تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن مجتبی (ع):كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى كنم كه خداوند دعايش را ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815450431




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دوست ندارم به اوين بروم/من قهرمان نيستم


واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: دوست ندارم به اوين بروم/من قهرمان نيستم
صادق زيباکلام،استاد دانشگاه تهران در گفتگو با خبرگزاري آريا گفت :من اصلاً يک قهرمان نيستم.من يک آدم کاملاً معمولي هستم که با BRT هاي آقاي قاليباف اينور آنور مي روم. وي تاکيد کرد:من به هيچ وجه دوست ندارم به اوين بروم.

http://www.aryanews.com/Uploads/NewsPics/20140927111856465.jpg
مشروح اين گفتگو را در ذيل بخوانيد:
آقاي دکتر از آخرين تغيير و تحول در خصوص دادگاه تان چه خبر؟
من در دادگاه اول به اتهام تبليغ عليه نظام و تشويش اذهان عمومي به يکسال حبس محکوم شدم. و به اتهام توهين به قوه قضاييه هم به شش ماه جمعاً 18 ماه که اعتراض کردم و پرونده ام رفته به شعبه 36 تجديد نظر.

شايعاتي بوده مبني بر اينکه آقاي حسين شريعتمداري از شما شکايت کرده اند و شاکي ايشان بوده اند. درست است؟
نه درست نيست. ايشان هيچ شکايتي از من نکرده اند و شاکي من در حقيقت مدعي العموم و يا  دادستان انقلاب مي باشند.

 پس چرا پاي آقاي شريعتمداري به ميان آمده؟
براي اينکه مبناي شکايت دادستان انقلاب از بنده بواسطه نامه سرگشاده اي بوده که من به جناب شريعتمداري نوشته بودم.

 پس خود ايشان بواسطه آن نامه از شما شکايتي نداشته اند؟
همينطوره.

 اين همان نامه اي است که شما از ايشان پرسيده بوديد که هسته اي چه نفع اقتصادي براي کشور داشته؟
همينطوره.

يعني اين  را دادستان مصداق تبليغ عليه نظام و تشويش اذهان عمومي دانسته؟
 بله و بخاطر اين سئوال يک سال محکوميت بهم داده اند.

 پس موضوع توهين به قوه قضاييه چه بوده؟
جناب شريعتمداري در پاسخ شان به بنده در کيهان نوشته بودند که اگر من واقعاً طرفدار مردم و اقتصاد کشور هستم پس چرا از متهمين پرونده معروف به اختلاس 3000 ميليارد توماني دفاع مي کنم؟ و من هم پاسخ داده بودم که من از آنها دفاعي نکرده ام و همه حرفم اين بوده که جرم آنها چه بوده که بخاطر آن محکوم به اعدام شده اند؟ و گفته بودم که دادگاه آنها بيش از آنکه براي کشف حقيقت و اجراي عدالت بوده باشد، براي ارضاء و اقناع افکار عمومي بوده. اين را هم دادستان مصداق توهين به قوه قضاييه مي گيرد و دادگاه انقلاب شش ماه زندان هم بخاطر اين اتهام بهم مي دهد. من اعتراض کردم به راي و حالا پرونده ام رفته براي تجديدنظر.

آقاي دکتر يک شايعه اي است که ظاهراً شما خيلي هم بدتان نمي آيد که محکوميت تان قطعي شود ومدتي برويد اوين. درسته؟
 اصلاً و ابداً. من خودم هم اين را شنيده ام. اصلاً اينجوري نيست. نه تنها هيچ تمايلي و علاقه اي به زندان رفتن ندارم بلکه خيلي هم اکراه دارم.

 چرا؟
 ببينيد هر کس يک برنامه اي دارد.کار من نوشتن، نوشتن و نوشتن و باز هم نوشتن است.

تدريس؟
من تدريس را هم ذيل نوشتنم مي آورم. يعني اصل برايم نوشتن است. چون از طريق نوشتن دارم افکار و عقايدم را با مخاطبينم در ميان مي گذارم. خوب تدريس هم همين کار را مي کند. در يک سطح بسيار محدودتر. صفحه فيس بوک من 330 هزار عضو دارد. يعني هر مطلبي را که من مي نويسم اتوماتيک براي 330 نفر ديگر هم مي رودو از طريق هر کدام آنها براي يکسري ديگر مي رود. من نمي گويم همه آن 330 هزار نفر حکماً هر چه من نوشته ام را مي خوانند اما از کامنت هايي که در صفحه ام گذارده مي شود، خيلي ها مطالبم را مي خوانند يک سر مقاله معمولي من نزديک به 5000 کمتر يا بيشتر لايک مي خورد. خوب اينها نشان مي دهد که يک عده دارند نوشته هايم را مي خوانند. اين آسان بدست نيامده که حالا من برم اوين و همه اينها فعلا متوقف بشه. نه من رسالت و وظيفه  خودم را در اين شرايط زندان رفتن نمي دانم و نوشتن مي دانم.

 ممکنه عده اي شما را به عافيت طلبي متهم کنند که به بهانه نوشتن نمي خواهيد هزينه زندان رفتن را بپردازيد.
پاسخ من به اين بقول شما يک عده اينه که اگر مسئله عافيت طلبي باشد، خوب اصلاً چه مرضي است که بنويسم؟ مي روم يک گوشه دنج و زندگي ام را مي کنم. اين همه استاد علوم سياسي هست منهم مي شوم مثل آنها. اما فرض کنيم که آن يک عده اصلاً درست مي گويند و من بواسطه عافيت طلبي نمي خواهم زندان بروم. خوب ميشه بفرمائيد چه اشکالي داره؟ چه اشکالي داره که آدم نخواهد برود زندان؟ مگر زندان رفتن يک وظيفه و مسئوليت الهي، ملي، انساني و چه مي دانم اين چيزهاست که اگر يکنفر نخواست بره زندان، ما او را متهم کنيم که عافيت طلب هستي، ترسو هستي و چه ميدانم هزار چيز ديگر؟

نه بحث اين نيست که همه وظيفه دارند بروند زندان. بحث بر سر شخص صادق زيباکلام است که به هر حال مدعي يکسري ارزشها و باورها شده. قبول داريد که مورد شما با ديگران تفاوت پيدا مي کند؟ بسياري از همکاران شما را حتي دانشجويان رشته علوم سياسي دانشگاه خودشان هم نمي شناسند چه رسد به دانشجويان ديگر. در حاليکه فکر نمي کنم دانشجويي در کشور باشد که نام شما را نشنيده باشد و با شما آشنا نباشد. انتظار و توقعي که از شما مي رود يقيناً از ديگران نمي رود. اين را قبول نداريد؟ خودتان فرموديد که صفحه تان در فيس بوک 330 هزار عضو دارد. من فکر مي کنم اگر خوانندگان، ستاره هاي سينما يا فوتباليست ها را مستثني کنيم، کمتر نويسنده سياسي و اجتماعي داريم در ايران که تعداد بازديد کنندگان و اعضاء صفحه اش به يک دهم اين ميزان هم برسد. قبول نداريد که به هر حال براي شما يک تعهد اجتماعي در قبال مخاطبينتان ايجاد شده است؟
چرا قبول دارم. اتفاقاً کاملاً قبول دارم. اولين بار اين داستان در جريان انتخابات رياست جمهوري سال 84 اتفاق افتاد و خيلي ها بعد از انتخابات بمن مي گفتند که ما نه مي خواستيم در انتخابات شرکت کنيم و نه اصلاً مي خواستيم اگر هم در انتخابات شرکت نماييم به آقاي هاشمي رفسنجاني راي مي دهيم. اما هم شرکت کرديم و هم به آقاي هاشمي راي مي داديم صرفاً بواسطه حرف شما.

دقيقاً هم بخاطر همين بود که تهيه کنندگان فيلم انتخاباتي آقاي روحاني سال گذشته شما را انتخاب کردند. براي اينکه آنها هم مي دانستند که نظر شما براي خيلي از راي دهندگان تعيين کننده است.

 خيلي هاي ديگر هم مواضع من را مي گيرند و نظرات من را هم دارند. خيلي هاي ديگر هم گفتند که در انتخابات شرکت کنيم و خيلي هاي ديگر هم گفتند که به آقاي روحاني راي بدهيم.

بله قبول دارم. اما تفاوت مهم ميان شما و آن خيلي هاي ديگر در اين است که جامعه شما را باور کرده.

من قبول دارم. منتهي سئوالم اينست که آيا بخشي از آن انتظارات اين است که من حتماً برم اوين و 18 ماه آنجا باشم؟ ببينيد من حرف شما را در مورد انتظاري که از من مي رود قبول دارم و من هم مي فهمم شما چه مي گوييد . چند تا از دانشجويانم بعد از انتخابات بهم گفتند که اسناد تو را خدا يک وقت پست و مقامي را از آقاي روحاني قبول نکنيد چون همه افتخار ما به شما بواسظه همين حريتتان است. و ما خيلي سرافکنده مي شيم اگر شما يک سمتي بگيريد. من عرض کردم همه آنچه که شما مي گوييد را مي فهمم. منتهي سئوالم اين است که چرا مثل سياوش که از آتش گذشت و رستگار شد، من هم بايد از زندان اوين بگذرم تا بفول شما همچنان مورد تاييد مخاطبينم باشم؟

خود شما چي فکر مي کنيد؟
من اولا فکر مي کنم اين توقع يا انتظار که اگر من بروم زندان پس کارم درست است، نگاه غلطي است.

 چرا؟
براي اينکه عرض کردم. مسئله مهم از ديد من يا انجام رسالتم بقول شما در گرو رفتن به زندان نيست بلکه در گرو تدارم کارم و تداوم دروغ نگفتن به مردم است.

پس شما به مخاطبينتان حق نمي دهيد که اگر نخواستيد برويد زندان، از شما سرخورده شوند؟
نه فکر نمي کنم اين قضاوت درستي باشد که چون  زيباکلام  نمي خواهد برود زندان پس کارش درست نيست. اما اين حق را بهشان مي دهم که از من نپذيرند که به هر قيمتي نخواهم بروم زندان.

مقصودتان را درست متوجه نمي شوم؟
 ببينيد من اگر بروم روي پاي قاضي بيافتم که من را نفرستد زندان؛ يا بگويم که من چه اشتباهي مي کردم که آنگونه فکر مي کردم در مورد پرونده هسته اي يا متهمين اختلاس 3000 ميليارد توماني چه کارهايي که نکرده بودند، چطور دادگاه با اينها راه آمد، يا بگويم که آمريکايي ها و خانم اشتون بمن پول دادند که من بگويم هسته اي سودي براي مملکت نداشته، حق با شماست. اما من چه در بازپرسي،چه در دادگاه اول و چه در ملاقاتي که با قضات تجديد نظر داشته ام در کمال فروتني و تواضع و در عين حال احترام گفته ام که من واقعاً کاري نکرده ام که مستحق زندان باشم.

حالا فرض بگيريم که تجديد نظر حکم 18 ماه را تاييد کرد چکار مي کنيد؟
با کمال ناراحتي و دلخوري مي روم زندان.سعي مي کنم 18 ماه را آرام بگذرانم. و فقط از مسئولين زندان تقاضا مي کنم که بهم اجازه بدهند که "غرب چگونه غرب شد" را ادامه بدهم.  ببينيد من از اول اين تابستان يک کار سترکي،البته  از نظر خودم کار سترکي است، شروع کرده ام و نزديک به 200 صفحه دستنويس شده تا اينجا. اسمش را گذاشته ام "غرب چگونه غرب شد".

بر وزن "ما چگونه ما شديم"
بله دقيقاً کتاب در حقيقت آن روي سکه ما چگونه ما شديم است. دارد نشان مي دهد که چه شد که غرب در يک فرايند تاريخي توانست آنگونه جهش نمايد و تمام تمدن هاي شرق را پشت سر بگذارد و بشود غربي که ما امروزه آنرا مي شناسيم.دارم نشان مي دهم که اين مهملات استعمار، فراماسون، سرمايه داري، صهيونيسم و اين حرفها چقدر پوک و پوچ هستند و تا ما رنسانس، انقلاب مرکانتاليسم، انقلاب علمي،خردگرايي و عصر روشنگري و اينها را نفهميم، مطلقاً نمي توانيم بفهميم که غرب چگونه توانست از قرن پانزدهم و شانزدهم باين سوء نه تنها به شرق برسد بلکه آنرا جا بگذارد. اينها را خانم بهفر دارن تنظيم مي کنند. حالا من برم اوين اين کار همين جوري مي ماند وسط زمين و هوا تا من دو مرتبه بيام بيرون کار را شروع کنم. بعلاوه دارم روي اين موضوع کار مي کنم که چي شد که آمريکا ستيزي بعد از انقلاب بدل به گفتمان مسلط جامعه ما شد.


پس هيچ حرکتي نمي کنيد؟
هيچ حرکتي نمي کنم. ببينيد من اصلاً يک قهرمان نيستم.من يک آدم کاملاً معمولي هستم که با BRT هاي آقاي قاليباف اينور آنور مي روم.



شنبه, 05 مهر 1393 ساعت 14:55





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن