تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 2 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند مى‏فرمايد: بنده من با هيچ كارى پسنديده‏تر از انجام آن چه كه بر او فرض كردم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842886784




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تیمّم با خاکِ پوتین سرباز امام خمینی |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: تیمّم با خاکِ پوتین سرباز امام خمینی
کد خبر: ۴۳۸۳۹۰
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۷ - 29 September 2014


«9 دی» نوشته است:


متنی که در ادامه می خوانید خاطره ای بسیار زیبا و خواندنی است از شهید صیاد شیرازی که امیر، ناصر آراسته همرزم و معاون ایشان آن را نقل می کند:


سال ۱۳۶۴، جناب «صیاد» به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش، در معیت رییس جمهور وقت، عازم لبنان شدند. من هم در خدمت ایشان بودم. رفتیم سوریه، الجزایر و لیبی. مذاکرات انجام شدند. بعد از آخرین جلسه، جناب «صیاد» از رییس جمهور پرسیدند: «آقا! من در مذاکرات فردا و پس فردا مسئولیت و کار خاصی دارم؟» ایشان فرمودند: خیر؛ ایشان بلافاصله برنامه‌ریزی کرد که به ملاقات ژنرال «مصطفی طلاس» برود .... «صیاد شیرازی» به ژنرال طلاس گفت که می‌خواهد به جنوب لبنان برود. آقای طلاس گفت: نه! انجا امن نیست. اسرائیل مرتب به آنجا حمله می‌کند و دیوار صوتی را می‌شکند.... بالاخره ژنرال طلاس راضی شد و گفت: نمی‌گذارم شما به جنوب لبنان بروید، ولی با توجه به اصرار شما می‌گویم بروید به بعلبک. یک اردوگاه آموزشی در آنجا هست. 


سپاه پاسداران شما در آنجا حضور دارند و در حال آموزش رزمندگان مسلمان هستند. بروید از آنجا بازدید کنید. یک تیپ ورزیده به عنوان تأمین مسیر و یک گروهان هم برای حفاظت ما انتخاب شدند. یک سرلشکر سوری هم بنا بود همراه ما باشد و راهنمای  مسیر باشد.  وقتی می‌خواستیم حرکت کنیم، «صیاد شیرازی» سرلشکر سوری را خواست و گفت: طوری برنامه‌ریزی کنید که وقت نماز به منزل یک شهید یا مسجد برسیم و نماز اول وقت بخوانیم. خلاصه راه افتادیم و با هدایت سرلشکر سوری، برای نماز صبح رسیدیم به منزل پیرمردی از شیعیان اطراف بعلبک.


پنج نفر از اعضای خانواده این پیرمرد شهید شده بودند.ایشان استقبال گرمی از ما کردند و بعد از نماز سفره صبحانه ای از  نان، کره و پنیر محلی مهیا نمودند. هنگام صرف صبحانه، من دیدم توجه این پیرمرد یکسره به «صیاد شیرازی» است. من کنار صیاد نشسته بودم و با نگاههای پیرمرد، خوردن صبحانه برای من هم مشکل شده بود. چشم از او برنمی‌دشت. بعد از صبحانه شهید صیاد به پیرمرد گفت: چه شده پدر؟ سئوالی دارید؟ کاری دارید؟ مشکلی هست؟  ایشان گفت: نه!  صیاد گفت: آخر خیلی حواستان به من است. پیرمرد لبنانی گفت: «فکر می‌کنم دارم خواب می‌بینم، چون به شما که نگاه می‌کنم، امام را می‌بینم. پیش خودم می‌گویم این امام نیست، این سرهنگ صیاد شیرازی است؛ باز پلک می‌زنم و به شما نگاه می‌کنم، دوباره تصویر امام را می‌بینم. من به جای صیاد شیرازی، امام را دارم می‌بینم» حرفی برای گفتن نداشتیم.


وقت خداحافظی، پیرمرد دستش را کشید روی پوتین صیاد شیرازی و با خاک آن صورتش را مسح کرد و بعد کف دست خودش را بوسید. جناب صیاد به شدت منقلب شد و با لحنی لرزان گفت: چرا این کار را با من می‌کنید؟ و دست پیرمرد را گرفت و با اصرار آن را بوسید. بعد هم ادامه داد: شما خودت پدر پنج شهید هستی. چرا این کار را با من کردی؟ پیرمرد گفت: «من نه می‌توانم و نه لایق هستم که بیایم دست و پای امام را ببوسم. می‌خواهم وقتی رفتید ایران به امام گویید که گرچه لایق نبودم و نتوانستم بیایم دستبوس شما، ولی پای سربازتان را بوسیدم» جناب صیاد هم بار دیگر دست ایشان را بوسید و حرکت کردیم.


سفر سختی بود خصوصا این که جناب «صیاد» هنوز جراحت‌هایش کاملا بهبود نیافته بود و حسابی اذیت می‌ شد. در محل استقرارمان، من و ایشان در یک سوئیت اسکان داشتیم. پاسی از شب گذشته، وضو گرفتیم و دو رکعت نماز خواندیم و من اجازه گرفتم و سر گذاشتم برای خواب اما ایشان ایستاد به نماز خواندن. بعد از یک ساعتی که بیدار شدم، دیدم هنوز مشغول نماز است. ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود. دوباره یک چرتی زدم و بیدار شدم. دیدم عبادتش ادامه دارد. مطمئن بودم نماز شب نمی خواند چون جناب «صیاد» همیشه یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شد برای نماز شب و هنوز تا آن ساعت خیلی مانده بود. حدس زدم که موضوعی هست و کنجکاو شدم. بلند شدم و تا خواستم بپرسم «چرا استراحت نکردی؟» به سجده رفت. متوجه شدم به شدت هم گریه می‌کند. گریه‌اش که تمام شد، سریع رفتم روبه رویش، پشت به قبله نشستم و گفتم: «جناب سرهنگ! شما هنوز نماز شبت را شروع نکردی. باید برای من بگویی چرا این قدر سجده طولانی داشتی و این قدر گریه می‌کردی؟» ایشان با حجب خاص خودش گفت: «آقا برو بگیر استراحت کن یا برو نماز بخوان.


دست از سر ما بردار» اما من به دلم افتاده بود که باید حکمت این حالِ جناب «صیاد» را متوجه بشوم. آن قدر اصرار کردم تا دوباره اشک بر صورتش روان شد و با همان وضع گفت: «آقای آراسته! دیدی آن پدرِ شهید لبنانی با من چه کرد؟ من تاحالا فکر می‌کردم که فقط در مملکت خودم، مدیون مردم خودم و انقلاب اسلامی هستم. امروز فهمیدم که من نه تنها مدیون مردم خودم هستم، بلکه هرجایی در این دنیا مظلوم و شیعه و مسلمانی هست، مدیونش هستم. هرجا کسی علیه ظلم می‌جنگد، من به آن مظلوم مدیونم و باید در آن جا حضور داشته باشم. هر مظلومی که دارد می‌جنگد، من به او مدیونم. گریه من استغفار به درگاه حضرت حق بود. گریه‌ام از این است که من در کشور خودم طوری که مقبول ذات خداوند باشد، قادر به انجام تکالیفم نیستم. چگونه می‌توانم در جاهای دیگر انجام وظیفه کنم. من که توان و امکانش را ندارم، هرجایی که جنگی هست حضور پیدا کنم و هرجایی که مظلومی هست، دینم را به او ادا کنم، چاره‌ای غیر از استغفار به درگاه خدا ندارم. کار من امشب استغفار بود که خدایا مرا ببخش. من از انجام وظیفه‌ام در جمهوری اسلامی عاجزم، چگونه می‌توانم در جاهای دیگر دینم را ادا کنم؟»


این گفت و گویی بود که بین من و شهید صیاد رد و بدل شد که فقط خداوند گواه آن است.












این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن