واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: طنز/ چرا دولت هنوز آمریکا را نابود نکرده؟
گفتم: برای وضع حمل! خب برای نابودی آمریکا دیگه. الان 9 ماهه که شما اومدید ولی آمریکا هنوز نابود نشده. واقعا علت این کمکاری چیه؟
آفتاب: آیدین سیارسریع در قانون نوشت: لباس خواب بر تن آمدم کنار تخت و برای دل خودم چند تا گل رز پرپر کردم روی خوشخواب. (نخندید! تنهایی بد دردی است).
با این که از ناحیه رباط صلیبی دچار آسیبدیدگی بودم با توکل به خدا و دعای خیر مردم روی تشک رفتم و چشمانم را بستم. چند ثانیه بعد حس کردم غریبهای در اتاق است. تا چشمانم را باز کردم مرد غریبه گفت: «ما دلاوریم، نه دلواپس.»
محمدجواد ظریف بود، وزیر امور خارجه. طوری دور و برش را نگاه کرد انگار تازه به زمین هبوط کرده، گفت: «من اینجا چیکار میکنم؟» چشمانم را ریز کردم و گفتم: «من از شما میپرسم! شما اینجا چیکار میکنی؟» دیدم مات و مبهوت مانده و چیزی نمیگوید. گفتم: «به جان شما اگه من از این جریانات خبری داشته باشم. اصلا این اتاق خواب ما سه روزه شده کانون تحولات.»
گفت: بسیار خب. خروجی از کدوم طرفه؟
از روی تخت آمدم پایین و گفتم: کجا؟
گفت: برم دیگه.
گفتم: کجا بری؟ به سوالات ملت پاسخ بده.
گفت: الان مجلس بودم دیگه. پاسخ دادم.
گفتم: اون قبول نیست.
گفت: اصلا شما کی هستید؟
گفتم: من سیارسریع هستم، طنزنویس.
ظریف ناگهان تغییر موضع داد، شاید فکر کرد اگر برود ما تا آخر عمر سوژهاش میکنیم. نشست روی صندلی. من هم نشستم روی لبه تخت و گفتم: ببین آقای ظریف! من تازه پیدات کردم، تا چند تا سوال هم ازت نپرسم ولت نمیکنم. خیال هم نکن من از این طنزنویس لیبرالها هستم، به من میگن کریمی قدوسی طنزنویس ها!
ظریف لبخندی زد و گفت: بپرس.
لبخند ظریف جوری بود که باعث شد کمی شل شوم و مواضع نرمتری اتخاذ کنم، تعجب میکنم از بعضیها که این لبخند را میبینند و همچنان سفت باقی میمانند.
گفتم: آقای ظریف! واقعا این چه وضع سیاست خارجیه؟ آیا 9 ماه زمان کمیه؟
گفت: برای چه کاری؟
گفتم: برای وضع حمل! خب برای نابودی آمریکا دیگه. الان 9 ماهه که شما اومدید ولی آمریکا هنوز نابود نشده. واقعا علت این کمکاری چیه؟
گفت: به خدا من پروژه نابودی آمریکا رو به بچهها سپرده بودم، ولی انگار دستشون به یه دکمه دیگه خورده، اشتباهی به جای آمریکا هواپیمای مالزیایی ترکیده.
گفتم: پس لطفا سریعتر به این مسئله رسیدگی کنید، چون متاسفانه شیب سقوط آمریکا هم مثل شیب قیمتها ملایم شده در حالی که در زمان باز همافر شکاری این شیب به 180 درجه رسیده بود.
گفت: حتما رسیدگی میکنیم.
گفتم: یک مسئله دیگه هم که واقعا ذهن من و البته قاطبه ملت را به خود مشغول کرده بیتوجهی شما به تذکرات آقای آقامحمدیه که اتفاقا ایشون دیروز هم داشتن شرحه شرحه میشدن موقع نطق حضرتعالی.
گفت: تذکرش چی بود؟
گفتم: این که شما وقتی تشریف میبرید خارجه چرا انگلیسی حرف میزنید؟
گفت: پس به چه زبانی صحبت کنم؟
گفتم: چه اشکالی داره به گویش محلی خودتون در مجامع بینالمللی صحبت کنید که فرهنگسازی هم بشود؟
گفت: آخه بقیه نمیفهمن.
چشمانم را بستم و خشمم را کنترل کردم، گفتم: بسیار خب... پس فارسی حرف بزنید.
گفت: فارسی هم نمیفهمن.
دیگر طاقت خود را از دست دادم، از جا بلند شدم و فریاد زدم: پس چه لزومی دارد با یک عده آدم نفهم که زبان آدمیزاد نمیفهمند هی مذاکره کنیم؟
ناگهان بغض ظریف ترکید و دو دستش را جلوی صورتش گرفت و هق هق کنان گفت: «من بیگناهم... من بیتقصیرم. آبرویم در خطر بود. حقیقت این است که اصلاحطلبهایی که در ابتدا وزرای کابینه را به آقای روحانی تحمیل کردند و سپس به زور وارد دولت شدند صفحه فیس بوک من را گروگان گرفتهاند و میگویند اگر با جهان مذاکره نکنی برای جسیکا آلبا کارت شارژ میفرستیم و در اقدام بعدی از طرف تو ویدئوی دی جی حسین فسنقری share میکنیم.» (نمیدانیم اینجا را چرا با ادبیات رسمی گفت!)
گریه امانش را بریده بود، دلم به حالش سوخت. از خودم بدم آمد که اینقدر راجع به او اشتباه فکر میکردم. او یک انسان متعهد بود و حتی به npt میگفت mtp ولی من او را متمایل به غرب میپنداشتم. دستش را گرفتم و بلندش کردم، دلداریاش دادم و گفتم «اشکال نداره. مرد که گریه نمیکنه. یه کم از نمایندگان زن مجلس یاد بگیر که کلا عکسالعملی ندارن.» ظریف را به زحمت از جا بلند کردم و او را تا دم در بردم. برایش یک آژانس گرفتم و فرستادمش خانه. واقعا نباید به راحتی درباره آدمها قضاوت کرد. مثلا همین دیروز حمید رسایی گفت من اصلا عضو پایداری نیستم، شاید او هم عضو اعتماد ملی یا کارگزاران بود و ما زود قضاوت کردیم. از کجا معلوم؟ بیایید زود قضاوت نکنیم.
تاریخ انتشار: ۰۲ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 88]