واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تقدیم به مدیران جبهه و جنگ ندیده
آری برادر... واژه فراموش شده!
هنوز میراث تکلیف شهیدان بر زمین مانده است. این چنین نبود که پشت به آفتاب عدالت باشیم و فقط سایه خود را ببینیم.
به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، آری برادر... واژه فراموش شده، سلام آشنای زخمی، برادر، آری برادر... واژه فراموش شده... دلاور...، مخاطبم تنها تویی، فقط تو، حتی اگر به تعداد انگشتان یک دست... حواست باشد. یک دست، یک دسته است که اگر مشت شود، غوغا میکند... دسته در واحد عملیاتی "کوچکترین" است اما در مواجهه با دشمن "اولین"، زیرا از درون دستهها گل شهید میروید و میرهد و درهای آسمان به سوی شهیدان باز میشود و از همین عطر شهیدان است که هستی معطر میشود... حواسمان باشد این دسته گلها را به دست نامحرمان نمکنشناس ندهیم. خون شهیدان عطر و گل ما به باغ کربلایند تا قطعهای از پازل شهادت را از شروع هستی تا کنون تکمیل کرده باشند که فقط و فقط باید به حسین و حسینیان هدیه کرد و بس... ببخشید اشتباه کردم، مشتری گلهای ما فقط خدای شهیدان است اینچنین نبود که "کپی" تقلبی شهیدان باشیم، قرار بود شهیدان را در خود "تکثیر" کنیم. اینچنین نبود که از شهیدان برای فردای خود پلهای شناور بسازیم و راحت به ساحل نیازهای پست خود برسیم. اینچنین نبود دیگران و نامحرمان از ما پلی بسازند تا از دیوار باغ شهیدان بالا بروند و باغ و گل و باغبان را به تمسخر بگیرند. اینچنین نبود که بعد از آن دوران التزام سرخ تابلوی فسفری میدانهای مین کسانی باشیم که بدون دادن "پا"، پا بگیرند. اینچنین نبود که از صندوق ذخیره شهیدان با خدا برای دنیای خود دلالی کنیم، قرار بود واسطه آخرتمان باشند. اینچنین نبود که تابلوی معبر نامحرمان انقلاب شویم و طنابهای سفید آرامش میدان مینهایی باشیم که حاشیه امن کسانی شود که با عبور از میدان مین پرچم تسلیم را برای دشمن به اهتزاز درآورند. اینچنین نبود که چهار روز آبروی جبهه سکوی پرتابی برای دیگران باشد و به پای نامحرمان بریزیم. این چنین نبود محافظ کسانی باشیم که در حفاظت از باغ شهیدان معنی "حافظ" را نمیدانند. این چنین نبود که با بلیط آن دوران "سفر دور دنیا" برویم. قرار بود توشه آخرتمان باشد، "آنجا شکستن بود نه هبوط بتی دیگر"، اینچنین نبود که سنگ شویم و سنگین در دنیا هر چقدر سنگینتر انفجار آرزوها بیشتر و متلاشیشدن بدتر. اینچنین نبود که شهیدان را به سود مطامع شخصی خود تفسیر کنیم، قرارمان "دیندانی" نبود، "دینداری بود" با دینداری میشود، "شاهد" شد. اینچنین نبود که با یک "تک" تا عمق انزوا فرار کنیم. هنوز میراث تکلیف شهیدان بر زمین مانده است. اینچنین نبود که پشت به آفتاب عدالت باشیم و فقط سایه خود را ببینیم. اینچنین نبود، این چنین نبود و ای کاش اینچنین نباشد، بیایید دوباره وصفی به بلندای تاریخ شهیدان همه اعصار رو به آفتاب ببندیم و به زیارت و عذرخواهی از شهیدان برویم. احساس میکنم بیش از هر زمان به عنایات شهیدان و راویان واقعیشان نیاز داریم خدا نکند که سرزمین من از پرورش شهیدان عقب بماند. نگذاریم خدای شهیدان تنبیهمان کند که خدا با هیچ قوم ناسپاسی پیمان رحمت نبسته است. سراپا اگر زرد و پژمردهایم ولی دل به پاییز نسپردهایم چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطره ترک خوردهایم اگر داغ دل بود ما دیدهایم اگر خون دل بود ما خوردهایم اگر دل دلیل است آوردهایم اگر داغ شرط است ما بردهایم گواهی بخواهید اینک گواه همین زخمهایی که نشمردهایم ولی سربلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر بردهایم =============== یاداشت: محمد قادرمرزی =============== انتهای پیام/79001/گ۴۰
93/07/01 - 04:27
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]