واضح آرشیو وب فارسی:الف: نگران طبیعت کلاردشتم
بخش تعاملی الف - نیما کلاردشتی
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۴۷
کلاردشت زادبوم من است، در آنجا چشم بر جهان گشودم، هوای پاکش را نفس کشیدم، در سردآبرودش آبتنی کردم، بیداری و رویاهایم را در وَلَشت، چمن مَکارود، رودبارک، وَنداربُن، راشَک، جنگل اِزو، عَلَم کوه، حَصارچال، بنفشه دِه، کولِمه، مجل واجابیت، تپه کلار و ... آرمیدم و بیدار شدم. رعد وبرق های بهاریش، سرماهای ناگهانی تابستانیش، پاییز هزار رنگش و زمستان بی همتایش را دوست دارم.کلاردشت زادبوم من است و به طبیعتش، آب و هوایش، زمینش و مردمان آن چنان دلبسته ام که:با دیدن هر زباله ای، پاره پلاستیکی و ... همه وجودم به اعتراضی سهمگین برمی آشوبد.با دیدن هر خودروی دودزایی سراپای وجودم نفسی تازه را تمنا می کندبا دیدن هر ساخت و ساز بی قواره و ناهمگونی، چشمانم شرمنده زمینش می شود و با دیدن کمبود امکانات شهری، بهداشتی (بیمارستانش، آب آشامیدنی اش و ...) و آموزشی اش دلم می گیرد و می گرید.زادبوم من سال ها است که از بی مهری هایی در رنج است، کلاردشت من رنجور است، کلاردشت ما از دست دوستانی نادان و دشمنانی آگاه دل آزرده است. بی برنامگی مسئولانش و بی نظارتی بر مسئولانش، زخم هایی آشکار بر چهره دشتِ بهشتی مان کشیده است. بی مبالاتی گردشگرانِ خودخواهش، سیمای سبز معصومانه اش را آلوده، بی توجهی بالادستی های مازندرانش، مردمان کلاردشت مان را تنها و بی پشتیبان گذاشته است و این احساس بی کسی را در کنش ها و واکنش های گاه ناپخته بومیانمان می توان دید.کلاردشت عزیزمان تنها است و صدایی، شیونی و فریادی که سال ها است شنوایی را می جوید.کوهش تنها است، جنگلش تنها است، اِشکارش تنها است، رودخانه اش تنها است، زمينش تنها است، آبش تنها است، سنگش تنها است، ما تنها ايم.با دردهايمان می سوختيم و می ساختيم که خبری تلخ و جانکاه در گوش شهر پيچيد و باز شنيده نشد.ساخت و سازهای سنگدل، چشم طمع به مازيچال -ييلاق زيبای شهرمان- نيز دوخته اند. مازيچال دهکده دوست داشتنی مان که سال ها است دل نگرانِ رفت و آمد کاميون های حمل چوب است و داغ درختان مسير جنگلی را بر دل دارد ديگر تحمل داغی تازه ندارد. مازيچال، داغِ جاده و ساخت و ساز و برقِ شهری را تاب نمی آورد.اگر پای گردشگران خودخواهی که دوروزه بومِ هم ميهنانشان را چنان آلوده می کنند که افتد و دانی به مازيچال باز شود، اگر پای سودجويان به مازيچال باز شود و اگر ... مازيچال مان را از دست می دهيم.ما و کلاردشت مان پناه می بریم به آفریدگار هستی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 347]