واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش ايرنا، براي اولين بار كه به سفر حج رفتم، تا نگاهم به خانه خدا افتاد،گفتم: خدايا كمكم كن تا پسر سيدجواد خشت مال، خدمتگزار صديق مردم باشد. اين جمله، اولين و آخرين عشق مردي است كه همه بضاعتش را براي خدمت به محرومان جامعه و سلامت آنها هزينه كرده است و مردم كاشان او را به نام دكتر آرزه گر مي شناسند. سيد اكبر آرزه گر كه يك نيكوكار فعال در حوزه سلامت است، مي گويد: در سال 1319در خانواده اي متولد شدم كه پدرم مرحوم سيدجواد براي امرار معاش خانواده اش، در كوره هاي آجر پزي به امر خشت مالي اشتغال داشت. به گفته وي، در دوران كودكي به علت فقر اقتصادي، براي آنكه سربار خانواده نباشم، همراه ديگر برادرانم، برخلاف ميل پدر، در كوره پزخانه به او كمك مي كرديم. سيد اكبر يادآوري مي كند: شبهاي كوير باغ پرستاره اي است كه هركس در آن ستاره اي براي خود دارد و رازهايش را فقط به او مي گويد و من هم مثل همه آنها كه طعم فقر را چشيده اند، هر شب كه دستان پينه بسته پدر و چهره پر چروك مادر، را به خاطر مي آوردم ، با خود آرزو مي كردم، روزي بتوانم كاري كنم كه ديگر كودك فقيري را در اطراف خود نبينم. روزها گذشت و گذشت، برادرانم هريك به دنبال كاري رفتند اما من را وادار به ادامه تحصيل كردند. روزها به درس و كار مي گذشت تا اينكه در سال 54 طبق قانون آن زمان همانند همكاران دندان ساز تجربي پس از امتحان از دانشگاه گواهي كار برايمان صادر شد. اما در همان روزهاي نخستين، پدرم گفت: هرچه هستي باش، اما خودت را از مردم جدا نكن. يادت باشد كه تو پسر سيدجواد خشتمالي. و همين شد كه تا به امروز به وصيت پدرم وفادار مانده ام و هرچه را كه داشته ام، با مردم شريك شده ام و هيچ منتي هم بر كسي ندارم، و اين منم كه منت دار آنهايي هستم كه با يك دنيا رنج و مشكل، مرا از خودشان مي دانند و دعايشان را همراه من مي كنند. سيد اكبر مي گويد: هر صبح كه بيدار مي شوم ، از خدا مي خواهم كه كمكم كند تا گره اي از مشكلي باز كنم و هر شب كه مي رسد، خدا را شكر مي كنم كه يك روز ديگر را در كنار مردم رنجديده به سر آوردم نه در كنار آنها كه رنجي ندارند. مي پرسم، دكتر آرزه گر، چه گنجي دارد كه اين همه مي بخشد؟ مي خندد و مي گويد: گنج من، رنج من است و چه گنجي از اين والاتر و بالاتر. گنج من، محبت مردمي است كه من را در كنار خودشان مي پذيرند و به من اعتماد مي كنند. گنج بزرگ من اين است كه تا به امروز به هيچ كس دروغي نگفته ام. مي پرسم كه شماره خيرات خود را دارد؟ باز هم مي خندد و مي گويد: آنقدر كار دارم كه فرصتي براي اين شمردنها باقي نمي ماند. مي پرسم كه چطور يكه و تنها اين همه نام نيكت را در كوچه كوچه شهر به جا گذاشته اي؟ چشمانش برقي مي زند و لبهايش به خنده مي شكفد و مي گويد: تنها نيستم، بهترين پشتيبان بعد از خدا ر ا دارم، در همه اين سالها همسرم در كنارم بوده است و دوشادوش من و حتي جلوتر از من بوده است. مي پرسم چرا به سراغ پست و مقام نرفته است؟ مي گويد: چه مقامي بالاتر از خدمت به مردم است. هيچ وقت نخواسته ام پستي بگيرم تا از مردم جدا شوم. از روزي كه من طعم فقر را چشيده ام، تا به امروز درهاي رحمت خدا به رويم باز بوده است و نيازي به مقام دنيوي ندارم و تا جايي كه بتوانم به مردم خدمت مي كنم. مي گويد: مسوولان بايد جايگاه و پايگاه مردمي داشته باشند تا مورد اعتماد مردم شود. با مردم كوچه و بازار ارتباط تعاملي داشته باشد. مقام مسوول نبايد براي آنكه مشكل مردم را طرح و پيگيري كند از كسي بترسد. 7428/ج.ج/1724
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]