واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
شاگردی که استاد معلمش شد!
شهید ملایی نوجوان عزیزی بود که در جلسات قرآنی شاگرد من بود، اما بعد ها به درجاتی رسید که استاد من شد و من از او درس می گرفتم، او به قدری از ما جلو رفت که نیاز داریم همه از او مدد بگیریم.
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، اعضای جامعه قرآنی کشور متشکل از سید علی سرابی رئیس هیئت مدیره اتحادیه و قائم مقام شورای عالی قرآن، حسن محمدی مدیر عامل اتحادیه، مجید و سعید زکی لو از قاریان قرآن کریم، رئیس سازمان قرآن و عترت سپاه و جمعی از اصحاب رسانه، 21 آبان ماه به دیدار خانواده شهید احمد ملایی رفتند.
بر اساس این گزارش، در ابتدای این دیدار رحیم قربانی گزارشی از همایش «سورههای سرخ» که دی ماه امسال در گرامیداشت شهدای قرآنی کشور، برگزار خواهد شد به خانواده شهید ارائه کرد.
در ادامه سید علی سرابی ضمن آرزوی رحمت و مغفرت برای پدر و مادر این شهید گفت: شهدا به درجات بالای انسانیت رسیدهاند از این رو «عند ربهم یرزقون » هستند برای ما افتخار است که خدمت خانواده معظم شهدا برسیم، ما خاک پای خانواده شهدا هستیم و از دیدار با این عزیزان فیض میبریم.
همچنین «مجید زکیلو» استاد قرآن کریم نیز با اشاره به مقام شهدا نزد خداوند گفت: خداوند متعال این شهدا را برای خودش پرورش داده و زبان از بیان وصف این عزیزان قاصر است. خدا درباره شهدا فرموده است که اینها زنده هستند و امامخمینی(ره) در تفسیر این آیه میفرمایند: این که شهدا زنده هستند در برابر اینکه نزد پروردگارشان روزی میخورند چیزی نیست.
زکیلو در ادامه افزود: شهید ملایی نوجوان عزیزی بود که در جلسات قرآنی شاگرد من بود، اما بعدها به درجاتی رسید که استاد من شد و از او درس میگرفتم، او به قدری از ما جلو رفت که نیاز داریم از او مدد بگیریم، این شهید عزیز همیشه اولین نفری بود که در جلسه قرآن حاضر میشد و تا آخر جلسه هم حضور داشت، به زیبایی قرآن میخواند و همه نکات را به کار میبست.
وی خاطر نشان کرد: پدر احمد قاری و مداح اهلبیت(ع) بود و احمد هم راه پدر را در پیش گرفته بود که ناگهان مدتی در جلسات حضور پیدا نکرد، سراغ او را از پدرش گرفتیم که گفت: احمد به جبهه رفته و دو ماه بعد هم شهید شد.
این قاری قرآن کریم تصریح کرد: از خصوصیات بارز وی ادب و متانت مثال زدنی در برابر پدر و مادر و استاد بود، صدای او لطافت و زیبایی خاصی داشت و در تلاوتش معصومیتی احساس میشد، به نظر من خداوند او را خرید و به طرف خود برد.
در ادامه برنامه، برادر شهید ضمن خیر مقدم به حضار؛ گفت: حضور شما عزیزان باعث شد احساس کنم که ما هنوز فراموش نشدهایم و از اینکه به دیدار ما آمدهاید بسیار خوشحالم.
برادر این شهید والا مقام افزود: شهدا در گذشت، احترام، متانت، ادب و همه خصوصیات اخلاقی طور دیگری بودند و احمد هم مانند سایر شهدا، با دیگر همسن و سالان خود تفاوت داشت، ما به همراه پدر در جلسات قرآن شرکت میکردیم به یاد دارم یک شب سه نفری در حال رفتن به هیأت بودیم. در آن زمان من 12 و احمد 15 سال سن داشتیم.
وی یادآور شد: من چند قدمی جلوتر از پدر راه میرفتم که احمد به من گفت: انسان هیچ وقت جلوتر از پدرش راه نمیرود. احمد نسبت به من بسیار باگذشت بود، قاری بسیار خوش صدایی بود و در جلسات استاد ملایی هم چند بار تلاوت کرده بود.
برادر شهید ملایی تصریح کرد: احمد در خانواده ما بعد از چند دختر به دنیا آمد از این رو خانواده نذر کرده بودند که احمد در ایام محرم تا اربعین سیاه بپوشد، او از کودکی در راه هیئت و امامحسین(ع) وارد شد و در همین راه هم به شهادت رسید، پدرم به شدت به احمد علاقه داشت اما از شهادت احمد همواره خدا را شکر میکرد و در مراسمهای احمد، خودش قرآن میخواند و مداحی میکرد.
وی ادامه داد : احمد در منطقه تک تیرانداز بود و یک اسلحه قناصه داشت به من میگفت، هر گاه میخواهم هدفی را بزنم که زدنش سخت است آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» را میخوانم و تیرم درست به هدف میخورد. اینها نشانه این بود که وی تا چه حدی از قرآن بهره برده بود، سرانجام در سال 1362 در عملیات والفجر چهار برای نجات یکی از همرزمان که گلوله خورده بود خاکریز را ترک میکند و از هر دو پا مورد اصابت گلوله دشمن قرار میگیرد و به شهادت میرسد، هنگامی که او شهید شد همه ما اضطراب عجیبی پیدا کرده بودیم و از شهادت احمد هم باخبر نبودیم، آن روز خواهرم به ما گفت: پسر همسایه شهید شده و این حرف اضطراب ما را بیشتر کرد، من طاقت نیاوردم و به بهانه خرید نان از خانه بیرون رفتم، از شدت ناراحتی جلوی نانوایی روی زمین نشستم که در همین حال خبر شهادت احمد را به من داد.
در ادامه خواهر شهید ملایی گفت: احمد برادر بسیار مهربان و دلسوزی بود، او احترام بسیار زیادی به پدر و مادرمان میگذاشت و در کارهای منزل به مادر کمک میکرد، همسر من نظامی بود و اغلب به دلیل مأموریت در منزل نبود، احمد برای این که من تنها نباشم، زمانی که همسرم به مأموریت میرفت به منزل ما میآمد و شب را پیش من میماند.
وی افزود: دو هفته پیش خواب دیدم که احمد در محل قدیمی ما به دنبال پدر و مادرم میگردد، با برادرم حامد تماس گرفتم و گفتم بیا به بهشتزهرا برویم او هم از پیشنهاد من استقبال کرد و با هم به مزار احمد رفتیم، پس از بازگشت همسر برادرم گفت: صبح برادرت از خواب بیدار شد و با حالت گریه میگفت که احمد را در خواب دیدم که در محل به دنبال پدرم میگشت، این نکته برای ما بسیار عجیب بود که هر دو در یک شب احمد را در خواب دیدیم که به دنبال پدر بود.
سعید زکی لو قاری قرآن کریم که از دوستان و هم محلیهای شهید ملایی بود نیز، در خصوص وی گفت: احمد جوان مهربانی بود و در رفاقت، محبت و دوستی نمونه بود اگرازهمسن و سالها و دوستان او بپرسید هیچ کسی نکته منفی از او به یاد ندارند. رزمندگان شمال
۰۱/۰۹/۱۳۹۳ - ۰۸:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]