واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: گلستاني در ميان آتش تهران
چند وقت پيش بود كه به پيشنهاد يكي از دوستان سفري كوتاه به بهشتزهرا(س) و قطعه شهدا داشتيم.
قطعه كه چه عرض كنم با وجود 30 هزار شهيد، اينجا را بايد شهري در جوار كلانشهر تهران دانست كه براي ديدار بخشي از آن حداقل بايد چند ساعتي وقت گذاشت و لابهلاي تصاوير شهدا و يادگاريهايشان چرخيد و تماشا كرد تا مگر خستگي و گرما آدم را به خودش بياورد و متوجه زمان شود. براي ما هم همين اتفاق افتاد و اگرچه ميخواستيم تنها براي زيارت دو شهيدي كه به تازگي مطلبي در موردشان در صفحه پايداري منتشر كرده بوديم، به آنجا برويم، اما نگاه شهدا از پس تصاوير رنگ و رو رفته توي قابهاي فلزي كه هنوز بوي دهه شصت را ميدهند چيزي نبود كه بتوان به سادگي از كنارش گذشت و اين شد كه ما هم نمكگير سفره شهدا شديم. به هرحال يكي دو ساعت بعد وقت رفتن فرا رسيد. اتوبان بهشتزهرا(س) مستقيم به بزرگراه نواب متصل ميشود و بعد هم كه به دل درياي تهران فرو ميرود. اما اطراف ما چيزي در حال تغيير بود. تصاوير شهدا در كنار اتوبان جاي خود را به تابلوهاي رنگارنگ تبليغاتي خيابانها ميداد و خاك با دود معاوضه ميشد و نطفهاي كه زيارت در دلمان كاشته بود بيآنكه به ثمر بنشيند در گرما گرم شلوغي تهران آب ميشد. حالا بگذريم از اينكه اين روزها برخي از آدمها خودشان تابلويي از رنگ هستند كه بر گيجي هيجانات حبابگونه ميافزايند! به روزنامه كه رسيديم تصميم گرفتم از فضاي شهري امالقراي اسلامي مطلبي به انتقاد بنويسم. اما يادم افتاد چند روز پيش كه با يكي از پيشكسوتان لشكر 10 سيدالشهدا(ع) مصاحبهاي داشتم. تعريف ميكرد وقتي از جبهه برميگشت و در ميدان راهآهن سوار اتوبوس ميشد، فضاي شهر او را از مستي حال و هواي جبههها دور ميكرد و در همانجا و همان زمان هم تضاد بين اين دو مشهود بود. از اين گذشته از همان دهه هفتاد كه هنوز فاصله زيادي با دوران دفاع مقدس نگرفته بوديم، تلاشهاي بسياري براي جلوگيري از غلبه تفكرات كاپيتاليستي و ليبراليستي كه به بهانه توسعه اقتصادي و سازندگي بر شئون اجتماعي ميتاخت، صورت پذيرفت. كارهاي خوبي مثل بنا شدن زيارتگاه شهداي گمنام در مراكز تجمع انساني و پررفت و آمد. اما در نهايت باز ماييم و تضاد عميق بين خاطرات برجاي مانده از دهه شصت با نماد بكري چون بهشتزهراها و واقعيات جامعه امروزي... و البته سرگيجهاي كه از مشاهده اين همه تضاد ايجاد ميشود. راستي اگر نميشود فضاي جامعه را آنقدر معنوي كرد كه ديگر دچار اين سردرگميها نشويم، تكليف چيست؟ شهدا و امامشان كه ميگفتند تكليف در انجام خود تكليف است. البته پيش از آن بايد خوب راه را شناخت و بعد با همه وجود به دنبال تحققش رفت، حالا نتيجه هرچه ميخواهد باشد. مهم حركت و جهاد در اين مسير است. اما بايد قبول كنيم كه بخشي از سرگيجه حاصله از طي كردن چند كيلومتر فاصله بين دو شهر در جوار يكديگر (تهران و گلزار شهدا) تقصير خودمان است. شايد خوب به تكليفمان عمل نكردهايم و بيشتر دم زدهايم، هرچه هست رهبر انقلاب همانند امام كه فرمود شهدا امام زادگان عشقند، راهكاري را پيش روي ما ميگشايند. ايشان ميفرمايند: «امروز گفتن و نوشتن از شهدا كمتر از شهادت نيست.» لااقل ميتوانيم با تأسي به اين امامزادگان عشق و ستارگان حيات و هدايت، حتيالمقدور از سردرگميهايمان بكاهيم. البته اگر به واقع آنچه را دم ميزنيم بخواهيم و عمل كنيم. «دنيا همهاش غرور است، خودنمايي است، رياست. دنيا همهاش شرك است؛ آن هم دنياي اعمال ما. وقتي همه چيز حتي محبتها و عداوتها براي خدا شد، وقتي كه غمها و شاديها براي خدا شد، وقتي كه گريهها و خندهها براي خدا شد، وقتي كه سكوت و فريادها براي خدا بود، وقتي همهاش خدايي بود نه شيطاني، دنيا جلوهاش عوض ميشود. اما حالا كه اينطور نيست. دنيا همهاش كجي است، همهاش شرك است. ما همه دروغگوييم، در گفتههايمان، در تعريفهايمان دم از شهادت ميزنيم، اما در ميدان جنگ پاهايمان ميلرزد. ما دروغ ميگوييم...» شهيد احمدرضا احدي
نویسنده : عليرضا محمدي
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]