تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799011046




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کتاب «تجلایی به روایت همسر شهید» منتشر می شود+ بخش‌ هایی از کتاب


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



کتاب «تجلایی به روایت همسر شهید» منتشر می شود+ بخش‌ هایی از کتاب
موسسه انتشاراتی روایت فتح تا یکماه آینده کتابی را تحت عنوان «علی تجلایی به روایت همسر شهید» به چاپ خواهد رساند که این اثر از مجموعه کتاب‌های «نیمه پنهان ماه» است.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، موسسه انتشاراتی روایت فتح تا یکماه آینده کتابی را تحت عنوان «علی تجلایی به روایت همسر شهید» به چاپ خواهد رساند که این اثر از  مجموعه کتاب‌های «نیمه پنهان ماه» است.   از دست‌اندرکاران چاپ این کتاب می توان به «محبوبه جعفریان» محقق، «نسیبه عبدلعلی‌زاده» راوی، «راضیه کریمی» نویسنده و «سعید زاهدی» مشاور،‌ اشاره کرد.   بر مبنای این گزارش، تجلایی در 20 سالگی وارد سپاه پاسداران شد. فعالیت او در پادگان سیدالشهداء به عنوان مربی آموزش، مقابله با ضد انقلاب در کردستان، هجرت به افغانستان و جنگ با متجاوزان و تأسیس اولین مرکز آموزش فرماندهی مجاهدین افغانی و در نهایت حضور در جبهه جنوب و نبردهای دهلاویه و حماسه سوسنگرد، بخشی از تلاش‌های شهید تجلایی در سن 21 سالگی است.   وی در سن 22 سالگی ازدواج کرد و بعد به جبهه‌های پیران‌شهر اعزام شد و در عملیات‌هایی نظیر «فتح‌ المبین»، «بیت‌المقدس»، «رمضان»، «والفجر مقدماتی»، «والفجر 2»، «خیبر» حضور یافت و در نهایت در عملیات «بدر» در شرق دجله به درجه شهادت نائل آمد.   فرماندهی گردان‌های شهید مدنی و شهید قاضی،‌جانشینی تیپ عاشورا، معاونت آموزش‌های تخصصی سپاه، مسئولیت طرح و عملیات قرارگاه خاتم و جانشینی قرارگاه ظفر از جمله مسئولیت‌های شهیدتجلایی در دوران هشت سال دفاع مقدس بوده است، همچنین شهید تجلایی، با همه این مسئولیت‌ها، همیشه همراه نیروهای خود بوده.   کتاب «شهیدعلی تجلایی» با قلم خوب نویسنده به شکل مناسبی به فضای حاکم بر روابط صمیمی شهیدتجلایی با همسر، خانواده و دوستان پرداخته است که در ذیل بخشی از این کتاب را می‌خوانید: یادم می‌آید دی یا آذر 58 بود که خلق مسلمانی‌ها گفته بودند به نماز جمعه حمله می‌کنند. می‌خواستند نماز جمعه برگزار نشود. تصمیم گرفتم هر طوری شده بروم نماز جمعه. چادرم را سر کردم. یک چادر قرمز کلفت گل‌گلی با گل‌های قرمز. قبل انقلاب فقط پیرزن‌ها و خانم‌های مسنی که می‌رفتند روضه چادر مشکی می‌پوشیدند.   الان من را بکشند هم آن چادر را سرم نمی‌کنم بروم بیرون. پدرم مانع شد. اجازه نمی‌داد بروم. زدم زیر گریه. گفتم «بابا شما همیشه دم از عاشورا و محرم می‌زدی، از عشق اباعبدالله‌(ع) به خدا می‌گفتی. حالا وقت عمله. باید نشون بدیم به‌ خاطر این حرف‌ها نماز جمعه رو تعطیل نمی‌کنیم. بذارید برم، قول می‌دم مواظب خودم باشم.» پدرم مرد رئوف و مهربانی بود. طاقت نداشت گریه‌ ما را ببیند. اشک توی چشم‌هایش جمع شد، اما باز راضی نشد. آن‌ قدر التماس کردم تا آخر سر در را باز کرد و گفت برو.  

  در بخشی دیگر آمده است:  بعد از ملاقات گفت: «خواهشاً زحمت نکشید و برای من همسر انتخاب نکنین.» گفتم «قصد بدی نداشتم. فکر کردم این خواهر خیلی باتقواست، برای شما مناسبه.» گفت «نمی‌خوام. خودم یک نفر رو انتخاب کردم و قصد دارم تا آخر پیش برم.» گفتم «پس ببخشید.» گفت: «نمی‌خواهید بدونید کیه؟» گفتم «به من ربطی نداره.» گفت «اگه خود شما باشید چی؟» از حرفش جا خوردم.   زدم زیر گریه. اصلاً به ذهنم خطور نمی‌کرد تجلایی به من فکر کرده باشد، آن هم به عنوان همسر. در عالم خودم بودم و اصلاً به ازدواج فکر نمی‌کردم. فکر و ذکرم کمک به جبهه و رزمنده‌ها و خودسازی و نزدیک شدن به خدا بود. به عشق بین زن و مرد اعتقاد نداشتم. قبل از انقلاب زیاد دیده بودم پسرها و دخترها با هم دوست می‌شوند و به هم وعده‌های دروغ می‌دهند. فکر می‌کردم محال است کسی در عشقش پایدار باشد. اصلاً عشق زمینی برایم معنی نداشت.   تازه هفت، هشت روز بود زندگی مشترک‌مان را شروع کرده بودیم که رفت پادگان و نیامد. هیچ خبری هم نداد. خیلی نگران شدم. چشمم به در مانده بود. می‌رفتم دم در، می‌آمدم از مادرش می‌پرسیدم «پس چرا نیومد؟» مادرش می‌گفت: «عزیزم من که عادت کردم. نگران نباش. حتماً مونده پادگان.» تا صبح خوابم نبرد. بعد از دو روز آمد. مادرش تا علی را دید شروع کرد به داد و بیداد که هنوز نفهمیده‌ای زن گرفته‌ای. این دختر تا صبح نخوابیده. علی هم مدام قربان ‌صدقه‌ی مادرش می‌رفت و عذرخواهی می‌کرد.   خیلی ناراحت بودم. فکرش را هم نمی‌کردم برود و من را بی‌خبر بگذارد. رفتم توی اتاق. آمد دنبالم. یک چیز روزنامه‌پیچ داد دستم. عذرخواهی کرد. گفت از ماشین پیاده شده و مسافت طولانی ترمینال تبریز تا خانه را پیاده آمده که برایم هدیه بخرد. دنبال لباس نیلی می‌گشته. نیلی رنگ مورد علاقه‌ام بود. چیزی پیدا نکرده بود و دست آخر از مغازه پدرش یک قواره پارچه برایم برداشته بود. گفت باور کن اصلاً نمی‌توانستم تماس بگیرم.   گفت: «خب قول دادیم که به هم تذکر بدهیم. تذکر بدم ناراحت نمی‌شی؟» گفتم: «نه.» گفت: «مشکلِ تو جنوب یا کردستانِ من نیست. مشکلت اینه که از خدا خیلی دور شدی. وقتی با تو ازدواج کردم، برای خودت برنامه داشتی. بعد از نماز صبح، دعا می‌خوندی، آرامش می‌گرفتی. ظهر قرآن می‌خوندی. شب صحیفه دستت بود. منم خیلی به خودم می‌بالیدم که همچین همسری دارم. الان بعد از نماز، سریع چادرت رو می‌اندازی زمین و می‌دویی آشپزخونه.» گفتم «می‌خوام منتظر نباشی، اذیت نشی، گرسنه نمونی.» گفت: «من حاضرم غذا نخورم، حاضرم یک ساعت دیرتر بخورم، ولی تو همون روحیه رو داشته باشی. نسیبه اگه بیشتر به خدا نزدیک شی، اینقدر غمگین نمی‌شی. دیگه برات فرق نمی‌کنه من جنوبم یا کردستان و غرب.»   شب به علی گفتم: «از شلمچه برام بگو.» اشک توی چشم‌هایش جمع شد. گفت: «چی بگم از شلمچه؟» گفتم: «هر چی دیدی و کشیدی؟» گفت: «نمی‌دونم طاقتش رو داری یا نه؟ توی شلمچه بچه‌ها روی زمین ریخته بودن. همه‌ عزیزان من. بچه‌های گروه خودم. هر طرف می‌رفتم صدای ناله‌ یک نفر را می‌شنیدم که علی ما این‌ جاییم. همه کمک می‌خواستند و من کاری از دستم برنمی‌اومد. نسیبه بچه‌ها قتل‌عام شدند. می‌خواستم به زخمی‌ها کمک کنم ولی نمی‌تونستم.»   بر اساس این گزارش، کتاب «علی تجلایی به روایت همسر شهید» به زودی از سوی مؤسسه انتشاراتی روایت فتح برای علاقه‌مندان به مطالعه کتاب‌های دفاع مقدس منتشر و روانه بازار نشر می‌شود.   فارس  




۳۱/۰۴/۱۳۹۳ - ۱۰:۰۵




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن