واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: منطق غيرانساني ليبرالدموكراسي در فاجعه غزه
به جنگ اخير غزه وراي تحولات ميداني و اقدامات صهيونيستها و مقاومت از زاويهاي ديگر نيز ميتوان نگريست و آن نوع نگاه جريانهاي گوناگون فكري و سياسي جهاني به عرصه موردنظر است. از اين منظر صحنه اخير غزه را ميتوان عياري براي اعتقاد و احترام به ارزشهاي انساني دانست. در روزهاي اخير تقريباً هيچ انسان آزادهاي در جهان در مقابل جنايات رژيم كودككش صهيونيستي در غزه سكوت نكرده و هركس به سهم خود كوشيده است تا نفرتاش را نسبت به اين فاجعه انساني نشان دهد.
در اين ميان رويكرد حاكمان و رسانههاي غربي نسبت به فجايع غزه، بار ديگر معيارهاي دوگانه غرب را نسبت به موضوعات مهمي كه در جهان داعيهدار آن هستند، همچون حقوق بشر و. . . نشان داد. اما فراتر از رويكرد سياسي، ميتوان ريشههاي چنين رفتاري را در بنيانهاي فكري غربيها نيز جستوجو كرد.
هرچند بهظاهر مفاهيمي همچون دموكراسي، حقوق بشر، آزادي و... از سوي محافل و سران غرب مرتباً تكرار شده و تلاش ميشود در لفافه اين شعارها منافع راهبردي غرب در جهان تأمين شود، اما نوع قرائتي كه غرب از اين الفاظ ارائه ميدهد در نوع منطق و معيارهاي دوگانهاش مؤثر است. در حقيقت در مباني تفكر «ليبرال دموكراسي» هرچند از حقوق انسانها صحبت به ميان ميآيد، اما چارچوبي كه براي مفاهيم تعريف گرديده، عملاً تأمينكننده منافع ابرسرمايهداران و زورمندان عالم است.
مقام معظم رهبري بافهم دقيق ريشههاي اين منطق سست و غيرانساني ميفرمايند: «اين نشاندهنده اين است كه امروز منطق ليبرالدموكراسي - اين منطق و نظام فكري كه امروز كشورهاي غربي بر اساس آن دارند هدايت و اداره ميشوند - از كمترين ارزش اخلاقي برخوردار نيست. هيچ ارزش اخلاقي در آن وجود ندارد، احساس انسانيت در آن وجود ندارد؛ درواقع دارند خودشان را رسوا ميكنند، دارند خودشان را در مقابل نگاه قضاوتگر امروز ملتهاي دنيا و فرداي تاريخ، رسوا ميكنند. ما اين را بهعنوان يك تجربه مهم بايد براي خودمان حفظ كنيم و امريكا را بشناسيم. امريكا اين است، نظام ليبرالدموكراسي اين است. اين در عمل ما، در قضاوت ما، در برخورد ما، اثر خواهد گذاشت و بايد اثر بگذارد. آن [جبههاي] كه امروز در مقابل نظام جمهوري اسلامي قرارگرفته است و در قضاياي مختلف، در چالش با نظام جمهوري اسلامي است، يعني دولت ايالاتمتحده امريكا و دنبالهروانش، اين هستند، واقعيتشان اين است، حقيقتشان اين است: نسبت به كشتار انسانها و نسبت به كشتار مردم بيدفاع هيچ حساسيتي كه ندارند هيچ، از ظالم و مرتكب جنايت دلخراش و جنايتهاي بزرگ - مثل آنچه امروز در غزه دارد ميگذرد - دفاع و حمايت هم ميكنند. اين بايد براي ما يك معيار باشد. يعني ملت ايران، دستگاه فكري ما، دانشجويان ما، روشنفكران ما، نبايد اين را فراموش بكنند؛ امريكا اين است؛ نظام قدرت غربي و پايه فكري او كه ليبرالدموكراسي است اين است؛ اين امروز در مقابل نظام اسلامي قرار دارد. امروز بياعتناترين سياستمداران دنيا به حقوق بشر، همينهايي هستند كه مديريت اين چند كشور را بر عهدهدارند؛ مطلقاً اعتقاد به بشر و حقوق بشر و انسان و انسانيت ندارند؛ رفتار آنها در غزه و امثال اين حوادث، اين را دارد اثبات ميكند. اينها هيچ اعتقادي ندارند: نه به حقوق بشر اعتقاد دارند، نه به حرمت انسان و كرامت انسان اعتقاد دارند، نه به رأي ملتها اعتقاد دارند؛ به هيچچيز اعتقاد ندارند. تنها چيزي كه اينها قبول دارند، عبارت است از پول و زور؛ هيچ منطق ديگري وجود ندارد. هرچه هم راجع به مسئله آزادي و حقوق بشر و مانند اينها بر زبان اينها جاري بشود، به نظر من مسخره كردن آزادي است؛ تمسخركردن حقوق بشر است.»
در چرايي اين منطق غيرانساني، بايد به بنيانهاي فكري تفكر ليبرالدموكراسي اشاره نمود. در تفكر ليبرال دموكراسي گسترش سود و منافع شخصي اصالت يافته است و بنابراين در نظامهاي برخاسته از اين تفكر، كانونهاي توليدكننده سود و سرمايه جايگاه ويژهاي يافتهاند. پايههاي نظامهاي سياسياي چون ايالاتمتحده امريكا بر قدرت اقتصادي كارتلهاي سرمايهداري متكي گرديده است و عملاً اين كانونها كه داراي پيوندي وثيق با لابيهاي صهيونيستي هستند، تعيينكننده رويكردهاي اين نظام سياسي در بسياري از حوزههاي راهبردي هستند. در حقيقت مباني ليبرال دموكراسي، اصالتي براي قدرت سرمايهداري ايجاد كرده است كه واژه دموكراسي بهمعناي حقيقي در آن محو ميگردد. كافي است به مدتي قبل بازگرديم كه جنبشي موسوم به 99 درصد به اعتراض به حاكميت يك اقليت يكدرصدي بر منافع و سياستهاي امريكا پرداختند. حاكميت يكدرصديها و صهيونيستها بر تصميمات و منافع غرب، صرفاً يك امر اتفاقي نيست، بلكه ليبرال دموكراسي با اصالت بخشيدن به سود و سرمايه، چنين بستري را فراهم ميآورد.
مثال ديگر ماجراي رعايت موازين ديني همچون حجاب در كشورهاي اروپايي است. هرچند در ادعا، غرب مدعي است انسانها حق برخورداري از آزاديهاي شخصي همچون پوشش را دارند، اما در عمل زنان محجبه در كشورهايي همچون فرانسه از اين حق محروم ميگردند. در منطق ليبرال دموكراسي، سكولاريسم و لائيسيته بر رأي مردم برتري دارد. به اين مفهوم كه حتي اگر اكثريت يك ملت، راه دينداري را برگزينند، باز حق اعمال آن را ندارند. چالش 35 ساله نظام اسلامي با نظام سلطه غرب نيز بر همين اساس است. غرب به دليل بنيان غلط فكري خويش و منافع كانونهاي صهيونيستي و سرمايهسالاري، حق ملت ايران و ملتهاي مستضعف جهان را به رسميت نميشناسد و در جهت پايمال شدن آن تلاش ميكند. در اين چارچوب ميتوان فهميد در معيارهاي دوگانه حكومتهاي ليبرال دموكرات غربي، چگونه رژيم كودككش صهيونيستي، حق داشتن 400 كلاهك هستهاي را دارد، اما ملت ايران از دستيابي به فناوري صلحآميز هستهاي محروم ميگردد؟ چگونه ادعاهاي واهي تروريستهاي سوري مبني بر استفاده دولت سوريه از سلاح شيميايي، فضاي رسانهاي و سياسي سنگيني عليه اين دولت پديد ميآورد، اما در مقابل كشته شدن روزانه دهها كودك و زن بيگناه در نوار غزه، دولتهاي استكباري و همه مجامع بينالمللي زير سلطه غرب سكوت حمايتآميز از صهيونيستها را در پيشگرفتهاند؟
نویسنده : محمدجواد اخوان
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]