تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):لباس پاكيزه غم و اندوه را مى برد و موجب پاكيزگى نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819161756




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بررسی آسیب‌شناسانه بحث علوم سیاسی اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بررسی آسیب‌شناسانه بحث علوم سیاسی اسلامی
در موضوع اسلامی‌سازی علوم انسانی، بررسی رشته‌های مختلف و کنکاش شاخصه‌ها و ممیزات آن با علوم غربی، از بحث‌های دامنه‌دار و مطول است.


سايت علم و ايران: در موضوع اسلامی‌سازی علوم انسانی، بررسی رشته‌های مختلف و کنکاش شاخصه‌ها و ممیزات آن با علوم غربی، از بحث‌های دامنه‌دار و مطول است. در این گفتگو دکتر عبدالله گنجی، مدیرمسئول روزنامه‌ی جوان، از زاویه‌ای آسیب‌شناسانه به بحث علوم سیاسی اسلامی و تفاوت‌های آن با علوم سیاسی رایج غربی پرداخته‌اند و راهکار پیاده کردن مبانی اسلامی در علوم سیاسی را برشمرده‌اند.  آیا مفهومی به نام علوم سیاسی اسلامی داریم؟ در جهان‌بینی اسلامی همه علوم از دین و مبانی دینی نشات می‌گیرد و علوم انسانی، چون بر روی انسان و تربیت انسان تاثیر دارد طبیعتا در این مسأله اولی‌ست. این که بگوییم علوم سیاسی اسلامی و غیر اسلامی داریم، خیلی قابل دفاع‌تر از این است که بگوییم فیزیک اسلامی و غیر اسلامی داریم. گرچه آن جا هم چون همه چیز از خداست، همین قاعده هست، اما در علوم انسانی، کاملا این قضیه مشهود است. علت اصلی آن، هم به جهت اختلاف در مبانی فکری است و هم به جهت روش علم و معنادهی عناصری است که علم سیاست با آن معنا می‌شود. در واقع تعبیری که از علم سیاست در علوم غربی هست، «علم قدرت» است؛ اصل حفظ و تداوم قدرت است. اما در اندیشه اسلامی، علم سیاست به معنی علم هدایت است و این نشان می‌دهد افتراقی که بین این دو علم وجود دارد، افتراق معرفتی است. تفاوت مبانی و نتایج علم سیاست اسلامی و علم سیاست غربی چیست؟ وقتی فلسفه وجود حکومت، هدایت باشد، یعنی نقش پیامبری برای آن قائل شویم، خیلی قضیه فرق می‌کند. همین جاست که مسائلی مانند مشروعیت حکومت، مبانی حکومت، مرجع اعمال حاکمیت و غایت تشکیل نظم سیاسی تفاوت می‌کند. غایت تشکیل حکومت سیاسی در اندیشه غیر اسلامی، الان که دوره پُست‌مدرن است، رفاه و امنیت است، ولی در اندیشه سیاسی اسلامی، خصوصا در اندیشه امام خمینی، غایت تشکیل حکومت سیاسی، رسیدن به کمال است. به خاطر همین، در علوم اسلامی، حکومتی که برآمده از علم سیاست است، مسئول برآوردن نیازهای هر دو بعد حیات انسانی خواهد بود… و این جا تفاوت اساسی علوم اسلامی و غیر اسلامی آشکار می‌شود. در غرب از جهت نظری معتقدند که وظیفه حکومت و سیاست، تسهیل امور اقتصاد و تامین امنیت و… است. اما در اندیشه‌ی امام که برگرفته از تفکرات اسلامی است و انسان را موجودی دو بعدی و دین را دارای جامعیت می‌داند، حکومت به تامین همه‌ی ابعاد انسان، اعم از فرهنگ، اخلاق، خانواده، اقتصاد و امنیت، سیاست و… ملزم می‌شود… مشکل اساسی علوم سیاسی کشور ما چیست و ریشه‌ی آن را در چه چیزی می‌توان یافت؟ به اساس مشکل سیاسی در کشور ما کمتر توجه شده است. در واقع نگاه به این مساله یک نگاه انتزاعی است. از نظر من مشکل همان جنبه‌های معرفتی علوم سیاسی است و در علوم سیاسی روش‌های جدید، مثل روش‌های گفتمانی، روش‌های هرمونوتیک و روش‌های پساساختارگرایانه، هم‌نظر و هم روشند و به این خاطر وقتی نظریه‌ای، جنبه‌ی اندیشه‌ای به خودش می‌گیره و از بعد هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی به قضایا نگاه می‌کند، معرفت‌های سیال، شالوده‌شکن و جدید تولید می‌شوند. طبیعتا در این جا آن معرفت ذاتی که به آن معتقدیم و از آن می‌گوییم، معنی پیدا نمی‌کند و انسانی که در آن مدنظر است، می‌شود انسان این جهانی. مثلا ما معتقدیم معرفت ذاتی است، اما برخی مکاتب مثل نظریه گفتمان، معرفت را حاصل منازعات گفتمان‌ها در یک فضای تخاصم می‌دانند. اگر شما بخواهید با همین نگاه به منازعات شیعه و سنی یا امام حسین علیه‌السلام و یزید نگاه کنید، اصلا چیزی دیگر برداشت می‌کنید. بنابراین مشکل، بحث معرفتی است و ما برای علوم سیاسی اسلامی‌مان مجبوریم در روش، گزینش کنیم و از روش‌هایی استفاده کینیم که به معرفت‌های ذاتی سوارند. نقطه‌ی تمرکز ما باید روی این مساله باشد که البته کمتر به آن توجه می‌شود. ممیزات و مولفه‌های معرفت و گفتمان‌های غیر اسلامی که به آن اشاره کردید در کجاست؟ گفتمان به مثابه یک نظریه است که پساساختارگرا، ضد قاعده و ضد معرفت‌های ذاتی است و هیچ ریشه‌ای برای معرفت قائل نیست و اعتقاد دارد که معرفت را خود انسان تولید می‌کند. بنابراین معرفت یک چیز نسبی است که در منازعات بدست می‌آید. معرفت‌شناسی نیز به‌مثابه عینکی است که به چشم می‌زنید تا با آن دنیا را ببینید. اگر شما خدا و رابطه‌اش با انسان را نبینید یا اشتباه ببینید، نگاه شما به دنیا و علوم آن متفاوت می‌شود. برای مثال مساله‌ای به نام ازدواج، معنای خاصی برای ما دارد. یعنی یک حکم الهی است که با یک قواره و قاعده خاص اتفاق می‌افتد و شرایطی دارد که باید محقق شود. ذات این ازدواج، وجود دو جنس است، یعنی «مِن ذَکرٍ و اُنثی». حالا وقتی معرفت سیال شد، ممکن است بگویید چه کسی گفته ازدواج باید حتما برای دو جنس مخالف باشد؟! مرد با مرد و زن با زن هم می‌توانند ازدواج کنند! این همان معرفت تولیدی است که در آن فهم خود را به معرفت تبدیل و آن را اعمال می‌کنیم. به همین خاطر می‌بینیم غرب علیه ما بیانیه صادر می‌کند که شما چرا همجنس‌گرایی را ممنوع کردید و حقوق بشر را مغتنم نمی‌شمرید! این معرفت معرفتی است که در علوم سیاسی  رایج است و ما درگیر آن هستیم. با توجه به مولفه‌هایی که فرمودید، چقدر آن چه در کشور ما، چه در مقام نظری و در رابطه با مسائلی مثل قانون اساسی و چه در بحث آن چه در عمل اجرا می‌شود با مبانی حقیقی علوم سیاسی اسلامی فاصله دارد؟ ما کجاییم و باید به کجا برسیم؟ چه میزان از علوم سیاسی، چه از جنبه نظری و چه از جنبه عملی غربی است؟ در نهایت، در علوم سیاسی برای گذار از وضع موجود به وضع مطلوب، چه سازوکارها و تدابیری را لازم می‌دانید؟ در قانون اساسی ما مسائل مربوط به علوم سیاسی اسلامی پیش‌بینی شده است، مشکل ما در بحث محتواست. اگر بخواهیم با نگاه رادیکال‌تر نگاه کنیم، بحث محتوا هم نیست، بلکه بحث فقدان استاد است! چون اگر محتوا هم مشکل داشته باشد اما اساتیدی باشند که به لحاظ معرفتی، بنیان‌های درستی داشته باشند، می‌توانند متن آلوده را برای دانشجو شرح و آسیب‌شناسی کنند. اگر به یاد داشته باشید آقای حجاریان بعد از فتنه‌ی سال 88، در رابطه با علوم انسانی بحث‌هایی جدی را مطرح کرد که شاید در آن فضا، خیلی مورد توجه قرار نگرفت. یا شاید به خاطر این که می‌گفتند این اظهارات یک متهم است، خیلی برجسته نشد. ایشان با صراحت گفتند که یکی از دلایلی که من به این فضا کشیده شدم این بود که وقتی وارد علوم سیاسی شدم، حجم زیادی از نظریه‌ها و ایدئولوژی‌ها را به ذهنم سپردم و چون درگیر کار اجرایی بودم، قدرت بازخوانی و نقد و تحلیل آن‌ها را نداشتم. گاه‌گاهی یکی از این نظریات را می‌آوردم در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و می‌دیدم مطابقت ندارد. بنابراین نظام را متهم می‌کردم مشکل دارد، نه آن نظریه را! حجاریان بارها بحث مشروعیت را مطابق همین دیدگاه‌ها مطرح کرد؛ مشروعیت کاریزما، مشروعیت قانونی، مشروعیت سنتی و… وقتی این طور نگاه کنید چیزی به اسم مشروعیت الهی وجود ندارد و معنی پیدا نمی‌کند. پس دستور حاکمیت و ولایت فقیه دیگر برای شما مشروعیت پیدا نمی‌کند. چون به لحاظ معرفتی همه چیز را زمینی می‌بینید و وقتی نگاه معرفتی شما این گونه باشد، مشروعیت هم زمینی می‌شود. ما در مسائل احزاب سیاسی کشور خودمان همین مشکلات معرفتی را داریم! امام می‌خواست احزاب، اختلاف نظر و اختلاف سلیقه داشته باشند. همین بحث ولایت فقیه را وقتی با معرفت ذاتی، یعنی همان نگاه امام بررسی می‌کنید، می‌بینید بحثی کشفی است، در امتداد حکومت انبیا و قدسی و مطلقه است. ولی وقتی با نگاه معرفتی جریان اصلاحات نگاه می‌کنید انتخابی، قانونی و زمینی می‌شود، چیزی عکس نگاه ذاتی. این نگاه، با ابزار عقلانیت غربی است که بحث کشفی و قدسی را با رای مردم در تعارض می‌داند. حضرت آقا سال 93، در ابتدای سال، در حرم مطهر رضوی فرمودند متاسفانه ما نرفته‌ایم کار کنیم و این مسائل را از متن اسلام استخراج کنیم. مثلا حضرت امیر علیه‌السلام می‌فرماید اگر نبود بیعت بیعت‌کنندگان، خلافت را نمی‌پذیرفتم. در عین حال می‌فرماید اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود هم از آن اعراض می‌کردم. یعنی حضرت، اسلامیت و جمهوریت را با هم و در کنار هم لحاظ فرمودند. این نظریات را اگر نتوانیم از متون اسلامی استخراج کنیم طبیعی است که باید به علوم غربی ارجاع بدهیم و آن وقت است که در بن‌بست نظری گیر می‌کنیم. مشکلی که الان گریبانگیر ماست. بنابراین مشکل ما در جامعه، مشکل معرفتی است. گاهی می‌توانیم علاوه بر مبانی مشروع و صحیح معرفت‌شناسان اسلامی، به لحاظ قانونی و مباحث دموکراسی، مساله‌ای را در جامعه جا بیاندازیم تا مورد پذیرش همگان قرار بگیرد. اما شاید نتوانستیم در یک جامعه، لزوما همه را با مبانی مد نظر اسلام که صحیح هم هست، هم‌رای کنیم. خصوصا این که در جامعه و در سطوح مختلف هستند کسانی که حتی خود اسلام را در عمل قبول ندارند یا مقید به آن نیستند. در این حالت چه باید کرد؟ بحث، بحث کارآمدی است: اگر ما بتوانیم مبتنی بر نظریه‌ی سیاسی اسلام که بر جنبه‌های عینی حکومت سوار است، کارآمدی نظرات و اقدامات‌مان را نشان بدهیم، مشکلی نخواهیم داشت. فلسفه‌ی حکومت اسلامی و غربی مشخص است. گاهی ما نمی‌توانیم جنبه‌های رضایت‌مندی از حکومت اسلامی را در عمل نشان بدهیم. بنابراین فرد و جامعه، حتی اگر غرضی هم نداشته باشند، به دنبال جایگزین می‌گردند. اگر بتوانیم کارآمدی نظریات‌مان را نشان بدهیم، چرا افراد آن را پذیرند؟! اگر ما معتقدیم اسلام با جنبه‌های عقیدتی و فرهنگی افراد هم سر و کار دارد، وظیفه داریم جنبه‌ی کارآمدی خودمان را نشان بدهیم و ثابت کنیم. مثلا پدر و مادر فرزند خودشان را به مدرسه می‌فرستند تا تعلیم و تربیت درست ببیند. اگر ببینند سیستم درست نیست یا کارآمدی ندارد، یعنی علوم ما آلوده است، دانشگاه ما آلوده است؛ در این آلودگی ما باید روش و استاد را اصلاح کنیم. استادی که خودش تربیت‌شده‌ی نظام فکری دیگری است چطوری می‌تواند شخص مورد نظر ما را با ویژگی‌هایی که برشمردید تحویل جامعه بدهد؟ دانشگاه چهار عنصر دارد: دانشجو، استاد، متن، قوانین و مقررات. طبق تحقیقات انجام شده 90 درصد تاثیری که روی دانشجوست، از جهت استاد وارد می‌شود. از طرف دیگر قوانین و مقررات هم توسط اساتید تصویب  و متون هم توسط استاد نگارش می‌شود. بنابراین استاد نقش محوری دارد. حتی روش را هم استاد تعیین می‌کند. مثلا فکر کنید موضوع تحقیقی که استاد به دانشجوی خود می‌دهد جایگاه ولایت فقیه در اندیشه‌ی دینی است. اگر به دانشجو بگوید با روش نقلی یا وحیانی یا فلسفی تحقیق کن، یک چیزی بر اساس معرفت ذاتی حاصل می‌شود. ولی اگر بگوید با روش هرمونوتیک تحقیق کن، به همان جایی می‌رسد که آقای کدیور رسید! یعنی می‌گوید ما یک نظام سلطنتی داریم که این نظام پلیس و قوه قهریه دارد، ارتش دارد، فرمانده کل قوا دارد… شاه هم که همین بود. بنابراین تفسیر سلطنتی از ولایت فقیه می‌دهد. چون روش، آلوده است. در حالی که امام با روش صحیح و معرفت دینی به این نتیجه می‌رسد که اگر می‌خواهید در کشور دیکتاتوری نباشد، باید ولایت فقیه باشد. این 180 درجه مخالف نظریه غربی است که نظام معرفتی آن نسبی است و می‌گوید ولی فقیه هم یک آدم دارای خطا و اشتباه است. هم چنین اگر کسی در امتداد این معرفت نسبی غربی حرکت کرد، می‌شود اکبر گنجی که نه تنها جمهوری اسلامی، نه تنها ولایت فقیه، که حتی امام زمان را هم انکار می‌کند… آیا تغییر در علوم انسانی، باید از علوم سیاسی آغاز شود یا نیاز به تغییر در رشته‌های دیگر داریم؟ در واقع جایگاه علوم سیاسی در تحول علوم انسانی کجاست؟ چون هر رفتاری یک زیر بنای فکری دارد و حکومت دارای فلسفه است، ما همه چیزمان با فلسفه‌ی حکومت در اسلام باید تایید شود و اگر بتوانیم فلسفه‌ی حکومت در اسلام را، که معرفت و هستی شناسی ولایی در آن نهفته است، به لحاظ عینی و کارآمدی و مبتی بر زمان طراحی کنیم، مشکل‌مان حل می‌شود. اگر بتوانیم فلسفه‌ی حکومت اسلامی را برای اساتیدمان؛ که محور تحول علوم انسانی هستند، جا بیاندازیم، در سطوح مختلف موفق خواهیم بود. بحث، همان بحثی است که امام فرمود دین از سیاست جدا نیست. بنابراین حکومت طعمه‌ای برای رسیدن به قدرت و حفظ آن نیست، بلکه وسیله‌ای است برای هدایت؛ یعنی سیاست به‌مثابه علم هدایت… بنابراین آسیب ما در علوم سیاسی اسلامی، در فرآیند پیاده‌سازی و اجراست و این که نتوانسته‌ایم به جامعه‌ی خود ثابت کنیم "کلُّ ما حکم العقلُ حکمَ بهِ الشّرعُ” و بالعکس. بله! مشکل ما این است که نمی‌توانیم به مردم بگوییم و این باور را نهادینه کنیم که در اسلام وظیفه‌ی حکومت این است که تلاش کند مردم بروند بهشت. اندیشه‌ی سیاسی تشیع قبل از انقلاب، رشدی نداشته و منفعل بوده است. در این مدت مبانی علوم سیاسی غربی در کشور به شکل‌های مختلف حاکم شد. مثلا همین نهضت مشروطه، پیاده‌سازی تفکر سیاسی غربی بود که البته برخی هم خواستند برای آن مبانی شرعی تعریف کنند. امروز اگر حکومت امر به معروف کند، برخی می‌گویند به شما چه ربطی دارد. این بدین خاطر است که مبانی حکومت غربی در جامعه حاکم است و سلامت نَفس و سلامت معنوی و اخلاقی را جز شئون حکومت نمی‌داند. بنابراین امر به معروف را یک فضولی و دخالت از سوی حکومت قلمداد می‌کند و می‌گوید حکومت اگر عُرضه دارد برود ساخت و ساز کند یا مشکل اقتصاد ما را حل کند! و سخن پایانی… هدایت جامعه به لحاظ دینی، معنوی، اخلاقی، سلامت نفس و رفع فساد از اجتماع، در کنار سایر مسائل مانند مسائل اقتصادی در حکومت اسلام وجود دارد و اسلام به تمام شئون مادی و غیر مادی انسان، در تمام ابعاد شخصی و اجتماعی پرداخته است. تا قبل از انقلاب اسلامی ایران و خصوصا دوره‌ی 150 سال منتهی به انقلاب، ما علوم سیاسی غرب را مشق کرده‌ایم و این دلیل منازعات فکری موجود بین جریان حاکم و جریان روشن‌فکری است. به علاوه بحث معرفت‌شناسانه‌ی علوم سیاسی اسلامی و غربی و فلسفه‌ی شکل‌گیری هر یک متفاوت است و باید با روش‌شناسی صحیح و اصلاح حوزه‌های آموزش، خصوصا از طریق اساتید و نخبگان جامعه که محور تحول هستند، به خوبی تفهیم و در جامعه پیاده‌سازی و اجرا شود.





تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن