تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 4 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آگاه باشيد كه دانش آينده، اخبار گذشته و درمان دردهايتان و نظم ميان شما در قرآن است. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1869494088




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز/ انشای یک داعشی: تابستان خود را چگونه گذراندید؟


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


طنز/ انشای یک داعشی: تابستان خود را چگونه گذراندید؟ طنز و کاریکاتور > طنز - آنچه می خوانید بخشی از انشای یک عدد داعشی دست به قلم است که با خون نوشته شده است.

بنام خليفه خون و خنجر و مهرباني؛ البغدادی ما امسال خیلی تابستان خوبی داشتیم. خیلی بهمان خوش گذشت. جایتان خالي رفته بوديم با اين پسرخاله مان و آن پسردايي مان و اين يكي داداشمان عراق و الشام. آخه گفته بودند مرداني كه مي توانند اسلحه دست بگيرند بيايند جهاد جدي آنهايي كه نمي توانند بروند جهاد نكاح! ما هم نگاهي به خودمان كرديم ديديم كه برويم جهاد جدي براي سلامتيمان بهتر است. ديديم كه اينجا عجب جاي داغانيست. همه مشغول بودند. يا داشتند مي بريدند، يا مي دريدند، يا مي بلعيدند، يا مي ... يك عده هم ميگرخيدند! مثل من با اين پسرخاله مان و آن پسردايي مان و اين يكي داداشمان. الهويج البستني فرمانده خيلي مهربان ما بود و هميشه به ما مي گفت گوووسسساله! و ما خيلي خوشمان مي آمديم است. يك روز با اين پسرخاله مان و آن پسردايي مان و اين يكي داداشمان رفتيم يك روستا را بغارتيم. الهويج البستني به ما گفته بود زنانشان را زنده نگه داريد و بقيه را بِبُر! داداش مان از نظر هوشي خيلي خسته است واسه همين زنان را بريد و مردان را آورد! هيچي ديگر آقا، هنگامي كه با 400 تا مرد برگشتيم، الهويج هي به ما ميگفت: گوساله، بدبختمان كردي. گوساله ...! خيلي با ما شوخي داشت هميشه و ما را با كمر بند سياه و كبود مي كرد. ناگهان الهويج بازي اش گرفت، چون او خيلي دوست داشت با ما بازي كند. براي همين يك چيز خيلي بزرگ و تيز از شلوارش درآورد و افتاد دنبال من! من هم كم نياوردم و يكي از اين چيزهايي را كه يك چيزي شبيه ضامن دارد درآوردم. فقط نمي دانم چرا يهو همه از اين سو به آن سو مي دويدند و مي گفتند:بنداز اونور ... . ما خيلي حرف گوش كن هستيم، آنقدر حرف گوش كن هستيم كه پرتش كرديم. يك صداي داغان و بلندي آمد. بعدش همه گفتند: الهويج! الهويج! ...لا هويج! الهويجآب هویج شد! يكهويي بعد از آنكه دود ها خوابيد آن اسير ها ديگر اسير نبودند و من را هي بالا و پايين مي انداختند و مي گفتند: القهرمان! القهرمان! خيلي ناراحت شده بوديم واسه همين چون خيلي زرنگ هستيم با اين پسرخاله و آن پسردايي و اين يكي داداشمان گريختيم. آقا اجازه! ما خيلي دويديم و دويديم تا رسيديم به جايي كه نوشته بود: به اردوگاه آموزش جهاد نكاح خوش آمديد. ستاد هماهنگي نكاح واحد الباقالي و الفاسد. چشمتان روز بد نبيند اينجا از آنجا داغان تر بود. تا رفتيم داخل ستاد، يك چيز بلندي با كلي ريش و لبخند آمد جلو و گفت:خوش آمديد اي سربازان جبهه پشت خط مقدم! پسر دايي مان كه پسر توپولي بود گفت: آقا ما راهمان را گم كرده ايم! آمديم كمكمان كنيد! و آن موجود دراز با كلي ريش لبخندي زد و يك فرم به ما داد. ما خيلي ساده هستيم آقا! فرم را ديديم، خواستيم در برويم كه آن مرد از پسر دايي مان خوشش آمد و گفت تو بايد بشوي مسئول دفتر من! ما هم كلي خوشحال شديم كه فاميلمان به سر و ساماني رسيده. شب كه شد، ديديم چندتا مرد بلند دارند مي آيند، بويشان تركبيي بود از سگ مرده، فضله شتر 3 ساله قهوه اي زخم خورده عصبي و جوراب دانشجوي ترم 5 در خوابگاه.من اشاره اي كردم به اين پسرخاله و اين يكي داداشمان كه اوضاع بيريخت است و باقالي الفاسد چشمش ما را گرفته. ما هم با يواش زياد در رفتيم... بعد از اين پسر دايي مان خيلي زود رشد كرد و خودش براي خودش اردوگاه زد و پله هاي ترقي را يكي پس از ديگري طي كشيد. او كه خيلي فرد موفقي شده هيچ وقت راز اين موفقيت را به ما نگفت . آقا اجازه! تابستان ما خيلي خوش گذشت ما فهميديم چقدر خانه هاي مان و اين پسرخاله مان و آن پسردايي مان و اين يكي داداشمان را دوست داريم! مخصوصا پسر دايي مان را. پايان       عباس جوادي 6060



یکشنبه 16 شهریور 1393 - 15:47:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن