تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1867586315

گریه سرهنگ عراقی برای شهید تشنه
واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
گریه سرهنگ عراقی برای شهید تشنه
محکم به قابلمه چسبیده بود و آن را به سمت دهانش میکشید و اسیر دیگر سمت دیگر آن را گرفته بود تا نتواند آب نخورد.طولی نکشید که دستش از قابلمه جدا شد و پیکرش بر زمین افتاد. ایسنا : جملات بالا بخشی از خاطرات منتشر نشده در مورد نحوه شهادت محمدرضا شفیعی(شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم پیدا شد) است که حسین محمدیمفرد، از غواصان «لشکر 5 نصر» و واحد تخریب در دوران دفاع مقدس بیان کرده است.

محمدیمفرد که چهارم دیماه سال 1365 در «عملیات کربلای 4» و در سن 14 سالگی در منطقه شلمچه به اسارت نیروهای بعثی دشمن درآمده بود خاطراتی از نحوه شهادت شهید شفیعی را بیان کرد.عملیات کربلای 4 سوم دیماه سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه آغاز شد و در صبح دهم دیماه همان سال توسط دشمن اسیر شدم و با توجه به جراحاتی که داشتم بعد از اذیت و شکنجههای بسیار، ششم دیماه به همراه تعدادی از اسرای ایرانی به بیمارستان نظامی در شهر بصره منتقل شدیم.به سرباز عراقی گفت عکس صدام را پایین بیاوراز آنجایی که مدت طولانی از زمان مجروحیت من میگذشت و در طول این مدت نیز اذیت و آزارهای دشمن توان جسمیام را ضعیف کرده بود اتفاقات ساعات اولیه حضور در بیمارستان را به خاطر ندارم ولی اولین چیزهایی را که به یاد دارم شهید شفیعی است که در تخت سمت چپ من بستری شده بود. بعد از به هوش آمدنم تنها صدایی که شنیدم صدای او بود که در حال صحبت با هم اتاقیهایمان بود اما من هنوز به شرایط دلگیر اسارت عادت نکرده بودم و غمگین و ناراحت بودم چون از سرنوشت آیندهام اگاهی نداشتم؛بنابراین سکوت را بهتر میدانستم تا حرف بزنم و فقط نگاه میکردم.ساعت بین 4 و 5 بعد از ظهر بود که یک سرباز عراقی وارد اتاق شد و مستقیم به سمت محمدرضا رفت و محمدرضا با این سرباز بسیار خودمانی شروع به صحبت کرد. با زبان اشاره به آن سرباز میگفت عکس روی دیوار که در بالای درب ورودی بود را بردارد (عکس صدام) و سرباز عراقی با کلام اشاره میگفت: نه نه. این حرفها را نزن که سرت را میبرند و سر من را هم میبرند. ولی محمدرضا با لحن جدی و با چاشنی به شوخی میگفت نه عکس را بده تا من زیر پایم بشکنم و بلند بلند به صدام مرگ میگفت و درود بر خمینی را میگفت و سرباز را هم مجبور می کرد که بگوید.من از صحبتهای محمدرضا و سرباز عراقی تعجب کردم که این چه رفتاری است. وقتی سرباز عراقی از اتاق خارج شد به محمدرضا گفتم: مگر این سرباز را میشناسی که اینقدر راحت با او حرف میزدی؟. گفت: نه. گفتم: پس با چه جرأتی اینگونه صحبت میکردی؟. گفت: من از کسی ترسی ندارم. به عراقیها گفتهام که پاسدار هستم. این عراقیها هستند که باید از من بترسند.آنها اسیر ما هستند نه ما اسیر اینها. همنیطور که صحبت میکرد من با خودم گفتم گفته بودن موجی، ولی ندیده بودم این موج با این اسیر ایرانی چه کرده است.من محمدرضا هستمبا توجه به داروهایی که خورده بودم به خواب رفتم. نمیدانم چه مقدار زمان بود که نالههای محمدرضا از خواب بیدارم کرد. پرسید چه شده؟ گفت: درد دارم. بر روی تخت نشسته بود و از درد به خودش میپیچید و عراقیها را صدا میکرد که کمکش کنند. پرستار آمد و آمپولی به او زد و رفت.اسمش را تازه پرسیدم و سعی کردم او را بیشتر بشناسم که گفت:اسمت چیست؟ گفتم:حسین.گفت: حسین من زنده نمیمانم جراحت من بسیار زیاد است. من را فراموش نکن. من محمدرضا پاسدار و بچه شهر قم هستم. اجازه ندادم حرفش تمام شود و صورتم را برگرداندم و گفتم: لطفا بگیر بخواب... . دوست ندارم در این مورد حرفی بشنوم چون از حرفهای محمدرضا دلم به یکباره گرفت.غروب بود، اسارت بود، جراحت بود و اینها خودش به اندازه کافی دلگیر بود و دیگر توان تحمل شنیدن وصیت نداشتم.با این سخنان محمدرضا، چشمانم را اشک گرفت. من که فقط 14 سال سن داشتم، درد جراحتم را فراموش کرده بودم و اشک میریختم. به حال تنهایی وغربت گریه میکردم. آنقدر آگاهی و پختگی مردانه را نداشتم که دل کوچکم بتواند این همه غم را تحمل کند و در همان حال اشک و غم به خواب رفتم و ساعت 3 صبح بود که بانالههای محمدرضا از خواب بیدار شدم.گفتم: محمد چیه هنوز که نخوابیدی؟گفت: من که گفتم درد دارم...کاری از دستم ساخته نبود و فقط نگاه به او میکردم که درد می کشد. پرستار مجددا آمد و به محمدرضا آمپول آرامبخش زد و رفت. بعد برای آرامش خودم با محمدرضا شروع به صحبت کردن کردم. البته چیز زیادی از آن حرفها یادم نمیآید ولی مهمترین حرفها این بود که چرا اینقدر راحت حرف میزنی؟ چرا فکر میکنی گفتن این حرفها به عراقیها شجاعت است؟ فکر نمیکنی کمی با احتیاط رفتار کنی بهتر است؟!فرار کنمحمدرضا گفت: چرا. حق با تو است اما من با همه فرق دارم. من بزرگ نشدم که بترسم. بزرگ نشدم که اسیر باشم. من اگر پاهایم توان راه رفتن داشت همین سرباز عراقی را مجبور میکردم تا من را فراری دهد.من در اسارت یا میمیرم یا فرار می کنم و از تو هم میخواهم که تا توان پاهایت هست در اسارت نمان و فرار کن. من واقعا نمیترسم ! من بازیگر نیستم. من از دشمن ترس ندارم. من اسیر نیستم. چند بار این جمله را گفت که تا پاهایت توان حرکت دارد فرار کن و اینجا نمان.محمدرضا با بدن لخت هم سرما را تحمل کرد هم درد راصبح شد. ما را توسط یک اتوبوس (آمبولانس) به زندانی در یک پادگان نزدیک شهر بغداد بردند که فکر میکنم پادگان نیروی هوایی بود. چون دائما صدای بلند شدن و فرود هواپیماهای جنگی شنیده میشد. همان شب اول، محمد رضا از درد بیتاب شده بود. من و هم سلولیهایمان با داد و فریاد سرباز عراقی را صدا میکردیم تا کمک کنند و بعد از کلی داد و فریاد یک سرباز که روپوش سفید در دستش بود آمد و از پشت همان میلهها یک مسکن به محمدرضا تزریق کرد و رفت.محمدرضا لباس به تن نداشت و تمام شکمش رد بخیه داشت. فکر میکنم که تمام معده و رودههایش به هم پیچیده بود. باز هم در زندان حرفهای قبلی را تکرار کرد و داشت مشخصات خودش را میگفت که من اجازه ندادم حرف بزند و خواهش کردم که تمامش کند.نیمههای شب بود. خواب بودم که با یک ضربه بیدار شدم. محمدرضا در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست محمدرضا نزدیک به نردههای درب زندان.مقداری پنبه خونآلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ بود که بوی بدی میداد. محمدرضا از من خواست که این را از سلول بیرون بیندازم. وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد محمدرضا شدم آنقدر جراحتش زیاد بود که دفع از طریق شکم انجام میشد.با خودم گفتم در داخل شکم محمدرضا همه چیز جابجا شده است ولی سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن بسته به خارج سلول دوباره خوابیدم.فردای آن روز ما را به محوطه زندان بردند. محمدرضا چون توان حرکت نداشت در همان پتویی که از بیمارستان با آن حمل شده بود داخل سلول بود که چند نفر او را بلند کردند و بیرون آوردند. محمدرضا در محوطه لخت بود و لباس نداشت و سرمای هوا او را اذیت میکرد ولی نالهاش به خاطر سرما نبود. درد جراحاتش بود. احتیاج به عمل جراحی داشت و مراقبتهای پزشکی.زخمهای من کم بود و میشد آنها را تحمل کرد ولی محمدرضا خیلی اذیت شده بود. تا ساعت 11 قبل از ظهر در همان جا بودیم و باز هم به محمد مسکنی زدند و داخل آمدیم. کمی غذا آوردند ولی محمدرضا چیزی نخورد و خیلی زود تاثیر مسکن تمام شد و نالههایش شروع شد اما نه مثل دیروز. چون خیلی ضعیف شده بود و توان ناله نداشت.میان محمدرضا برای مهمانی آماده میشدتشنه رفتساعت 10 شب بود که محمدرضا دیگر کاملا بیحال شده بود و توان ناله کردن هم نداشت.به من نگاه کرد و گفت:حسین یادت نرود که من بچه قم بودم و چگونه جان دادم.بعد گفت خواهش میکنم کمی به من آب بده که خیلی تشنه هستم.من به چشمانش که میگفت آخرین لحظات زندگیام هست نگاه میکردم. صدایش خیلی آهسته شده بود. قبلا صدایش رسا و بلند بود ولی دیگر خبری از آن صدا نبود. قابلمهای که در آن آب بود را به سمت محمدرضا بردم.همه اسرای سلول بیدار بودند و با نگرانی به محمدرضا نگاه میکردند.کسی حرفی نمیزد.همه به این نتیجه رسیده بودند که او دیگر زنده نخواهد ماند. ظرف آب را تا نزدیکیاش بردم.خودش را جلو کشید تا آب را از من بگیرد.دستش را بر لبه قابلمه گذاشت، دهانش را باز کرد تا آب بنوشد اما یکی از بچهها ظرف آب را کنار زد و گفت:نه،اجازه ندهید آب بخورد. جراحاتش زیاد است و برای زخمهایش خوب نیست. این حس به همه بچهها دست داده بود که محمدرضا لحظات آخر عمرش است بنابراین با صدای بلند گفتند:نه،نه.اجازه بده تا آب را بنوشد.هیچ وقت آن صحنه را فراموش نمیکنم که یک دست محمدرضا به قابلمه محکم چسبیده بود و به سمت دهانش میکشید و آن برادر اسیر که بچه فریدونکنار بود و اسمش را به خاطر ندارم سمت دیگر قابلمه را،تا او آب نخورد.فکر میکنم این حالت شاید 50 ثانیه زمان هم طول نکشید که دست محمدرضا از قابلمه جدا شد و پیکرش بر زمین افتاد. با نارحتی به آن برادر گفتم خوب شد آب ندادی و او شهید شد؟. در جواب گفت:من قصد اذیت نداشتم.آب برای جراحاتش خوب نبود.آن برادر از ما بزرگتر بود و تجربه بیشتری داشت. میدانست که خوردن آب برای جراحات خوب نیست ولی ما بر اساس احساسمان میخواستیم عمل کنیم نه بر اساس تجربه.البته حق با ایشان بود و کارش درست بود. به هر حال محمد لب تشنه شهید شد و تا صبح پیکر مطهرش در کنار ما بود.صبح او را بردند.از مهمترین چیزهایی که فراموش نکردم و به خاطر دارم این است که اولا فامیلی محمد رضا را در طول اسارت نمیدانستم به همان دلیل که گفتم. فقط میدانستم که اسمش محمدرضا،پاسدار و بچه قم است. چون چند بار این را به من گفت و وقتی از اسارت آزاد شدیم چون تنها کسی که بعد از اسارت و در دوران اسارت با من بود برادر بزرگوارم آقای محسن میرزائی بود ایشان پیگیری کردند و مادر این شهید بزرگوار ار پیدا کردند و نحوه شهادت را برایشان گفتند.محمدرضا شفیعی در شب عملیات کربلای 4 با اصابت تیر دشمن به ناحیه شکمش مجروح میشود و چون همرزمش نتوانسته بود او را به عقب برگرداند، به دست عراقیها اسیر می شود. 11 روز در اسارت به سر میبرد و در نهایت به خاطر جراحتش زیر شکنجه بعثیها به شهادت میرسد و همانجا در کربلا دفنش میکنند.صدام در مورد محمدرضا چه گفت؟بعد از 16 سال پیکر محمدرضا را سالم از خاک در آورده بودند اما صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود.پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود،ولی سالم مانده بود.حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند تا استخوانهای پیکرش هم از بین برود ولی باز هم سالم ماند. وقتی گروه تفحص پیکر محمدرضا را تحویل میگرفتند سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه کرده و گفته:ما چه افرادی را کشتیم!.راز سالم ماندن پیکر محمدرضامادر شهید میگوید: در زمان موقع دفن پیکر محمد رضا، حاج حسین کاجی به من گفت:« شما میدانید چرا بدن او سالم است؟» گفتم:«از بس ایشان خوب و با خدا بود. » ولی حاج حسین گفت:«راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمیشد،مداومت بر غسل جمعه داشت، دائما با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده میشد، ما با چفیههایمان اشکمان را پاک میکردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را میگرفت و به بدنش میمالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب میآوردند،ایشان آب را نمیخورد و آن را برای غسل نگه میداشت. »
1393/5/20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]
صفحات پیشنهادی
سخنرانی نماینده عراقی از شدت گریه ناتمام ماند
سخنرانی نماینده عراقی از شدت گریه ناتمام ماند بین الملل > خاورمیانه - نماینده طایفه ایزدیها در عراق هنگام سخنرانی در پارلمان این کشور درباره اقدامات جنایتکارانه داعش علیه هموطنانش به گریه افتاد لطفا منتظر بمانید به گزارش العالم هنگامانجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید چمران خطاب به وزیر علوم: نگذارید دانشگاه تبدیل به باشگاه سیاسی افراد و جری
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید چمران خطاب به وزیر علوم نگذارید دانشگاه تبدیل به باشگاه سیاسی افراد و جریانات معلومالحال شود دیدار مسئولان دانشگاه با یکی از سران فتنهانجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید چمران ضمن اعتراض به دیدار مسئولان این دانشگاه با یکی از سران فتنه طی نامخواهر شهید:کمک به فقرا از خصلت های بارز برادرم بود
خواهر شهید کمک به فقرا از خصلت های بارز برادرم بود گناوه-ایرنا- خواهر شهید عبدالامیر احمدزاده از شهدای دوران دفاع مقدس از بندرریگ شهرستان گناوه گفت کمک و یاری به مستمندان و فقرا از خصلت های برجسته برادرم بود افسانه احمدزاده روز یکشنبه درگفت وگو با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامیهر ساعت یک کودک و زن فلسطینی شهید شده است
هر ساعت یک کودک و زن فلسطینی شهید شده است وزارت بهداشت فلسطین اعلام کرد که تعداد شهدا به ۱۷۲۱نفر و تعداد مجروحان به ۹۰۸۰ نفر افزایش یافته است به گزارش فارس شبکه الاقصی به نقل از وزارت بهداشت فلسطین تعداد کل شهدای فلسطینی تا این لحظه صبح یکشنبه بیست و هفتمین روز تجاوز به غزه رهر ساعت یک کودک و زن فلسطینی شهید شده است افزایش شهدای فلسطینی به ۱۷۲۱ / بیش از ۵۸۰۰۰ حمله به غزه در ۲۷ روز
هر ساعت یک کودک و زن فلسطینی شهید شده استافزایش شهدای فلسطینی به ۱۷۲۱ بیش از ۵۸۰۰۰ حمله به غزه در ۲۷ روزوزارت بهداشت فلسطین اعلام کرد که تعداد شهدا به ۱۷۲۱نفر و تعداد مجروحان به ۹۰۸۰ نفر افزایش یافته است به گزارش خبرگزاری فارس شبکه الاقصی به نقل از وزارت بهداشت فلسطین تعدادسرمربي فوتبال نوجوانان فلسطين در غزه شهيد شد
سرمربي فوتبال نوجوانان فلسطين در غزه شهيد شد سرمربي تيم فوتبال نوجوانان فلسطين در حمله جنگندههاي رژيم صهيونيستي به غزه شهيد شد چند هنرمند شدهاند نماد پرسپوليس مراسم رونمايي از پيراهن پرسپوليس و حضور پررنگ هنرمندان و كمرنگ پيشكسوتان صداي خيليها از جمله جاسميان را در آفارس گزارش میدهد جدال برای نامگذاری پل روگذر میدان شهید قندهاری گرگان / نخستینی پلی که امشب افتتاح میشود
فارس گزارش میدهدجدال برای نامگذاری پل روگذر میدان شهید قندهاری گرگان نخستینی پلی که امشب افتتاح میشودبا پایان یافتن عملیات احداث نخستین پل روگذر در میدان شهید قندهاری گرگان اما هنوز جدال برای نامگذاری آن پایان نیافته است به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان پل روگذر میدان شهیدقنزندگینامه شهید شاعر و مداح اهل بیت منتشر شد
زندگینامه شهید شاعر و مداح اهل بیت منتشر شد کتاب خاطرات مداح دفاع مقدس شهید غلامعلی رجبی جندقی منتشر شد به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز به نقل از روابط عمومی مؤسسه انتشاراتی روایت کتاب شهید «غلامعلی رجبی جندقی » از سری مجموعه کتاب&zهمیشه میخواستم درباره شهید باقری فیلم بسازم/ پیشتولید سخت «خمسه خمسه»
فرهنگ و هنر سینمای ایران افخمی در گفتگو با مهر همیشه میخواستم درباره شهید باقری فیلم بسازم پیشتولید سخت خمسه خمسه بهروز افخمی که از سالهای دور فیلمنامه گرگ و میش را درباره شهید حسن باقری آماده ساخت دارد ولی به دلایلی ساخت آن را منتفی کرده این روزها فیلمنامه خمسه خمسشهردار ایلام: عملیات پل شهید رضایینژاد خاتمه یافت
شهردار ایلام عملیات پل شهید رضایینژاد خاتمه یافتشهردار ایلام گفت با تلاش شبانهروزی عملیات پل شهید رضایینژاد خاتمه یافت حبیبالله منصورپور امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در ایلام اظهار داشت با تکیه بر الطاف لایزال الهی پروژه رو گذر ـ زیرگذر شهید داریوش رضایینژاد پس از تحشهید کرم برنجکار سبز قامتی از مکتب سرخ حسینی
شهید کرم برنجکار سبز قامتی از مکتب سرخ حسینی گچساران - ایرنا - شهید کرم برنجکار سبز قامتی از مکتب سرخ حسینی و بزرگ مردی بود که از تبار خاکیان به افلاک رسید و پیکر مطهرش پس از 17 سال مهمان وادی نور به زادگاهش بازگشت به گزارش خبرنگار ایرنا این سبز قامت یافته از مکتب سرخ حسینی درکمک به فقرا از خصلت های بارز شهید عبدالامیر احمدزاده
کمک به فقرا از خصلت های بارز شهید عبدالامیر احمدزاده گناوه- ایرنا- خواهر شهید عبدالامیر احمدزاده از شهدای دوران دفاع مقدس از بندرریگ شهرستان گناوه گفت کمک و یاری به مستمندان و فقرا از خصلت های برجسته برادر شهیدم عبدالامیر بود افسانه احمدزاده روزیکشنبه درگفت وگو با خبرنگاروصیت جالب یک شهید
وصیت جالب یک شهید نمی دانید که چقدر خوشحال هستم که امشب حمله می کنیم آرزوی شهادت مرا دیوانه کرده است و شهادت را جلوی چشمانم می بینم… بی قرار بی قرار است از شوق پیوستن از عطش رسیدن شعف در وجودش فریاد میکشد عشق در کلامش موج میزند عاشق که باشی امید لحظه وصال پرفارس گزارش میدهد شهرک شهید بهشتی شاهرود؛ نیازمند امنیت بیشتر
فارس گزارش میدهدشهرک شهید بهشتی شاهرود نیازمند امنیت بیشترشهرک شهید بهشتی شاهرود بدون شک امروز نیازمند تأمین امنیت بیشتری است که باید در دستور کار مسئولان این شهرستان قرار گیرد به گزارش خبرگزاری فارس از شاهرود یکی از مواردی که همواره در دیدار مسئولان با اهالی شهرک شهید بهشتیمدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران ایلام: عنایت مسئولان ارشد ایلام به جامعه ایثارگران ستودنی است
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران ایلام عنایت مسئولان ارشد ایلام به جامعه ایثارگران ستودنی استمدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران ایلام گفت عنایت مسئولان ارشد ایلام به جامعه ایثارگران ستودنی است سلمان رستمیان امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در ایلام با بیان اینکه دولت تدبیر و10 خاطره کوتاه از شهید باکری
10 خاطره کوتاه از شهید باکری والفجر یک بود با گردانمان نصفه شبی توی راه بودیم مرتب بی سیم می زدیم و می پرسیدیم چی کار کنیم وسط راه یک نفربر دیدیم درش باز بود نزدیک تر که رفتیم صدای آقا مهدی را از داخلش شنیدیم به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانآنچه پیش رو دارگریههای عجیب یک هوادار برای کاپیتان تیمش +عکس
گریههای عجیب یک هوادار برای کاپیتان تیمش عکس   لیورپول در طی این چند روزی که در آمریکا اقامت دارد طرفداران زیادی را به هتل محل اقامت خود جذب کرده است در جریان تمرینات این تیم یکی از هواداران استیون جرارد کاپیتان لیورپول به زحمت خود را به او رساند و با او عکس یادگاری-
گوناگون
پربازدیدترینها