محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832347511
امرا، چگونه محبوب ایرانی ها شد؟
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: غم هجـران تو دارم
امرا، چگونه محبوب ایرانی ها شد؟
گفت‌وگو با امرا خواننده ترک و بازیگر آشنای سریال غم هجران.
مجله زندگی ایده آل - غزال لارودی: امرا خواننده مشهور سبک سنتی و پاپ ترکیه است. او که در دهه 90 میلادی به‌عنوان یک ستاره درخشید، پستی و بلندی‌های زیادی را طی کرده است. حال و روز امرا برای ما که او را با سریال غم هجران شناختیم خواندنی است؛ مخصوصا از آنجا که ممکن است بسیاری از ما او را قبل از این سریال هم می‌شناختیم، چون دوره‌ای در ایران آهنگ‌‌های او را گوش می‌دادند.
اسم من امرا اردوعان است. متولد اول ژانویه 1971 هستم، یعنی 43 سال سن دارم. شغل اصلی‌ام خوانندگی است ولی در کنار آن بازیگری هم می‌کنم.
سال‌های زیادی است که در این حرفه کار می‌کنید...
بله، خیلی زیاد، تقریبا 31 سال است که در این حرفه هستم.
ورود شما به دنیای شهرت به چه سالی برمی‌گردد؟
به سال 1983. من آن‌موقع فقط 12 سال داشتم که وارد عرصه خوانندگی شدم و اولین آلبومم را به بازار دادم. بعد از این آلبوم بود که شهرت در خانه من را زد. به علت کم‌سن بودنم لقبی هم به من دادند و اسم من شد امرا کوچولو و ترکیه مرا با این نام شناخت.
چرا امرا کوچولو؟
چون فکر می‌کنم کسی از یک پسربچه کوچک انتظار چنان صدایی نداشت. خب، واقعاهم سن من خیلی کم بود.
با همان آلبوم اول‌تان شهرت زیادی به‌دست آوردید؟
نه، تقریبا سه آلبوم دیگر بود که شدم امرا کوچک ترکیه. همه چیز خوب یادم می‌آید. سال 1985 بود و من 2 سال بزرگ‌تر شده بودم، صدایم جا افتاده و کمی پخته‌تر شده بودم. در همان سال اولین پروژه سینمایی‌ام را قبول کرده بودم. فیلمی بود به اسم بیچارگان، آن فیلم موضوع غمگینی داشت، تقریبا داستانی نزدیک به داستان زندگی خودم را داشت. در آن سال من دو آلبوم موسیقی هم به بازار دادم که با یکی از این آلبوم‌ها رکورد فروش آلبوم را شکستم. می‌شود گفت شهرت واقعی را در 14سالگی به‌دست آوردم.
گویا زندگی غمگینی داشتید، درست است؟
بله، من در فقر بزرگ شدم. من در روستای ارگانی در دیر باکیر به‌دنیا آمدم، زندگی در آنجا سخت بود هم برای من هم برای خانواده‌ام. هیچ‌وقت آن دوران را فراموش نکردم چون اگر فراموش می‌کردم حال و روز الان را نداشتم و به اینجا که هستم هیچ‌وقت نمی‌رسیدم.
فکر می‌کنید سختی زندگی کودکی، شما را به اینجا رسانده؟
مسلما تاثیر بسیاری داشته، سبک زندگی و فرهنگ دوران کودکی‌ام همیشه به من کمک کرده تا خودم را گم و فراموش نکنم.
گویا آلبوم‌تان رکورد فروش را شکست، آن رقم را به‌یاد دارید؟
بله، مثل اینکه همین دیروز بود، آلبومم به‌نام «نمی‌تونم جداشوم» (Ayrilamam) بود که 000/500/2 نسخه هم بیشتر فروخت، تا به آن روز هیچ کاستی آن‌قدر فروش نکرده بود.
پس با این رقم پول زیادی هم به‌دست آوردید؟
(با خنده) بله، زیاد... برای من، برای یک پسر 14 ساله که حتی فکرش را هم نمی‌کرم پول به‌دست آوردم، خیلی زیاد بود. مثل یک رؤیا مثل یک خواب... ولی خب باید خیلی زود از خواب بیدار می‌شدم. آدم‌های زیادی بودند که می‌خواستند مرا به زمین بزنند.
فقط همین یک آلبوم رکورد داشت؟
نه! من رکورد‌های زیادی دارم (باخنده) بعد از گذشت چند سال فکر می‌کنم 21 یا 22 ساله بودم که تصمیم گرفتم سبک خوانندگی‌ام را عوض کنم. فکر کردم دیگر 22 ساله‌ام و باید لقب «کوچولو» را از سر اسمم بردارم و باید دید مردم را نسبت به خودم عوض کنم... تصمیمم جدی بود. با سبک پاپ آلبومی به بازار دادم و اسمی که روی عکس آلبوم چاپ شد فقط «امرا» بود. این آلبوم بیشتر از 000/500/3 عدد فروش کرد.
از رکود‌های دیگر‌تان بگویید.
رکورد... من اولین فردی هستم که یک استادیوم را پر از هوادار کردم و در آنجا کنسرت برگزار کردم. تقریبا 50 هزار نفر آن شب برای اینکه مرا ببینند و به صدایم گوش دهند آمده بودند، اینها همه برای من افتخاراتی کم نظیر است که از سوی مردم عزیزم و طرفدارانم به من داده شده است.
دلیل این همه محبوبیت چه بود؟ شانس یا همت خود‌تان که اینگونه مشهور شدید؟
هم شانس بود، هم کمک خداوند و هم همت خودم. بالاخره راه زندگی در آن موقع خطراتی داشت ولی من همیشه با انسان‌های خوبی کار کردم، بله بودند کسانی که بخواهند مرا زمین بزنند، ولی نتوانستند...
کنار خوانندگی به بازیگری هم ادامه می‌دادید؟
بله، خیلی زیاد ... هم فیلم های سینمایی هم سریال! آن زمان اینگونه بود دیگر، کسی که به شهرت می‌رسید و محبوبیت زیادی داشت همه کار می‌کرد، هم بازیگر بود، هم خواننده و هم ورزشکار ...
ورزشکار هم بودید؟
(باخنده) نه در این زمینه مهارتی نداشتم، هیچ وقت نتوانستم ورزشکار خوبی باشم.
تعداد آلبوم‌های موسیقی شما تا الان چند تا شده؟
23 آلبوم، اولین آنها در سال 1983 بود و آخری در سال 2011.
تا به حال شعر هم نوشته‌اید؟
بله، خیلی! حتی از آنها در آهنگ‌هایم استفاده کرده‌ام.
چرا بعد از سال 2011 دیگر هیچ پروژه‌ای نداشتید؟
دیگر پا به سن گذاشته‌ام (خنده) باید راه را برای جوان‌ها باز کرد.
تعداد فیلم‌ها و سریال‌های‌تان را هم می‌دانید؟
تقریبا 21 فیلم در کارنامه سینمایی‌ام دارم، 8سریال هم در تلویزیون داشتم...
خیلی پر کار بودید؟
بله، جوان بودم، سر حال و سر زنده، پر از هیجان! دروغ چرا به‌دست آوردن پول مقام و شهرت برایم شیرین بود.
الان چه کار می‌کنید؟
زندگی ساده و آرام را دوست دارم و برای خودم زمان خرج می‌کنم، به‌گونه‌ای الان دارم استراحت می‌کنم.
خانواده؟ آیا تشکیل خانواده داده‌اید؟
نه! هنوز ازدواج نکرده‌ام و مجرد هستم. قصدش را هم ندارم.
کمی از موضوع زندگی‌‌تان دور شویم و به سریال غم هجران بپردازیم.
بله، پروژه‌ای بود که سال 2009 در دست داشتم، آخرین پروژه تلویزیونی‌ام بود. مثل همه پروژه‌هایم دوستش داشتم. نقش «عزیز» برایم جذاب بود. من به بازیگری علاقه داشتم و همه نقش‌هایم را خیلی دوست داشتم.
محبوبت شما با این پروژه در ایران زیاد شده!
این را الان از شما می‌شنوم، خوب و لذت‌بخش است که آدم را همه جای جهان ببینند و دوست داشته باشند.
الان که کار نمی‌کنید از خود‌تان راضی هستید؟
بله، این انتخاب خودم بود. در اوج رها کردن را دوست دارم!
دل‌تان برای روزهای پر از شهرت تنگ می‌شود؟
زیاد، روزهای باشکوهی بود... حتی دلم برای کودکی پر از رنجم هم تنگ می‌شود، نمی‌دانم چرا ولی مرا با این سؤال به فکر بردی... فکر کنم دلم برای جوانی‌ام تنگ شد...
سن زیادی که ندارید! چرا اینگونه بدون امید صحبت کردید؟
هرگز، امید به زندگی تمام دارایی یک انسان است. بی‌امید نیستم، فقط مثل همه آدم‌ها دلم برای روزهای پرصدایم تنگ می‌شود.
روزهای باشکوهی بودند درست است؟
بله خیلی زیاد...
و در آخر دوست دارید در یک جمله چه بگویید؟
متشکرم از شما. سپاسگزارم از تمامی هوادارانم چه در ایران چه در ترکیه!
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]
-
گوناگون
پربازدیدترینها