واضح آرشیو وب فارسی:4jok: جوک جدید
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻴﻜﻨﯽ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮐﻠﯽ ﺷﺎﺩ ﺯﻳﺴﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺳﺮﺣﺪ ﻣﺮﮒ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺩﻳﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺎﯼ ﻟـﭗ ﺗﺎﭘﺶ
ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﻫﻮﺭﺕ ﻛﺸﻴﺪ ﻭ هرﺟﺎ ﻛﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﺭﻭﻍ ﺯﺩ ﻭ کلی حال کرد
و تمام این شادى هارا مدیون کفش تن تاکش بود…
فرستنده : والیبالیست |60343|j 165928 |
---------------------
فک و فامیله داریم
آقا مامان بزرگ ما امروز از صبح نشسته پايه تلفن هى به اين ور اونور زنگ ميزن منم نشستم بغل دستش....
حتما خبر داريد که به اول شماره هاى تبريز هم يه 3 اضافه شده . حالا اين مامان بزرگ ما فک ميکنه مثلا اول شماره هرکى 3 باشه بايد 3 بذاره 4 باشه بايد 4 بذاره...... ميخاس به 118 زنگ بزنه (فقط داشته باش هااااااا) طى همون قاعده يه يک گذاشته اولش شده 1118 (بله ايشون به تلفن ارتباط مردم بادولت زنگ زدن) بعد که فهميده تلفونو سريع داده به من که اگه کسيو به اتهام مزاحمت گرفتن اون من باشم.......
حالا شما بگيد مامان بزرگ من دارم؟ من برم تو مورب محو بشم ( تازه افتتاح شده کم جميته)
فرستنده : BAFL6 |49088|j 165927 |
---------------------
جوک متفرقه
تو برنامه سلامت باشید . . . دکتر داشت یه آمار میگفت : ما در سال 1369 . . . همینکه خواست ادامه بده مجری فرمود : خورشیدی یا میلادی؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ هیچی دیگه دکتر مستقیمأ به تیمارستان قبرس منتقل شد. برای تمام تقویم نگاران هم سه روز عزای عمومی اعلام شد.
فرستنده : میراحمدخان |58763|j 165926 |
---------------------
پـَـ نـَـ پـَـ
رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارید
میگه بال مرغ؟
میگم پ ن پ بال هواپیما.چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم حالا من -_-
یارو ):
مرغ ^_^
فرستنده : سجی جون |60770|j 165925 |
---------------------
فک و فامیله داریم
یادش بخیر یه زمانی خونه مامانم اینا هر وقت یه صابون دست وصورت می خریدم سری بعد که میرفتم حموم می دیدم بابام ازش به عنوان صابون سر استفاده کرده...
رشد موهاشم خوب بود...
نمی دونم الانم اینکارو می کنه یا نه...:D
چه بابایی...
فرستنده : عاطفه |58771|j 165924 |
---------------------
جوک دوستانه
من فقط منتظرم نویسنده ستایش برای آینده ای نزدیک فصل چهارم و نوید بده!خودم میرم ترورش میکنم...لامصب انگار زندگی نامه ستایش و گرفته دستش هربار چهل صفحه شو میاره رو آنتن بعد میره تا چهل صفحه بعدی!!
فرستنده : Im Lonely Without U |45996|j 165923 |
---------------------
جوک دوستانه
این دخترا چرا اینجورین؟ هرکی تو تلوزیون باشه عاشقش میشید!
تازه نجم الدین شریعتی(مجری سمت خدا) 100سال پیش گفت ازدواج
کرده الان بچه هاشم از شماها بزرگترن!
گفتم در جریان باشید 0_ فرستنده : KIYANA |60809|j 165922 |
---------------------
مورد داشتیم
مورد داشتیم:
ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻳﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻴﮕﻴﺮﻡ ﻣﻴﺰﻧﻤﺘﺎ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
ﺩﺭ ﻛﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﻯ ﮔﻔﺖ " : ﺗﻮ ﻣﻨﻮ ﺑﮕﻴﺮ
ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺰﻥ :|
فرستنده : erudit |36670|j 165921 |
---------------------
جوک دوستانه
بعد دو هفتس هنوز دارم عددای رتبه کنکورمو میشمارم بعد هرچی کی فک میکنم میبینم برام خیلی اشناست ...!!
بعد کاشف به عمل اومدو معلوم شد همون عدد معروف شیمی (اواگادرو) بود.!
فرستنده : خاکیم ..مثه خودت.. |59387|j 165920 |
---------------------
جوک دوستانه
پسره میرف سربازی برمیگشت دختره شوهر کرده بود مال افسانه های کهن بود؟
.
.
.
حالاپسره 2سال میره سربازی 6سال میره امریکا بعد که برمیگرده تو اختشاشات دستگیر میشه 4 سال زندان . بعد که ازاد میشه دختره هنو شوهر نکرده..
شوهر نیس میفهمی :|
فرستنده : شیدا |60834|j 165918 |
---------------------
... است دیگر
مادر است دیگر:
.
.
.
.
.
.
.
یک هفته پیش یک بچه پنج ساله بی سرپرست رو دیده ( باباش فوت کرده و مامانش هم ازدواج کرده). مامان جون ما هم تصمیم گرفته کارهای سرپرستی این کوچولو رو انجام بده و بیاردش خونه که بشه داداشمون.
قربون مامان گلم برم
فرستنده : لواشک پاستیل زاده |58705|j 165917 |
---------------------
خاطرات خنده دار
عاقا ما رفته با خانواده رفته بودیم رستوران.نشسته بودیم غذا میخوردیم که یهو دیدم خانم میز بغلی پاشد لیوان های مارو برداشت و رفت نشست سر جاش و نشست به نوشابه خوردن
ما:o0
لیوان:@@
داداشم از ترس دوغو برداشت گذاشت اونور یهو نیاد برداره
اصن یه وضعی :)))
فرستنده : baran |47681|j 165916 |
---------------------
مورد داشتیم
مورد داشتیم طرف رفته آنتن برقى خریده! بعد اومده خونه فکر کرده اگه برقا بره این چجوری میخواد تلویزیون ببینه!؟ برده پسش داده!
فرستنده : sunrise |60594|j 165915 |
---------------------
فک و فامیله داریم
ناهار خوردیم تموم شد مامانم میگه: بذار باشه حودم جمع میکنم فقط وسایلارو بذار رو اپن غذارو هم بذاتو یخچال !!!!!!!!!!!!!!!
من : امر دیگه ای نیس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟الان تو جمع کردی دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانم : نه قربون دستت کنترل تلوزیونم بده!!!!!!!!!!!!!!
اصن نابود شدم رف :|
فرستنده : sahar |7468|j 165914 |
---------------------
دقت کردین
دقت کردین بابا اسفنجی ببخشید باب اسفنجی تو آب زندگی میکنه ولی تو آب بازم ساحل هست اصن ذهن منو درگیر کرده.
فرستنده : Nimaabi |59970|j 165913 |
---------------------
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: 4jok]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]