تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804535869




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دل نوشته های کودکان خونین بال غزه با خدا


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: دل نوشته های کودکان خونین بال غزه با خدا سمنان - ایرنا - بسم الله الرحمن الرحیم، سلام، دیدی دروغ نگفتم که دلم برایت تنگ می شود، دیدی زود برگشتم پیش تو، البته ببخشید مثل روزی که رفتم تمیز و آراسته نیستم، این سوراخ ها جای گلوله است و اینها خون من ...


دلم می خواهد حرف بزنم، آنجایی که رفتم کسی حرفم را نشنید، یعنی راستش را بخواهی فرصت حرف زدن پیدا نکردم، من حتی نتوانستم حتی یک بار مادرم را ببینم، مزه آغوش گرم مادر را نچشیدم ، وقتی چشم باز کردم عده ای بالای سر من و مادرم گریه می کردند ، آنهایی که کاغذ و قلم دستشان بود نوشتند، کودکی از مادر شهید به دنیا آمد.
من خیلی خوش شانس بودم که زیاد بدون مادر نماندم، فقط پنج روز توانستم زیر آن دستگاه ها دوام بیاورم، برگشتم پیش تو و حالا در آغوش گرم مادرم هستم، فقط ... فقط دلم برای پدرم می سوزد، طفلک معصوم بابایم ...
نامه را می دهم این نوزاد مو مشکی، او هم حرف هایی دارد... سلام خدا، ممنون که فرشته هایت مواظب من هستند، آخر من فقط 20 روز توانستم بیرون از بهشت تو زندگی کنم، زندگی آنجایی که من بودم سخت بود، من چشمهایم را می بستم ولی صدای بنگ بنگ تفنگ ها و بوم بوم انفجارها نمی گذاشت بخوابم، وقتی خانه ما با صدای انفجارها می لرزید، مادرم مرا محکم در بغلش می فشرد و من لذت مهر مادری را وقتی صدای تاپ تاپ قلبش را می شنیدم بیشتر حس می کردم، آن روز وقتی یک تکه فلز داغ به پهلویم فرو رفت، وقتی مادرم مرا با فریاد صدا می زد و برای آخرین بار مرا در آغوش گرفت موهای نرم مشکی ام را بوسید ، خدا جون ... به فرشته هایت بگو وقتی می خواهند موهای مرا شانه کنند مواظب باشند جای بوسه مادرم را دست نزنند.
من هم می خواهم حرف بزنم، من ... من ... خدایا ببخشید موهایم ژولیده است، لباس هایم پاره شده، خدایا ... من تازه همین الان رسیدم، خدایا آنجا بیشتر بچه های فامیلمان جیغ می زدند، بزرگترها ما را بغل کرده بودند و می دویدند، خدایا، ما خواب بودیم، یک دفعه موشک سقف مدرسه ای که ما در آن پناه گرفته بودیم را شکافت، دود بود و آتش و آواری که روی ما می ریخت، خدایا ، من خیلی کوچک بودم ، جیغ زدم ، گریه کردم، دست و صورتم می سوخت ، موهایم جزغاله شد، غصه می خورم که پاهای کوچکم حتی تاتی تاتی کردن را یاد نگرفت، خدایا ببخشید من اینقدر تند حرف می زنم، مادرم همیشه قربان صدقه ام می رود ، آخر من تازه زبان باز کرده ام ...
خدایا این بچه ای که توپش را بغل کرده و گریه می کند، پسر همسایه مان است ، او هم می خواهد با تو حرف بزند.
سلام ... خدا ما داشتیم بازی می کردیم، من و پسر عموها و دختر عموهایم ، یک دفعه چند سرباز آمدند سمت خانه ما، برادر بزرگم را می زدند، ما دویدیم سمت سربازها به آنها سنگ زدیم، یکی از سربازها تفنگش را گرفت سمت ما ، اول به توپم شلیک کرد، توپم ترکید و بعد ...
ببین خدایا ... اینجا نزدیک گردنم جای گلوله آن سرباز است. خدایا، دو تا از پسر عموهایم زخمی شدند، آنها را به بیمارستان بردند، بیمارستان شهر ما چیزی ندارد، دکترهایش تلاش می کنند ولی آنجا هم هیچ کس در امان نیست، آن سربازها با موشک هایشان بیمارستان را هم هدف می گیرند، خدایا ... آنجا را ببین، یکی از دخترعموهایم آمد ...
خدایا ، من آرزو داشتم همیشه لباس های سفید تور توری بپوشم، از همان ها که ˈهانیهˈ موقع عروسیش پوشیده بود، همان که آخر عروسی با خون رنگین شد، همان لباسی که ˈفرهانˈ شوهرش گریه کنان در مشت می فشرد و گفت هانیه لباس سفید عروسی کفنت شد.
خدایا من همیشه از آن لباس سفیدها دوست داشتم که پر از تور و منجوق بود، برق می زد، اما خب ، هیچ وقت نشد که بپوشم ، یعنی خب ! سنم نرسید به پوشیدن آن لباس ، از این دلم نمی سوزد خدایا ! بیشتر دلم برای پدر و مادرم می سوزد، وقتی مرا در کفن سفیدم می پیچیدند ، آنها ناله می کردند، شاید بخاطر اینکه اینقدر خون از من رفته بود که کفن سفیدم سرخ شد، درست مثل لباس عروسی هانیه، خدایا اینجا پیش تو می شود یکی از آن لباس های تور توری به من بدهی؟
خدایا در میان این همه دود و آتش، بین صدای این همه ضجه و ناله ، صدای سفیر موشک ها و انفجار بمب ها، بعضی ما را می بینند، سری تکان می دهند و می روند دنبال کارشان، بعضی ما را می بینند ولی به آن سربازهایی که چهره شیطانی دارند کمک می کنند بیشتر ما را بکشند.
کاش آنهایی که زمین های بازی ، مدرسه ها ، بیمارستان ها و کوچه و خیابان ها را گلوله باران می کردند می دانستند چقدر نفرت انگیزند.
خدایا ما می دانیم که بچه های سایر مناطق جهان خیلی راحت تر از ما به دنیا می آیند ، درس می خوانند، بزرگ می شوند ولی ما تو را شکر می کنیم که خونمان در سرزمین مادری مان، در زمینی که حقمان است ریخته شده.
خدایا از تو ممنونیم که بخاطر وجود ما به یاد همه آدم هایی که آفریدی می اندازی باید از مظلوم دفاع کنند، خدایا تو را بخاطر اینکه به مردم ما، به پدر و مادرمان صبر و عزم برای مقاومت می دهی سپاس.
خدای مهربان، از طرف ما بچه های خوبی که برای ما نقاشی کشیدند و در راهپیمایی ها از ما حمایت کردند ببوس. خیلی از آنها برای ما گریه کردند و گفتند هر کمکی از دستشان بر می آید برایمان انجام می دهند ، وجود این آدم های خوب است که امیدوار می شویم در میان این همه صدای توپ و تانک و موشک، آدم هایی هستند که صدایمان را بشنوند.
خدایا مواظب بچه های سرزمین ما باش، همه آنهایی که امروز و امشب در آغوش مادرها، در بغل پدرهایشان به خواب شیرین رفته اند، مواظب همه آنهایی که مشغول بازی هستند، همه آنهایی که در بیمارستان بستری اند و تن کوچک و نحیفشان خونین است، خدایا اینها دردل کودکانه ما با توست، این نامه را فقط خودت بخوان ...ک/4
7340/599



12/05/1393





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن