تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798284059




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کوتاه و خواندنی 95 / موقع مرگ همسرم روحیه ام را از دست ندادم!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



کوتاه و خواندنی 95 / موقع مرگ همسرم روحیه ام را از دست ندادم!
چشمها و دستهای اصغر را بستم؛ با باند سفيد. نگذاشتم پرسـتارها يا بچه های گروه دست به او بزنند. زمانی كه جنازه را در تـابوت چـوبی می گذاشتيم، بچه ها بسيار بی تابی می كردند.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، آنچه می خوانید خاطره ای است از زندگی شهید اصغر وصالی:   نبض اصغر ديگر نم يزد. دكتر و بقيـه متأسـف شـدند. دكتـر گفـت: «بريم.»
گفتم: «نه، تازه كار من از اينجا شروع مي شه.»
دكتر و پرستارها رفتند. ديگر از دست كسي كاري برنمي آمد.
 ■
چشمها و دستهاي اصغر را بستم؛ با باند سفيد. نگذاشتم پرسـتارها يا بچه هاي گروه دست به او بزنند. زماني كه جنازه را در تـابوت چـوبي مي گذاشتيم، بچه ها بسيار بيتابي مي كردند. گفتم ساكت باشـند و طاقـت بياورند. فايده نداشت آنها كار خودشان را مي كردند.
 ■
وقتي جنازه را در آمبولانس گذاشتند، پريدم رفتم جلو سوار شدم.
موقع شستن اصغر، به صورتش بوسه زدم. پيشاني و سر و صـورتش را خودم شستم. وقتي او را در كفن پوشاندند، روي كفن آياتي از قرآن را نوشتم.    




۰۹/۰۸/۱۳۹۳ - ۰۷:۳۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن