واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
توصیف سوگلی شاه توسط یک خارجی+عکس
سوگلی شاه دختر نجاری از اهالی اطراف تهران است. شاه در هشت سالگی او را دیده و به اندرون آورده است و در هجده سالگی جزء یکی از زنان صیغهای او شده است.
مشرق: شاید نام انیس الدوله را تا به حال شنیده باشید. یکی از جهانگردانیکه در خاطرات خود به بانوی حرم ناصری یا ملکه ایران انیسالدوله پرداخته است «کارلا سرنا» ی ایتالیایی است که در سیامین سال سلطنت ناصرالدین شاه به ایران آمد. او با دقت زنانه به جزئیات میپردازد و نکاتی را که از دید سیاحان دیگر دور میماند بررسی میکند و محافل زنانهای را که دیگر سیاحان مرد به آن راه نداشتهاند به تصویر میکشد. گرچه چون دیگر سیاحان اروپایی اغراض و به سخره گرفتن عادات و آداب ایرانیان در نوشتار او مشهود است اما منبعی مناسب برای بررسی دوره ناصری میباشد. کارلا سرنا از سیاحانی است که موفق به دیدار همسر محبوب ناصرالدین شاه انیسالدوله شده و چند بار با وی ملاقات و گفت وگو داشته است.
وی مینویسد:
من افتخار این را داشتم که از سوی اعلیحضرت برای تماشای تعزیه در جایگاه مخصوص همسر سوگلی شاه، که عنوان ملکه ایران را دارد دعوت شوم. یکی از خواجهها مرا از پیچ و خم راهرو قصر گذرانیده و به جایگاه مخصوص راهنمایی نمود. این جایگاه اطاقک کوچک چهار گوش خیلی تاریکی بود با دیوارهایی از آجر قرمز، که تنها یک بخاری دیواری در آنجا با هیزم میسوخت و فضای جایگاه را هم گرم و هم روشن میساخت. چون علیاحضرت انیسالدوله هنوز نیامده بود من توانستم خانمهایی را که در انتظار آمدن وی بودند خوب تماشا کنم. تعداد بی شماری زن برای آوردن قلیان و شربت که رسم پذیرایی از مهمان است مرتبا در رفت و آمد بودند. خواجههای سیاه، غلام بچههای سفید در کار پذیرایی به آنها کمک میکردند. میان خانمها چند نفر خانم اروپایی را هم دیدیم که یکی از آنان را شاه دعوت کرده بود تا در موقع مکالمه من و انیسالدوله مترجم ما باشد.
توصیف سوگلی شاه توسط یک خارجی
علیاحضرت به همراه تعداد زیادی ملتزم وارد شدند. به احترام ورود وی همه از جای خود برخاستند و سلام کردند. با من خیلی دوستانه دست دادند و با اشاره دست نزد خود در قسمت جلوی جایگاه جایی را نشان دادند. آنگاه به خانم مترجم ما خطاب کردند که همین مطلب را برای من ترجمه کند. ولی به زودی ما موفق شدیم به زبان اشاره منظور همدیگر را خوب درک کنیم. من از نزدیک توانستم سوگلی شاه را خوب تماشا کنم. انیسالدوله قیافه یک زن کاملا کدبانو را داشت. با آنکه از عمرش بیش از سی و شش سال نمیگذشت ولی از داشتن اندام چاق و چلهای به خود میبالید چنانچه بر این اندام گوشتالود میتوانستیم یک صدای زنانه که در نهایت فاقد لطف و ظرافت است. یک جفت لب سرخ که پرزهای پرپشت و گندم گون بر بالای آن سایه انداخته و جلوه دندانهای سفید و مرتب را چند برابر کرده است و دو چشم درخشان که زیر ابروان کلفت و سیاه یا اگر بهتر بگوییم به شدت سیاه شده برق میزنند اضافه کنیم غایت زیبایی زنانه را از نظر ایرانیها در یک نفر یکجا داشتیم.
سوگلی شاه دختر نجاری از اهالی اطراف تهران است. شاه در هشت سالگی او را دیده و به اندرون آورده است و در هجده سالگی جزء یکی از زنان صیغهای او شده است. چون از لحاظ شرعی هر مسلمان فقط چهار زن عقدی میتواند داشته باشد هنوز هم زن صیغهای شاه است. از روزی که به عنوان زن سوگلی شاه انتخاب شده نفوذ زیادی روی اعلیحضرت دارد.
کارلا سرنا پس از این توصیفات به ملاقاتهای نوروزی انیسالدوله میپردازد:
در ایام نوروز خانمهای سرشناس از رفتن به دیدن ملکه انیسالدوله غفلت نمیکنند و این روزها برای مطرح کردن درخواستهایی که از سوگلی شاه دارند مغتنم میشمارند، ضمنا اهدای تحفههای سنتی از قبیل شیرینی، مربا، نقل و نبات که لای آنها با مهارت خاصی جواهرات گرانبها و کیسههای کوچک محتوی سکههای یک تومانی جا داده میشود، نیز فراموش نمیگردد. خانمها بعد از مبادله تعارفات معمولی، آزادانه با هم سخن میگویند. مثلا خانمی برای یکی از اعضای خانواده خود از ملکه مقام بهتری را درخواست دارد و در عین حال هدیهای را که برای گرفتن چنین مقامی به همراه آورده است به او عرضه میکند.
کارلا سرنا در بخشی دیگر از سفرنامه خود به نقل از انیسالدوله از همراهی وی با ناصرالدین شاه در نخستین سفر فرنگستان سخن میگوید:
از سویی شاه چون تمایل نداشت به صورت مجرد مسافرت کند نمیدانست از میان زنانش کدام را و به چه ترتیب به همسفری خود برگزیند. از سویی دیگر همراه قبله عالم بودن در این سفر نهایت آرزوی همه خانمها بود... شاه مدتی در این باره با وزیر خود که راهحلی به نظرش نمیرسید مذاکره کرد ولی سوگلی شاه که در زرنگی و نکتهسنجی سرآمد بود، تدبیری به کار بست که تنها او و یک کنیز زنگی پیر که دایه ناصرالدین شاه بود توانستند افتخار همراهی شاه را داشته باشند... سوگلی شاه که از فرط خوشحالی سر از پا نمیشناخت شادیکنان فریاد کشید: خدا را شکر ...
منبع: سفرنامه مادام کارلا سرنا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳٦۲، ص ۱۷٤ و ۲۲۰ و ۷۷/
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران - نشریه الکترونیکی زنان شمار
1393/5/24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]