تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805600612




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نگاهی به مظلومیت امیرمومنان علی علیه‌السلام


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری رسا:




نگاهی به مظلومیت امیرمومنان علی علیه‌السلام خبرگزاری رسا ـ علامه سید جعفر مرتضى عاملى مى‌گوید: «اگر امیرمومنان على علیه‌السلام، در مقابل مهاجمان اقدام به مقابله مى‌کرد، چه بسا به نفع آنها تمام مى‌شد و مى‌توانستند حقایق را قلب کنند، اذهان را مشوش مى‌کردند؛ به گونه‌اى که على علیه‌السلام را بشکنند و حقیقت را براى مردم وارونه جلوه دهند.



ظلم، گاهی نسبت به مال است، گاهی نسبت به جان، گاهى نسبت به آبرو و ناموس و خانواده و فرزندان و گاهى نسبت به دین و جامعه دینى. در مورد حضرت على علیه‌السلام، همه نوع ظلم، اتفاق افتاده است. به خصوص نسبت به مقام خلافت و امامت ایشان که عظمت چنین ظلمى، همواره جامعه اسلامی را در طول تاریخ فرا گرفته است.
در طول تاریخ، افراد بزرگى همچون امیر مومنان علی علیه‌السلام، که عالى‌ترین ارتباط را با خدای تبارک و تعالی داشته‌اند و در اوج معرفت نسبت به پروردگار بودند و هستند، داراى بزرگترین دردها و عمیق‌ترین رنج‌ها مى‌باشند. اصولا هر چه روح انسان بزرگتر و لطیف‌تر باشد، آلام و دردها و اندوه‌هاى آن بزرگتر و عمیق‌تر است.
هنگامی که روح آدمی، عالى و لطیف باشد، فراتر از زمان و مکان خود را درک خواهد کرد و ارتباط آن با خدای متعال عمیق‌تر و ظریف‌تر و معرفت او نسبت به کانون عظمت، علم، قدرت و کمالات افزون‌تر خواهد شد. مسلما چنین روحى، تنها با انس و الفت و ارتباط با روحى عظیم و در حد و مرتبه خود آرام مى‌گیرد.
اگر این روح آسمانى و ملکوتى چنین همدم و مونسى نیابد و کسى نباشد که محرم راز او گردد و بتواند بى‌قرارى او را که نتیجه درک اسرار و علوم و کمالات ماورایى و غیبى است بفهمد و درک کند، به ناچار سر در چاه فرو مى‌برد و اسرار و دقایق و لطایفى را که انسان‌ها از درک و حمل آن عاجزند، با چاه در میان مى‌گذارد و این درست همان کارى است که امیر مومنان ‏انجام مى‌داد و این نمایانگر روحى بیکران، دریاگونه، عمیق، لطیف و عکس العملى طبیعى در برابر درک حقایق و معارف علوى و غیبى است.
چه بسا، بیشترین رنج و مصیبت حضرت این بود که در مقابلشان افرادی کوته بین و نافرمان قرار داشت. گلایه حضرت به این دلیل بود که در میان جمعى قرار گرفته بود که تا دیروز در راه عقیده با پیغمبر اکرم(ص)، صادقانه شمشیر مى‌زدند، ولی امروز آن اعتقاد و ایمان و اخلاصشان را فداى قبیله و طایفه کرده و همه چیز را به باد فراموشی داده و به دنبال مادّیات و مقام رفته‌اند.
با نگاهى کوتاه در خطبه‏هاى آن حضرت در مورد یارانشان، این مطلب به خوبى روشن مى‏شود که یکى از غم و ناراحتی‌هاى آن حضرت از دست یاران کوته‏بین و سست ‏ایمان خود، این بوده است که در آن زمان کسى نبود که حرف‏هاى وحى مانند او را گوش بدهد و اوامر او را اجرا نماید؛ از این رو آن حضرت، در آن زمان احساس تنهایى عجیبى مى‏کرد و در مورد یارانش مى‏فرمود: «نفرین بر شما، از بس شما را سرزنش کردم، خسته شدم. آیا به جاى زندگى آخرت به زندگى موقت دنیا راضى گشته‏اید؟... من هرگز به شما اعتماد ندارم...» و در خطبه‏اى دیگر نیز مى‌فرماید: «من اصحاب محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله را دیده‏ام، امّا هیچ کدام از شما را مانند آنان نمى‏بینم... پروردگارا به جاى اینان، مرا یارانى بهتر ارزانى دار! شما در راه حق خود از رهبرتان اطاعت نمى‌کنید. اى مرد نمایان نامرد... اى کاش نه شما را دیده بودم و نه مى‌شناختم... خدا شما را بکشد که قلبم را پر از خون کرده‌اید و سینه‌ام را به خشم و کینه پر کرده‌اید و همراه هر نفسى که می‌کشم، پیمانه‌اى از رنج به کامم ریختید.»[1]
یاران حضرت، افرادى بودند که حضرت راضى بود ده نفر آنها را با یک نفر از یاران معاویه، معاوضه کند و در این‏باره مى‌فرمود: به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مبادله کند؛ همچون مبادله نمودن دینار به درهم، ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر را به من بدهد.
چه بسا، به همین خاطر بوده که حضرت با سینه‌اى پر از درد و رنج و اندوه فراوان، چون کسى را نداشت که با او درد دل کند، ناگزیر با چاه دردِ دل مى‌کرد.
در حدیثى از میثم تمار، نقل شده است: «یک شب، امام على علیه‌السلام، مرا به بیابان برد. از کوفه بیرون شدیم. به مسجدى رسیدیم. آن حضرت چهار رکعت نماز به جا آورد و پس از سلام و تسبیح، دست‌هاى خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا تو را چگونه بخوانم در حالى که بنده گناه‌کار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالى که عاشق تو هستم. پروردگارا با دستان گناه آلود و چشمان امیدوار به سویت آمده‌ام. پروردگارا تو مالک همه نعمت‌هایى و من اسیر خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاک گذاشت و یکصد مرتبه گفت: الهی عفوم کن. پس از این از مسجد خارج شدیم و رفتیم تا به صحرا رسیدیم. حضرت، خطى به دور من کشید و فرمود: از این خط خارج نشو. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاریکى پنهان شد. آن شب، شب بسیار تاریکى بود. با خودم گفتم: اى میثم، آیا مولا و سرورت را در این صحرای تاریک و با آن همه دشمن تنها رها کردى؟ پس در نزد خدا و پیغمبر چه عذرى خواهى داشت؟ پس از آن، سوگند خوردم که مولایم را پیدا خواهم کرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو کردم. وقتی آن حضرت را از دور دیدم، به طرفش راه افتادم، هنگامی که رسیدم، دیدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن مى‌گوید و چاه نیز با او سخن مى‌گوید.
هنگامی که امام، آمدن مرا احساس کرد سوال کرد: کیستى؟ گفتم: میثم هستم. حضرت فرمود: مگر نگفتم از آن دایره خارج نشو و پایت را بیرون از آن مگذار؟ گفتم: نتوانستم تحمل کنم و ترسیدم که دشمنان، بر شما آسیب برسانند. حضرت سوال کرد: آیا چیزى از آنچه که گفتم شنیدى؟ به عرض کردم: نه سرورم، چیزى نشنیدم. او فرمود: اى میثم، هنگامی که سینه‌ام از آنچه در آن دارم احساس تنگى کند، زمین را با دست مى‌کنم و سرّ خودم را به آن مى‌گویم و هر وقت که زمین گیاه مى‌رویاند، آن گیاه از تخمى است که من کاشته‌ام.»[2]
لذا امام از این تنهایى و بى‌وفائى و دردمندى به ستوه مى‌آمد و آرزوى وصال محبوب را در دل مى‌پروراند و ملتمسانه درخواست مى‌کرد که پروردگارا شقاوت ابن مجلم مرادى را زودتر برسان و در وقت شهادت هم ندا دادند: فزتُ و ربّ الکعبه؛ یعنى به خداى کعبه، از دست این یاران بى‏وفا و سست ایمان راحت شدم و خود این کلمه نهایت تنهایى و مظلومیت آن حضرت را مى‏رساند.
امّا نمونه‌هایى از مظلومیت حضرت علی علیه‌السلام در طول تاریخ:
1. اینکه حضرت فاطمه سلام الله علیها، مورد بى‌احترامى و ضرب و شتم خلفا(عمر بن خطاب) و عُمالش شده است، احمد بن یحیى معروف به بلاذرى از دانشمندان اهل سنت در کتاب خود به نام انساب الاشراف، آورده است: «هنگامی که على علیه‌السلام، از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد و در خانه گوشه گیرى کرده بود، ابوبکر، عمر را به سوى على فرستاد و به او دستور داد على را با زور نزد من حاضر کن! عمر بن خطاب آتش آورد، فاطمه در کنار در به او برخورد و به او گفت: پسر خطاب آیا مى‌خواهی در خانه‌ام را به رویم آتش بزنى؟ گفت: بلى و این بهترین کار براى تقویت دین پدرت است.»[3]
و همچنین مسعودى در کتاب اثبات الوصیه، تحت عنوان حکایت سقیفه مى‌گوید: «پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنان علی علیه‌السلام با عده‌اى از پیروان و شیعیانش در منزلش جمع شده بودند، چون پیامبر به وى چنین دستورى داده بود، در این هنگام به خانه‌اش حمله‌ور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه‌اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند...»[4]
2. در مورد بستن دستان امیرمومنان على علیه‌السلام، لازم است به این نکته توجه کرد که مواجه و مقابله با مهاجمان، آن هم با زور و شمشیر، خواسته برخى از دشمنان اسلام و تا حدودى در خدمت منافع مهاجمان بود. چیزى که امام على علیه‌السلام از آن خودداری مى‌کرد و پیامبر خدا هم او را از آن نهى فرموده بود، همین بود که با آنان به مقابله نپردازد.
درباره عدم مقابله حضرت علی علیه‌السلام با مهاجمان، علامه سید جعفر مرتضى عاملى مى‌گوید: «اگر امیرمومنان على علیه‌السلام، در مقابل مهاجمان اقدام به مقابله مى‌کرد، چه بسا به نفع آنها تمام مى‌شد و مى‌توانستند حقایق را قلب کنند، اذهان را مشوش مى‌کردند؛ به گونه‌اى که على علیه‌السلام را بشکنند و حقیقت را براى مردم وارونه جلوه دهند. چون آنان به مردم مى‌گفتند على بر ما حسادت ورزید و روى خود حساب کرد و با اعتماد به موضع و قدرت خویش و نزدیکى به رسول خدا و شجاعت خود و همسرى دختر رسول خدا و پدرى حسن و حسین با ما به زور مقابله کرد پس او متجاوز است!»[5]
3. در مورد علل سکوت امام على علیه‌السلام، دلایلى وجود دارد که از جمله کلمات خود آن حضرت مى‌باشد. ایشان مى‌فرماید: «هنگامى که دیدم یاورى جز اهل بیت ندارم، نخواستم آنان را به کشتن بدهم و از مرگشان بخل ورزیدم، در حالى که خاشاک در چشم مى‌آزرد، چشم پوشیدم و با شدت ناراحتى از زخم گلو آن را نوشیدم و در نهایت خشم صبر کردم، صبر در نهایت تلخى و تلخ‌تر از علقم(علقم نوعى گیاه بسیار تلخ)».[6]
خطیب خوارزمى، در حدیثی، گفت: «به هنگام شورا، همان شورایى که خلیفه دوم عمر تشکیل داده بود، من در جلسه شورا بودم که متوجه شدم سر و صدا بلند شد؛ شنیدم على علیه‌السلام مى‌گفت: مردم با ابوبکر بیعت نمودند در حالى که به خدا سوگند، من اولى‌تر و سزاوارتر از او به مقام خلافت بودم، پس من از بیم و ترس آن که مردم گرایش به کفر پیدا کنند و با شمشیر گردن یکدیگر را بزنند اطاعت کردم و...»[7]
حضرت علی علیه‌السلام در جایی دیگر فرمود: «فَصَبرتُ وَ فِی العینِ قَذى وَ فِی الحَلقِ شَجَى أرَى تَراثى نَهِبَا؛ شکیبایى پیشه ساختم، در حالى که خار در چشمم و استخوان در گلویم بود. میراث خویش را مى‏بینم که به تاراج رفته است‏!»[8] این موضوع، نشانگر رنج و اندوه عمیقى است که آن حضرت از جریانات موجود تحمل مى‏نموده و تنها راه چاره را براى حفظ کیان اسلامى صبورى و شکیبایى تشخیص داده‏اند.
منبع:
[1]. نهج البلاغه، خطبه 25 و 34
[2]. بحار الانوار، ج 40، ص 199 و منتهى الامال، ج 1، ص 401
[3]. انساب الاشراف، ج 1، احمد بن یحیى المعروف بالبلاذرى، تحقیق دکتر محمد حمد الله، چاپ سوم، انتشارات دار المعارف، ص 587
[4]. اثبات الوصیه، ص146
[5]. مائساه الزهرا، سید جعفر مرتضى عاملى، ترجمه: محمد سپهر، ص 248
[6]. نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 68، خطبه 26
[7]. مناقب، خطیب خوارزمى، فصل 19، ص 224، نقل از کتاب على با حق است، نوشته مهدى فقیه ایمانى
[8]. نهج البلاغه، ج 1، باب 3، ص 151
عقیل مصطفوی مجد
975/703/ر




۱۳۹۳/۴/۳۱






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری رسا]
[مشاهده در: www.rasanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن