محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844529331
دل به دریا زدن در مسیر شهادت/ حاج حسن: تیر خلاص از بیخ گوشم گذشت
واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
استانها > مرکز > البرز به مناسبت 26 مرداد/
دل به دریا زدن در مسیر شهادت/ حاج حسن: تیر خلاص از بیخ گوشم گذشت
کرج – خبرگزاری مهر: ورای تحمل است حتی یک روز، نه؛ یک ساعت، یک دقیقه و شاید حتی یک ثانیه از دوران سراسر بند، اما آنچه رخ داده مقطعی جداناشدنی از تاریخ است، تاریخی با استقامت غیور مردانی همچون"حاج حسن بهمن پور" که از آن به نیکی و بزرگی یاد می شود.
به گزارش خبرنگار مهر، آنچه پیش روست روایت بسیار بسیار کوتاهی از نحوه اسارت "حاج حسن بهمن پور" آزاده سال 69 است که به مناسبت 26 مرداد ماه سالروز بازگشت آزادگان در تاریخ انقلاب اسلامی ایران در گفتگو با خبرنگار مهر مطرح شده است.
حاج حسن بهمن پور داستان اسارت خود را اینگونه آغاز کرد: نوزدهم بهمن ماه سال 61 اردوگاه عَنبر، استان الانبار عراق 60 کیلومتری مرز اردن، کمپ 8 اردوگاه اسرا 17 ساله بودم که اسیر شدم، ساعت حدود دو نیمه شب بود، عراقی ها بمب های منور را به صورت هوایی در منطقه فکه می زدند، شب دوم عملیات والفجر مقدماتی و دشمن مسلح به مسلسل و دوشکا در منطقه ای ماسه ای، دستور گرفتیم با یک نفر دیگر دوشکا دشمن را بزنیم، از گروهان جدا شدم و گروهان با شرایطی که داشت ماند تا ما برگردیم، از تاریکی آسمان ما بین شلیک بمب های منور برای رسیدن به هدف استفاده می کردیم و به سمت درختچه هایی برای استتار می رفتیم اما حدسمان بود آنچه پیش روست درخچه نیست، به فاصله 10 متری متوجه شدیم آنچه می بینیم دشمن است که خود را استتار کرده نه درختچه! دشمن شروع به شلیک کرد ما هم تیراندازی کردیم در همان درگیری بود که تیر دو زمانه دشمن به پایم اصابت کرد و منفجر شد، غیر از تیر دو زمانه دو گلوله دیگر از ساق و کف پا به سمت مچ اصابت کرده بود که مچم را منهدم و ساق پا را شکسته بود و همرزمم شهید اکبری با اصابت گلوله به پیشانیش شهید شد. بر روی زمین نشستم، تا توان داشتم خشاب آماده می کردم، خوشبختانه چون در حالت درازکش بود بسیاری از گلوله ها به من اصابت نمی کرد، در این بین بعد از مدتی از فضای آرامی که بین ما و عراقی ها بوجود آمد با چفیه محل خونریزی پایم را بستم، با وجود درد شدید لنگان لنگان با حالت سرگیچه چون با منطقه آشنایی داشتم 200 متری را حرکت کردم، حدود دو ساعت طول کشید تا برگردم. به سختی خودم را به محل کانال رساندم که احتمال می دادم ایرانی ها در آن باشند، قرارمان بود هرکس مجروح شد و خودش را به گروه های خودی رساند با رمز "یا زهرا (س)" خود را معرفی کند، خوشبختانه پاسخ شنیدم و من را سمت کانال بردند، یکی دو نفر از بچه ها مامور شدند مرا به عقب ببرند، گروهان آماده حمله شد و پیشروی کرد و مجروح در کانال ماندم، دو نفری که قرار بود مرا به عقب ببرند در اثر فشار حملات و هنگامه عملیات موفق به این امر نشدند، با ماندن من در کانال آنها هم همراه گروه هان به سمت عراقی ها رفتند، بعد از مدتی از کانال خارج شدم در حالیکه درد و خونریزی و ضعف داشتم به سمت عقب سینه خیز حرکت کردم.
وی که با حالتی شور انگیز به بیان ادامه داستان اسارتش می پرداخت، گفت: برای اولین بار در والفجر مقدماتی همه چیز به ذهنمان می رسید، شهید شدن، جانبازی، اما هیچ کس فکر اسارت را در ذهن نداشت، سال 61 بود که در منطقه دوکوهه برگه هایی به ما دادند که اگر اسیر عراقی گرفتیم بتوانیم چند کلمه عربی صحبت کنیم، از آنجا و به مدد یادگیری آن کلمات چیزهایی خاطرم بود. بعد از مدتی در اثر ضعف بیهوش شدم، فردای آن روز زمانی به هوش آمدم که عراقی ها بالای سرم بودند. نیمه هوش بودم که حضور عده ای را بالای سرم حس کردم هنوز باور نداشتم آنها عراقی هستند، در این فاصله چندین بار بی هوش شدم و به هوش آمدم، یک بار که به هوش آمدم (حدود ظهر بود چون دیدم یکی از عراقی ها نماز می خواند) به یک باره درست کنار گوشم چیزی منجر شد، یکی از عراقی ها که لباس چریکی به تن داشت درست در کنار گوش من با کلت شلیک کرد و با زبان خودش چند نفر را صدا زد که بیایند سراغ من، اما هنوز هم باور نداشتم که ممکن است اسیر شده باشم و اینها عراقی باشند. بدون هیچ ملاحظه ای مرا بلند کردند و بر روی برانکارد گذاشتند و با بی رحمی تمام پایی که گلوله دو زمانه در آن منفجر شده بود به بیرون برانکارد انداختند و شروع به دویدن کردند تا بر اثر تکان فراوان من زجر بیشتری بکشم. چند بار طلب آب کردم، یکی که نماز می خواند بعد از نمازش آمد کنار من، کمی پیازچه و نان آورد و رفت که مقداری آب بیارود، فرمانده شان از دور دید و چنان فریادی کشید که نتوانست آب را به من برساند. بی هوش شدم، موقعی به هوش آمدم که یکی از دوستانم را که اسیر شده بود دیدم، در آن بیایان با کلی دردسر و آزار هلی کوپتری را دیدم که مربوط به عراقی ها بود آنجا احساس کردم که واقعا به دست عراقی ها افتادم در منطقه معروف به شیب فکه، از آنجا مرا با خود به گروهان زرهی شان بردند و تا 4 بعد از ظهر آنجا بودم و بعد به وسیله یک جبپ مرا به منطقه پشتیبانی بردند. در آن منطقه بیابانی و گرم علاوه بر تشنگی، بسیار هم گرسنه بودم، حدود 20 ایرانی مجروح در آن منطقه بودند، مجروحان را تا 72 ساعت به عقب نمی بردند اما در برهه ای از زمان قرار داشتیم که تلاش برای آتش بس انجام می شد و دشمن در صدد بود تعداد اسرای ایرانی را زیاد کند.
می خواستند تمامی این 10، 20 نفر مجروح ایرانی را به عقب ببرند، همه را به پشت محلی هدایت کردند که دیگ های بزرگ و داغ غذا در آن بود، آنهایی که سالم تر بودند در کنار نشستند اما مرا با وجود وضعیتی که داشتم بر روی دیگ داغ خورش خواباندن، تمام بدنم می سوخت با آن دردی که از منفجر شدن پایم داشتم دردم چند برابر شد، اما به دلیل شرایط حاکم هیچ یکی از اسرا جرات سخن گفتن را نداشتند. من و یک نفر دیگر را به بیمارستان "العماره" بردند با آن وضعیتی که داشتم موقع پیاده شدن، پرستار بر سر سرباز داد زد که "این چه وضعیتی است برو ولیچر بیار و اینها را ببر!" در آن بیمارستان فقط مجروحان عراقی بودند، پرستار دائم تذکر می داد که تکان نخورم، با آمپول بی حسی که به پایم زدند دیدم با پنس تکه ها استخوان خرد شده در پایم را بیرون می آورند، بعد از آمپول ها هم همچنان پایم بی حس بود با گچی نیمه پایم را بستند، پرستاران تنها اجازه داشتند لبهایم را تر کنند، بیهوش شدم و دو ساعت بعد به هوش آمدم، آنجا بود که شیطنتی کردم و شلنگ تنفس تخت کناری را قطع کردم، از وجود من احساس خطر کردند من را گذاشتند روی ویلچر و به سالن تاریکی منتقل کردند. دو روز آنجا بودم و اقدامات اولیه درمان را برای من انجام دادند ومن را در آمبولانس مخصوص ویلچری ها گذاشته و به بیمارستانی به نام "تموز" که همه مجروحان آن ایرانی بودند منتقل کردند، آنجا اطلاعاتی اولیه از ما گرفتند و من حدود 20 روز در آنجا بودم، آرام آرام آهنگ اسارت زیر گوشم زمزمه می شد. ما را با اتوبوس های مخصوص به کمپ 8 اردوگاه عَنبر، استان الانبار عراق بردند، از ابتدا تا انتهای اسارت در این اردوگاه بودم، آرام بودم و خیلی درگیری نداشتم، این اردوگاه که محل تعمیرات تانک های عراقی بود و با کمترین امکانات به صورت اردوگاه آماده سازی شده بود 16 آسایشگاه با ظرفیت هر آسایشگاه 70 یا 80 نفر داشت، تمامی اردوگاه را با فنس های فشرده پوشانده بودند، در مجموع یک هزار و 400 نفر در این اردوگاه بودند.
این جانباز آزاده در ادامه جریان سختی های اسارت را بازگو می کرد و می گفت که بسیاری از این امور قابل درک نیست و ادامه داد: بسیار سختی را پیش رو داشتیم، حتی تصور بازگشت به کشور، لمس دست های پر مهر پدر، آغوش گرم مادر و آزادی را هم نمی کردیم تمامی اینها به معنای واقعی برایمان آرزو بود آنقدر شرایط را برایمان سخت گرفته بودند که همه فکر می کردیم تا اخر عمر باید اینجا بمانیم، حتی برای خود قبر آماده کرده بودیم. سختی ها اسارت بسیار است هر کدام قصه ای مفصل دارد که حتی گفتنش دردآور است چه رسد به تجربه کردنش، از کوزه های 20 لیتری آب برای آشامیدن و طهارت و وضو آن هم در طول یک روز برای 80 نفر گرفته تا بایکوت کامل خبری، ضرب و شتم های فراوان و کشتن بی دلیل اسرا ، فضای تنگ و تاریک آسایشگاه، محدودیت های شدید امنیتی و .....، این ها که هر کدام داستانی مفصل دارد تنها بخش کوچکی از دوران اسارت است. به لحاظ امنیتی بسیار تحت فشار بودیم، گاهی هم بندی هایم را به خاطر پیدا کردن یک سیم و ترس از اینکه خبری در میانمان از بیرون نفوذ کند یک نفر را می کشتند، در دوران اسارت روزنامه عراقی "الجمهوری الصوره" و "صدای عراق" را می خواندم و از رادیو می شنیدم، تکه های کارتن ها را به آرامی ورق ورق می کردم تا بتوانم تحلیل هایم را بر روی آنها بنویسم، تکه های اخبار را به مخبرها خودی می دادم تا برای شادی بچه ها برای آنها بخوانند، با وجود مسائل امنیتی شدید گاهی این امر به خوبی انجام میشد، فضای خفقانی بود واقعا قابل وصف نیست اما به یاری خدا گاهی برنامه هایمان به خوبی پیش می رفت. در اردوگاه دسته بندی های متعددی داشتیم، لیدر داخلی، لیدر خارجی که مسئول ارتباط اسرا با عراقی ها بود، مسئول روابط عمومی، مسئول نماز جماعت ( خواندن دسته جمعی نماز ممنوع بود و مسئول نماز جماعت مامور بود در موقع برگزاری نماز تمامی حواسش را به عراقی ها بدهد تا موقع نزدیکی ماموران عراقی اشاره به اتمام نماز کند) و ...، همه اینها برای چند سال اول شاید می توانست برایمان خوب باشد آن هم با مشقت های خودش اما فک می کردیم در آزادی هیچ گاه باز نمی شود و زندگی یک زندانی را داشتیم و تنها باید در آن دوران اصالت خودمان را حفظ می کردیم.
ساعت 4 عصر در برنامه بیرون باش حبانه (خمره آب) که حدود 20 لیتر گنجایش داشت را برایمان پر می کردند که این آب را هم برای وضو هم برای آشامیدن و هم برای طهارت، حدود 80 نفر باید تا 8 صبح فردا که هیچ کس اجازه خروج نداشت را استفاده می کردیم، این در شرایطی بود که هیچ درگیری و نزاعی پیش نمی آمد، گاهی تا 48 یا 72 ساعت در را به رویمان باز نمی کردند و موقع خروج حتما آمارمان را می گرفتند. 8 سال صبحانه ما شوربا (خاکه برنج و نان های گرد تنوری) بود، ظهر ها هم فقط آب و رب به ما می دادند، گاهی پیش می آمد که به اصطلاح گوشت هایی که از سنگ سفت تر بود درون این آب و رب می ریختند و به خوردمان می دادند، ( بعد از دوران صدام چند تن از دوستان که به منطقه اسارت رفته بودند در تحقیقی متوجه شدند تکه های به اصطلاح گوشت که آن زمان به ما می دادند نه تنها 40 سال از تاریخ تولیدشان گذشته بود بلکه اینها را عراق به عنوان کود وارد کشور کرده و مسئولان عراقی با بی رحمی تمام آنها را به عنوان غذا به ما می دادند)، حدود شش با هفت قاشق برنج داشتیم اما با وجود سختی شرایط حاضر به خورد آن تکه های به اصطلاح گوشت نبودیم، سال ششم اسارت بود که فهمیدم از طرف صلیب سرخ ما سهمیه مرغ و میوه داریم و آنها را از ما دریغ می کردند، در ایام ماه مبارک رمضان نیز مانند دیگر اوقات سهمیه می گرفتیم با این تفاوت که غذاها را در داخل پتو می گذاشتیم تا خنک نشود و در موقع افطار آنها را بخوریم. دروان سختی بود، کمپ ما جوان ترین کمپ بود، 14 تا 22 سال کمترین و بیشترین سن افراد بود، متاسفانه آنقدر جو روانی اردوگاه ها و دوران اسارت سنگین بود که ما مجبور بودیم هر یک مراقب افرادی باشیم که دچار اختلالات روانی شده بودند و کنترل رفتارشان از دستشان خارج شده بود.
حاج حسن بهمن پور همچنین اظهار داشت: تا اواسط اردیبهشت ماه سال 62 خانواده ام از وضعیتی که داشتم خبر نداشتند، برخی از دوستان که از جبهه برگشته بودند خبر شهادتم را به خانواده دادند، اولین خبر را از طریق نامه های صلیب سرخ به خانواده دادم که مطلع شدند اسیر هستم، البته نا گفته نماند که نامه نوشتن های ما هم ماجراها و دردسر های خاص خود را داشت، اجازه نداشتیم نام هیچ یک از اعضای خانواده که هم نام به ائمه بودند بیاوریم، در سال های بعد با شکل گیری گروهک منافقین تمامی نامه های ما رصد می شود و گاهی با وجود نگارش نامه ها یک سال نوشته هایمان برای خانواده ها ارسال نمی شد. حدود شش سال از زمان اسارت من گذشت، در سال 67 در توافق نامه ای بین ایران عراق، تصمیم بر آن بود که در ازای بازگشت 400 مجروح عراقی، 200 نفر از اسرای ایرانی آزاد شوند، من جزء آن 200 نفر بودم، شرایط خیلی قابل وصف نیست زیرا تقریبا همه ما آزادی را امری محال می دانستیم و آن را کاملا فراموش کرده بودیم، باور نداشتم آزاد می شویم ولی با تشریفات خاصی به فرودگاه عراق منتقل شدیم، حدود دو سه روز قرنططینه بودیم و بعد در دسته های 20 نفر اعزام می شدیم، با وجود اینکه تا باند فرودگاه هم آمدم اما به یک باره با تغییر رفتار عراقی ها دوباره به کمپ بازگشتم، بسیار سخت بود تمامی دوستانم عکس ها و آدرس هایی از خانواده هاشان به من داده بودند تا موقع بازگشت خبری به آنها برسانم. به لحاظ روانی بسیار آشفته شدم، دو سال دیگر این وضعیت ادامه داشت تا در نخستین روز از شهریور ماه سال 69 آزاد شدم، موقع ورود به مرز به دلیل وضعیت جسمانی خیلی به حال خود نبودیم، وقتی وارد خاک ایران شدم باور کردم که آزاد شده ام. ............................... گفتگو از عاطفه بیات
۱۳۹۳/۵/۲۶ - ۱۰:۱۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]
صفحات پیشنهادی
خطر از بیخ گوش تهران گذشت/ زلزله بامدادی در دماوند
یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۸ ۳۴ سخنگوی سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر از وقوع زلزلهای به بزرگی 4 3 ریشتر در بامداد امروز در شهرستان دماوند خبر داد حسین درخشان در گفتوگو با خبرنگار حوادث خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا در تشریح جزئیات این خبر گفت در ساعت 4 15 بامداد اماز کالبدشکافی سقوط هواپیما تا دعوای استقلالیها/ خطر از بیخ گوش فردوسیپور گذشت!
ورزشی فوتبال - فوتسال گزارش برنامه دوشنبه شب نود از کالبدشکافی سقوط هواپیما تا دعوای استقلالیها خطر از بیخ گوش فردوسیپور گذشت برنامه نود دوشنبه شب در حالی روی آنتن رفت که بخشی از این برنامه به سقوط هواپیمای آنتونوف و درگذشت جمعی از مسافران این هواپیما اختصاص داشت همچنین عخطر از بیخ گوش عابران گذشت
خطر از بیخ گوش عابران گذشتتاریخ انتشار يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۲ ۲۵ معاون استاندارد پرواز سازمان هواپیمایی از اعزام تیم بررسی سانحه سازمان هواپیمایی بر سر صحنه حادثه سقوط ایران ۱۴۰ سپاهان خبر داد حمید حبیبی در گفتوگو با فارس اظهار داشت یک فروند هواپیمای مسافربری ایرانمدیر کل بنادر و دریانوردی هرمزگان خبر داد جابجایی روزانه 50 هزار مسافر در مسیرهای دریایی هرمزگان
مدیر کل بنادر و دریانوردی هرمزگان خبر دادجابجایی روزانه 50 هزار مسافر در مسیرهای دریایی هرمزگانمدیر کل بنادر و دریانوردی هرمزگان از جابجایی روزانه 50 هزار مسافر در مسیرهای دریایی هرمزگان خبر داد به گزارش خبرگزاری فارس از بندرعباس ابراهیم ایدنی صبح امروز در نشستی با خبرنگاران بامراسم شب شهادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهر ری
۲۱۶۰۵۴ ۱۳۹۳ ۵ ۲۱ - ۹ ۲۷گزارش تصویری مراسم شب شهادت حضرت عبدالعظیم حسنی ع در شهر ری عکاس محمد دلکش اجرا توقف ذخيره تمام تصاوير ۱۳۹۳ ۵ ۲۱ - ۹ ۲۷خطر از بیخ گوش زمزم گذشت+تصاویر
خطر از بیخ گوش زمزم گذشت تصاویر مدیرعامل سازمان آتشنشانی خدمات ایمنی شهرداری قم از اعلام علت نهایی آتشسوزی مجتمع زمزم تا روز شنبه خبر داد آتشسوزی مجتمع تجاری زمزم که شامگاه چهارشنبه ساعت 21 و 55 دقیقه به آتش نشانی اعلام شد تا ساعت 3 بامداد آتشنشانی و نیروهای اورژانس را درگخطر از بیخ گوش فردوسیپور گذشت!
خطر از بیخ گوش فردوسیپور گذشت برنامه نود دوشنبه شب در حالی روی آنتن رفت که بخشی از این برنامه به سقوط هواپیمای آنتونوف و درگذشت جمعی از مسافران این هواپیما اختصاص داشت همچنین عادل فردوسی پور در این برنامه با نگاه خاکستری به دعوای جواد نکونام و امیر قلعه نویی ورود کرد و صحبتمسخره بازی در مجلس ششم و احسنت بیخودی
بگذار و بگذر ای وای خدا مرگم بده این هفته مجری و بازیگر تلویزیون در حالی که داشت برنامه اجرا می کرد یادش رفته بود مارک و قیمت مانتو خودش را بکند روز خبرنگار در مراسم دانشگاه آزاد بجای خبرنگار از رئیس تقدیر کردند و به گفته مهران مدیری هیچ رسانه ای مثل تلویزیون نمیشه و خوب شد بشهادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
۲۱۵۸۱۵ ۱۳۹۳ ۵ ۲۰ - ۱۵ ۱۸ شهادت حضرت عبدالعظیم حسنی ع طراح محمد پورخان اجرا توقف ذخيره تمام تصاوير ۱۳۹۳ ۵ ۲۰ - ۱۵ ۱۸هفته نهم لیگ برتر فوتبال ساحلی کشور تاک تیران از سد صنعت کشاورزی مبارکه گذشت
هفته نهم لیگ برتر فوتبال ساحلی کشورتاک تیران از سد صنعت کشاورزی مبارکه گذشتدیدار تیمهای تاک تیران و صنعت کشاورزی مبارکه در چارچوب هفته نهم لیگ فوتبال ساحلی با نتیجه پرگل تاک تیران به پایان رسید به گزارش خبرگزاری فارس از شهر تیران هفته نهم لیگ برتر فوتبال ساحلی از ساعت 18 30 باچک به دنبال دور زدن اوکراین برای دریافت نفت و گاز روسیه
چک به دنبال دور زدن اوکراین برای دریافت نفت و گاز روسیهوزیر صنایع جمهوری چک ضمن اشاره به ضرر 125 میلیون دلاری به اقتصاد این کشور در پی تحریمهای متقابل اتحادیه اروپا و روسیه اعلام کرد چک درصدد دستیابی به نفت و گاز روسیه از مسیری بغیر از خاک اوکراین است به گزارش خبرگزاری فارس بهدر نشست مقامات کشورهای حاشیه خزر مطرح شد جابجایی کالا از مسیر خزر افزایش مییابد/توافق ساحل نشینان برای جابجای
در نشست مقامات کشورهای حاشیه خزر مطرح شدجابجایی کالا از مسیر خزر افزایش مییابد توافق ساحل نشینان برای جابجایی دریایی مسافردومین اجلاس وزرای حمل و نقل کشورهای حاشیه دریای خزر با توافقاتی در خصوص افزایش جابجایی مسافر از مسیر دریا و رشد میزان حمل و نقل کالا و ترانزیت به کار خود پایسوریه در 24 ساعت گذشته پخش تراکت تبلیغات داعش در لندن/اذعان ارتش آزاد بر دریافت کمک از اسرائیل
سوریه در 24 ساعت گذشتهپخش تراکت تبلیغات داعش در لندن اذعان ارتش آزاد بر دریافت کمک از اسرائیلمهمترین تحولات سوریه در 24 ساعت گذشته را میتوان اذعان ارتش آزاد به دریافت کمکهای نظامی و پزشکی از صهیونیستها خواننده انگلیسی در بین تروریستها در سوریه پخش تراکت تبلیغاتی داعش در لندنشوکه شدن سپاهانی ها از سقوط هواپیما/ خطراز بیخ گوش زرد پوشان گذشت
شوکه شدن سپاهانی ها از سقوط هواپیما خطراز بیخ گوش زرد پوشان گذشت پیرو انتشار خبر سقوط هواپیمای مسافربری شماره 140 سپاهان ایر در حوالی فرودگاه مهرآباد وقتی مسئولان باشگاه سپاهان اصفهان از این موضوع اطلاع یافتند شوکه شدند به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز طبپیام تسلیت رئیس فدراسیون تیراندازی با کمان به مناسبت در گذشت مهدی نفر
پیام تسلیت رئیس فدراسیون تیراندازی با کمان به مناسبت در گذشت مهدی نفررئیس فدراسیون تیراندازی با کمان درگذشت خبرنگار ورزشی فارس را تسلیت گفت به گزارش خبرگزاری فارس و به نقل از سایت فدراسیون تیراندازی با کمان محمد علی شجاعی رئیس فدراسیون تیراندازی با کمان در پیامی درگذشت مهدی نفپیروزی استقلال و صعود به رده دوم برهانی هدیه داد، شهباززاده تیرخلاص را شلیک کرد+فیلم
پیروزی استقلال و صعود به رده دومبرهانی هدیه داد شهباززاده تیرخلاص را شلیک کرد فیلمتیم فوتبال استقلال موفق شد در دقیقه 91 همنام خوزستانی خود را شکست دهد به گزارش خبرگزاری فارس از هفته دوم لیگ برتر ایران دو تیم استقلال تهران و خوزستان در ورزشگاه آزادی به مصاف هم رفتند که در پایتعداد شناورهای مسافری فعال در مسیرهای دریایی مرکز هرمزگان به 34 فروند رسید
تعداد شناورهای مسافری فعال در مسیرهای دریایی مرکز هرمزگان به 34 فروند رسید بندرعباس- ایرنا- مدیرکل بنادر و دریانوردی هرمزگان با اشاره به بهره برداری از دو فروند شناور مسافری جدید در جزیره قشم گفت با الحاق این دو شناور به ناوگان مسافری دریایی استان تعداد شناورهای فعال در مسیرها-
گوناگون
پربازدیدترینها