به ساواک داشتند. به همین دلیل هر روز در مدرسه رفتارهای بدی از آنان می دیدیم به طوری که روزی نبود که از رفتارهای خشن آنان در امان باشیم از پاره کردن دفتر وکتاب هایمان گرفته تا ناسزا گویی و ... اما به هرحال تحمل می کردیم تا اینکه انقلاب شد و خیالم بابت مدرسه راحت شد. اما هنوز روی آرامش را ندیده بودیم که جنگ شروع شد و همه خانواده برای دفاع از وطنمان بسیج شدیم. کلید خانه مان همیشه کنار گلدان بود زمانی که جنگ شروع شد خانه ما تبدیل به جایی شد برای آرامش و استراحت سربازان به طوری که هروقت از منزل بیرون می رفتیم کلید را کنار گلدان می گذاشتیم و تمام سربازان می دانستند که کلید کجاست زیرا پدرم اذن این کار را به ایشان داده بود و همه می دانستند می توانند به راحتی به خانه ما رفت و آمد کنند، بنابراین اگر در منزل بودیم از آنان پذیرایی می کردیم و اگر نبودیم خودشان می آمدند و لباس عوض می کردند و بعد از کمی استراحت برمی‌گشتند. مادرم احساس مسئولیت زیادی می‌کرد و همیشه سعی می‌کرد لباس‌های بچه‌های خط را مرتب و تمیز کند، اگر آب داشتیم و قطع نبود حتما لباس‌ها را می‌شست اما اگر آب نداشتیم لباس‌ها آن‌قدر می‌تکاند که گردوخاکشان برطرف شود. سپس آن‌ها را در کمدی که مخصوص این کار دریکی از اتاق‌های گذاشته بودیم می‌چید تا وقتی بچه‌ها می‌آیند لباسی برای تعویض داشته باشند. موج انفجار امان نمی‌داد شاید بچه‌های این دوران ندانند اما وقتی انفجاری صورت می گیرد موج انفجار آدم را تا چند متر پرتاب می کند و گاهی هم در اثر پرتاب یا اصابت لوازم اطراف باعث زخمی شدن افراد می شود و گاهی هم فرد موج زده تا ساعت ها گیج ومنگ می شد و چیزی نمی شنید. خوب ما هم در مرکز حملات قرار داشتیم و هراز گاهی موج انفجار ما را می گرفت و صدماتی هم میدیدیم اما به روی خودمان نمی آوردیم چراکه کارهای زیادی برای انجام داشتیم. هر روز برای کمک به پشت جبهه به محل کار می رفتیم و هرکاری از دستمان بر می آمد انجام می دادیم و هر غروب همراه شوهر خواهرم برمی گشتیم. همه برادرانم اهل هنر و قرآن بودند قبل از جنگ علاقه خاصی به هنر داشتند، مثلا برادرم جلیل خط زیبایی داشت علاوه براینکه خیلی خوب صحبت می کرد و دوستان زیادی داشت. برادرم خلیل علاوه براینکه نقاشی خوبی داشت جلسات آموزش قرائت و حفظ را در مسجد محله مان برگزار می کرد وبه آموزش بچه ها می پرداخت. درکل برادرانم بسیار فعال بودند و وقتی جنگ شد همگی بدون لحظه ای درنگ آماده رفتن شدند. مادر من درست پشت سر محمد رضا هستم قبل از بازگشت برادرم محمدرضا از اسارت مادرم خواب عجیبی دید، خواب دیده بود تفنگی دارد و همه کسانی راکه می بیند با تیر هلاک می کند که ناگهان منصور را می بیند، مادر از منصور می پرسد تا حالا کجا بودی؟ چرا پیش ما برنمی گردی؟ منصور در جواب به مادر می گوید؛ مادرجان من درست پشت سر محمد رضا بودم و این حرف را سه بار تکرار می کند. محمد رضا چند روز بعد آزاد شد و مادر خواب را برایش تعریف کرد و او در پاسخ گفت؛ در زمان اسارت در قسمتی از اردوگاه صداهای عجیبی به گوش می رسید و احساس می کردیم زیر پایمان کسان دیگری زندانی هستند که احتمالا منصور نیز جزوآنان بوده است. اما هنوز برخی از این زندان های مخوف صدام یا شناسایی نشده اند و یا عوامل او درصدد پنهان نگه داشتن آن هستند. ولی ما هنوزهم منتظر منصور هستیم چراکه تاکنون کسی خوابی مبنی بر شهید شدنش ندیده است. مادر هیچ وقت از خودش صحبت نمی کند مادرم در جریان جنگ بارها شیمیایی شد و در بیمارستان بستری شد هنوز هم گاهی به دلیل مصدوم بودن ریه هایش باید چندروزی را در بیمارستان بماند اما درصد جانبازی او هیچ وقت در جایی ثبت نشد و ما هم پیگیر نشدیم. مادرم در دوران جنگ زیاد به مناطق جنگی رفت و آمد می کرد و دراین مسیر بارها موج انفجار های شدیدی او را درگیر می کردبه طوری که چادر مشکی اش بارها دراثر ترکش از بین رفت و تکه پاره شد اما او بی اعتنا به وضعیت جسمانیش همیشه آماده کمک رسانی بود، حتی در جریان حج خونین سال 66 نیز مصدوم شد اما هیچ وقت برای ثبت جانبازی خود راضی نشد. وصیت نامه هایی که رنگ خدا دارد  وصیت نامه های شهدای کارکوب زاده بر روی دیوار نصب شده است مشغول خواندن می شوم؛ همه از یک چیز سخن گفته اند آرزوی شهادت و حجاب ، با مادر خود سخن ها گفته اند و از او خواسته اند به شهادتشان افتخار کند و شیون و زاری نکند. براستی خون چنین جوانان رشیدی که عاشقانه پر کشیدند نباید در گذر زمان فراموش شود و باید به زیباترین حالت ممکن یادگاری بر صفحه دلهامان باشد. نمایشگاهی به رنگ عشق نمایشگاه زیبایی در زیرزمین منزلشان تدارک دیده اند، آنقدر زیبا که معنویتش بر عقل برتری می کند. خانم کارکوب زاده می گوید: وقتی تعداد بازدید ها به منزلمان زیاد شد تصمیم گرفتیم این نمایشگاه راکه بیشتر وسایل آن یادگاربرادرانم است را تدارک ببینیم تا هم اثر ماندگاری شود و هم از میهمانانمان شرمنده نشویم. فرازی از وصیت نامه شهید عبدالجلیل کارکوب زاده  "مادر، از تو می خواهم که همچون مادران دیگر که شهادت فرزندان آنهابرایشان مایه غرور و شادی روح آنهاست تو نیز از شهادتم خوشحال باشی"





  مطلب فوق مربوط به سایر رسانه ها می باشد وخبر گزاری فارس صرفا آن را باز نشر کرده است بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/    

93/09/06 - 14:50





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن