واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
بلاتکلیفی زمستان و برخاستن دود از کتابفروشیها
مجموعهشعر «زمستان بلاتکلیف ما» سروده م-ع. سپانلو و رمان «دود» نوشته حسین سناپور توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «زمستان بلاتکلیف ما» 2 بخش اصلی که شعرهای سپانلو و همچنین ترجمههایی از نظم به نثر را شامل میشود. بخش اول کتاب 22 شعر را در برگرفته و بخش «ترجمههایی از نظم به نثر» نیز 18 اثر را شامل میشود. این کتاب در مجموعه «جهان تازه شعر» این ناشر به چاپ رسیده است.اسامی اشعار کتاب عبارت است از: باغ کریستال، شاهبرنج، تکثیر عکس دیجیتال، ساختمان آوا، حسرتالبهار، لانگشات، بانو آفاق، فانتزیها، فرعون کوچک، ژ-ژ، خیابان پنجم، سنگ شکسته، پیرمرد ابرها، پیانوبار، نامزدها، اتاق پهلویی، تحریر بیژن و منیژه، ریشآبی، به زبون لری عرض میکنم، مجسمهها، گلیساندو و رباعی.آثار چاپ شده در بخش «ترجمههایی از نظم به نثر» نیز به این ترتیباند: جلو ِ گالری بورگز، پدران و رهگذرها، ابلاغیه(1)، ابلاغیه(2)، زمینلرزه، در اسکلهی ازمیر، خیاطها، خروسها، تکیهای در تبعید، بشقاب منظوم، مبارز، بینامی آزادگیست، بازی، به قول زبانشناس، zina دختر ارمنی، همرقصی رام و ناهید، فعلا خداحافظ و عبور از زمستان.این کتاب با 95 صفحه، شمارگان 2 هزار نسخه و قیمت 5 هزار و 500 تومان منتشر شده است.اما رمان «دود» که نگارش آن از 20 بهمن سال 83 آغاز و 31 شهریور سال 84 به پایان رسیده است، بعد از 8 سال به چاپ رسید. «دود» در سالهای پیش برای گرفتن مجوز چاپ دچار مشکل بود و نویسنده اثر نیز گفته بود که ندادن مجوز به این کتاب، اعتراض خواهد کرد. این رمان در 15 فصل نوشته شده و در مجموعه «داستان فارسی» نشر چشمه چاپ شده است.به غیر از آثار داستانی و غیرداستانی سناپور، «دود» بعد از رمانهای دیگر او با نامهای «نیمه غایب»، «ویران میآیی»، «شمایل تاریک کاخها» و «لب بر تیغ» قرار میگیرد.در قسمتی از این رمان میخوانیم:برگشت نگاهم کرد، با غیظ. خیره شده بودم به چشمهاش. نمیدانم توی چشمهام چه دید که چشمهاش مهربان شد و گفت: «چرا نمیروی هواپیمام را برداری برای خودت؟»رفتم توی اتاق. کیف و کتابهاش روی زمین ولو بود. مثلا داشت درس میخواند. دو طرف کتاب ریاضیاش را گرفتم. خواستم بکشم. پدرم خیلی بدش میآمد. پرتش کردم. رفتم سراغ هواپیمای ماکتش. بلندش کردم روی سرم. آوردم جلو چشمم. نگاهش کردم. هرچه کرده بودم نداده بودش به من. ملخش را با کش بسته بود. وقتی میپیچاندمش و بعد ولش میکردم، روی هوا میرفت و میچرخید. گذاشتمش زمین. بعد برش داشتم و بردم توی کوچه به بچهها نشانش دادم.دوباره دیوارهای سیاه با تلقوتلق پس میروند و میروند. میشد همانطوری هم مال من باشد. ببینم پدرام توی کوچهپسکوچهها با خودش میبردش، به دوستهاش پزش را میدهد، اما من دوستش داشته باشم و به هیچکس هم این را نگویم...این کتاب با 160 صفحه، شمارگان 2 هزار نسخه و قیمت 9 هزار تومان منتشر شده است.
سهشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]