تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانايى رسد، متواضع مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851005017




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طالقاني مي‌گفت همه به آقاي خامنه‌اي اقتدا كنند


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: طالقاني مي‌گفت همه به آقاي خامنه‌اي اقتدا كنند
نویسنده : محمدرضا كائيني 
حاج اكبرخوش‌صولتان از مبارزان ديرين تاريخ انقلاب و ياران و اصحاب پر‌سابقه آيت‌الله سيد‌محمود طالقاني است. او ازدوران نهضت ملي ايران درمسير مبارزات سياسي قرار گرفت و همين نيز او را با طالقاني و بسياري از مبارزان انقلاب آشنا نمود. ايشان در برابر اصرار و پيگيري راقم اين سطور، سرانجام پذيرفت كه براي آغازين بار پس از پيروزي انقلاب، سكوت خود را بشكند و خاطرات خويش را از آيت‌الله طالقاني بيان دارد. اميدوارم در آينده‌اي نزديك ساير خاطرات اين بزرگوار نيز اخذ و تدوين شده و در اختيار علاقه‌مندان و تاريخ‌پژوهان قرار گيرد. از چه سالي و چگونه با مرحوم آيت‌الله طالقاني آشنا شديد‌؟ چه چيزي شما را جذب ايشان كرد؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. آشنايي‌ام با آقا (مرحوم آيت‌الله طالقاني) به سال‌هاي نهضت ملي و مصدق برمي‌گردد، منتها آن موقع فقط نام ايشان را مي‌شنيدم و از نزديك با ايشان آشنا نبودم. آشنايي نزديك ما، از سال‌هاي 42 و 43 و از مسجد هدايت شروع شد. من در كوچه برلن مغازه‌اي را اجاره كرده بودم كه به مسجد هدايت نزديك بود و به دليل مبارزاتي كه داشتيم برايم موقعيت مغتنمي بود كه خدمت آقا برسم، به‌خصوص كه همسر اول بنده اهل شهرك طالقان بود و از آن طريق هم آقا را مي‌شناختم، اما عمده قضيه اعتقادات و مبارزات بود كه از زمان مرحوم نواب در سال‌هاي 25 و 26 شروع شده بود و لذا مسائل مبارزاتي را تعقيب مي‌كرديم. افراد زيادي در حلقه اطرافيان و مخاطب ايشان بودند، چه شد كه شما اينگونه با ايشان صميمي شديد؟ علت اين بود كه من قلباً به آقا ارادت پيدا كردم و نزديكي محل كارم به مسجد هدايت باعث مي‌شد عمده وقت آزادم را، صرف نشستن پاي صحبت‌هاي ايشان بكنم. اين صميميت آن‌قدر بود كه حتي بعداً به رفت و آمد خانوادگي هم منجر شد. بنده به‌قدري به ايشان علاقه و ارادت داشتم كه فكر مي‌كردم همين‌قدر كه بتوانم كفش‌هاي ايشان را جلوي پايشان جفت كنم يا يك ليوان آب خدمتشان بدهم، برايم افتخار بزرگي است! عشق و علاقه بنده به مرحوم آقاي طالقاني به خاطر شجاعت بي‌نظير و مبارزات ضد‌استبدادي و ضداستعماري ايشان بود كه روي من، به عنوان يك جوان سراپا شور و احساسات، تأثير عميقي گذاشته بود. آقا هم اين مسئله را درك و ما را جذب كردند. خيلي به ما محبت مي‌كردند. مبارزات ما از زمان مرحوم نواب شروع شد تا رسيديم به 15 خرداد كه در آن روز، چندين بار نزديك بود مورد اصابت گلوله قرار بگيرم! بنده ضبط صوتي را هم تهيه كرده بودم و سخنراني‌هاي آقا را ضبط مي‌كردم. بنده و اخوي دلمان مي‌خواست تمام وقتمان را خدمت آقا باشيم. از سخنراني‌هايي كه ضبط كرديد، چه ميزان از آنها چاپ شده است؟ چقدر را در اختيار داريد؟ هيچ چيزي را در اختيار ندارم! چون هميشه تحت تعقيب ساواك بودم، به اين و آن دادم. فقط تكه‌تكه‌هايي از خاطرات يادم مانده است كه يادداشت كرده‌ام و خدمتتان بيان مي‌كنم. اولاً: نماز جماعت‌هاي پرجمعيتي در مسجد هدايت تشكيل مي‌شد. در آن دوره اين مسجد، ملجأ و پناه‌گاه تمام زجركشيده‌هاي بعد از شهريور20 و 28 مرداد32 بود و وقتي در محضر آقا بودند، احساس آرامش و رضايت مي‌كردند. من از نوجواني پاي منبر مرحوم راشد در مسجد آذربايجاني‌ها مي‌رفتم و مدت 25 سال هم هر شب جمعه به سخنراني‌هاي ايشان از راديو گوش مي‌دادم. بعدها هم پاي منبر مرحوم فلسفي مي‌رفتم. در دوران نهضت ملي هم به منزل آيت‌الله كاشاني مي‌رفتم. غرض اينكه با وعظ و خطابه بيگانه نبودم، اما انصافاً مسجد هدايت كانون هدايت بود. خاطرم هست مرحوم رجايي شب‌هاي جمعه مي‌آمد آنجا و استكان‌ها و زيرسيگاري‌ها را جمع مي‌كرد! مرحوم مطهري، مرحوم باهنر و فخرالدين حجازي منبر مي‌رفتند. ايشان يك روز در سفر به قم، آقاي معاديخواه را كشف كرد و گفت: جوان بااستعدادي است. . . و مرا فرستاد كه او را دعوت كنم. استاد محمدتقي شريعتي و آيت‌الله زنجاني كه هر وقت ايشان نبود، به‌جايشان نماز مي‌خواند. به اعتقاد من قدر ايشان را امام خوب مي‌دانستند و القابي مثل ابوذر يا شمشير مالك اشتر القاب عجيبي هستند كه فقط در مورد ايشان به كار بردند، آيت‌الله خامنه‌اي هم همين طور. آن موقع ايشان خيلي جوان بودند و هر جا احساس مي‌كردند آقاي آيت‌الله هست، خودشان را مي‌رساندند. از روابط آيت‌الله طالقاني با آيت‌الله خامنه‌اي چه خاطراتي داريد؟ در اين باره برايتان خاطره‌اي نقل مي‌كنم. انقلابيون ماهي يك بار در خانه ما جمع مي‌شدند. منزل ما در فلكه لوزي 30 متري نيرو هوايي بود. يك شب غير از مرحوم آقا، آقايان هاشمي‌رفسنجاني، ناطق نوري، حاج احمد صادق، فخرالدين حجازي، طاهايي و چند تا از دانشجويان آن زمان، شهيد وهّاج و. . . بودند. جلسه هم، سرّي بود. يك وقت ديديم آيت‌الله خامنه‌اي كه آن موقع طلبه جواني بودند و از چند وقت پيش از آن هم با ما دوستي و سلام عليك داشتند، آمدند. ايشان در آن دوره به من مي‌گفتند: هر وقت شما و اخوي‌تان را مي‌بينم، آقاي طالقاني جلوي چشمم مجسم مي‌شوند! نزديك نماز مغرب و عشا بود و آقاي حجازي داشت گزارش رفتن به فلسطينش را مي‌داد. يك وقت ديديم آقاي فتوت همراه آقاي خامنه‌اي وارد شدند. ظاهراً آقاي خامنه‌اي رفته بودند سيد‌نصرالدين دم در مغازه مرحوم فتوت كه ايشان گفته بود: خوب شد آمديد، من داشتم مي‌رفتم خانه فلاني جلسه. زود تاكسي دربستي مي‌گيرند و مي‌آيند منزل ما. آقاي خامنه‌اي كه مي‌خواستند وارد اتاق شوند، يكمرتبه گفتم: صلوات ختم كنيد! آقاي خامنه‌اي يكه خوردند و گفتند: شما را به خدا مرا در مقابل بزرگان خجالت ندهيد. ايشان به‌شدت به آقاي طالقاني علاقه داشتند و هنوز هم دارند. موقع نماز شد. همه گفتند آقاي طالقاني بايستند كه به ايشان اقتدا كنيم، ولي آقا فرمودند خير! «آقا سيدعلي» هستند و سه بار تكرار كردند آسيدعلي! همه مبهوت شده بودند. اين احترام مرحوم آقاي طالقاني به آقاي خامنه‌اي را هرگز فراموش نمي‌كنم. اين اولين بار نبود كه ايشان چنين رفتاري از خودشان نشان مي‌دادند. خودشان به من گفته بودند: گاهي دير به مسجد مي‌روم كه آسيد ابراهيم خياط نماز را شروع كرده باشد و من به ايشان اقتدا كنم! خاطرات مربوط به فروتني آقا فراوانند كه مجال بيان همه آنها نيست. من در آن دوره، يك ماشين فولكس داشتم و ايشان هميشه مي‌گفت: خوش‌صولتان ماشينت را بياور سفري برويم. خيلي هم خوش‌سفر بود. يك بار مي‌خواستيم برويم طالقان، در آبيك گفت: چند تا نان بربري بخر. آقا و خانمشان عقب نشسته بودند، من و فرزندشان آقامهدي جلو بوديم. وقتي رسيديم بالاي گردنه نزديك شهرك طالقان، آفتاب داشت غروب مي‌كرد. پرسيدم:«آقا! شام كجا بخوريم؟» پرسيد:«شام ديگر چيست؟ مگر همين ناني كه خورديم شام نبود؟» بعد جمله‌اي به ياد‌ماندني فرمود: شكمي كه با پنج ريال نان بربري سير مي‌شود، كه ديگر انسان نبايد براي پر كردن آن، اين‌قدر جنايت بكند! همانطور كه اشاره كرديد، شما در موارد فراواني با ايشان همسفر بوديد، منجمله در سفرهاي طالقان. از خاطرات اين گشت‌وگذارها بفرماييد. هميشه با فولكس من مي‌رفتيم زادگاه ايشان، ده گليرد. به ده گوران كه مي‌رسيديم، مأموران مخفي ساواك شماره ماشينم را برمي‌داشتند! بين آنها ساواكي زياد بود. حتي كسي كه در آنجا پاركينگ داشت و تا كمر جلوي آقا خم مي‌شد، ساواكي بود و به ازاي هر پنج ريال، يك توماني كه از ما مي‌گرفت، گزارشي به ساواك رد مي‌كرد! آقا در اين وقت‌ها، هميشه مي‌فرمود: خوش‌صولتان! گزارشت رفت! بعد از انقلاب در اسنادي كه به دستمان رسيد، خواندم ما‌به‌ازاي ده تومان اين گزارش‌ها را رد مي‌كردند! در گليرد بزرگاني مي‌آمدند. يك شب آنجا بوديم كه آقاي جلال‌الدين فارسي مخفيانه از لبنان آمد و گزارشاتي به آقا داد. بعد كه شام خوردند، آقا مرا صدا كردند و گفتند: آقاي فارسي را ببر به يك جايي برسان كه با ماشيني چيزي بروند تهران. رفتم ايشان را تا سر گردنه رساندم و برگشتم و به آقا گفتم: حالا چه كاري بود؟ بنده خدا شب را مي‌ماند و فردا صبح مي‌رفت. آقا گفتند: نه، مأموريت داشت، بايد برمي‌گشت لبنان. آقاي مهندس بازرگان، آقاي دكتر سحابي مي‌آمدند، اما آقا دوست داشت در ايام اقامت در ده استراحتي بكند و بيشتر اهالي بيايند و درددلشان را بگويند و ايشان مشكلاتشان را رفع كند. خاطرم هست ساواك تصميم گرفته بود براي اينكه موقعيت آقا را در طالقان پايين بياورد، در شهرك طالقان، توسط شيخي مسجدي بسازد. يك روز به شهرك رفتيم. مشهدي رضا صادقيان در شهرك جزو خان‌ها بود و موقعيتي داشت. گشتيم و او را پيدا كرديم. آقا او را صدا زدند و گفتند: مش رضا! اين مسجد، مسجد ضرار است! من مي‌روم و برمي‌گردم، واي به حالتان اگر برگردم و اين مسجد را خراب نكرده باشيد، مسجد را خراب كنيد و اين شيخ را هم بفرستيد برود! فهميدي چه گفتم؟» گفت:«بله، آقا! چشم». ما رفتيم گليرد و برگشتيم و ديديم اهالي مسجد را خراب و آن شيخ را بيرون كرده‌اند. كلام آقا اين‌قدر مؤثر و ذوب‌كننده بود. در آن دوره شرايط ايشان به گونه‌اي بود كه هيچ كس نمي‌توانست جاي ايشان را بگيرد. يك بار آقا را تبعيد كرده بودند و فهميديم سر يك استوار ارتش عمامه گذاشته‌اند كه بيايد مسجد و جاي آقا نماز بخواند! ما كسبه استانبول اين را فهميديم. قرار شد هيچ‌كس به مسجد نرود. خادم مسجد را مجبور مي‌كردند پشت سرش بايستد و نماز بخواند. بالاخره طرف فهميد از اين مسجد خيري به او نمي‌رسد و نهايتاً يخ ساواك نگرفت! بعد همانطور كه اشاره كردم، آسيد ابراهيم پيراهن‌دوز كه مرد بسيار مخلص و متديني بود و قبرش هم نزديك قبر آقاست، نماز را برگزار مي‌كرد. وقتي آقا بودند، گاهي به او اقتدا مي‌كردند. از شهامت ايشان در دوران مبارزات چه خاطراتي داريد؟مواردي كه خودتان شاهد آن بوده‌ايد. خاطرم هست در دوره‌اي، منبرهاي آقاي فخرالدين حجازي داشت مي‌گرفت، چون منبرهايش هيجاني و حركاتش براي مردم جالب بود و جوانان و دانشگاهي‌ها جلب مي‌شدند. من با برنامه‌هايش كاملاً آشنا بودم. در همان دوره، مجلسي در كوچه عدل روبه‌روي كاخ مرمر گرفتند. شب دوم يا سوم بود كه به ما گفتند: از ايشان دعوت كن كه يك شب به آنجا تشريف بياورند. به آقاي طالقاني گفتم و ايشان هم قبول كرده بودند. وقتي رفتيم ديديم منزل و كوچه و همه جا پر از جمعيت است. با اين حال تيمسار رحيمي كه رئيس كلانتري‌ها بود، به صاحبخانه و كساني كه مجلس را برگزار كرده بودند گفته بود: اگر حجازي بخواهد سخنراني كند، بايد شاه را دعا كند! خود من هم مي‌آيم ومي‌نشينم! در اين حين ما رسيديم. حجازي تا آقا را ديد، گفت: آقا! اين جوري گفته‌اند و من مي‌روم! آقا گفتند: برو صحبتت را بكن، اينها هم غلط كرده‌اند چنين چيزي خواسته‌اند! فخرالدين آقا را كه مي‌ديد روحيه مي‌گرفت و شروع كرد داغ صحبت كردن. آقا هم در كريدور هال نشسته بود و اتاق‌ها، حياط و همه جا پر بود. يك وقت به ما خبر دادند تيمسار رحيمي آمده است. آقا بلافاصله با عصايش بلند شد و رفت جلو و گفت:«مردك! اينجا چه مي‌خواهي؟ مگر اينجا قزاقخانه است؟ برو گورت را گم كن!» رحيمي سرش را پايين انداخت و رفت. اين چيزي بود كه خودم شاهد آن بودم. از ساده‌زيستي ايشان چه مواردي خاطرتان هست؟ با عنايت به اينكه زياد به منزل ايشان مي‌رفتيد و در جريان زندگي ايشان بوديد؟ يك روز به در منزل آقا رفتم و در زدم. پسربچه‌اي به اسم جواد كه آقا او را از طالقان با خودش آورده بود كه برود قم درس بخواند، در را باز كرد. رفتم داخل و ديدم آقا سر نماز است. نماز كه تمام شد، حال و احوال كرديم. يك قالي كهنه مشهدي قرمزرنگ كف اتاق بود. مرحوم آقا در آن دوره، خيلي به فكر فلسطيني‌ها بود. گفت: فلسطيني‌ها كه اين جور گرفتار هستند، همين قالي هم كه زير پايم هست خجالت مي‌كشم! وقتي ايشان در تبعيد بودند به ملاقاتشان رفتيد؟ خير، توفيق نشد ولي هميشه از خانواده جوياي حال ايشان بوديم. ايشان بدون مزد و منت زندان‌ها و تبعيدها را تحمل كرد. ايشان با اخلاص تمام و براي رضاي خدا، آن همه رنج را تحمل كرد و به همين خاطر محبوب همه بود. خاطرم هست در دوره تبعيد ايشان، چون در كوچه برلن مغازه داشتم، لباس و مايحتاج شب عيد را تهيه و با كمك خانواده ايشان، بين بي‌بضاعت‌هاي طالقان تقسيم مي‌كرديم. در زندگي مرحوم آقاي طالقاني يك سوژه مهم وجود دارد و آن هم آغاز و انجام رابطه ايشان با مجاهدين خلق است. از اين رابطه چه مي‌دانيد؟ از قديم گفته‌اند: به آب گفتند يك ريگ ريز را كه داخل تو مي‌اندازند فرو مي‌بري، ولي يك الوار سنگين را كه مي‌اندازند فرو نمي‌بري؟ گفت:«شرم دارم ز فرو بردن پرورده خويش». آقا به خاطر نقشي كه در زمينه‌سازي فكري در ايجاد سازمان مجاهدين داشتند، تلاش زيادي كردند تا اعضاي اين سازمان، آن خلوص اوليه خود را حفظ كنند. ايشان به شكلي مخفيانه كارهاي بسياري كردند و حتي در برابر امثال بنده هم - كه بسيار به ايشان نزديك بوديم - دم نمي‌زدند كه نكند سرّي فاش شود. آقا سرمايه‌گذاري كرده بودند و تا اين اواخر هم دلشان مي‌خواست آنها جايگاه اصلي خود را بشناسند و حتي در يكي از آخرين خطبه‌هاي جمعه‌شان هم مي‌خواستتند به آنها بگويند كه بفهميد و چشمتان را باز كنيد. ما در دوران مبارزات، خبرهايي كه مي‌شنيديم نشان مي‌داد مرحوم حنيف‌نژاد زير بدترين شكنجه‌ها، آرزوي يك آخ شنيدن را هم به دل ساواكي‌ها مي‌گذاشت! عده‌اي مي‌گفتند: وقتي او را به تخت بسته بودند و شكنجه‌هاي وحشتناك مي‌كردند، با دندان‌هايش ميله‌هاي تخت را گاز مي‌گرفت كه فرياد نزند! يا ناصر صادق كه ما با پدرش دوست بوديم و هر روز اطلاعاتي را با هم رد و بدل مي‌كرديم، اينها بچه‌هاي بااخلاصي بودند. در سال 50 چهار نفر از سران مجاهدين را به اعدام محكوم كردند. مرحوم برادر من در دادگاه اينها شركت كرده بودند. آقاي احمد صادق خيلي فعاليت كردند كه اينها را نكشند. قم مي‌رفت و مي‌آمد و حتي حاج احمد صادق خودش به من گفت پيش آقاي شريعتمداري هم رفته است! مي‌گفت سرلشكر فخر مدرس، دادستان ارتش مرا خواست و به من گفت: آخر اين بچه‌ها چه مرگشان است كه اين كارها را مي‌كنند كه شما به اين طرف و آن طرف متوسل مي‌شوي كه اعدامشان نكنند؟ جواب دادم: براي اين است كه شما در فاحشه‌خانه‌ها را باز كرده و در مساجد را بسته‌ايد؟ همه كه نمي‌خواهند بروند فاحشه‌خانه. يك عده هم مي‌خواهند بروند مسجد. چرا اين كار را كرده‌ايد؟ ما نمي‌دانستيم چگونه شد كه وقتي حكم اعدام اين چهار نفر را بردند كه شاه توشيح كند، مسعود رجوي خط خورد! اما بعدها فهميديم از طرف سفارت امريكا دستور مستقيم آمد كه اسم او را خط بزنند و به‌جايش علي باكري را كه به حبس ابد محكوم شده بود، اعدام كنند! خود آقا را كه گرفتند و تبعيد كردند، صرفاً به خاطر مجاهدين بود. خود آقا به من فرمودند: اينها مي‌خواهند بفهمند مجاهدين از كجا تغذيه مالي و فكري مي‌شوند؟ بيشترين فشاري كه به آقا مي‌آوردند راجع به اينها بود. آقا يك مقدار چوب همين‌ها را هم خورد. برادر مسعود رجوي در اروپا... كاظم رجوي؟ بله، در آنجا خيلي سر و صدا مي‌كرد. ما هم تصور مي‌كرديم بااخلاص است. در مورد خيلي‌ها اين تصور را داشتيم. در پاريس كه بودم قطب‌زاده و بني‌صدر را هم فكر مي‌كردم بااخلاص هستند. برادر بني‌صدر كه قاضي بود پيش آقا مي‌آمد و درباره كارها از ايشان اذن مي‌گرفت ولي اينها مهره‌هاي استعمار بودند كه در مقاطع مختلف چيده بود، حتي شايد ساواك و خود شاه هم نمي‌دانستند مسعود رجوي مهره آنهاست! سياي امريكا مي‌دانست او مهره آنهاست كه در لحظه آخر به شاه دستور مي‌دهند اسمش را خط بزند! برخي ادعا كرده و مي‌كنند كه آيت‌الله طالقاني و دفترش در دوره پس از انقلاب، در انحصار مجاهدين خلق بوده‌اند. با عنايت به اينكه خود جنابعالي در هر دو دوره در بيت ايشان حضور داشتيد، اين تصور را چقدر درست مي‌بينيد؟ اين‌طور نيست. بعضي‌ها مي‌آمدند و مي‌رفتند، اما فرد ثابتي از سازمان مجاهدين آنجا نبود. اكبر بديع‌زادگان در آنجا ثابت بود كه اصلاً جزو مجاهدين نبود و عضو نهضت آزادي بود، اما در خانه آقاي چهپور يك نفوذي به اسم اسماعيل‌زاده بود. ديدگاه آقا اين بود كه افراد را تا جايي كه در توان داريم، بايد جذب كنيم. اساساً دليل محبوبيت و جذابيت آقا نزد همه مردم اين بود كه از همان مرحله اول، تصميم به حذف افراد نمي‌گرفت. با چپي‌ها، مليون، مذهبي‌ها و همه ارتباط داشت. معتقد بود اينها همه فطرتاً پاك هستند، برخي دلشان گرفتار بيماري شده است و اين بيماري بايد درمان شود و هدايت شوند. در نتيجه در زندان هم كه بود، چپي‌ها هم به ايشان علاقه‌مند مي‌شدند. جاذبه‌اش در حد بي‌نهايت و دافعه‌اش در حد ضرورت بود، منتها چهره‌هايي چون مسعود رجوي برنامه‌هايي داشتند كه احتمالاً بيگانگان به او ديكته كرده بودند كه بيايد و جلوي انقلاب بايستد. آقا هم فرمود: هر كسي كه جلوي انقلاب بايستد، بايد نابود شود! فرموديد كه پس از آزادي در دفتر ايشان فعال بوديد. فضاي حاكم بر دفتر را چگونه ديديد؟ بله، من در منزل ايشان بودم. مرحوم مرتضايي‌فر و پسرش بودند. مسجد هدايتي‌ها خيلي مي‌آمدند و مي‌رفتند ولي من، تقريباً هميشه آنجا بودم. كسي كه تقريباً آنجا را مديريت مي‌كرد، مرحوم احمد‌علي بابايي بود. آقاي طالقاني پس از انقلاب، دغدغه‌هاي زيادي داشتند. ايشان بارها به من فرموده بودند: خيلي دلم مي‌خواهد در كشور ما نماز جمعه برگزار شود و خيلي به اين كار اعتقاد داشتند و به امام هم گفته بودند و نهايتاً نماز جمعه با آن شكوه و جلال برگزار شد. اين افتخاري براي ايشان بود كه به عنوان اولين امام جمعه نماز تهران اين آيين را برگزار كردند. در آن دوره از علما و سياسيون، چه كساني بيشتر طرف مشورت ايشان بودند؟ آقاي مطهري بسيار زياد طرف شور ايشان بودند. ايشان حتي موقعي كه مي‌خواستند به پاريس بروند، با آقا ملاقات داشتند. آقاي باهنر، آقاي آشيخ علي‌اصغر مرواريد، آقاي رباني‌شيرازي و آشيخ مصطفي رهنما هم باايشان مراوده داشتند. از زندان آزادشده‌ها هم زياد مي‌آمدند. خاطرم هست يك روز آقاي ميثمي آمد كه چشم‌هايش نابينا شده بود و با عصا راه مي‌رفت و آقا با ديدن اين صحنه، خيلي متأثر شدند. خيلي‌ها مي‌آمدند كه من نمي‌شناختم و ضرورتي هم نداشت بشناسم، چون همه همّ و غمّ ما اين بود كه در خدمت مرحوم آقاي طالقاني، امام و انقلاب باشيم و چيز ديگري مد‌نظرمان نبود. از دستگيري پسرشان مجتبي و واكنش مرحوم طالقاني به اين رويداد چه به ياد داريد؟ من هم شنيدم كه آقا چند روزي از تهران رفتند. خيلي‌ها دراين باره حرف‌هاي زيادي زدند، ولي مي‌خواهم عرض كنم آقاي طالقاني به‌قدري اخلاص داشتند كه حتي آن‌ قهر كردنشان به خاطر مقام، نفع مادي و فرزندشان و اينكه چرا حرف من به كرسي ننشسته است، نبود. آقا درد مردم ايران و جامعه اسلامي را داشتند و علاقه‌مند بودند كه هرچه زودتر نظم در جامعه برقرار شود. ايشان نسبت به مظالمي كه بر جامعه ايران و حتي ديگر جوامع مي‌رفت حساس بودند و همواره درصدد بودند براي تسهيل و برطرف كردن آن كاري بكنند. من حساسيت ايشان را در ماجراي مفقود شدن امام موسي صدر ديده‌ام. خود من از طرف ايشان و مرحوم دكتر بهشتي در بحبوحه جنگ جنوب لبنان، ملاقاتي با امام موسي صدر كردم. بماند كه با چه رمز و رازي هم نزد ايشان رفتيم و ايشان هم نامه بلند‌بالايي براي حضرات نوشتند كه بنده يك نسخه‌اش را به مرحوم دكتر بهشتي و يك نسخه را هم به آقاي طالقاني دادم. با سپري شدن 35 سال از رحلت آيت‌الله طالقاني، تجديد خاطره ايشان، چه حسي را در شما برمي‌انگيزد؟ راست قامتان تاريخ در اين جهان، همچنان مي‌درخشند. طالقاني يكي از اين راست‌قامتان تاريخ بوده است. او جاده‌هايي را كه مردم بايد از آن عبور مي‌كردند و انقلاب به ثمر مي‌رسيد، صاف كرد. مهم‌ترين ويژگي مرحوم آقاي طالقاني، اخلاص ايشان بود و در برابر رنج‌ها و زحماتي كه متحمل شدند، نه براي خودشان و نه براي فرزندانشان بهايي طلب نكردند. افراد زياد حرف مي‌زدند ولي خداوند خودش مي‌داند كه چه كساني اخلاص داشتند و چه كساني در پي دنيا، پول و مقام بودند. نهايتاً شخصيت آقاي طالقاني در جاي خود محفوظ است. صحبت آقا مجتبي را كرديد، درباره فرزندانشان چيزي بگويم. آقاي طالقاني 10 فرزند داشتند كه به قول خودشان 10 فكر مختلف داشتند. با همه آنها هم صحبت و بحث مي‌كردند ولي آنها خودشان تصميم مي‌گرفتند چه بكنند. همه با بچه‌هايشان حرف مي‌زنند و دوست دارند فرزندانشان راه صحيح بروند، ولي هر كسي نهايتاً خودش تصميم مي‌گيرد چه راهي را برود. اين مسئله درباره ديگران هم صادق است. همين موضوعي را كه درباره مسعود رجوي گفتم، آن موقع كه اصلاً و شايد الان هم براي بعضي‌ها قابل قبول نباشد كه امريكا او را از همان زمان براي اين كار انتخاب كرده بود. روشن شدن بسياري از حقايق به زمان نياز دارد. پريروز حضرت آقاي سيد‌حسن نصرالله سخنراني مي‌كرد و مي‌گفت: در دوره ما توطئه پشت سر توطئه است، تصور نكنيد اين توطئه را از سر رد كرديد تمام شد. توطئه بعدي در راه است. امام هم فرمود: اينها براي 50 سال آينده هم نقشه دارند. همه بايد هوشيار باشيم و دستاوردهاي انقلاب را كه حاصل زحمات امام خميني و آيت‌الله طالقاني و انبوهي از شهدا و مجاهدان است حفظ كنيم. الان آنها قطعاً از ما چنين انتظاري دارند. طي سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اين نخستين بار است كه حرف مي‌زنم. خيلي‌ها گفتند: بنويس و بگو، اما بيمار بودم و استنكاف مي‌كردم. اميدوارم حرف‌هايم به درد جامعه‌ و به ويژه جوانان و تاريخ‌پژوهان بخورد. ان‌شاءالله تعالي.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن