تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837300417
خودم کفندوزم شوهرم نعشکش
واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
خودم کفندوزم شوهرم نعشکش
کفن میدوخته، آخرین لباس ما از بین انگشتان او بیرون آمده. بعد غسال شده؛ پس از مدتی ترفیع گرفته و سرپرست غسالخانه شده. بچهها را میشسته، نوزادان را، در همان حال دلش پیش بچههای خودش بوده، بچههایی که از شغل مادر شرمگین بودهاند.
روزنامه وطن امروز در گزارشی نوشت: پیر نیست و سنی ندارد اما سختی روزگار پیرش کرده. صورت مهربانش چین و چروکهایی دارد که معلوم است گذر عمر آنها را بر چهرهاش نقاشی نکرده بلکه جای پنجههای بیرحم مشقت و سختی است. چادر سیاهش را کیپ گرفته، قوز کرده و خجلتزده نشسته است. دستانش راز زندگیاش را فاش میکند، دستانی چروکیده، سرخ و پر از رگ که صدها نفر را روی سنگهای سرد برای آخرین بار استحمام داده و لباس آخرت را بر تن آنها کرده، در آخرین منزل همه؛ غسالخانه گورستان. کفن میدوخته، آخرین لباس ما از بین انگشتان او بیرون آمده. بعد غسال شده؛ پس از مدتی ترفیع گرفته و سرپرست غسالخانه شده. بچهها را میشسته، نوزادان را، در همان حال دلش پیش بچههای خودش بوده، بچههایی که از شغل مادر شرمگین بودهاند و او همه زندگیاش را وقف آنها کرده، وقف یک لقمه نان و آبرو. اینجا بهشتزهراست، دیار رفتگان، اینجا جزیره دورافتادهای است که ایستگاه آخر انسانهاست. *** غسال، دفنکننده، نجار، خدماتی، باغبان، راننده نعشکش، برقکار و سنگتراش از جمله مشاغل بهشتزهراست. در اینجا تطهیرکنندگان، دفنکنندگان و بسیاری دیگر دچار مشکلات روحی - روانی هستند. تا حالا شده فرزندت با بغض نگاهت کند و بگوید گناه من چیست که بچه یک غسالم؟ تا حالا شده روز اول مهر فرزندت با چشم گریان به خانه بیاید و بگوید دیگر به مدرسه نمیروم، چون معلم گفته شغل والدینتان چیست و در ذهن تصور میکنی که فرزندت مِنمِنکنان طفره میرود و خودش را از نگاه همکلاسیهایش قایم میکند؟ تا به حال شده بچههای محل، فرزندت را به خاطر شغل والدینش مسخره کنند، او از آنها فراری باشد و حتی یک دوست نداشته باشد؟ تا به حال شده بچههای فامیل به فرزندت فخرفروشی کنند، همه با انگشت تو و فرزندت را نشان دهند و در گوشی صحبت کنند؟ دیگر نگاه سنگین مردم آزارت میدهد، تا صبح کابوس میبینی و کارهای روزمره در خواب برایت تکرار میشود. در میهمانی و مجالس نگرانی نکند کسی حرفی بزند. بهترین دوران زندگیات را که دوران جوانی و خوشیهایت است، باید کفن بدوزی. وقتی بچههای همسایه تو را میبینند، قایم میشوند، جیغ میزنند. صاحبخانه به خاطر شغلت جوابت میکند. همسرت میگوید از تو چندشم میشود. خانه اقوام استکانت را جداگانه میشویند و فقط مختص توست. بچهها در مدرسه به فرزندت میگویند مادرت مردهشوی است. فرزندت میگوید تا تو در این شغلی، من ازدواج نمیکنم. شاید درک نکنی اما بارها و بارها به خاطر شغلم خجالت کشیدم اما هرگز خسته نشدم، چون امید داشتم. 25 ساله بودم. شوهرم در وزارت راه کار میکرد. شرکت وابسته به محل کارش منحل شد، بیکار شد و من جویای کار. دوست داشتم در مکانهای مذهبی کار کنم تا لطمه و آسیبی نبینم. 13 رجب بود. در خانه نشسته بودم که خانمی آمد و گفت بلدی با چرخ راستهدوز کار کنی؟ بهشتزهرا کفندوز میخواهد. گفتم اصلا به بهشتزهرا نرفتهام، نمیدانم کجاست. تا صبح فکر کردم کفن چیست، شوهرم راضی میشود یا نه؟ آدرس دادند، پرسانپرسان به باغ شهر رسیدم از آنها پرسیدم، گفتند برو پیش فلانی. به مسؤول کفندوزی گفتم دو بچه دارم، مشکلاتم زیاد است. از من پرسید بلدی با چرخ کار کنی؟ سالن بزرگی با طاقههای بزرگ پارچه و یک میز بزرگ بود. پارچهها دو متر در 10 سانت تا 2 متر در 20 سانت، برای خانمها کمتر و برای آقایان بیشتر. همین! باید برش بزنید و بغل هم وصل کنید. اینطور بود که کفندوز شدم و سرتاسری برای مردهها میدوختم. در بستههای 20 تایی میگذاشتم برای غسالها. 18 ماه کار کردم. با پسر کوچکم که هنوز به مدرسه نمیرفت، سر کار میرفتم. فرزندم سر پارچهها را میگرفت، باز میکرد و من قیچی میزدم. پسرم میگفت مادر اینها چیست؟ میگفتم لباس، میگفت وقتی پیر میشویم، میگذارندمان داخل این لباسها؟ میگفتم آره. کار کردم و کار کردم. فرزندم از من یک رٌبات خواسته بود، پول نداشتم. مدتی کار کردم تا توانستم برایش یک اسباببازی بخرم. یک روز یکی از مسؤولان بهشتزهرا مرا صدا کرد و گفت میخواهم سرپرست غسالخانه شوی. پیرزنی که مسؤول غسالخانه بود، بازنشسته میشد. برای اولین بار مرده دیدم، پشت آکواریوم، سر ظهر. دختربچهای 6-5 ساله بود، داشتند او را میشستند، هیچکس هم پیشش نبود. ناشناس بود و صاحب نداشت، در بیمارستان فوت کرده بود. احساس بدی به من دست داد. همهاش فکر میکردم دور از جان، بچه خودم روی سنگ غسالخانه است و دارند او را میشویند. فردای آن روز دوباره به غسالخانه رفتم. یک غسال سیاه و چاق آمد و روبهروی شیشه ایستاد. ترسیدم. گفت از من ترسیدی؟ من صغریخانم هستم. گفتم حاجآقا به من گفته بیام اینجا. وقتی پا به داخل غسالخانه گذاشتم، بوی کافور به قدری تند بود که حالم را به هم زد. با خود فکر میکردم چه جوری میخواهم نان بچههایم را از این مردهشویخانه دربیاورم. زنها تقریباً همسن و سال هم بودند و جوانترین غسال من بودم. همه عجیب نگاهم میکردند. لحظهشماری میکردم که ساعت کاری به پایان برسد. بعد از اتمام ساعت کاری به خانه رفتم. هر چقدر غذا درست میکردم، احساس میکردم بوی تعفن میدهد. وسواس پیدا کرده بودم. مردهشویی برایم عذابآور بود. فقط نگاه میکردم؛ جنازه تصادفی، کودک، جنازهای که قطار از رویش رد شده بود، واقعا تحمل نداشتم. تا صبح کابوس میدیدم. مغزم استراحت نمیکرد. شوهرم رضایت نداشت. بالاخره مسؤول غسالخانه شدم. کمسن و سال بودم و کسی حرفم را گوش نمیکرد. یک روز دیدم رفتند سراغ کیف من. به من گفتند نمیتوانی پماد داشته باشی. وسایلت را داخل یک بقچه بگذار روی زمین. وقتی حمام میکردم، اتاق استراحت نداشتم. سر کیفم آمده بودند تا وسایلم را بردارند. اما کمکم با آنها دوست شدم، زندگی هر کدام داستانی داشت. سختترین حادثه، مرگ یک کودک بود. مادرش ضجه میزد که بچه یک سال و دو ماهه مرا نشویید، تازه راه رفتن یاد گرفته. نمیگذاشت او را بشویند. بچه را خونآلود بغل کرده بود و میگفت بگذارید به او شیر بدهم. بچهاش از بالکن افتاده. زیر چشم زن سیاه و کبود بود. گفت شوهرش او را زده که چرا بچه از بالکن افتاده. به مردهشویها گفتم بچه را از او نگیرید، بگذارید با بچهاش تنها باشد. بعد از مدتی بچه را داد تا بشوییم و کفن کنیم. یک روز بچهای را به بهشتزهرا آورده بودند که داخل حوض افتاده بود. حال بدی به من دست داد. استرس داشتم چون بچههای من در خانه تنها بودند. چارهای نداشتم، آنها را به خدا سپرده بودم. دختربچههای 8-7 ماهه به بالا مال من بود. بدون دستکش میشستم، خلعت میانداختم تا ثواب جمع کنم. اینجا میتوانم برای آخرتم کاری کنم، شاید وقت دیگری نداشته باشم. مادرم به خانهام نمیآمد. یک روز به پدرم گفتم چرا مادر به خانهام نمیآید؟ گفت مادرت فکر میکند تو نجسی. وقتی این را شنیدم، حالم بد شد. چند سالی طول کشید تا مادرم با من رفت و آمد کرد. جاریهایم با من رفت و آمد نمیکردند. دستپختم تک بود ولی چون میدانستند مردهشویم، به خانهام نمیآمدند. پسر بزرگم از مشق نوشتن بدش میآمد، یک روز او را با خودم سر کار بردم. یک بچه آورده بودند. نوزاد بود، دست و پا نداشت. توی دستم گرفتم و به او نشان دادم و به او گفتم باید شکر نعمت کنی که خدا به تو دست و پا داده است. از آن زمان به بعد فرزندم دیگر دل به درس داد. متولد 1371 است، 19 ساله بود که برایش زن گرفتم. خودم تکدختر بودم، نور چشم پدر بودم. پدرم کشاورز بود. 5 برادر داشتم. خودم نخواستم هیچوقت دست جلوی آنها دراز کنم. اوایل که به بهشتزهرا میآمدم، شوهرم غرغر میکرد چون فامیلها مراودهشان را با ما قطع کرده بودند. دخلمان به خرجمان نمیرسید. زندگی سخت بود. با مرده شستن به جایی نمیرسیدیم. او هم بیکار شده بود، کار مرا درک نمیکرد. یک روز به او گفتم بیا در بهشتزهرا کار کن. گفت نمیآیم. گفتم چرا؟ گفت از مرده شستن بدم میآید. به او گفتم اگر نیایی، از تو جدا میشوم. خلاصه! او را هم آوردم سر کار و راننده آمبولانس شد. تازه فهمید که من چه میکشم. حالا خودش تا صبح در خواب نعشکشی میکند و حال مرا درک میکند. پسرم هنوز با کار من کنار نیامده است اما چه کنم، چارهای نیست. حقوق و مزایایم کفاف زندگی و شهریه دانشگاه بچهها را نمیدهد. فقط عشق به بچههاست که باعث شده این همه سال دوام بیاورم. به هیچکس رو نزدم. همسرم یک بار که از خیابان رد میشد، چند دختر بدحجاب داد زده بودند نعشکش بیا ما را ببر. این چیزها اذیتش میکرد. دوست ندارم فرزندانم کار مرا تکرار کنند. آنها باید به جایی برسند. آرزویم این است که مزرعهای برای خودم داشته باشم تا بتوانم در آنجا کار کنم. میخواهم درس بخوانم. یک وصیتنامه هم نوشتهام. دوست ندارم بچههایم یک ریال مال حرام بخورند. وقتی در غسالخانه کار میکردم، فکر عذاب قیامت را باور کرده بودم. مرگ را در صورت انسانها میدیدم. یک صورت ترسناک بود، یک صورت زیبا. یک روز جنازهها زیاد بود، یک روز کم. برخی جنازهها پا نداشتند، دل و رودهشان بیرون بود و... . انتهای پیام/
93/09/03 - 09:57
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]
صفحات پیشنهادی
گفتوگوی تفصیلی فارس با آرش امینی مدیرکل بینالملل سازمان سینمایی/2 میخواهیم ایران لوکیشن فیلمسازی در دنیا شو
گفتوگوی تفصیلی فارس با آرش امینی مدیرکل بینالملل سازمان سینمایی 2میخواهیم ایران لوکیشن فیلمسازی در دنیا شود سنگی جلوی پای خودم نمیبینم ناگزیر از تغییرات بنیادین هستیمآرش امینی گفت ما انواع اقلیمها در کشور داریم که لازم است به نحو مطلوبى معرفى شوند بازار ما سرمایه فنى و هنرىرضا قوچان نژاد:کروش راست می گوید،باید به کیفیت تیم خودمان فکر کنیم/اینجا هستم تا به تیم ملی کمک کنم
رضا قوچان نژاد کروش راست می گوید باید به کیفیت تیم خودمان فکر کنیم اینجا هستم تا به تیم ملی کمک کنم ورزش > فوتبال ملی - گوچی می گوید باید خوب تمرین کنند تا بتوانند در جام ملت های آسیا نتیجه خوبی بگیرند به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین رضا قوچان نژاد مهاجم ملی پوش ایران دمروری بر تعرفههای اینترنت همراه در دیگر کشورها/2 در همسایگی خودمان؛ 10 گیگابایت اینترنت فوق سریع ماهانه فقط 5
مروری بر تعرفههای اینترنت همراه در دیگر کشورها 2در همسایگی خودمان 10 گیگابایت اینترنت فوق سریع ماهانه فقط 51 هزار تومانیکی از اپراتورهای کشور پاکستان تعرفههای متنوعیی برای ارائه خدمات اینترنت فوق سریع دارد که هزینه استفاده از آنها قابل توجه است یکی از این بستهها 10 گیگابایتسیامند رحمان: هزینه تمرین و مربیام را خودم میدهم
چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱ ۴۹ سیامند رحمان گفت از جیب خودم هزینه تمرینات و مربی را میپردازم سیامند رحمان در گفت و گو با سرویس ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه آذربایجان غربی افزود متاسفانه در آذربایجان غربی از ورزشکاران مدال آور آنگونه که شایسته تجلیل هستند حمایتیپیشگیری و خودمراقبتی به سطح جامعه کشیده شود/ راه اندازی مراکز بهداشت دهان و دندان برای مردم ضروری است -
موسوی بهار تاکید کرد پیشگیری و خودمراقبتی به سطح جامعه کشیده شود راه اندازی مراکز بهداشت دهان و دندان برای مردم ضروری است همدان - خبرگزاری مهر رئیس دانشگاه علوم پزشکی همدان گفت نباید در بیمارستانها منتظر درمان فاجعه و حادثه ای باشیم بلکه باید خود مراقبتی و پیشگیری به حرکت هایقوچاننژاد: بیشتر به کیفیت تیم خودمان نگاه میکنم تا حریفان
قوچاننژاد بیشتر به کیفیت تیم خودمان نگاه میکنم تا حریفانمهاجم تیم ملی فوتبال گفت من بیشتر به کیفیت تیم خودمان نگاه میکنم تا اینکه بخواهم در مورد حریفان ارزیابی داشته باشم به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس رضا قوچاننژاد در خصوص شرایط تیم ملی عنوان کرد من خودم دو روز پیخودمانی شدن پوتین با همسر رئیسجمهور چین دردسر ساز شد+ عکس
خودمانی شدن پوتین با همسر رئیسجمهور چین دردسر ساز شد عکستاریخ انتشار سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۲۳ ۴۲ اولین قانون نانوشته دیپلماسی این است که «هرگز به همسران روسای جمهور نزدیک نشوید» اما به نظر میرسد که رئیسجمهوری روسیه که به تازگی مجرد شده این قانونمایلی کهن: به زندان می روم تا هم خودم پاک شوم، هم این فوتبال
مایلی کهن به زندان می روم تا هم خودم پاک شوم هم این فوتبال محمد مایلی کهن امروز وارد زندان اوین شد تا 4 ماه حبس تعزیری خود را بگذراند آفتاب به گزارش خبرآنلاین سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال ایران که با شکایت علی دایی به 4 ماه حبس تعزیری محکوم شده امروز به زندان اوین رفت او قبلدایی:باید بلند شوی و فقط برای خودم اجرا کنی
دایی باید بلند شوی و فقط برای خودم اجرا کنی علی دایی روز دوشنبه به عیات مرتضی پاشایی رفت به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر به نقل از خبرورزشی در فوتبالی که برخی بازیکنان بیهنر سلام کردن به محمود خوردبین پیشکسوت خود را عار میدانند هستند کسانی مثل علی دایی که در ادردسر پوتین پس از خودمانی شدن با بانوی اول چین
دردسر پوتین پس از خودمانی شدن با بانوی اول چین نخستین قانون نانوشته دیپلماسی این است که هرگز به همسران روسای جمهور نزدیک نشوید اما به نظر میرسد که رئیسجمهوری روسیه که به تازگی مجرد شده این قانون را فراموش کرده است به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر به نقل ازمجله فارن پالوقتی اشک های دایی جاری شد؛ باید فقط برای خودم بخونی
وقتی اشک های دایی جاری شد باید فقط برای خودم بخونی خواننده سرشناس پاپ در پاسخ به درخواست آقای گل جهان گفت چشم علیآقا نوکرتم به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز در فوتبالی که برخی بازیکنان بیهنر سلام کردن به محمود خوردبین پیشکسوت خود را عار میاز حالا خودم را برای المپیک آماده میکنم قاسمی: آمادگی نسبی دارم/ مردم انتظار عملکرد مثبت دارند
از حالا خودم را برای المپیک آماده میکنمقاسمی آمادگی نسبی دارم مردم انتظار عملکرد مثبت دارندکشتیگیر تیم بیمه رازی گفت در حال حاضر برای حضور در مسابقات آمادگی نسبی دارم کمیل قاسمی در گفتوگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس در مورد وضعیت آمادهسازی خودش گفت از اردوی فعلی تیم روقتی پوتین با بانویاول چین خودمـانی میشود+تصویر
وقتی پوتین با بانویاول چین خودمـانی میشود تصویر اولین قانون نانوشته دیپلماسی این است که هرگز به همسران روسای جمهور نزدیک نشوید اما به نظر میرسد که رئیسجمهوری روسیه که به تازگی مجرد شده این قانون را فراموش کرده است آفتاب به نوشته مجله فارن پالسی رهبران 21 کشور عضو آسدربی را میبینم و طرفدار دو تیم هستم یزدانی: با طلای المپیک از کشتی خداحافظی میکنم/ مدتی به خودم استراحت دادم
دربی را میبینم و طرفدار دو تیم هستمیزدانی با طلای المپیک از کشتی خداحافظی میکنم مدتی به خودم استراحت دادمدارنده مدال طلای جهانی کشتی گفت هدف اصلی من کسب مدال طلای 2016 لندن است رضا یزدانی بعد از حضور در غرفه خبرگزاری فارس در بیستمین دوره نمایشگاه مطبوعات گفت بعد از مسابقاتپروشنکو حکم لغو خودمختاری در برخی مناطق شرق اوکراین را امضا کرد
پروشنکو حکم لغو خودمختاری در برخی مناطق شرق اوکراین را امضا کردخبرگزاری اینترفکس گزارش داده است که رئیسجمهور اوکراین امروز دستور به لغو خودمختاری در برخی مناطق شرقی این کشور داده است به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس خبرگزاری اینترفکس گزارش داده است که رئیسجمهور اوکراین ابا دست خودمان «دل»هایمان را نمیرانیم!
کلیدهای زندگی با دست خودمان دل هایمان را نمیرانیم کلیدهای زندگی برگزیدههایی است از کتاب مستطاب مفاتیح الحیات نوشتۀ عالم بزرگوار آیت الله جوادی آملی که هرشب بخشی از آن پیشکش کاربران عزیز باشگاه شبانه خواهد شد مجله شبانه باشگاه خبرنگاران رسول خدا ص می فرماید دلهایتان را بژیان نمی تواند همپای بنز حرکت کند/ پول حدادی را خودم دادم/قبول دارم خردجمعی در بسکتبال نیست
مشحون در گفتگو با باشگاه خبرنگاران ژیان نمی تواند همپای بنز حرکت کند پول حدادی را خودم دادم قبول دارم خردجمعی در بسکتبال نیست رئیس فدراسیون بسکتبال در روزهایی که ثبت نام برای انتخابات ریاست فدراسیون آغاز شده است پاسخگوی سوالات ما شد و حرف های ناگفته ای را مطرح کرد به گزارش خب-
گوناگون
پربازدیدترینها