واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وقتی هرمان از آلیس میگوید
اگر میخواهید مجموعه داستانی انتخاب کنید که با خواندن هر کدام از داستانهایش با قصه و شخصیت و حوادث جدید مواجه شوید، «آلیس» را نخوانید!«آلیس» نوشته یودیت هرمان، مجموعهای از چند داستان است که هر کدام به نام یک مرد بوده و عنصر مشترک همه داستانها خود «آلیس» است. همه این مردها، مردانی هستند که در زندگی آلیس وجود داشتهاند و الان یا با مرگ دست و پنجه نرم میکنند یا مردهاند و آلیس را تنها گذاشتهاند.یکی از داستانها «میشا» نام دارد. همسر جوان میشا از آلیس، که قبلا با میشا آشنا بوده و مدتی با هم زندگی کردهاند، میخواهد که به شهرشان برود و لحظات آخر زندگی میشا را در کنارش بگذراند. میشا اما به هوش نیست؛ آن قدر درد دارد که به زور مسکن آرامش میکنند. نه آلیس را میبیند نه صدایش را میشنود.کل داستان میشا، روایت رفت و آمد آلیس از خانه او به بیمارستان و معاشرتش با همسر میشا در چند روز آخر زندگی میشاست؛ نه از تاریخچه رابطه آلیس با میشا خبری هست نه از ابراز احساسات آلیس در این لحظات سخت. داستان، با مرگ میشا تمام میشود.«آلیس» آنقدر روان و جذاب نوشته شده و آن قدر ملموس و باورپذیر است که بعید میدانم کسی یکی از داستانهایش را بخواند و بقیه را نخوانده باقی بگذارددر داستان بعدی، آلیس به سفر می رود؛ به جایی که «کنراد» او را دعوت کرده است. «کنراد» پیرمرد مسنی است که آشنایی دیرینه ای با آلیس دارد. از این آشنایی چیزی نمی دانیم و نخواهیم دانست ولی از چند جمله ی کوتاهی که با هم ردو بدل می کنند می فهمیم که رابطه ی عاطفی بین آنها وجود دارد.زمانی آلیس به خانه کنراد میرسد که او در بستر بیماری افتاده است. آلیس و کنراد فرصت نمیکنند زیاد پیش هم بمانند و فقط چند کلمه در بیمارستان با هم حرف میزنند. چند روز بعد هم کنراد میمیرد و داستان تمام میشود، بدون این که حادثه دیگری اتفاق بیفتد و به سوالهایی که با خواندن داستان به وجود می آیند پاسخی داده شود.داستان «مالته» کمی با بقیه فرق دارد. مالته عموی آلیس است و بیست سال پیش ناپدید شده است. الان آلیس میخواهد از عمویش بداند و برای این کار یکی از بهترین دوستان مالته را پیدا میکند.داستان، روایت ملاقات آلیس با دوست قدیمی عمویش است؛ بدون این که چیز زیادی از مالته دستگیرمان شود. در آخر داستان، دوست مالته، فریدریش، آخرین نامههایی که با مالته ردوبدل کردهاند را به آلیس میدهد و میگوید: «...میتونی بخونی؛ همه چیزهایی رو که میخواهی بدونی، توی این نامهها هست. در واقع همه اش توی این نامه ها هست...»اگر آلیس در حضور ما نامههای قدیمی مالته را میخواند، شاید گره از راز داستان باز میشد؛ اتفاقی که البته هیچگاه نمیافتد.داستانهای آلیس، از آن دست داستانهایی نیستند که بشود در آنها دنبال حادثه گشت. هیچ چیز خاصی در داستانها اتفاق نمیافتدداستان «ریموند»، در حقیقت برشی است از زندگی آلیس در روزهای اول نبودن همسرش (رایموند) و زنده شدن خاطرات رایموند برای آلیس به هر بهانهای...داستانهای آلیس، از آن دست داستانهایی نیستند که بشود در آنها دنبال حادثه گشت. هیچ چیز خاصی در داستانها اتفاق نمیافتد. انگار پنجره ای رو به یک قسمت از زندگی آلیس باز شده و بدون هیچ قضاوتی نسبت به حس و حال افراد، اعمال و رفتارشان روایت می شود؛ طوری که هرگز نمیتوانی حس و حال آدمهای توی کتاب را دقیقا بفهمی و فقط از رفتارهایشان، شاید بتوانی حدس بزنی که در درونشان چه می گذرد.با این همه، «آلیس» آنقدر روان و جذاب نوشته شده و آن قدر ملموس و باورپذیر است که بعید میدانم کسی یکی از داستانهایش را بخواند و بقیه را نخوانده باقی بگذارد.این کتاب را محمود حسینیزاد ترجمه کرده است؛ می توانید با 3500 تومان «آلیس»، یکی از بهترین آثار خانم «یودیت هرمان» را داشته باشید.گروه کتاب تبیان - محمد بیگدلی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]