واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
فوتبال، عشق و قلبی که ایستاد هواداران؛ آنها تعبیر واقعی دیداری هستند که ما خبرنگاران برای نشان دادن همه حساسیت آن از یک تیتر همیشگی استفاده میکنیم؛ «مرگ و زندگی».
وقتی دو فصل پیش و در بازی استقلال و داماش، ایست قلبی جان یک هوادار آبی پوش را گرفت چیزی غیر از هیجان فوتبال دلیل آن اتفاق تلخ نبود. غلامرضا فقط 22 سال داشت و عشقش اینکه وقتی استقلال برای بازی با ملوان یا داماش به شمال میرود برای تشویق تیم محبوبش به ورزشگاه برود، اما آخرین باری که او به ورزشگاه عضدی رفت تا همیشه روی سنگ قبرش حک شد؛ سهشنبه 14 آذر 1391. غلامرضا رفته بود تا قهرمانی تیمش را در نیم فصل اول جشن بگیرد، اما داماش با گل دقیقه 84 همه چیز را روی سر جوانی که تمام زندگیاش دوست داشتن تیم استقلال بود، خراب کرد. قلب او چند دقیقه بعد از آن که داور سوت پایان بازی را کشید از فرط ناراحتی ایستاد. این که آمبولانسها در ورزشگاه بودند، اما پیکر نیمه جان جوان 22 ساله در آغوش برادرش و در یک خودروی شخصی تسلیم مرگ شد حالا دیگر چیزی را درست نمیکند. غلامرضا با ناپاکیهای این فوتبال کاری نداشت. او عاشق استقلال بود و با همین عشق از دنیا رفت. رفت تا غایب بزرگ استقلال در مراسم جشن قهرمانی پایان فصل لقب بگیرد. پس از یک سال و اندی از اتفاقی که برای سجاد بیژن افتاده بود، غلامرضا رفعتی ساجدی از دنیا رفت. سجاد هم مثل غلامرضا عاشق استقلال بود، اما زندگی در بخش سرفاریاب از توابع شهرستان چرام در استان کهگیلویه و بویراحمد، با کلی محدودیت، محرومیت و سختی، هیچگاه به او مجال نداد که بازی تیم محبوبش، استقلال را از ورزشگاه ببیند. سجاد فارغ از همه آن محدودیتها یکی از طرفداران پروپاقرص بود، اما گل دقیقه 83 فلاویوی برزیلی به استقلال برای عدهای که سجاد را میشناختند، جمعهای غمانگیز را رقم زد؛ جمعه 18 شهریور 1390. استقلال آن روز در تهران به تراکتورسازی 2 بر 3 باخت تا آن نتیجه برای همیشه در ذهن مادری که به خاطر سکته مغزی جوان 20 سالهاش شیونها زد، به تلخی به یادگار بماند. سجاد از طرفداران دو آتیشه استقلال بود. از آن دست جوانهایی که تنها دلخوشیشان در دور افتادهترین نقاط ایران، همین هواداری از تیم محبوبشان است. رحمتالله بیژن پدر سجاد که چوپان است حادثه را اینگونه توصیف کرد: سجاد در حال تماشای بازی استقلال و تراکتورسازی تبریز بود که در دقیقه آخر، پس از آن که استقلال گل سوم را خورد، سکته مغزی کرد و به کما رفت. پسرم 17 ساعت در کما به سر برد، اما بعد از احیا و بازگرداندنش گفتند که فلج شده و تکلمش را از دست داده است. استقلال آن فصل به خاطر همان یک امتیاز قهرمانی را از دست داد؛ امتیازی که تاوانش برای خانواده بیژن سنگینتر از قهرمان نشدن تیم محبوب پسرشان بود. سجاد حالا سه سالی هست که فلج روی تخت، گوشه اتاق افتاده است. بدون قدرت تکلم. خیره به عکس ستاره محبوبش فرهاد مجیدی. حتما به قلم آوردنش هم آسان نیست، اما عشق به فوتبال و هواداری همیشه پایانش قشنگ نیست. هوادارانی که جانشان را فدای این فوتبال میکنند کم نیستند. عاشقانی مثل غلامرضا رفعتی ساجدی، سجاد بیژن و نصیر خالدی. این سومی اگر زنده بود، با گلهایی که استقلال از داماش و تراکتورسازی میخورد کلی خوشحالی میکرد. نصیر پرسپولیسی بود، از آن پرسپولیسیهای دوآتیشه که بازیهای غیرحساس این تیم هم برایش یک دنیا حساسیت داشت. بعدازظهر 22 فروردین سال 90 ورزشگاه فولادشهر اصفهان پذیرای ذوبآهن و پرسپولیس بود. یک بازی مثل همه دیدارهای لیگ برتر. پرسپولیس با این که فصل خوبی را پشت سر نگذاشته بود، اما بازهم برای تماشای بازی این تیم نیمی از ورزشگاه فولادشهر پر شده بود. نصیر کارگری 21 ساله اهل لردگان بود. کارگر کارخانه ذوب آهن. علاقهمند به فوتبال و پرسپولیس. او هم در آن روز ورزشگاه آمده بود تا از تیم محبوبش حمایت کند، اما افسوس که فقط 45 دقیقه تماشاگر بازی بود. جوان لردگانی که در سکوهای منتهی به ضلع شمالی ورزشگاه فولادشهر نشسته بود، بعد از گلزنی امیرحسین فشنگچی دچار حمله قلبی میشود. نیمه دوم که شروع شد ذوب آهنیها به دنبال زدن گل تساوی بودند، اما وحید هاشمیان و محمد نوری گلهای دوم و سوم را زدند. گلهایی که دیگر نصیر برایشان خوشحالی نکرد. او همان بین دو نیمه با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد، اما دیگر کار از کار گذشته بود و تقلای دکترها فایدهای نداشت. فقط شش ماه از ازدواج نصیر میگذشت، اما عشق به فوتبال باعث شد او برای همیشه زیر خاک آرام بگیرد. پرونده مرگ هواداران فوتبال را که ورق میزنیم، به مرگهایی از جنس حادثه هم برمیخوریم؛ مرگهایی که باز هم ریشه در هواداری یک تیم دارد. پنجشنبه 30 مهر 88 یکی از هواداران تیم فوتبال سپاهان در راه بازگشت از ورزشگاه فولادشهر براثر سانحه تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد. سپاهان آن روز در فولادشهر با یک گل مغلوب استیل آذین شد، اما مرگ یکی از هواداران سپاهان، تلخی باخت را به تلخی فقدان او پیوند زد. مهدی فیاضینژاد هوادار ۱۹ ساله اصفهانی بود که به همراه دو هوادار دیگر سوار بر موتورسیکلت در حال بازگشت از ورزشگاه فولادشهر با یک دستگاه وانت تصادف کردند؛ تصادفی مرگبار که جان او را گرفت تا ضرورت ساخت ورزشگاه نقش جهان اصفهان بیشتر احساس شود. البته داشتن ورزشگاه مجهز هم همیشه گره گشا نیست. اگر پنجم فرودین ۱۳۸۴ تلخ ترین روز فوتبال ایران لقب گرفت به این خاطر بود که در پایان بازی ایران و ژاپن در مقدماتی جام جهانی 2006 و هنگام خروج تماشاگران از ورزشگاه به خاطر ازدحام جمعیت از ورزشگاه هفت نفر جان باختند. آن روز یکصد هزار نفر پیروزی یک بر صفر تیم ملی مقابل ژاپن را در ورزشگاه آزادی جشن گرفتند، جشنی که پایانش عزا بود. در آن زمان برخی کارشناسان، ورزشگاههای ایران را فاقد ایمنی لازم برای برگزاری مسابقات دانستند و گروهی دیگر، مسئولان برگزاری را به فروش بلیت بیش از ظرفیت ورزشگاه متهم کردند. تجربه مشابه آن 15 اردیبهشت 1380 در دفتر فوتبال ایران ثبت شد. روزی که سقف ورزشگاه متقی ساری هنگام بازی پرسپولیس و شموشک نوشهر فروریخت تا خبر کشتهشدن عبدالله کیانی و علیاکبر فرجی از میان 290 نفر مجروح حادثه، کام فوتبال را تلخ کند. اینها همه حوادثی نبود که هواداران فوتبال ایران را به کام مرگ کشاند. فقط مرثیهای بود برای عشق. برای عشق بیپایان یک هوادار به تیمش. رضا پورعالی / گروه ورزش
یکشنبه 26 مرداد 1393 - 3:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]