واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: حرمت، عزت و اعتماد قدر 3 گوهر وجوديمان را بدانيم
در ما سه گوهر هست كه با هم كار ميكنند كه توجه و حفاظت از آنها انرژيمان را به سمت ِ«خويشتن» ما سوق ميداده و پشتوانه حركت و رشدمان ميشوند، سه گوهر به نام «حرمت ِ نفس، عزت ِ نفس و اعتماد به نفس».
اين سه واژه را بارها و بارها شنيدهايم و به كار بردهايم و گاهي هم آنها را جابهجا استفاده كردهايم. شايد در وهله اول تصور شود كه هر سه يك معنا دارند، ولي به واقع چنين نيست. گوهر اول، حرمت نفس است. يعني احترام به خود. به عبارت ديگر يعني خود را همچون معبد، مسجد و حرم، مطهر و داراي حرمت ديدن. شايد اولين چيزي كه درباره «حرم» به ذهن خطور كند، فضاي اطراف آن باشد. يعني براي رسيدن به مركز و هسته آن، نياز به رعايت آداب و گذر از حياط و دالان و... است. درون ِ ما مانند حرم است. حرم حريم دارد. شنيدهايد كه ميگويند فلاني چاي نخورده، پسرخاله ميشود؟ اين مثالي است براي عدم رعايت حرمتها. درون ما مانند بزرگراه چند بانده محل تردد اين و آن نيست. هر رهگذري هم نميتواند بيايد و از جام جانمان بنوشد و برود، زائدهاي به آن بيفزايد، از جان ما بكاهد يا آلوده و متشنج و متلاطمش كند. درون ما حقيقتاً تقدس دارد. اگر به دقت بنگريم ميبينيم كه شهرها نيز حريم دارند و براي ورود به آنها بايد حداقل مبلغي به عنوان عوارضي پرداخت كرد، پس چگونه است كه از اين مرزگذاري نسبت به شهر درونمان غافل ميشويم؟ چه ميشود كه با حرفي كه فلان همسايه، همكلاسي، همكار و... به ما ميزند، از خود بيخود شده و افت كرده و به هم ميريزيم يا در اصطلاح بهمان برميخورد؟ مگر با تعرض يك جاهل از ارزش حرم كاسته ميشود؟ اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «بدانيد كسى كه از سخن ناحقى كه به او گويند از جا كنده شود عاقل نيست و آنكه به ستايش نادان خرسند گردد حكيم نيست، مردم فرزند كارهاى نيكشانند و ارزش هر كس به اندازه كاري است كه به خوبى انجام دهد، سخن علمى گوييد تا ارزشتان هويدا شود.» براي حفظ حرمت نفس لازم است از خودمان سؤال كنيم كه خصوصيات، رفتار و واژگان ما از كجا تغذيه ميشوند و از چه چيزي و چه كسي تأثير ميپذيرند، در واقع بايد وروديهايمان را فيلتر كنيم و به هر شخص و هر رويدادي اجازه ندهيم كه به درون ما راه يابد. گوهر دوم، عزت نفس است كه به ارزندگي «خويشتن» و به ميزان اثربخشي ما در هستي برميگردد. براي حفاظت از اين گوهر لازم است امورمان را از نو تعريف كنيم و از خودمان بپرسيم: «جايگاه من در هستي كجاست؟ چقدر مفيد هستم؟ آيا جهان با من و جهان بدون من، تفاوتي دارد؟» گوهر سوم از آميختن گوهر حرمت نفس و گوهر عزت نفس، ساخته ميشود و اعتماد به نفس نام دارد. اما از كجا بفهميم كه اعتماد به نفس داريم يا نه؟ براي يافتن پاسخ لازم است بررسي كنيم كه آيا كاري هست كه تا به حال انجام نداده باشيم و آنقدر خودمان را قدرتمند ببينيم كه از عهده آن كار به خوبي برآييم. اگر جوابمان به سؤالي كه پرسيده شد منفي باشد، به اين معني است كه سد بزرگي جلوي ورود تازگيها به زندگيمان ساختهايم پس همواره كار تكراري ميكنيم و در انبوه تكراريهاي پشت اين سد، غرق و گرفتار ميشويم. ضرورتي ندارد كه اين كار الزاماً يك پروژه بزرگ باشد. پس لازم است از كارهاي تازه كوچك شروع كرده و آنها را جايي براي خودمان يادداشت كنيم تا رفته رفته شاهد روند افزايش قدرتمان باشيم. كارهايي به سادگي تماس با برنامهاي در راديو يا تلويزيون و ارائه نظر به عنوان يك شنونده يا خواننده. پرورش گل و گياه در منزل. تغيير نوع راه رفتن، لباس پوشيدن، مرتب كردن ِ موها و... به نحوي كه نشاندهنده انتخابهاي واقعي خودمان باشد، نه تكرار الگوي القا شده ديگران! و اينگونه اولين گامها را برداشتهايم. اما چه ميشود كه اعتمادمان به خودمان پايين ميآيد؟ پاسخش را بايد در دو گوهر اول جستجو كرد. لازم است ببينيم كه آيا كسي حرمت ما را شكسته است؟ آيا تعريف صحيحي از توانمنديهاي خودمان داريم؟ آيا بيش از حد منفيبافي كرده و خودمان را دستكم گرفتهايم يا اينكه به قدري غير واقعبينانه راجع به مهارتهايمان غلو كرده ايم كه وقتي نميتوانيم با يك دست دو هندوانه برداريم، سرشكسته ميشويم؟ در اين جا توجه به اين نكته ضروري است: «تا زماني كه خودرويمان را به حرمت نفس مجهز نكرده و باكش را از عزت نفس پر نكرده باشيم نميتوانيم به سمت ِ مقصدي نو حركت كنيم»! و اما ديگران توجه به نفس از سه وجه حرمت، عزت و اعتماد، صرفاً يك امر فردي نيست بلكه لازم است در تعاملاتمان با ديگر انسانها و موجودات نيز به اين موارد توجه كنيم. پس براي ديگران نيز حرمت قائل باشيم و به كسي اهانت نكنيم، تفاوتهايمان را به رسميت بشناسيم و به آنها نيز اجازه دهيم كه توانمنديهايشان را بروز دهند و طبق فرموده اميرالمؤمنين، علي (ع): «خالطوا النّاس مخالطه إن متّم معها بكوا عليكم، و إن عشتم حنّوا إليكم» با مردم چنان معاشرت كنيم كه اگر مرديم، بر ما اشك بريزند و چون زنده مانديم، به ديدار ما مشتاق باشند.
نویسنده : فاطمه عماني
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]