تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835882707
رفتار ناشایست دختر بی حیا با محمود! +تصاویر
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
رفتار ناشایست دختر بی حیا با محمود! +تصاویر
محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم، پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره. دختر با عصبانیت گفت: حسابت رو می رسم ها! محمود هم خیلی محکم گفت: هر غلطی می خواهی بکنی، بکن.
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، «شهید محمود کاوه»، در سالهای دفاع مقدس، فرماندهی لشگر 155 ویژه شهدا را بر عهده داشت و از شاگردان شهید «محمد بروجردی» به شمار میرفت. «محمود کاوه»، پس از سال ها جهاد و حماسه آفرینی در جبهههای غرب کشور، در سال 65، در منطقه حاج عمران، شربت شهادت نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای مشهد به خاک سپرده شد.
به روایت یکی از همرزمان: فرمانده گردان گفت: بچه های سپاه سقز هر کجا که باشند الان میرسند. تنگ غروب، یک دفعه آتش ریختن ضد انقلاب قطع شد و طوری که بقیه را خبر کنند، داد می زدند: چریکهای کاوه! چریکهای کاوه! فرار ضد انقلاب باعث شده بود جان بگیریم و قد راست کنیم. نگاه کردم، دیدم یک گروه پانزده _ بیست نفره روی ارتفاعات هستند؛ یک ماشین هم همراهشان بود که یک دوشیکا روی آن بسته بودند. مسئول گروه به بزرگ روستا گفت: آنها آمدند توی روستای شما، اسرا را هم آوردند همین جا، برو بهشان بگو اگر گروگانها را همین امشب آزاد نشن، کاوه خودش می یاد و آن وقت هر چه دیدند از چشم خودشان دیدند، مامور روستا به دست و پا افتاد و گفت: ما خودمان می ریم با آنها صحبت می کنیم، فقط شما یک ساعت مهلت بدین. ساعت هفت، هشت شب بود که ریش سفیدهای روستا، اسرا و آنهایی را که تسلیم شده بودند، آوردند و تحویلمان دادند.
به روایت حمید خلخالی: دست کرد توی جیبش و نامه ای بیرون آورد. حکم فرماندهی سپاه سقز بود. فکر کردم مال خودش است، با خودم گفتم: حتماً می خواد قول بگیره که پشتش باشم و باهاش کار کنم. حکم را داد دستم، دیدم اسم من توی آن نامه نوشته شده. نگاهش کردم، پرسیدم: این حکم چیه؟ گفت: حکم فرماندهی سپاه سقز، برای تو گرفتمش، گفتم: خودت چی؟ گفت: از این به بعد من هم مسئول عملیاتم، اینم حکم. بی اختیار زدم زیر خنده، گفتم: آقا محمود تو هم چه کارهایی می کنی ها! اینجا همه می دونن که از تو شایسته تر و بهتر برای فرماندهی سپاه کس دیگه ای نیست. تنها چیزی که نمی توانستم قبول کنم همین یک مورد بود که او بشود مسئول عملیات و من بشوم فرمانده. آنقدر اصرار کردم تا مجبور شد حکم ها را عوض کند.
به روایت شهید ناصر ظریف: جمعیت را کنار زدم و خودم را رساندم کنار جنازه، لباسهای کردی اش غرق خون بود. تا نزدیکش رفتم، بی اختیار گفتم: کاک فتاح! از پیش مرگهای سپاه سقز بود. یکی گفت: فتاح توی مغازه بود، دو نفر آمدند صدایش کردند؛ تا آمد دم در، به رگبار بستنش و فرار کردند. محمود آن موقع فرمانده سپاه بود و خیلی ها او را می شناختند. برای بعضی ها عجیب بود که او تا آخر مجلس ختم کاک فتاح نشست. محمود حال و هوای یک عزادار را داشت. قبلا قرآن خواندنش را دیده بودم، ولی آن روز خیلی محزون می خواند. انصافاً از کاک فتاح تجلیل خوبی کرد. چند روز از شهادت کاک فتاح گذشت، جلوی سپاه بودم که دیدم دو سه تا کرد آمدند، یکی شان گفت: با آقای کاوه کار داریم. گفتم: شما کی هستین؟ همانطور که به من خیره شده بودند، گفتند: ما برادرهای فتاح هستیم، آمدیم از کاوه اسلحه بگیریم تا با ضد انقلاب بجنگیم.
به روایت حمید خلخالی: گروهبان جعفری از تکاورهای ارتشی بود، محمود او را فرمانده ی یک پایگاه گذاشته بود، پایگاه دکل بنفشه. این پایگاه مشرف به سقز بود و خیلی اهمیت داشت. یک روز نزدیک صبح بی سیم زد و گفت: به پایگاه حمله کردند. نیروی کمکی می خواست. می دانستیم او و بقیه بچه ها مقاومت می کنند. با یک گروه سریع خودمان را رساندیم پایگاه دکل. دم، دمای طلوع خورشید، وارد پایگاه شدیم. کسی زنده نبود. گروهبان جعفری وسط پایگاه افتاده بود، غرق خون بود. یاد حرفش افتادم، حرفی که مدتها قبل گفته بود. (اونقدر با کاوه می مونم تا شهید بشم) به روایت سید مجید ایافت: رفتیم غذاخوری پرشنگ. با بچه ها گرم صحبت بودیم و انتظار می کشیدیم هر چه زودتر غذا را بیاورند، احساس کردم محمود خودش با ما هست ولی حواسش جای دیگری است. زیر چشمی به چند نفر تازه وارد نگاه کردم، از طرز نگاه محمود فهمیدم که وضعیت غیر عادی است. در همین حال محمود و یکی از بچه ها بلند شدند و دویدند طرف میز آنها، تا آمدم به خودم بجنبم، دیدم درگیر شدند، ما هم رفتیم کمکشان؛ همه را گرفتیم و دستبند زدیم، لباس هایشان را دقیق گشتیم، چند تا کلت و نارنجک داشتند، آن روز از خیر غذا خوردن گذشتیم، سریع آنها را به مرکز سپاه آوردیم و سپردیمشان دست حفاظت اطلاعات. خاطرم هست در بازجوئی ها، اعتراف کردند که می خواستند کاوه را ترور کنند.
به روایت رضا ریحانی: باید تا قبل از رفتن نیروهای تامین جاده، به دیوان دره می رسیدیم که نرسیدیم، تصمیم گرفتیم شبانه به دشمن بزنیم. چراغ خاموش راه افتادیم سمت دیوان دره، با خودم می گفتم: اگه بمیرم باید این تریلی مهمات رو امشب برسونم به نیروها. پیچ هر جاده ای را که رد می کردم، تمام دعاهایی را که حفظ بودم می خواندم. تو مقر به قول معروف هنوز عرق تنم خشک نشده بود که یکی آمد و گفت: آقای ریحانی تلفن کارت داره! حدس زدم که باید از سقز باشد، خودم را آماده یک توپ و تشر درست و حسابی از طرف کاوه کردم، محمود گفت: رضا گل کاشتی، غرور ضد انقلاب رو شکستی! گفتم: برای چی؟ گفت: با مهمات و اسلحه، دوازده شب آمدی توی جاده، آن هم جاده ی دیوان دره! پدرشان را در آوردی. چنان روحیه ای به من داد که اگر لازم می شد، همان شب باز راه می افتادم و مهمات را تا خود سقز می بردم.
به روایت علی اکبر آذرنوش: گفت: اکبر این کاوه ای که این همه ازش تعریف می کنن دیدی؟ گفتم: نه. گفت: بیا ببینش که واقعاً دیدنیه! ناصر کسی را نشانم داد و گفت: همونه، اینقدر جوان بود که باورم نمی شد کاوه باشد. داشت برای بچه ها صحبت می کرد. رفتیم نزدیک، می گفت: ضد انقلاب کار چریکی می کنه، میاد ضربه می زنه و بعد فرار می کنه، حالا ما چرا این کار را نکنیم، ما چرا ضد چریک نباشیم و دنبالش نرویم، بعد با شور و حال خاصی می گفت: از حالا به بعد باید همیشه صد درصد آماده باشین تا لحظه ای که قرار شد بریم عملیات و یا ضد انقلاب رو تعقیب کنیم، بدون معطلی راه بیفتیم صحبت های کاوه آنقدر روحیه بخش بود که از خدا می خواستم الان از ضد انقلاب خبری برسد، تا برویم سر وقتش و دمار از روزگارش در آوریم. به روایت طاهره کاوه: یک زن و مرد آمریکائی با سگشان آمدند داخل مغازه تا سیگار بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند. محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با عصبانیت آن ها را از مغازه بیرون کرد. زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آن ها بگوید بالای چشمشان ابروست. محمود روکرد به من و گفت: برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم. گفتم: برای چی؟ گفت: چون اینا مثل سگشون نجس اند.
به روایت حسن علی دروکی: برای اینکه بفهمد اسرا را از کجا برده اند همان شب رفتیم شناسائی. رسیدیم به پایگاهی که میانه راه بوکان بود. صدای ناله ای را شنیدیم، دقت که کردیم، دیدیم صدای آشناست، ناله یکی از اسیرها بود. وقتی به خودم آمدم دیدم کاوه گریه می کند، با سوز و بلند. گفتم: یواش تر آقا محمود. الان نگهبان می فهمه. داشت راست می آمد طرف ما، تا جائی که جا داشت خودم را به زمین رساندم، هر چه دعا به خاطر داشتم خواندم. کاوه همین طور نشسته بود و بی پروا گریه می کرد، تا صدای نفس نگهبان را شنیدم، دستم را بردم روی ماشه که بچکانم، که دیدم برگشت؛ ما هم برگشتیم سقز. چند روز بعد مبادله ای بین ما و ضد انقلاب شد و اسرایمان آزاد شدند. شناسایی خوب و دقیقی که آن شب داشتیم، مقوله عملیات بزرگی بود که منجر به آزادی بوکان، از لوث وجود ضد انقلاب شد. به روایت طاهره کاوه: یک روز دختر بی حجابی آمد توی مغازه، خانواده اش از آن شاه دوست های درجه یک بودند. محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم، پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره. دختر با عصبانیت گفت: حسابت رو می رسم ها! محمود هم خیلی محکم گفت: هر غلطی می خواهی بکنی، بکن. تمام آن روز نگران بودیم که نکند مامورهای کلانتری بیایند محمود را ببرند؛ آخر شب دیدیم در می زنند. همان دختر بود، منتهی با پدرش. محمود گفت: ما اختیار مالمان را داریم، نمی خواهیم بفروشیم. حرفش تمام نشده بود که دختر با یک سیلی زد توی گوش محمود. خواست جواب گستاخی او را بدهد که پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پای مامورین به آن جا باز می شد، برایمان خیلی گران تمام می شد؛ توی خانه نوار، اعلامیه و رساله امام داشتیم. بعد از این موضوع محمود هیچ وقت به آن ها جنس نفروخت.
به روایت حسن معدنی: فهمیدیم عده ای تو مجلس عروسیشان، علاوه بر انجام کارهای ناشایست، برای مردم هم ایجاد مزاحمت کرده اند. محمود سریع یک گروه از بچه های سپاه را فرستاد آن جا؛ که چند نفری را که مست بودند، گرفتند و آوردند. مدتی گذشت تا آقای معصوم زاده برای هر کدامشان یک حکم صادر کرد. یکی از مجرمان، مردی بود که فروشگاه لوازم یدکی داشت و ما مشتری دائم اش بودیم؛ مدام می گفت: من بهتون خدمت می کنم، لوازم براتون می خرم، ببخشید. همه می دانستند محمود این جور وقت ها ملاحظه غریبه ها را نمی کند. برای همین گفت: بخوابانید، شلاقش را بزنید. یکی دیگر از آن ها رئیس بانک بود. می گفت: به همه ی شما ها وام می دهم، فقط این بار رو ندیده بگیرین. محمود گفت: کسی این جا محتاج وام و پول شما نیست، حکمی را که برات صادر شده اجرا می کنیم، نه کمتر نه بیشتر.
به روایت حسن سیستانی: نرسیده به روستای سرا، محمود ایستاد. آهسته گفت: کمین! طولی نکشید که از سه طرف به ما تیراندازی کردند. اولین باری بود که کمین می خوردیم. محمود گروه را آرایش نظامی داد. با اسلحه تخم مرغی اش هر چند گاهی تیراندازی می کرد، تا ضد انقلاب جرأت نکند جلو بیاید. باید تا آمدن نیروی کمکی مقاومت می کردیم. در آن اوضاع و احوال محمود تغییر موضع داد و آمد وسط بچه ها. گفت: این جا جایی است که اگه چیزی از خدا بخواین اجابت می شه، خدا به شما نظر داره. صحبتش تاثیر عجیبی روی بچه ها گذاشت؛ طوری که احساس کردیم بدون نیروی کمکی می توانیم از پس دشمن بر بیاییم. با هدایت محمود، پخش شدیم تو منطقه تا دورشان بزنیم. در همین گیر و دار، نیروی کمکی هم رسید. از همه طرف روی سر دشمن آتش می ریختیم. آن ها که این چشمه اش را نخوانده بودند، پا به فرار گذاشتند.
به روایت ابراهیم پور خسروانی: یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش را بدهم. او یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود. در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، می مردم. فارس
۰۳/۰۷/۱۳۹۳ - ۰۸:۱۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]
صفحات پیشنهادی
بازگرداندن حیوانات گرفتار به حیات وحش آذربایجان شرقی/ رها سازی روباه در تبریز و عقاب در جلفا
استانها شمال آذربایجان شرقی توسط اداره کل حفاظت محیط زیست صورت گرفت بازگرداندن حیوانات گرفتار به حیات وحش آذربایجان شرقی رها سازی روباه در تبریز و عقاب در جلفا تبریز – خبرگزاری مهر با تلاش کارشناسان محیط طبیعی اداره کل حفاظت محیط زیست آذربایجان شرقی یک قلاده روباه و یک بهلراهی برای تقویت عفت و حیای دختران
راهی برای تقویت عفت و حیای دختران توجه به کودکان و محبت به آنها در دوران کودکی و نوجوانی از جمله مهم ترین موارد تربیتی در فرزندان به خصوص دختران می باشد چراکه این موضوع در بهره مندی فرزندان از اعتماد به نفس و ایمان مناسب به آنها کمک بسیاری می کند پای درد و دل دختران جوان و نوجومبارزه دختران کرد علیهداعش به روایت دوربین +تصاویر
مبارزه دختران کرد علیه داعش به روایت دوربین تصاویر در مناظق کردنشین عراق تعداد زیادی از دختران داوطلب جنگ با داعش با حضور در واحدهای پیشمرگه زنان کار با سلاح جنگی را یاد گرفته و آماده مقابله با گروه داعش میشوند در 50 کیلومتری شمال غرب کرکوک یکی از پایگاه های نظامی کردستان عرسوء استفاده جنسی پدری از دختر 8 سالهاش/دفن جسد عریان دختر بیگناه در حیاط خانه
سوء استفاده جنسی پدری از دختر 8 سالهاش دفن جسد عریان دختر بیگناه در حیاط خانه به گزارش پلیس آریزونا ناپدری 26 ساله در اتهام با قتل و سواستفاده جنسی دختر خوانده 8 ساله خود بازداشت شد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران چند روز پیش جسد دختری 8 ساله که از خاک بیرون زده بود تارتباط سازنده پلی بین ما و رفتار ناشایست دیگران
ارتباط سازنده پلی بین ما و رفتار ناشایست دیگران با داشتن ارتباط صحیح موثر و سازنده میتوانیم در برابر رفتار دیگران عکسالعمل نشان داده و حتی سبب تغییر رفتار شویم به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران انسان یک موجود اجتماعی است از این رو بخشی از سیر تکامل خود را در ارخلق یک دختربچه مجازی با رفتار و واکنشهای طبیعی
خلق یک دختربچه مجازی با رفتار و واکنشهای طبیعی ماشینی را تصور کنید که بتواند بخندد گریه کند بیاموزد رؤیا ببیند و حتی به کارها و رفتارهای شما پاسخ متقابل بدهد یک پزشک ماشینی را تصور کنید که بتواند بخندد گریه کند بیاموزد رؤیا ببیند و حتی به کارها و رفتارهای شما پاسخ معکس یادگاری وزیر آموزش و پرورش با دختران دبستانی +تصاویر
عکس یادگاری وزیر آموزش و پرورش با دختران دبستانی تصاویر مراسم جشن شکوفه ها روز دوشنبه با حضور علی اصغر فانی در مدرسه برکت شهدای معلم شهرستان قدس برگزار شد مراسم جشن شکوفه ها روز دوشنبه با حضور علی اصغر فانی در مدرسه برکت شهدای معلم شهرستان قدس برگزار شد عصر اهوازمطالب مرتبط اارتقای سازمانی از طریق معامله دختران در قالب ازدواج تشکیلاتی +تصاویر
ارتقای سازمانی از طریق معامله دختران در قالب ازدواج تشکیلاتی تصاویر در تشکیلات تمامی فرقه های ضاله گروهکهای تروریستی و طیفهای دیگر ضدانقلاب چیزی به غیر از باندبازی عدهای خاص که تنها به دنبال منفعتهای شخصی و عیاشی خود هستند نمیتوان یافت به این مطلب امتیاز دهید به گزمشیر:طرح «اصلاح رفتار زندانیان زن» و «روز دختران» از ابتکارات شهرداری پایتخت است
در دیدار مشاور امور بانوان شهرداری تهران با مراجع عظام مطرح شد مشیر طرح اصلاح رفتار زندانیان زن و روز دختران از ابتکارات شهرداری پایتخت است مشاور شهردار تهران در امور بانوان در دیدار با آیات عظام جوادی آملی مکارم شیرازی علوی گرگانی و وحید خراسانی با ارائه گزارش عملکرد شهردبا رفتار ناشایست استاد علیزاده و گروه «هم آوایان» را از هواپیما پیاده کردند/ شکایت می کنیم
فرهنگ و هنر موسیقی و هنرهای تجسمی محمد معتمدی در گفتگو با مهر با رفتار ناشایست استاد علیزاده و گروه هم آوایان را از هواپیما پیاده کردند شکایت می کنیم محمد معتمدی خواننده گروه هم آوایان جزئیات اتفاقی که در فرودگاه شیراز برای اعضای این گروه و به ویژه استاد حسین علیزاده رخ دمعروفترین داعشیها؛ از بدنساز آمریکایی تا دختران فیسبوکی +تصاویر
معروفترین داعشیها از بدنساز آمریکایی تا دختران فیسبوکی تصاویرلیستی از مشهورترین تروریستهای داعش به همراه تصاویر قبل و بعد از پیوستنشان به گروهکهای تروریستی منتشر شده است در گزارشی به نقل از خبرگزاری آلمانی بیلد نوشت لیستی از مشهورترین تروریستهای داعش به همراه تصاویرآیا اداره کل ورزش دختران دانشآموز احیا میشود؟
شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۳ ۲۱ مسئول کارگروه ورزش دختران و اوقات فراغت معاونت امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری گفت از ابتدای حضورم به عنوان مشاور ورزش زنان و دختران در معاونت زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری پیشنهاد بررسی عملکرد اداره کل ورزش دختران دانشآموز را دادم اما تاکناین همه نامه سرگشاده فقط رحیمی را گرفتار کرد؟
این همه نامه سرگشاده فقط رحیمی را گرفتار کرد تهران - ایرنا - پرونده اتهامات مطرح شده علیه محمدرضا رحیمی رئیس سابق دیوان محاسبات در مجلس هفتم و معاون اول محمود احمدی نژاد در دولت دهم یکی از رسانه ای ترین پرونده های قضائی سالهای اخیر بوده است پرونده ای با بگم بگم ها و می گم می گرفتار غيراخلاقی وقيحانه با روحانی شيعه در چند متری كعبه!
رفتار غيراخلاقی وقيحانه با روحانی شيعه در چند متری كعبه به گزارش آخرین نیوز روزنامه جمهوری اسلامی نوشت رفتار زشت وهابيها در سرزمين وحي و در حق پيروان ساير مذاهب اسلامي تشديد شده است تازهترين كليپ ويدئويي كه وهابيها به صورت عمومي اقدام به انتشار آن در فضاي مجازي نمودهاندالاکلنگ خورشیدی+تصاویر
الاکلنگ خورشیدی تصاویریک الاکلنگ مجهز به پنلهای خورشیدی که دارای صفحه نمایش لمسی و بازیهای ویدئویی است توسط طراحان ارائه شده است به گزارش گروه دانستنیهای خبرگزاری فارس بچههای بسیاری را دیدهایم که در پارکها الاکلنگ بازی میکنند و به این بازی علاقه مندند حتی تمام بزرگسالااحیای روز پنجشنبه ها در 42 مدرسه ابتدایی استان ایلام
معاون پرورشی و فرهنگی استان ایلام خبر داد احیای روز پنجشنبه ها در 42 مدرسه ابتدایی استان ایلام خبرگزاری پانا معاون پرورشی و فرهنگی استان ایلام در نشست اجرای طرح روز بانشاط در مدارس ابتدایی گفت در قالب طرح مدیریت کیفیت بخشی روزهای پنجشنبه در مدارس ابلاغی وزارت آموزش وپرورش روشورابیل در معرض نابودی +تصاویر
شورابیل در معرض نابودی تصاویر به دلیل بیتوجهی به امر ساخت و سازهای بیرویه در حریم دریاچه شورابیل و توسعه شهرکها دریاچه زیبای شورابیل در اردبیل در معرض تهدید جدی قرار گرفته است ۲۳ ۰۶ ۱۳۹۳ - ۰۸ ۰۰-
گوناگون
پربازدیدترینها