محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831261641
در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اگر یکی از این مصاحبه گرهای میکروفن به دست صدا و سیما در خیابان جلویمان را بگیرند و سوال کنند آقا یا خانم چه نوع موزیکی گوش میکنید، بی وقفه جواب نمیدهیم: موسیقی اصیل اصیل ایرانی؟ انگار در این مملکت... نسبتهای خرد و تخیل این مقاله داعیه دار نقد و بررسی رمان «آینههای دردار» نیست. مساله اصلی که در این مقاله به آن پرداخته خواهد شد، نقش خیال است در زندگی اجتماعی ما ایرانیان، و تنها از این سو به رمان «آینههای دردار» نگاهی دوباره خواهیم افکند. نویسنده ای به نام ابراهیم از سوی نهادهای فرهنگی به اروپا دعوت میشود، به چند کشور سفر میکند و در جلسات داستان خوانی و پرسش و پاسخ داستانهایش را میخواند. این تمهیدی است برای حضور داستانهای ابراهیم در رمان، در جلسات داستانخوانی یادداشتهایی به دست ابراهیم میرسد که به زودی آشکار میشود از طرف زنی است که سالها پیش، وقتی هر دو کودک بوده اند، در همسایگی آنها زندگی میکرده، از طریق داستانهایی که گاه در جلسات خوانده میشود و گاهی از ذهن ابراهیم نقل میشود و گاهی هم ابراهیم مستقیماً خود از آنها میگوید (چگونگی نوشتنشان و حتی از انگیزه تألیف آنها و بعضی جاها به ظرافت از زمان و دوره نوشتن داستانها) پی میبریم که معشوق اثیری او از تکه تکه کردن دخترکی (سمنو) ممکن شده که در نوجوانی به او عشق میورزیده و بعد به سالیان این تکهها را به سریشم ذهن و خیال و اندیشه به هم چسبانده و زیباترین بت تمام زمان و مکانها را با آن پرداخته است. ابراهیم هنرش (داستاننویسی) را به نوعی وقف این بت کرده و حالا در میانسالی که نویسنده ای از آب و گل در آمده است، حاصل عمرش همین داستانهاست که در این سفر میخواند. صنم بانو (نماینده زمینی معشوق اثیری) در رمان «آینههای دردار»، زنی است واقعی با سرگذشتی واقعی، پا بر روی زمین و دارای ذهنیتی جالب؛ مستقل است، کار میکند، زندگی دارد، بچه دارد، نسبت به شوهرش و جهان و ادبیات و خیلی چیزهای دیگر نظر دارد و ما( خوانندگان رمان) وضعیت او را از ابتدا: عشق ابراهیم به او، ازدواج با ایمانی... را درک میکنیم و او را نسبت به ابراهیم مقصر نمیدانیم. از همین جا میشود فهمید که برخورد گلشیری با معشوق به کل متفاوت است با آنچه پیش از این در ادبیات ما سابقه داشته است. احساسی را که شناختتان از صنم بانو در شما ایجاد کرده مقایسه کنید با احساستان در مقابل لکاته هدایت، یا حتی زن اثیری «بوف کور». موقعیت صنم بانو را هم ما درک میکنیم هم ابراهیم که بعد از این همه سال صنم بانو را دوباره میبیند و مانده است معطل، که این همان صنمی است که هر دفعه جزئی از او را در داستانی به شخصیتی بخشیده یا نه؟ در اولین ملاقات (قرار در کافه) که اصلاً او را نمیشناسد و صرفاً به طرف کسی میرود که برایش دست تکان میدهد و مرتب او را «شما» خطاب میکند. در ادامه معاشرت، تا آخر کتاب، گاهی در چهره اش جلوه ای از زن اثیری را میبیند (انگشت به دندان میگیرد)، اما باقی اوقات صنم یک زن است، به معنای واقعی آن؛ نه آن عروس بیچهره یا آن بتی که سالیان سال پیش زیر پشهبندی در حیاطی آرمیده بود و ابراهیم حتی جرأت نکرده بود دستی را که از لبه تخت آویزان مانده بود، ببوسد. تا آنجا که در پایان سفر ابراهیم به کل این بت را در ذهنش میشکند یا این که درمییابد باید آن را به عنوان مقوله ای متفاوت در عمیقترین و پنهانترین لایههای ذهنش حفظ کند. و این معرفت و شهودی دوسویه است. از یک سو پیدایی جایگاهی درخورد است برای معشوق اثیری و از سویی دیگر کشف مجدد واقعیت و زندگی است، همسازی خرد است با پیشینه فرهنگی و قومیما. یکی از لحظههای زیبای تجلی این مضمون گفتگوی تلفنی ابراهیم است با مینا. منظور وقتی است که ابراهیم همین طور بیمقدمه از مینا تشکر میکند و در جواب مینا که علت را جویا میشود، میگوید: «برای همه چیز، یعنی برای تمام چیزهای عادی، برای تمام روزمرهها...» شاید برای تمام قرمه سبزیهایی که مینا پخته بود و با هم خورده بودند، به خاطر تمام خانه تکانیهایی که هر سال عید کرده بودند و...، در ادبیات ما بیسابقه است که نویسندهای به این جزئیات بپردازد، چرا که همیشه حقیرتر از آن تلقی شده اند که اصلاً وجود و حقیقت شان پذیرفته باشد. شاید به خاطر همین شور و شوق بازیابی دوباره واقعیت لحظه حاضر (لحظه ای که انسان زنده است و احساس زنده بودن میکند)، خواننده باور نکند که ابراهیم بعد از گفتن «شب به خیر» تا صبح خوابش برده باشد. بسیار خوب، بت شکسته شد، اما از این به بعد ابراهیم چه میخواهد بنویسد؟ جایی از رمان ابراهیم از منوچهری میگوید و شاعران «سبعه معلقه» که ابزار و مصالح کارشان چیزی نبوده جز شبی و شتری و رودی و کاروانی، اما مهم این است که از پس همینها خوب برآمده اند. ابراهیم میخواهد مدیون محیط اطرافش نباشد، میخواهد همه اینها را بریزد یک جایی که دوباره باز بتاباندش، جایی که دو درهم داشته باشد تا وقتی درش را بستی آرام بگیری و خاطر جمع باشی که چیزی از دست نخواهد رفت، جایی یا ناکجایی، درست مثل داستان. ابراهیم میگوید که میخواهد جهان را از این پس به خاطر نفس وجودش یا مثلاً تقدس بودنش بنویسد، مثل همان دریاچه ای که در رمان حرفش را میزند، دریاچه ای که بدون وزش نسیمی از جایی یا ناکجایی پر از موجهای ریز است. اما این متفاوت است با کاری که گلشیری نویسنده «آینههای دردار» به انجام رسانده است. البته نگفته پیداست که گلشیری خود را متعهد میداند زندگی این سالها را نشان بدهد، متعهد است که حال و هوای زندگی ایرانیان خارج از کشور را یادمان بیندازد و حتی میخواهد اضطراب احتمال خطر فاشیستها را به خواننده منتقل کند. نمیخواهد موشک باران را فراموش کنیم، به امید آن که صحنه آن گلدان لبه کنگرهای فراموش نشود، همان گلدان که روی تاقچه ای است که تنها بازمانده خانه ای است در طبقه چهارم ساختمانی که زمانی یک مجتمع مسکونی بوده، از نوع وصف گلدان میتوان حدس زد که همان گلدان حاجیه خانم مادر میناست که در مکان و زمانی دیگر در رمان شکسته شده اما اینجا چون سمبل زندگی دوباره بازسازی شده و در بلندترین جایی که از یک زندگی باقی مانده گذاشته شده است. آیا این همان کاری نیست که ابراهیم در داستانهایش با سمنو کرد؟ تا اینجا رمان در واقع شرح چگونگی پیدایش بت در ذهن و داستانهای ابراهیم است و نهایتاً شرح سفر ابراهیم و شکسن بت و بازگشت به خانه. این خود داستانی است. اما محمل وجود باقی اجزای رمان چیست؟ (ایرانیان خارج از کشور، طاهر، فرج، احمد، هدایت، ساعدی، غربیها، موزهها،...) آیا اینها فقط زمینه واقعه اصلی رمان هستند؟ آیا گلشیری میخواهد ادعای ابراهیم را تحقق بخشد و به خاطر نفس بودنشان اینها را مینویسد. تصور راقم این سطور خلاف این است. اینجا درست نقطه ای است که نغمه اصلی رمان (داستان ابراهیم) تمام نغمههای حالا بگویید فرعی را جمع میکند. چه وجه مشترکی بین ایرانیانی که در رمان حضور دارند (به استثنای صنم بانو و مینا) وجود دارد؟ چه چیزی آوارههای ایرانی را به ابراهیم شبیه میکند، حتی ایمانی را؟ در رمان صحنه ای هست که ابراهیم به اتفاق یکی از دوستانش در آرامگاه هدایت و ساعدی حضور یافته اند. ابراهیم در حین اشاره به مزار هدایت، میگوید: این هم خیالبازی کرده. نشان داده میشود که ساعدی هم خیالبازی کرده، اما به نوعی، زن اثیری او همیشه توهم مادر را همراه داشته است، یا احمد را به خاطر بیاوریم، دوست نویسنده ابراهیم را، که همیشه از بدری مینویسد و از ترس این که مبادا صنم خیالش مو بردارد، از دیدار زن اجتناب میکند و تنها به عکسی از او که مدام پیش رو دارد اکتفا میکند. یا صحنه بحث سیاسی دوستان ابراهیم را به یاد بیاوریم که اولاً بعد از سرگذشتهای اغلب پرماجرایشان چه پرشور بحث میکنند و اغلب با هر طرز فکری، چه چپ چه راست، برخوردی افراطی دارند. همه و همه را که کنار هم بگذاریم، میبینیم کلاً ایرانیها به جای برخورد روشن بینانه(خردگرا) با مسائل مشغول خیالبازی با آنها هستند، حالا موضوع چیست چندان فرقی نمیکند. در اینجا باید دوباره متذکر شد که انگیزه نوشتن این مقاله با کشش نقد ادبی شروع نشد و بر نویسنده معلوم نبود که آنچه برای انتقاد ارجح است؛ این کتاب است یا فرهنگ ملی و قومی ملتمان، ملتی که علیرغم گنیجنههای والایی که دارد همیشه یک پایش در آسمان معلق است. خیالبازی در ادبیات و هنر حسن است (البته در این مهم نقصی هم وجود دارد که به آن پرداخته خواهد شد) اما در زمینههای دیگر سراسر مشکل آفرین خواهد بود. ما همیشه برای کمال میجنگیم، یا همه چیز یا هیچ چیز. این حقیقتی است که کمال گرایی ما در آستانه قرن بیست و یکم ما را از ادراک نسبیت جهان ناتوان میکند. ما در تاریخمان مرتب همین جنگ، یا همین قمار یا همه چیز یا هیچ چیز را تکرار میکنیم و مرتب در پایان هر دوره ای دوباره از هیچ آغاز میکنیم. آیا همین صورتک اجتماع پسند کمالگرایی نیست که ما را به ریاکاری وامیدارد و هیچ گاه این جرأت را در ما پدید نمیآورد که به نسبت، انگیزهها و خواستهایمان را عیان کنیم یا لااقل برای خودمان توضیح بدهیم تا به قول ابراهیم باطلالسحر ته مانده بدویت مان بشود؟ بیایید راه دور نرویم اگر یکی از این مصاحبه گرهای میکروفن به دست صدا و سیما در خیابان جلویمان را بگیرند و سوال کنند آقا یا خانم چه نوع موزیکی گوش میکنید، بی وقفه جواب نمیدهیم: موسیقی اصیل اصیل ایرانی؟ انگار در این مملکت آدمی پیدا نمیشود که به جای اینها بخواهد موسیقی قاچاقی آمده از لوس آنجلس گوش کند. اگر چنین آدمیهم پیدا بشود لابد مصاحبه اش از تلویزیون پخش نمیشود. آیا ممیزی اغراق آمیزی که ما مبتلا به آنیم برای پوشاندن تفاوتها و نسبیتها نیست و آیا هدف از آن باز هم خیالبازی با معشوقی اثیری نیست، حالا در شکلی دولتی؟ ایضاً نگاه کنید به رابطه زوجهای ایرانی مقیم فرهنگ رمان «آینههای دردار». و حتی توجه کنید به رفتار ایمانی که برای اقناع خود به شرح احوال خود میپردازد و نه لااقل با خود صادق است؛ و به جای این همه چنان خیالاتی میبافد که چندان آسان در مخیله انسان جای نمیگیرد. روشن است برای آن که خطا نکنیم باید کمان را به سوی هدف معینی که پیش رو داریم بگیریم اما نکته اینجاست که ما اغلب متوجه هدفی به اصطلاح نهایی هستیم که عجیب آن را به «لعاب شیره معدی» ذهنمان آمیخته ایم. مکان این هدف غایی هم معمولا جایی است ورای دوایر متحدالمرکز تخته نشانه گیری، و نتیجه معمولا اختلال در درک هدف مشخص حی و حاضر پیش رویمان است. همه خوانندگان ایرانی رمان بدون این که احتیاج داشته باشند که دقیقا بدانند ظاهر به چه چیز فکر میکنند (آن طور نشسته بر لب جوی بی آن که کف دستی آب به دهان ببرد با حالت کسی که چیزی را گم کرده) با او احساس همدلی میکنند. حالا مهم نیست که ابراهیم دارد سعی میکند از او مثلا سمبل بسازد یا یک چیز دیگر. پیش پا افتادهترین خواننده ایرانی بدون اینکه هیچ کدام اینها برایش مهم باشد میتواند خودش را با طاهر یکی کند و بنشیند به جای او لب جو، و خیالات خودش را ببافد. البته ارمغان نظر به دور دست وسعت نظر است اما غرق شدن در فراسوها آدم را از مسائل جاری غافل میکند. اما مساله اشکال این نوع تخیل در ادبیات و هنر؛ هنر پیشتازترین فعالیت ذهنی بشر است برای درک جهان. این به معنی نقض علم در زندگی نیست. منظور از ادای کلمه جهان مجموعه شناختهها و ناشناختههاست. علم کلا دایره امکانات در جهان شناخته شده را میسنجد یا به نوعی در پی استمرار شناخته شده در اجزایی از جهان است که بعدها شناخته خواهد شد، درصورتی که وظیفه اصلی هنر از ابتدا جستجوی ناشناختهها است یا درواقع بخشی از زندگی که اصولا قابل شناخت نیستند و هنر واسطه نوعی درک یا احساس آنها میشود. هنر باید همیشه لااقل یک قدم از علم بیشتر باشد. بنابراین جولانگاه هنر ورای مرزهای شناخته شده بشر است. در میدان گاه هنر، خیالبازی هدایت با زن اثیری نقص نیست بلکه حسن و کانون قدرتش محسوب میشود. اما مشکل وقتی احساس میشود که با نقش علم در زندگی مواجه میشویم. علم و به طور کلی مجموع دریافتهای بشری پیوسته درحال بزرگ کرردن دنیای ما و انتقال پدیدهها از آن سوی مرزهای تاریک ناشناخته به روشنایی خودآگاهی هستند. مساله زن (یا برعکس مساله مرد) زمانی آن سوی مرز بود اما حالا تاحدودی دیگر این طور نیست و برگزیدن زن اثیری به عنوان سمبل ارزشهای ناشناخته آن سوی مرز شاید دیگر امروزه به عنوان وجه غالب ادبیات ما مناسب نباشد و به نوعی فقط آمیختن خودآگاهی با آنزیمهای ذهن باشد و این ناقض نفس هنر است و باعث میشود هنر از وظیفه عمده خود باز بماند. شاید منظور ابراهیم از احضار اجنه درون مان، رویارویی با حقارتهایمان باشد، برای بلوغ و تکامل و بازیابی دوباره غرورمان.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]
صفحات پیشنهادی
در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری
در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری. اگر یکی از این مصاحبه گرهای میکروفن به دست صدا و سیما در خیابان جلویمان را بگیرند و سوال کنند آقا یا خانم چه نوع ...
در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری. اگر یکی از این مصاحبه گرهای میکروفن به دست صدا و سیما در خیابان جلویمان را بگیرند و سوال کنند آقا یا خانم چه نوع ...
مسابقات كشتي جام شيرودي 5/1ميليارد ريال هزينه داشت
در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری · ایجاد رانت به بهانه حمایت از تولید داخل · بارگاه ملكوتی شاه چراغ (ع) .com ::: بيماري كبد چرب عامل نارسايي كبد و ...
در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری · ایجاد رانت به بهانه حمایت از تولید داخل · بارگاه ملكوتی شاه چراغ (ع) .com ::: بيماري كبد چرب عامل نارسايي كبد و ...
نقش کربوهیدارت ها در سلامتی انسان
حاشيه هاي نشست استاندار اصفهان با تيم هاي ذوب آهن و سپاهان · اصلاح باغات نايين در قالب طرح هجرت بسيج سازندگي ... در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری ...
حاشيه هاي نشست استاندار اصفهان با تيم هاي ذوب آهن و سپاهان · اصلاح باغات نايين در قالب طرح هجرت بسيج سازندگي ... در حاشیه رمان «آینههای دردار» هوشنگ گلشیری ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها