تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن بسيار راستگو و بسيار نيكوكار است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837501195




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وبلاگ آزاداندیش پایان سال‌ها جدایی یک پدر+تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وبلاگ آزاداندیش
پایان سال‌ها جدایی یک پدر+تصاویر
بچه‌های دانشگاه یکایک می‌آمدند پدر شهید سلمانی را در آغوش می‌کشیدند دستش را می‌بوسیدند و می‌گفتند که بخدا پسرت را تنها نگذاشتیم شبی نبود که در کنار مزارش نایستیم و برای او و 4 همراهش نگرییم.

خبرگزاری فارس: پایان سال‌ها جدایی یک پدر+تصاویر



به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس وبلاگ آزاداندیش نوشت: ساعت هشت و نیم صبح، معراج الشهدا و 4 شهید، همین کافی بود برای یک دل سیر سکوت کردن! بوی عود و گلاب، و صدای روضه «کلنا عباسک یا زینب» در هم می‌پیچید، منتظر بودم، اینبار نه منتظر شهیدی دیگر؛ منتظرِ خانواده شهید سلمانی. هنوز بچه‌ها نیامده بودند که خانواده شهید رسید، ماتِ تصویر پدری پیر گشتم! همانِ یعقوبِ یوسف... لحظاتی کنارِ چهار شهید گریه کردند، بعد هم در گوشه ای از معراج نشستیم تا روضه خوان دلمان را آتش بزند.  
http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/V6zI5fXYZxFUbOXfPsP_ebojo54ojROnDHz8e45B93z5fs_giTTHcA/s/w535/
حاج آقا میراحمدی و یکی از اساتید دانشگاه صحبت کردند. صدای حاج آقا می‌لرزید «خیلی از بچه‌ها وقتی گرفتار میشن میان پیش شهدای دانشگاه و شهدا رو شفیع قرار می‌دهند، شهید شما شهید گمنام نبود، هویتش هویت روشنی بود، شناسنامه‌اش مشخص نبود! اینها قلب دانشگاه ما هستند، شما فقط یک رضا نداشتید، شهدا ستاره‌های آسمان ما هستند، ممکن هست اسمش را ندانیم ولی ستاره کارش این است که راه را برای ما نشان می‌دهد.» یکی از بچه‌ها با چشم‌هایی اشکبار رو به دختران شهید می‌گفت: آقا رضا برادرم هست! واقعاً انگار برادر من پیدا شده! من و چند تا از دوستام با آقا رضا عهد برادری داشتیم. انگار کلی حرف داشتند، این را می‌شد از چشم‌های همسر و دخترانش فهمید. به دعوت حاج آقا میراحمدی به مهمانسرای دانشگاه رفتند، مراسم دانشگاه ساعت دوازده نیم برگزار می‌شد. از مسجد دانشگاه که بیرون می‌آیم، صدای طبل به گوش می‌رسد، همه منتظرند، از میان خیل جمعیت که در کنار مزار شهدای گمنام جمع شدند به زحمت عبور می‌کنم و خود را به در اصلی دانشگاه می‌رسانم، از گوشه‌ای از دانشگاه در نزدیکی درب صدا به گوش می‌رسد، صدای طبل دلم را می‌لرزاند، کمی این طرف‌تر جمعیت دانشجویان پلاکارت به دست منتظر خانواده شهیدند.  
3
«می‌گویند پیدا شده‌ای ولی من ایمان دارم که هنوز گمنامی»، «کودکی را که پدر در سفر است، دائماً چشم امیدش به در است، هر صدایی که ز در می‌آید، به خیالش که پدر می‌آید». گل‌های سفید و قرمز در دستان بچه‌ها، همه منتظرند، بعضی دوربین به دست، برخی هم با حلقه‌های گل ... ولی شاید وجه مشترک همگی ، دلی بی‌قرار «رسیدن» است.
4
و انگار صدایی در آسمان می‌پیچد ... آفتاب سوزان است، اما از تعدد سرها کسی را نمی‌بینم، چه چیزی بچه‌ها را اینجا کشانده بود؟! چه نیرویی؟ نمی‌دانم! همه بودند، با هر شکل و لباس و مقامی. در هوای گرم از پیشانی عرق می‌ریخت و از چشم‌ها اشک، نمی‌دانم هرکسی داشت به چه فکر می‌کرد که گریه‌اش گرفته بود، خود را جای خواهر رضا گذاشته بود یا دخترش؟! نشد مادرش این روز را ببیند! اما نه، من یقین دارم که مادر رضا هم آمده بود. انگار بوی پیراهن یوسف می‌آید، پیرمردی که پدر می‌نامندش، در میان جمعیت یعقوب شده به شوق یوسفش! چند گامی می‌آید، زمین می‌خورد، باز برمی‌خیزد، عشق یوسف چه کرده با این دل؟! سال‌ها انتظار و انتظار.
IMG_8248
   
افسران - یک روز در استقبال آقا
نزدیک مزار که شدیم، خواهر و دختران شهید قبر را در آغوش گرفتند و های های گریه می‌کردند  صدای برادرم ... پدرم ... به گوش می‌رسد، گویی اربعین زودتر از موعد به اینجا پا گذاشته است، همسرش اما آرام و صبور قدم بر می‌دارد، شاید این طور در دلش می‌گوید، این هم دسته‌های گلت ... آقا رضا، عزیزم، راضی هستی؟!
7
جای مادرش خالیست، خیلی خالی، آن طرف تر مجری اینطور می‌گوید، 5 اسفند سال 87 وقتی که این عزیزان، بر دوش همین دانشگاهیان تشیع شدند، همه گفتیم: خدا به دل مادران و خواهران این شهیدان صبر عطا کند.  نیستی مادر، ولی خیالت تخت، خواهری کردیم برای علی اکبرت... پدر شهید دستمالی به دست در کنار مزار شهیدش اشک می‌ریزد و گاهی هم حرف می‌زند می‌گوید از آن روز که به رضایش گفت «کجا میروی؟! این دختر 6 ساله و 3 ساله، و پسر 6 ماهه‌ات را به که می‌سپاری؟! و رضا گفت مگر خون پسرم از خون علی اصغر حسین رنگین‌تر است، پدر این بار گفت راضی‌ام برو در پناه خدا» می‌گفت مادرش خیلی به انتظارش نشست خیلی بی‌تاب پسرش بود. مطمئنم مادرش در میان ما بود!
افسران - یک روز در استقبال آقا
بچه‌های دانشگاه یکایک می‌آمدند پدر شهید را در آغوش می‌کشیدند دستش را می‌بوسیدند و همه می‌گفتند تو را خدا برایمان دعا کنید بخدا که پسرت را تنها نگذاشتیم شبی نبود که در کنار مزارش نایستیم برای او و 4  همراهش نگرییم. پدر پسران دانشگاه را در آغوش می‌کشید و های های با هم گریه می‌کردند ... گویی از سال‌ها قبل با هم آشنایند؛ پدر را دوره کردند: حاج آقا چه احساسی دارید؟! خوشحالم، خوشحال ... و همه می‌گفتند تو را خدا ما را دعا کن، به خدا که پسرت را تنها نگذاشتیم شبی نبود که در کنار مزارش نایستیم برای او و چهار همراهش نگرییم...  خواهر و دختران شهید را آرام می‌کنند، بعضی در آغوششان می‌کشند و با هم می‌گریند. ولی حال زینب (س) چگونه بود؟ کسی بود شانه‌های زینب (س) را بعد از آن همه رنج بفشارد؟ خبرنگار پرسید: چطوری بچه‌ها را بزرگ کردی؟ گفت: «پولی که بنیاد شهید می‌داد و در کنارش قالی می‌بافتم، سخت بود ولی خدا رو شکر». صدای حاج سعید به گوش می‌رسد و مرغ دلمان پر می‌کشد «یاد امام و شهدا دل می‌بره کرب و بلا ...» آمنه و آسیه دختران شهید هنوز پدرشان حرف‌ها دارند هنوز خاک پدر را می‌بویند و می‌گریند. هنوز اشک مسیر ریختن نیافته بود، که پدر گفت: وقتی در خوابم پرسیدم 6 ماهه‌ات چی؟ همان حرف آخرش را تکرار کرد «مگر 6 ماهه من از 6 ماهه حسین (ع) عزیزتر هست؟» همه اشک می‌ریختند جای هیچ حرفی نبود! سخنی شیواتر از گریستن؟! من برای ندیدنت  گریه کردم و هزار دانشجو در دلشان ولوله افتاد. درکش سخت هست، اما رضا یکی از آسمانی‌هایی بود که رفت! تا من امروز در آرامشی که مدیونش هستم درس بخوانم؛ رفتند، و از 6 ماهه‌ها و 6 ساله‌های خود گذشتند.
9
باید قیام کرد به احترام پدران و مادران شهدا؛ و برادرانی که سال‌ها در بی خبری گریستند و آن وقت که خبر از رفتن گمشده خود یافتند جایی برای گریستن نداشتند، مزاری نبود تا زیارتگاهشان باشد؛ و نام امروز را چه می‌توان گذاشت؟ واژه‌ای نمی‌یابم تا این همه زیبایی را در خود بگنجاند. وصال ماه و ستاره آری اینجا آسمان گرفته بود برایت گل آوردیم لایق نیستیم، اما ما را خواهر و دختر خودت بدان ای شهید.   وبلاگ خود را به ما معرفی کنید بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/

93/07/02 - 08:50





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن