تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799103055




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خرید و فروش مناصب در دوره قاجار!


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:


احمد مجد‌الاسلام کرمانی از نویسندگان منتقد عصر مشروطیت در مقاله‌ای به رواج فروش منصب و مقام در اواخر دوره قاجار اشاره کرده است. در این مقاله می‌خوانیم: در اواخر دوره‌ ناصرالدین‌شاه کار مالیه‌ ایران به جایی رسید که هیچ شهری اضافه محل و به اصطلاح مستوفی‌ها «باقی تحت محل» نداشت و شاه برای پوشانیدن کسر بودجه مجبور شد که به وسایلی فوق‌العاده متوسل شود. او چند وسیله‌‌ی موقتی اختیار نمود که علی‌الظاهر بار خودش را بار نمود اما در باطن بر خرابی مالیه‌ی ایران افزود. اول آن که مساعده حواله داد. یعنی قرارداد یک قسط از مالیات را حکام ولایات قبل از تجدید سال از مردم مطالبه نمایند و در واقع سال نو را وصله‌ سال کهنه کرد و چون از این راه هم چندان تفاوتی حاصل نشد وسیله‌ دیگر انتخاب نمود و تا چندی هم با آن گذرانید. یعنی مناصب و القاب را در معرض فروش و حراج درآوردند. هر کس هر منصبی استدعا کرد در مقابل مبلغ معینی به او دادند. مثلاً درجات نظامی از قبیل، سطانی، یاوری، سرهنگی، سرتیپی، امیرپنجی، امیرتومانی، سرداری، سالاری، امیر نوبانی، باندازه‌ای فروخته شد که عده‌ صاحبان مناصب دو سه مقابل افراد نظامی شد. در اوائل، حمقا برای انجام این معامله با کمال عجله حاضر شدند و پول دادند تا صاحب منصب خارج از فوج یعنی سرهنگ و سرتیپ و امیر پنج و امیرتومان افتخاری بدون ابواب جمعی شدند تا وقتی که عده‌ آنها به قدری زیاد شد که دیگر کسی پیرامون این معامله نرفت بلکه از بس هر بی‌ سر و پایی صاحب منصب شد دیگر شأن و شرفی برای این مناصب باقی نماند. حتی زرگر و معمار و کلاهدوز و نجار هم بی‌نصیب از منصب نماندند. بعد از آن که این متاع به کلی فاسد شد و از رونق افتاد شروع به فروش القاب افتخاری کردند و به اختلاف لغات، قیمتی برای صحه‌ی فرامین به عنوان تقدیمی معین کردند و از هر ماده چندین لفظ مشتق شد به طوری که قاموس و منتهی‌الارب هم از تعداد آنها عاجز شدند. مثلاً ماده‌ نصرت از حیث اشتقاق لفظی و مضاف الیه قریب پانصد لقب شد که برای نمونه به بعضی از آنها اشاره می‌نمائیم: نصرة‌الدوله، نصرة‌‌السلطنه، نصرة‌الملک، نصرة‌السلطان، نصرة‌خاقان، نصرة‌لشگر، نصرة‌نظام، نصرة‌حضور، نصرة‌خلوت، نصرة‌دفتر، نصرة‌الممالک. اسم فاعل آن هم که ناصر باشد به همین قسم ناصرالدوله، ناصرالسلطنه، ناصرالملک، ناصرالممالک، ناصرالسلطان، ناصر خاقان، ناصر نظام، ناصر لشگر، ناصر حضور، ناصر دفتر، ناصر الوزاره ـ صیغه فعل آن را هم مهمل نگذاشتند و بر همین قیاس: نصیرالدوله، نصیرالسلطنه، نصیرالملک، نصیرالسلطان، نصیر نظام، نصیر دفتر، نصیرخلوت، نصیرحضور، نصیرالممالک، نصیرلشگر، نصیرخاقان، بعد که از ثلاثی مجرد آن فارغ شدند آن را باب افتعالی بردند. و از او هم چندین لغت مشتق شده منتصرالدوله الی آخر انتصارالدوله الی آخر. و هم چنین لغت امانت از امین‌الدوله گرفته الی امین دواب بعد به باب افتعالش بردند: مؤتمن‌الدوله، مؤتمن‌الممالک، مؤتمن‌السلطنه الی آخر به اضافات مختلفه استعمال شد. لغت اعانت هم تقریباً مثل امانت، معین‌الدوله الی آخر. ولی تفاوتی که دارد در مزید فیه است نه در ثلاثی مجرد. نمی‌دانم به چه ملاحظه این لغت از باب افتعال قهر کرده است و به باب استفعال پناه برده که مستعین‌الدوله و مستعان‌السلطنه و امثال آن استعمال شد.
بعد از آن که تمام کتاب قاموس را گشتند و پدر مشتقات را درآوردند شروع به جوامد نمودند و رفته رفته قید ترکیب لفظی را هم زدند و عربی را با فارسی و فارسی را با عربی ترکیب نمودند مثل: هژیرالسلطنه، بهادرالدوله، حسام دفتر، سیف لشگر، ضرغام دفتر، ضرغام لشگر. باری از جوامدو اعلام هم طرفی بر نبستند ناچار به آسمان رفتند و دست به فلکات زدند: شمس‌الدوله، کوکب‌السلطنه، اخترالدوله، نجم‌الدوله، نجم‌الممالک، مهرالدوله، مهرالسلطنه، و امثال آنها و چون دیدند از مهر و سپهر و کلیه‌ فلکیات هم بارشان بار نشد شروع به تشریح بدن انسان نمودند و هر عضوی را به چندین مضاف‌الیه استعمال نمودند: عین‌‌الدوله، و عین‌الملک الی آخر. عضدالدوله، عضدالسلطنه الی آخر ـ ساعد‌الدوله، ساعد‌السلطنه، ساعد‌الملک الی آخر اقسامه. فؤاد الملک الی آخر اقسامه. لسان‌الدوله، لسان‌السلطنه، لسان‌الملک الی آخر. ولی از این رهگذر دولت علیه را چندان گشایشی حاصل نشد چرا که راه تقلب در آن باز و دست متقلبین دراز شد. اولاً بسیاری از این القاب را مجاناً استدعا کردند و به شفاعت وزرا و خان‌ها و شاه‌زادگان به مختصر تعارفی گذرانیدند.
ثانیاً رندان بنا کردند به فرمان ساختن و چون فرمان لقب محتاج به ثبت و ضبط نبود هر کس هم می‌توانست صحه‌ همایونی را بعد از دو سه روز مشق کردن بسازد و به علاوه از صحه‌ فرمان لقب فقط محتاج است به مهر صدر‌اعظم، و اتابک مقتول اگر روزی هزار فرمان لقب هم حضورش می‌بردند مهر می‌کرد نه این که خودش بخواند بلکه عادت او این بود که مهرش را می‌انداخت نزد منشی‌های حضورش که این گونه کاغذها را به ضمیمه‌ی جواب عرایض و مراسلات ولایات که به سلیقه خودشان می‌نوشتند مهر کنند و منشی‌‌ها هم می‌دانستند اتابک در مهر کردن فرمان لقب نه امتناهی دارد و نه هرگز اعتنایی که چیزی مطالبه کند، این بودکه هر چه ملفوفه یا فرمان لقب به ‌آنها می‌دادند بدون تردید مهر می‌کردند و به مختصر تقدیمی که صاحب آن لقب با واسطه‌ صدور فرمان می‌داد قناعت می‌کردند و ‌آنها هم فرامین را بعد از ‌آن که به مهر اتابک می‌رسید می‌گرفتند که ببرند به صحه‌ همایونی برسانند و صحه‌ همایونی هم بدون تقدیم ممکن نبود لهذا رنود شروع کردند باختن صحه و کسانی که فرامین معموله‌ی ایران را دیده‌اند می‌دانند ما چه می‌گوییم و چگونه به سهولت ممکن است صحنه را بسازند چرا که غیر از یک خط کج ومعوج کشیدن زحمتی دیگر ندارد نه ثبت مخصوصی برای صحه‌ی پادشاهی است نه علامت خاصی و بعد از صحه‌ غیر از مهر پادشاهی دیگر معطلی ندارد و مهر پادشاه هم در نزد شخص مخصوصی است که رسومی معین دارد که در القاب به مختصر مبلغی امر قطع می‌شود اما در باب حقوق و مواجب و یا فروش خالص‌جات از قرارتومانی یک قران و پانزده شاهی رسوم مهر کردن فرامین را مهردار می‌گیرد ودر سال مبلغی بابت اجاره مهر سلطنتی به دولت می‌پردازد. ثالثاً آن که چون القاب رواجی گرفت و زیاد شد و طالبین القاب دیدند حد و سد مخصوصی در این کار نیست لهذا خواستند که بدون تحمل مخارج فرمان‌نویسی صاحب لقب شوند. بنابراین وسایلی مخصوص اختراع نمودند که آنها را به مقصود می‌رسانید مثلاً از کرمان فلان ... نکرده عریضه‌ای به صدر‌اعظم می‌ نوشت و در آخر کاغذ امضاء می‌کرد سلطان‌العلماء، و یک مهری هم با دو قران تمام می‌کرد و سرپاکت را با آن مهری که به میل خودش حک کرده بود مهر می‌نمود و پاکت را به پست‌خانه می‌داد. بعد از چند هفته جوابی از صدر‌اعظم می‌رسید که جوابش را نوشته بود: کرمان جناب سلطان‌العلماء ملاحظه نماید. همین پاکت، سلطان‌العلمایی آن آخوند را نزد همگان مدلل می‌ساخت. وسیله دیگر آن که اشخاصی که در تهران آشنایی داشتند خواهش می‌کردند که سفارشی از صدر‌اعظم خطاب به حاکم محل درباره آنها صادر نماید، آن شخص هم از یکی از منشیان صدارت خواهش می‌کرد که سفارش نامه‌ای به این مضمون درباره مجدالعلماء یا امین‌‌الاسلام یا معین‌الشریعه یزد یا کرمان یا شیراز و .. به حاکم آنجا صادر کند. او هم در نهایت سادگی می‌نوشت که: «جناب مستطاب اجل اکرم فلان‌الملک، یا سرکار اشرف ارفع و یا شاهزاده فلان‌ الدوله. جناب آقای امین‌ الشریعه از بستگان مخصوص اینجانب است و رعایت احوال او را همه وقت لازم می‌دانم لهذا از جناب اجل یا حضرت والا خواهش دارم که در مقاصد مشروعه ایشان کمال بذل جهد را مراعات فرمایید مزید امتنان این جانب است» و این پاکت را واسطه نزد شخص لقب خواه می‌فرستاد و او هم به عوض این که مستقیماً به حضور حکومت ببرد در نزد خود نگاهداشته به تمام اشنایان خود نشان می‌داد. و ‌آن لقب را مسلم به خود می‌پنداشت. شاید زیاده از پنجاه لقب به همین وسیله خود بنده برای دوستانم صادر کرده باشم که یادگار آنها در کرمان امین‌الشریعه، معین‌الشریعه، امین‌الاسلام، نظام‌الشریعه، قوام‌الاسلام، مؤید‌الاسلام. شریعت‌مدار و غیره موجود هستند. چهارم بعد از آن که کار لقب به این افتضاحات منجر شد واحدی در مقام تحقیق و تفتیش بر نیامد که مصدر و مأخذ القاب را معلوم نماید و مردم دانستند که امر لقب در دولت مثل امر مستحبات در شریعت است که مورد مسامحه و عدم اعتناء و مسؤولیت واقع شده لهذا بدون این که به یکی از آن وسایل متوسل شوند رجوع به این حکاکی کردند و هر لقبی را که خودشان برای خود انتخاب نمودند به چهار قران خریدند یعنی دستورالعمل می‌‌دادند مهری به فلان عنوان برای آنها حکاکی کند و بعد از آن که مهر حاضر می‌شد آن را در مراسلات و قبوض و بروات خود به کار می‌بردند و همان استعمال مهر کفایت می‌کرد که صاحب آن مهر، به آن لقب ملقب شناخته شد و احدی از او نمی‌پرسید که شما را کی لقب داده چنان که متجاوز از دویست نفر را خود بنده مستقیماً لقب داده‌ام و اغلب امروز به همان القاب معروف هستند. به همین جهات کار لقب در ایران به جایی رسید که تقریباً یک عشر از مردم ایران رجالاً و نساءاً، صغیراً و کبیراً صاحب القاب شدند و بسیاری از القاب مکرر شود سوای چند لقب بزرگ که از قدیم مقرر شده از قبیل، ظل‌السلطان، نایب‌السلطنه، امین‌الدوله، فرمانفرما، نظام‌‌السلطنه، نظام‌الملک و امثال آنها. مابقی در هر شهری به عینه مثل پایتخت به تکرار رواج گرفت و نه تنها القاب دولتی در شهرها مکرر شد بلکه القابی که مضاف‌الیه آنها اسلام و شریعت و علما و واعظین و تجار وحکماء و امثال آنها بود مثل: امین‌العلماء، امین‌الشریعه، امین‌‌الاسلام، امین‌التجار، معاون‌الشریعه، معاون‌الواعظین، معاون‌الاطباء تمام اینها در هر شهری یک دسته پیدا شد که ربطی به شهرهای دیگر نداشت. اما در پایتخت ملاحظه از تعدد و تکرارنشد به عبارة اخری در هر شهری معاون‌التجار و امین‌الشریعه یا مجلل السلطان یا شجاع نظام یک نفر بیشتر نیست ولی در تهران در هر محله اقلاً ده نفر دارای یک لقب هستند چنان که خود بنده در تهران هفت نفر بدیع‌السلطان و شش نفر مصدق‌الممالک و چهار نفر رفیع‌السلطان و پنج نفر سالارامجد وپنج‌نفر امین‌التجار و سه نفر هم لقب خودم مجد‌الاسلام و سه نفر بدیع‌الممالک و چهار نفر علاءالملک و شش نفر اشرف‌الواعظین و یازده نفر معاون‌ التجار و دوازده نفر ادیب‌الحکماء و هفت نفر ادیب‌السلطنه و هشت نفر صدرالاشراف می‌شناسم، و در دفتر مشترکین روزنامه ندای وطن اسامی آنها برای تمیز القاب مفصلاً ثبت است. چه بسا تلگرافات و مراسلات ولایات را اشتباهاً به غیر صاحب اصلی او می‌دهند چنان که مکرراً پاکت‌های بنده را به مجد‌الاسلام محرر امام جمعه یا مجد‌الاسلام ارومیه‌ای یا مجد‌الاسلام قزوینی داده‌اند یا مال آنها را نزد بنده آورده‌اند و معلوم است که چه مفاسد غیر منتظره و ناگواری بر این تعدد و تکرار مترتب می‌شود. احدی در مقام رفع این آثار ناهنجار نیست و حال آن که علاجش خیلی آسان است. زیرا بسیاری از مواد مشتقه هست که هنوز استعمال نشده و ممکن است از آن صیغ‌القابی ترتیب بدهند و واقعاً بسیار جای تعجب است که آقایان آن صیغ را به کلی فراموش کرده‌اند مثلاً ناصرالدوله، اسم مفعول آن را هم بی‌کار نگذاشته‌اند. منصورالدوله و منصور‌ السلطنه، و منصورالملک و غیره داریم. اما فاتح‌الدوله اسم مفعول ابداً ندارد و مفتوح‌السلطنه و مفتوح‌السلطان نداریم برعکس منشورالسلطنه و منشورالملک است اما فاعلش فراموش شده و ناشرالسلطنه و ناشرالملک ابداً استعمال نکرده‌اند. قوام‌الملک، قوام‌الدوله، قوام‌‌السلطنه وغیره من الاقسام داریم، قویم‌الدوله: قویم‌السلطنه، قویم‌‌الممالک هم هست اما اسم فاعل‌اش را متروک گذاشته‌اند. قائم‌ الدوله و قائم‌السلطنه و امثال آن هنوز استعمال نشده، چنان که از اغلب لغات افعل، تفضیل به اضافات مختلفه استعمال کرده‌اند مثل اکرم‌الدوله، اعظم‌‌السلطنه، اشجع‌الملک، افضل‌الملک، احسن‌الدوله و غیره اما از بعض دیگر هنوز افعل تفضیل استعمال نکرده‌اند مثل افتح‌‌الدوله، افهم‌السلطان، سردار اقوم، اکمل‌الدوله، اکبرالممالک و ... حال آن که در معنی تفاوتی با سایر لغات ندارند و بعلاوه در القاب ملاحظه معنی ترکیبی ابداً نمی‌شود و الا اشرف‌السلطان و اعظم‌السلطنه و مشارالسلطنه و ارفع‌السلطان را به کسی لقب نمی‌دادند چرا که معقول نیست که کسی اشرف از سلطان و اعظم از سلطنت و ارفع از دولت باشد و بسیاری از القاب به کلی معنی ندارد مثل مشیرالدوله و مشارالدوله که مقصود صاحب لقب این است که طرف مشورت دولت باشد و حال آن که مشیر و مشار از باب افعال است که مصدرش اشاره است و اشاره کننده دولت یا اشاره شونده معنی ندارد. باز مشاورالدوله به آن معنی زیادتر مناسبت دارد و مستشارالملک بر حسب معنی لغوی مطلقاً تناسبی با ارادة صاحب القاب ندارد چرا که معنی ظاهری لغوی طلب اشاره کننده‌ دولت و مشیر طلب اشاره شونده است و نمی‌دانم کدام اشاره را از دولت مطالبه کرده‌اند در حالتی که خودشان قابل هیچ قسم اشاره حسبه نیستند و همان معنی را که منشورالدوله دارد ناشرالدوله هم می‌تواند داشته باشد بلکه پراکنده کننده‌ دولت مناسبت‌اش زیادتر است تا پراکنده شده‌ی دولت، و هکذا مطاع‌الدوله در مقام تجلی بهتر است از مطیع‌الدوله و اطاعت کننده‌ از دولت ‌آنقدرها امتیاز ندارد چرا که هر فردی از ملت باید مطیع دولت باشد اما مطاع دولت البته خیلی اهمیت دارد. نگارنده یک وقتی که فراغی و دماغی داشتم قریب هشت هزار کلمه از لغات مشتقه و کلمات جامده که قابل اخذ القاب می‌باشد جمع‌آوری نموده خیال داشتم اعلامی منتشر کنم که هر کس لقبی تازه و دست نخورده می‌خواهد به من رجوع نماید برای هر لقب هم یک تومان حق‌الزحمه معین نمایم اما چون مشتریان لقب را خیلی می‌شناختم ترسیدم که بیایند و فهرست القاب را به عنوان امتحان و اختیار ملاحظه کنند و ظاهراً به بنده بگویند هیچ کدام را نپسندیدیم ولی ضمناً تعدادی را حفظ کرده بروند نزد حکاک‌باشی و فرمان آن را با پنج قران صادرکنند چنان که یکی از آشنایان لقبی خواست و شرط کرد اگر پسندش شود ده تومان به من بدهد و من کلمه‌ مجاهد را به او نشان دادم علی‌‌الظاهر اظهار کراهت کرد ولی بعد از یک هفته رقعه‌ای از او دیدم که مهرش مجاهد‌السلطنه بود و بعد از دو ماه دویست لقب از این کلمه منتشر گردید. مجلاً خیلی معذرت می‌خواهم که این مبحث مضحک برای تفریح خوانندگان طولانی شد والا اگر ملاحظه اختصار کتاب را نداشتم اقلاً پنجاه هزار بیت در این مقام می‌نگاشتم تا خوانندگان پایه‌ی حماقت و درجه جهالت صاحبان القاب را بشناسند و بدانند که این ملت جاهل تا چه درجه معتقد و مقید به عالم‌ الفاظ هستند و دل خودشان را به چه مزخرفاتی خوش کرده‌اند. شاید یک وقتی موفق شوم قاموسی در فهرست الغاب متداوله در این مملکت ترتیب بدهم تا یادگار حماقت مردم این زمان و مایه‌ی عبرت آیندگان گردد. عجالتاً به اختصار می‌کوشیم و بر می‌گردیم به اصل مقصود که عمده باعث ایجاد القاب ابتداء تحصیل منافع برای دولت بود شاید کسر بودجه را جبران کنند. چنان که شنیدم شاه مرحوم خزینه‌ای در اندرون تشکیل داده بود بود و هر ماهه تقدیمی که برای امضاء فرامین مناصب و القاب جمع می‌شد در آن خزانه می‌گذاشت و اسم ‌آن را «خزینةالحمقاء» نهاده بود ولی به زودی معلوم شد که از این ممر چندان دخلی عاید دولت نمی‌شود و جهتش را هم اشاره کردیم. بلی باید انصاف داد با آن که بازار حراج القاب در دوره‌ی ناصرالدین شاه افتتاح شد اما مثل دوره مظفرالدین‌شاه رواج نگرفت زیرا ناصرالدین‌شاه هر چند در دادن القاب مختلفه لفظیه مسامحه می‌کره اما در حفظ درجات نظامی کمال ملاحظه را داشت اما در دوره‌ مظفرالدین شاه درجات نظامی هم ضمیمه‌ی سایر القاب افتخاری شد. مثلاً ناصرالدین‌شاه در پنجاه سال سلطنت لقب یا مقام سرداری را به پنج شش نفر زیادتر نداد اما در دوره‌ی مظفرالدین شاه تعداد سردار به چند هزار رسید و در این اواخر به قدری زیادتر شد که دیگر کسی میل نداشت سردار خوانده شود و سردارهای محترم استدعای تغییر منصب و لقب نمودند بعضی از آنها امیرنویان شدند و دیگران که تا آن اندازه مکنت نداشتند کهاز عهده‌ی این معامله برآیند ناچار در مقام فرار از لفظ سردار به لفظ امیر پناه بردند، امیر اعظم، امیرافخم، امیر مفخم، امیر مکرم، امیرمعظم، امیر اسعد، امیرامجد، امیراشرف و امثال این‌ها و عما‌قریب آن قدر امیرپیدا خواهد شد که قاموس و صحاح و نهایه‌ی ابن‌اثیر هم از عهده مضاف‌الیه آنها برنیاید چنان که نسبت به سالار و سردار و وزیر و مشیر شده است. زهی سعادت ما که در عصری واقع شده‌ایم که عده‌ای امر کنند و فرمانده به مراتب زیادتر از امر شنونده و فرمانبر است. منبع:ویژه‌نامه «یاد» بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، سال 18، زمستان 1382


24 مهر 1393 ساعت 09:57





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن