واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: او این روزها حسابی سرش شلوغ است. قطعا هم از این که این تیتراژ این قدر ماندگار شده، خوشحال است و انرژیاش را برای انتشار آلبوم سومش کنار گذاشته. شبها تا دم صبح کار میکند تا... این روزها صدای علی لهراسبی را روی تیتراژ سریال «دلنوازان» میشنویم که حسابی جا باز کرده، خوانندهای که معمولا ترانههای غمگین میخواند و عاشقانه سلطان غمها!کافی است یک ساعتی توی پیاده روی یک خیابان شلوغ راه بروید تا بالاخره از اسپیکرهای حداقل یکی از ماشینها تیتراژ سریال «دلنوازان» را بشنوید؛ «حال من دست خودم نیست...دیگه آروم نمیگیرم...». این روزها علی لهراسبی همه جای شهر و به خصوص در ام پی تری پلیرهای جوانان خیلی شنیده میشود؛ خوانندهای که هر شب با سریال «دلنوازان» به خانههای ما میآید و از حس تلخ نرسیدن میخواند. او این روزها حسابی سرش شلوغ است. قطعا هم از این که این تیتراژ این قدر ماندگار شده، خوشحال است و انرژیاش را برای انتشار آلبوم سومش کنار گذاشته. شبها تا دم صبح کار میکند تا توقع طرفدارهایش را بی جواب نگذارد. با او از دلنوازان، آلبومش و عاشقی حرف زدیم، با همان غمی که توی صدایش است. بگذریم که خودش میگوید آن قدرها هم عاشقانه غمگین نخوانده؛ «من که قطعههای ریتمیک هم خیلی دارم»! علی لهراسبی همه نوع آهنگی دارد اما در میان آنها، آهنگهای ملایم و غمگین با زمینه عاشقانه، بیش از بقیه محبوب شده و سر زبانها افتاده. این غم، این عشق و این حال و هوا از کجا آمده؟ ٱدم غمگینی هستید؟نه من آدم غمگینی نیستم اما مفهوم کار عاشقانه خواندن نمیتواند از غم جدا باشد. البته بگذارید واژه بهتری را به جای غم بگذاریم، چیزی شبیه دل تنگی یا اضطرابی دوست داشتنی یا دلهره شیرین به نظرم این حس با غم فرق دارد. به نظر من کار عاشقانه خواندن نمیتواند خیلی شاد و شنگول باشد. البته موسیقیهایی به این شکل وجود دارند. من هم با آنها مشکلی ندارم اما خودم با توجه به کاراکترم ترجیح میدهم عاشقانه بخوانم. البته در آلبوم جدیدم چند تا قطعه عاشقانه ریتمیک هم دارم. این سوالتان را ترانه «دلنوازان» خیلی خوب جواب میدهد، میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیزاره.... گفتید با توجه به کاراکترتان ترجیح میدهید عاشقانه بخوانید؛ یعنی خودتان هم خیلی عاشقید؟من فکر میکنم همه انسانها عاشقند؛ بعضیها عشقشان را میشناسند و بعضیها نمیشناسند، خیلیها هم به اشتباه فکر میکنند که عاشقند و به چیزی عشق میورزند که عشقشان نیست. عشق، زمینی نیست. میدانید چرا؟ چون وقتی عاشق یک امر فیزیکی میشوید، در نهایت به آن میرسید و وقتی از نزدیک با آن مواجه میشوید، میبینید که خیلی از تصورتان کمتر است. مخلوقات خدا همه الهام گرفته از عشق او هستند. پس نمیشود عاشق نباشیم. حالا شما چقدر عاشقید؟مثل این که میخواهید ببینید آخرش چی میشود ؟!(میخندد) فکر میکنید چرا این قدر موسیقی تیتراژ دلنوازان گرفت؟ اصلا فکرش را میکردید؟نمیدانم. لابد خوب بوده دیگر! دلنوازان اولین سریال جدی من بود، برای همین هم سعیام را کردم تا اشتباه نکنم. بیشترین زمان تولید این موسیقی به فکر کردن گذشت. میخواستم موسیقی خالصانه باشد. تقریبا هم هشت تا گزینه داشتم که در نهایت این دو تیتراژ انتخاب شد. البته کسانی هم که با آنها در این تیتراژ کار کردم، خیلی موثر بودند. حال و هوای همگی ما شبیه هم بود. اما در مورد این که میپرسید فکرش را میکردم، بگیرد، بگذارید رک بگویم. در بین اهالی موسیقی جمله ای معروف است که میگوید هیچ کس نمیتواند تضمین کند کاری که انجام میدهد، قطعا میگیرد. شما نمیتوانید در موسیقی از کسی بخواهید کاری انجام دهد که فردا در ایران بترکد. در مورد دلنوازان هم همین طور است. روزی که با مهران مهام- تولید کننده- حرف زدم، خیلی نگران بود. موسیقی خیلی خوبی میخواست، من هم همه تلاشم را کردم و نتیجه هم خوب شد. چه شد که موسیقی این کار به شما پیشنهاد شد؟این تیتراژ، دومین کاری بود که من با حسین سهیلی زاده انجام دادهام. بعد از «پیلههای پرواز» مدتها بود که من و حسین سهیلی زاده میخواستیم با هم کار کنیم که بالاخره دلنوازان کلید خورد. یک ماه قبل از شروع ضبط، کار را به من سفارش دادند و من هم این کار را به آقای عبدالجبار کاکایی سفارش دادم. او هم از ترکیب دو ترانه، آن را نوشت که در ادامه کار با ویرایشهای مختلفی همراه شد. موسیقی این تیتراژ را هم محسن یگانه نوشت. تنظیم کننده آن بهروز صفاریان بود و من هم آن را خواندم. تیتراژ دوم به نام «خدایا» هم بعد از 25 شب پخش شد که موسیقی اش حاصل کار فواد غفاری و مهدی خیر خواهی و ترانه اش هم از پویا بیاتی بود. ترانه ای که برای این سریال خوانده شده، هدفمند بوده مثل بعضی ترانههای قبلی اتفاقی نیست، نه؟بله، سریال دلنوازان یک کار عاشقانه است و درباره اجرای ترانه آن با آقای حسین سهیلی زاده، کارگردان و ایرج محمدی و مهرام مهام، تهیه کنندگان کار خیلی صحبت کردیم. قرار هم بر این بود که یک کار عاشقانه را اجرا کنیم اما طوری نباشد که قصه در ترانه لو برد، ضمن این که ازفضای قصه دور نباشد. به هر حال به دست آوردن ترانه، موسیقی، لحن و فضایی که همه این فاکتورها را داشته باشد، کار سختی بود. انگار برای پخش شب اول هم به مشکل خوردید؟در شب اول ما به میکس قطعه نرسیدیم. بعد از آن هم اتفاق تلخی برای من اتفاق افتاد چون که این آهنگها با همان کیفیت در اینترنت قابل دسترسی و دانلود شد. با تمام این اوصاف من دوست دارم که مردم میکس جدید را گوش بدهند. نکته ای که در کارنامه شما به چشم میخورد این است که به نظر جزو خوانندههای پاپی هستید که تلویزیون از شما حمایت میکند، نه؟اجازه بدهید برای شما کامل در این مورد توضیح بدهم. سال 79 بود که من رفتم تلویزیون. روزی که رفتم، آقای شهبازیان آن جا بودند. اتفاقا محمد اصفهانی هم آن جا بود. دو تا قطعه بردم که گفتند گوش میدهیم و شما را خبر میکنیم. بعد از مدتی به من مجوز خوانندگی دادند، چون فکر میکنم کارها را خیلی تمیز خوانده بودم. آن کارها در آرشیو ماند. دو ماه بعد یک نفر به من زنگ زد که بیا و برای تیتراژ سریال «کلبه سفید» بخوان. بعد یک کلیپ به من پیشنهاد شد به اسم «راز زندگی». این اتفاقات به من خیلی انگیزه داد، تا جایی که دیگر نخواندم و رفتم کلاس آواز محمدرضا صادقی. بعد از یک سال پرایدم را فروختم و شروع کردم به تولید آلبوم. اولین آلبومی که ضبط کردیم، «ترانه ساز» بود که دکتر چراغعلی این کار را انجام داده بود. چند روز بعد محمد رضا چراغعلی به من زنگ زد و گفت آقای رسام صدای تو را شنیده و خوشش آمده و بعد تیتراژ سریال «دریاییها» را که قرار بود یک نفر دیگر بخواند، خواندم. بعد از دریاییها هم نوبت پیلههای پرواز بود.برای سریال پیلههای پرواز آقای جمشید مشایخی، تهیه کننده کار با من صحبت کرد. فکر میکنید ایشان کجا من را پیدا کردند؟ در برنامه زنده «مهتاب» دعوت بودم. بعد از برنامه تهیه کننده گفت که تلفن کارت دارد. منشی آقای مشایخی بود. گفت مدتی است دنبال شما میگشتیم ولی کسی شماره شما را نداشت. آقای مشایخی با شما کار دارند. رفتیم دفتر آقای شاه محمدی. به من گفتند ما داریم سریالی میسازیم که میخواهیم تیتراژ آن را تو بخوانی. من صدای تو را در سریال دریاییها خیلی دوست داشتم و همچنین «حس غریب» را. همین دو تا کار را هم مردم شنیده بودند. آلبوم من هم آمده بود ولی نگرفته بود. آن موقع من تازه با بهروز صفاریان آشنا شده بودم. بهروز ماکتی از کار «راز» را به عنوان تست پیش آقای مشایخی برد که ایشان خوششان آمد و گفت همین را تمام کنید. نکته همین است که کار بعدی شما هم که خیلی گرفت، تیتراژ «عبور شیشه ای» بود.ماجرای آن ترانه را که فرق داشت. محمد قنبری به من، حامی و نیما مسیحا گفت که یک برنامه روتین شبانه دارم. در آلبومتان یک موزیک دو دقیقه ای که به درد این برنامه بخورد دارید یا نه؟ هیچ کس نیاورد. یک روز به من زنگ زد و گفت که چرا هیچ کدامتان موزیک نیاوردید؟ من چند شب دیگر برنامهام شروع میشود. خودش هم نمیدانست که برنامه اش این قدر میگیرد. آن زمان من و بهروز صفاریان از وزارت تعاون، کاری را سفارش گرفته بودیم اما این کار را رد کردند و گفتند خیلی بد است. به محمد قنبری گفتم یک کاری دارم که زیاد به درد برنامه شما نمیخورد «بی تو بودن کار من نیست» گفت میشود بفرستی و گوش کنیم؟بهروز از خانه شان آژانس گرفت و کار را فرستاد. این دو نفر اصلا همدیگر را ندیده بودند. دوساعت بعد زنگ زدند و به اتفاق رضا رشیدپور گفتند که این خیلی خوب است. بعد هم نوبت سریالهای مختلف شد. «هویت» را خواندم چون آهنگ سازش شهاب اکبری بود و دوست داشت که من بخوانم. بعد کار سریال جواد هاشمی را انجام دادم که کلی هم نقد شد. خیلیها میگفتند چرا خواندی. به هر حال من شاگرد جواد هاشمی بودم. این، همه اتفاقاتی است که برای من در تلویزیون افتاده. کجا به علی لهراسبی سریال روتین دادهاند به غیر از دلنوازان که الان در حال پخش است؟ پس خیلی هم تلویزیونی نیستم. چند وقتی حال و هوای موسیقی پاپ کشور به حالت سکون درآمده بود و به نظر میرسید انگیزه کار کردن در بین این اهالی از بین رفته!این که کسی انگیزه نداشته، اشتباه محض بوده اما تمام کسانی که من میشناسم، به سرعت در حال کار کردن بودند. هیچ توقفی هم در کارشان نبود، از خود من گرفته تا بقیه. این را که خروجی آلبومها به تاخیر افتاده، قبول دارم. شما باید در شرایطی خوب و مناسب آلبوم موسیقی را به بازار بدهید. امسال اتفاقاتی افتاده بود و تمام شد، به همین دلیل عده ای انتشار آلبوم را عقب انداخته بودند. موقعیت مردم برای پذیرش یک آلبوم تازه وارد به بازار، خیلی مهم است. مردم باید بتوانند به موسیقی گوش بدهند و فراغت داشته باشند. موقعیت خواننده هم خیلی مهم است؛ شرایط فردی او و از همه مهمتر این که انتشار آلبوم او با انتشار آلبوم رقبایش تداخل نداشته باشد چون به این ترتیب سلیقه مردم، تقسیم میشود. به هر حال نمیشود نشست تا شرایط به ایدئال برسد.ببینید، موسیقی اعم از موسیقی پاپ و... وقتی به گوش مردم برسد، میتواند شرایطشان را عوض کند. مهم این است که موسیقی ابتدا شنیده شود و بعد وارد مراحل بعدی شود تا تاثیرگذار باشد. اما آیا مردم ما موسیقی را در وهله اول میشنوند؟ الان در شرایطی هستیم که مردم خیلی در شرایط شنیدن موسیقی نیستند، در صورتی که اگر بشنوند، ما میتوانیم کار فرهنگی – اجتماعی بکنیم و آنها را به تفکر واداریم. این یک قضیه دو طرفه است. اول باید آلبومهای متنوع وارد بازار شوند تا مردم گوش بدهند. اگر چهرههای موسیقی پاپ آلبوم بدهند، طبیعتا این فضا شکسته میشود و مردم موسیقی را میشنوند. بله کاملا درست است. برای همین هم من تمام تلاشم را کردم تا آلبومم هر چه سریع تر به بازار بیاید اما اگر آلبوم من آماده بود، مطمئنا در تیر ماه آلبوم را بیرون نمیدادم چون در آن روزها مردم آمادگی شنیدن موسیقی را نداشتند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 585]