واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: كه مردانهتر از هر مرد ديگري جنگيدند
«جنگ» شايد واژهاي مردانه به نظر برسد و با سختي جنس مرد قرابت بيشتري داشته باشد اما بار 8 سال كه نه 10 سال دفاع مقدس
نویسنده : عليرضا محمدي
«جنگ» شايد واژهاي مردانه به نظر برسد و با سختي جنس مرد قرابت بيشتري داشته باشد اما بار 8 سال كه نه 10 سال دفاع مقدس در برابر انبوه توطئههاي شرق و غرب عليه نظام اسلامي نه تنها بر گامهاي بزرگمردان اين سرزمين بلكه بر دامان و دوش شيرزنان مقاوم ايران زمين سنگيني ميكرد و بيشك اگر نبود صبر و استقامت اين مادران، همسران و دختران شهدا و ايثارگران، معجزهاي به نام دفاع مقدس شكل نميگرفت. در نوشتن تاريخ جنگها غالباً آنچه در مركز توجه قرار ميگيرد، نام و آوازه سرداران، فرماندهان و رزمندگان حاضر در ميادين سخت است، اما در جنگ تحميلي كه كيان و باورهاي نظام اسلامي را نشانه رفته بود، حتي كودكي كه قلكش را براي كمك به جبههها ميشكست، سهمي بسزا داشت و نشان از شكست ناپذيري ايمان ملتي داشت كه در عصر قطببندي شرقي و غربي جهان، ايستاده بودند تا فرياد اسلام ناب محمدي خميني كبير را به گوش خوابزده جهانيان برسانند. در اين بين مجاهدت زنان ايراني نبردي خاموش بود كه تا مهر اين بانوان به عزيزان از دست رفتهشان وجود دارد، شعلههاي اين جنگ نيز خاموش نخواهد شد. رزمندگان پشت جبهه «خبر داده بود كه براي بار چندم به جبهه خواهد رفت. به او گفتم: مادر جان! بگذار برادر ديگرت برگردد بعد برو. گفت: در منطقه شرايطي حاكم است كه اگر من و برادرهايم در يك زمان در جبهه نباشيم، شايد ديگر مجالي براي انتظار نماند. پذيرفتم و گفتم: برو...» اين جملات گفت و شنودي است كه بارها در جبهههاي جنگ بين مادران و پسران و به نوعي ديگر بين رزمندگان و همسرانشان تكرار ميشد. تعداد قابل توجه خانوادههايي كه چندين شهيد در مسير حفظ كشور اسلامي دادهاند، خود دليلي بر اين مدعاست. در همين صفحات پايداري روزنامه جوان بارها و بارها با مادران و پدران چند شهيد گفتوگوهايي را انجام دادهايم و هميشه يكي از سؤالاتمان اين بود كه با وجود شهادت يكي از فرزندانتان چرا اجازه داديد ديگري هم برود. «ميپرسيم: مادر جان! مگر شما دينت را به كشورت ادا نكرده بودي؟ يكي از فرزندانت شهيد شده بود، ديگري چرا؟ پاسخ ميدهد: نياز بود. دشمن هنوز دندان نشان ميداد و اگر خودم توان شكستش را نداشتم، پسر ديگري كه داشتم.» به اين ترتيب مادر دل عزيزش را قرص ميكرد. همسر به رزمنده ميگفت:در نبودت خودم مرد خانه ميشوم، دختر اشكهايش را پنهان ميكرد تا دل پدر ريش نشود و مرد ميرفت تا اديبان از حماسهاش داستانها بگويند و شعرا از دلاوريهايش اشعار حماسي بسرايند و اگر شهيد ميشد، همه نگاهها به تابوتي سبز و سرخ و سفيد بود كه روي دستها تا معراج شهدا پيش ميرفت. اما اگر خوب نگاه ميكرديم، در آن گوشه و كنار گريههاي خاموش مادر يا همسري را ميديديم كه تازه جنگش با تنهايي و يك دنيا غم و غصه شروع شده بود. حالا قرار بود مادر بوي فرزندش را در روياها بجويد و همسر نميدانست چه به كودك درآغوشش از پدري بگويد كه هرگز به چشم نديده است. زناني در خط مقدم پشتوانه براي رزمندگان، تنها يكي از نقشهاي زنان در دفاع مقدس است. بسيار بانواني بودند كه حتي در ميادين نبرد حضور مييافتند و دوشادوش مردان ميجنگيدند. ماجراي خرمشهر، افسانهاي غريب در رمانهاي حماسي نيست. روزگاري نهچندان دور زنان مقاوم در خونين شهر، آبادان، سوسنگر، هويزه، بستان، گيلانغرب، قصرشيرين، مهران، دهلران، سردشت، ايلام و جايجاي بيش از 1300 كيلومتر مرز مشتركمان با عراق حضور داشتند كه برخي از آنها تا پايان جنگ در خانه و كاشانه خود ماندند و به وقت نياز اسلحه به دست گرفته و رودرروي خصم ايستادند. اما حالا كه خيلي از ما از جنگ تنها حماسهسرايي شيرمردان كربلاها و والفجرها را شنيده و ميگوييم، خوب است يادمان باشد كه پشت هر قطره خون هر شهيدي هزاران قطره اشك مادر يا همسري نهفته است كه سوخت و خاكستر شد و باز هم ساخت و در نهايت وقتي از او پرسيدند در چه حالي، گفت: شرمندهام كه فرزند ديگري ندارم تا در راه اسلام فدا كنم. اين است معرفت زناني كه مردتر از هر مرد ديگري جنگيدند و باز هم ميجنگند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]