محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845068678
گزارشی تکان دهنده از یک محله خاص در تهران
واضح آرشیو وب فارسی:قیمت روز: گزارشی تکان دهنده از یک محله خاص در تهران
 
اینجا خبری از قصابی نیست. مردمش گوشت نمیخورند. محلهای که بقالها سیاههای دارند از اسامی مقروضان. تک و توک؛ حتی نان را هم نسیه میبرند، لواش یا بربری. دو تا و سه تا و پنج تا هم ندارد. حتی اگر قیمتش یک اسکناس سبز هزار تومانی باشد. قیمتش؛ قدر نداریشان است. اینجا «نوروزآباد» است؛ محلهای اطراف اتوبان خلیج فارس و در حاشیه غربی تهران. سنجاقشدهای به منطقه 18. به گزارش ایسنا، روزنامه «شرق» در گزارشی به قلم فاطمه جمالپور با این مقدمه نوشت: اوایل ماه رمضان بود که فاطمه دانشور عضو شورای شهر تهران با انتقاد از پهن کردن سفرههای پرخرج افطاری، از محلههایی نوشته بود که مردمش حتی پول خرید نان را هم ندارند و نسیه میبرند نان را. جستوجوها به غرب تهران رسید، حاشیه آزادگان و خلیج فارس، برای پیداکردن نانواییها و بقالیهایی که گریزی جز نسیهدادن ندارند و اغلب مردم هم پولی برای نقدخریدن. بقالی یک یخچال دارد که داخلش چندتایی شیر و آبمیوه است و در قفسههای نیمهخالی تخممرغ و خرما و حبوبات و سویا جا گرفته. خبری از سوپرمارکت و هایپرمارکتها یا قفسههای رنگارنگ و یخچالهای ایستاده نیست. قفسهها خالی و خلوت است. بقالی، اتاق دو متری خانه است. درش باز میشود به اتاق پذیرایی. کنار اتاق یا همان بقالی، راهرویی است مفروش با فرش قرمز رنگ و رو رفته. «سینک» ظرفشویی هم کنار همین راهرو قرار گرفته. در خانه باز است. میشود حتی از داخل بقالی سرک کشید به اتاق پذیرایی یا حتی اتاق خواب. یک کمد است و چند دستی رختخواب که رویش قرار گرفته و فرشی رنگ و رو رفته. دخترک با روسری گرهخورده زیر چانه، بلوز و دامن، چمباتمه زده گوشه راهرو در انتظار مشتری. چشمهای درشت رنگی دارد. میآید داخل بقالی برای پاسخ دادن به سوالها. دخترک گره روسریاش را سفتتر و صدایش را صاف میکند. کمی هول شده. میگوید: «نسیه؟ زیاد میخرن. نسیهبخر زیاد داریم.» سوال را تکرار میکند و میگوید: «نون قرضی؟ نونواییها دیگه زیاد نون قرضی نمیدن. دو تا نونوایی داریم؛ یکی بربری و یکی لواش» و آدرسشان را میدهد. «قصابی نداریم چون مردم کم گوشت و مرغ میگیرن، چون الان دیگه همه چی گرون شده.» محله یک خیابان بزرگ است با حاشیهای که پارک است و چند مجتمع مسکونی اول خیابان قد علم کردهاند. آن سوی خیابان اما کوچههایی با آسفالت رنگ و رو رفته و خاکی مشرف به خیابان اصلی است. انتهای خیابان سرای محله «نوروزآباد» در محوطهای خالی بنا شده با نمای «کمپوزیت» نقرهای. کوچهها به بنبستها میرسد و خانههای یک طبقه و دو طبقه با متراژهای پایین چهل پنجاه متری، وسط خانهها کارگاههای صنعتی قرار گرفتهاند. جلوی در خانهها زنهای خانهدار نشستهاند، با چادرهای رنگی، دمپاییهای پلاستیکی و پاهای خاکآلود. در محله خبری از آرایشگاه، باشگاه و خیلی چیزهای دیگر نیست. کم دارد. «نوروزآباد»، بر خلاف اسمش، بویی از نویی نبرده است. دو زن چادررنگی نشستهاند بر لبه سیمانی و داغ خیابان و آن یکی با بلوز و دامن و شلوار بالای سرشان ایستاده. بچههای خردسال اطرافشان میپلکند. زن میگوید: «بنویس اینجا مشکلات زیاد دارد. به خدا میخوایم بریم آذری، باید پیاده بریم تا چهارراه خلیج فارس، اونجا اتوبوس سوار شیم بریم آذری. باید پیاده بریم و بیایم، اونجا اتوبوس یه ساعت میاد، یه ساعت نمیاد. بنویس «نوروزآباد» مدرسه نداره.» به یکدیگر تعارف میکنند کدامشان صحبت کند. یکی آذری حرف میزند و دیگری ترجمه و سرها به نشانه تایید بالا و پایین میرود. «وضعیت اقتصادی اینجا خوب نیست. پایینشهره دیگه خودت که میدونی، اینجا همه مثل همن.» باز هم سوال با سوال تکرار میشود. تکراری از سر تعجب! «گوشت و مرغ؟ نه والا نمیخوریم. نداریم که بخوریم. چی بشه. اون سبد کالا خوب بود ولی انگار جمعش کردن.» باز هم همه و سرهایی که به نشانه تایید بالا و پایین میرود: «میوه هم ماشین بیاد میخریم، نیاد نمیخریم.»، «ماشین بیاره میوه هست، نیاره نیست. اینجا مغازه میوهفروشی نداره.» کمی آن سوتر ماشین آمده و مردهای سیاهپوش نفری یکی دو کیسه خرید میکنند؛ سه چهار دانه شلیل، یکی دو خوشه انگور، تهش. زن صدایش بلند میشود و میگوید: «الان من 45 متر خونه دارم، پنج نفریم. خودت ببین که چطوریه دیگه. رفتم واسه دورچینی خونه، شهرداری میگه برو محضر. نمیدونم چیکار کنم. مادرشوهرمم پیش ماس. اینجا خونهها سند نداره، قولنامهایه. پله آهنی میخواستیم بذاریم شهرداری نذاشت. اقدام کردیم واسه سند ببینیم چی میشه.» نشسته و باز هم قسم میخورد که «به خدا شوهرم یه راننده مینیبوسه. یهروز کار میکنه، پنج روز خرج ماشین.» اشاره میکند به بقالی روبهرویی و میگوید: «الان من به همین بقالی روبهرویی 600 هزار تومن بدهکارم. اونم صاحب مغازهس بپرس.» زنِ ایستاده، صاحب بقالی روبهرویی است. میگوید: «آره؛ مردم ندارن، خب قرضی میخرن. سخته، ندارن. یک میلیون، دو میلیون بردن پس ندادن. چیکار کنم؟ ندارن. برم دعوا کنم؟ مشتری زیاده. میخرن اما همه قرضی میخرن.» زن سوم میگوید: «مشکلای ما زیاده. خیلی (میخندد). شغلها همه آزاده دیگه، یه روز کار هست، یه روز نیست. بهخاطر همین یه کم تهیدستیم.» آنطرفتر؛ در بنبستی باریک کنار جوی فاضلاب دو زن نشستهاند. یکی مشغول قلاببافی است در گرمای ظهر تابستان تهران. میگوید: «گوشت و نون و مرغ چیه خانوم؟ آب افتضاحه. اصلا نمیاد. ما طبقه دوم زندگی میکنیم، 3 نصفشب باید پاشیم بریم حموم. بعد دیگه اتوبوسا فقط تو شهرک میپیچن، با اینکه شهرک شماره 2 هم اتوبوس به آذری داره، هم به آزادی. ما گفتیم یکی از این خطها رو بندازن اینجا. ما باید واسه این یه ذره راه، اندازه سه چهارتا مسیر کرایه بدیم. یه مسیر بریم سر چارراه، یه کرایه بدیم، چارراه پیاده شیم بریم سر شماره 2، یه کرایه بدیم، بعد واسه آزادی و آذری هم یه کرایه بدیم. اونم تو این نداری.» انگار فقر روی چهره زنان اینجا هم نشسته؛ موهایی سفید، صورتهایی اصلاحنشده، چهرههایی شکسته، پاهایی که پوشششان دمپایی پلاستیکی است و خاکآلودند. با چادرهای کودری رنگ و رو رفته. زن با شتاب راه میرود. لخلخکنان. آهکشان میگوید: «مشکلات اینجا زیاده. نه قصابی داریم، نه مرغفروشی، نه وسایلفروشی. ماشین نداره برای رفتن و اومدن. مشکلش زیاده. شوهر من بیکاره. چارتا بچه دارم. سخته اما مجبورم بسازم.» دوباره با تاکید میگوید: «شوهرم رنگکار مبله. میبینی یه هفته میره، یه ماه بیکاره. الان که همه چیز «امدیاف» شده، اونم بیکار شده. نه بیمهای، نه چیزی. خیلی سخته. الان بچهمدرسهای دارم نمیتونیم برسونیم. شهریه مدارس زیاده. 37 تومن لباسشه، 70 تومن ثبتنامشه. دولتی هم هست. اما نداریم.» اشاره میکند به خانهاش و میگوید: «اینجا خونهس ما زندگی میکنیم؟ 50 متر. این چیه؟ زندگیه؟» در کوچههای پایینتر هم وضع همین است. درهای بزرگ آهنی کارگاهها، خانههای کوچک. آسفالت نیمهخاکی. زن جوان با همان پوشش دست دختر سه چهار سالهاش را گرفته و کشانکشان میبردش. چادرش را سفت چسبیده و حلقه کرده دور بینیاش. سایهای از چشمهایش پیداست. میگوید: «اینجا یه مدرسه نداره. بچهها باید از اینجا تا آبکرج برن دنبال مدرسه. من زمستون و تابستون از اینجا تا آبکرج خودم تنها تو برف و بارون پیاده و تنها باید میرفتم و میومدم تا دیپلم گرفتم. نیمساعت مسافت. یه بیمارستان دم دست نداره. من خودم حالم چندبار بد شده. بدحال مینداختنم تو آژانس میبردنم بیمارستان. فقط تا میتونن درخت کاشتن، پارک درست کردن. پارک به چه درد مردم میخوره؟» نانوایی، خلوت است. اینجا خبری از صف نان نیست. یه شاطر و دو تایی کارگر و باز هم تعارف حرف زدن. بالاخره یکی از کارگران که پسر جوانی است با موهای ژلزده و تیشرت و شلوار جین پوشیده، میگوید: «تا دلتون بخواد نسیه میبرن، آره. میگن بعدا میاریم. مام میدیم، میگیم الله اعلم. حالا بعدا آورد، آورد، نیاورد هم چیکار کنیم؟» با دستانش چانه میگیرد و ادامه میدهد: «معلوم نمیکنه. یه روز دو نفر میان نسیه میخوان، یه روز هیچی، یه روز پنج نفر. هزار تومن، دو هزار تومن. لواش رو 160 قیمت زدن اما ما 150 میدیم. چیکار کنیم؟ سطح مردم پایینه. اینجا فقط همین دو سه تا آپارتمان بچه تهرانن. بقیه شهرستانین و سطحشون پایینه.» دو کوچه پایینتر نان بربری است. پختش تمام شده و چندتایی نان روی پیشخوان مانده است. مرد نانوا باز سوالم را تکرار میکند: «نسیه؟! نه، نسیه نمیبرن. فقط در و همسایه میان میبرن و بعدا پولشو میدن.» جلوی یکی از بقالیها پیرزنی نشسته به جداکردن ذغالها. صفی از النگوهای طلا دستش را حلقه کرده است. میگوید: «هر چی میخوای از پسرم بپرس.» پسر، هفده هجده ساله به نظر میرسد. میگوید: «بله، زیاد نسیه میگیرن. فقیر نیستن، دستشون به دهنشون میرسه. اکثر اونایی که آشنان نسیه میبرن. از صد تا مشتری 70تا نسیه میبرن. مونده به طرفش که تا چقدر نسیه بدیم. اگه خوشحساب باشه تا 200 هزار، اگه خوشحساب نباشه همین ده پونزده هزار تومن.» در یک بقالی دیگر مردی جوان و پسر خردسالش پشت دخلند. مرد جوان میگوید: «هر کی میاد میخواد جنس نسیه ببره ما نمیدیم. وضعیت اقتصادی مردم اینجا افتضاحه. همه اینجا کارگرن. بیمه ندارن. مستاجرن. هزار جور بدبختی دارن. نسیه یه موقع میبره برمیگردونه، خیلی کم مشتری اینطوری دارم که برگردونه. بیشتر میبرن و نمیارن. در روز پنج شیش تا مشتری داریم که نسیه میبرن و نمیارن.» پسربچه میپرسد: «بابا اون زنه که برد آورد؟» مرد فروشنده میخندد و میگوید: «نه نیاورد. اینجا که خوبه، مردم حتی نونم قرضی میبرن.» خلیجفارس نرسیده به آزادگان و در حاشیه خیابان خروجی خاکی به شهرک مفید میرسد. همه چیز اینجا شبیه هم است. ظاهر زنان و مردان، بافت منطقه و خانهها و بالاخره حرف فروشندهها. پیرمرد فروشنده سوپرمارکتی بزرگ که تقریبا از نوشتافزار گرفته تا سیبزمینی و پیاز و خواربار در مغازهاش پیدا میشود، میگوید: «اینجا مشکلات زیاده. خیلی هم زیاده. مشکل منطقه 18 خصوصا اینجا، شماره 2. هیچکس هم به داد ما نمیرسه. ضعیفترین مردم تهران همینجان، شماره 2. هیچکس هم نیست به داد مردم برسه. نسیه هم زیاد میبرن، بله.» دفترش را میآورد و شروع به ورق زدن میکند: «بله که نسیه میدیم. مجبوریم بدیم. بیشتر از 150 نفر نسیه میبرن تو ماه. کلا همه. اینجا همه کارگرن. یه روز کار دارن، سه هفته ندارن. همه کارمندای شهرک رو جمع کنیم فکر نکنم 20 تا بشن. مردم خدایی نه گوشت میخورن، نه مرغ و میوه. من 5 سال 10 سال جنس دادم نیاوردن پس بدن. یعنی ندارن که پس بدن. دعوا هم که نمیشه کرد.» دفتر را سر جایش میگذارد. از سر تاسف و ناچاری، سری تکان میدهد و میگوید: «مردم اینجا ضعیفن. شما اینجا قصابی دیدی؟ قنادی دیدی؟ آرایشگاه دیدی؟ اصلا اینا هیچی، پارک، ورزشگاه، یه آسفالت صاف دیدی؟ از همه شهرک خرابتر، شهرک مفیده. از نظر همه چیز. هر چی ضعیفترن میان اینجا. 50 درصد ساکنای اینجا افغانن. چون ارزونترین جاست. شهرداری منطقه 18 هیچوقت به اینجا نرسیه، الان هم نمیرسه. من 29 ساله اینجام. اهالی محل خودشون آسفالت و جوبها رو بهسختی درست کردن. همین خود ما به هزار زحمت.» اشاره میکند به مردی که در چارچوب در ایستاده و میگوید: «با کمک همینها درستش کردیم و بعد از اون هشت سال شهرداری یه کم آسفالت با درگیری برامون ریخت. آب هم که نمیاد اصلا. همه که پمپ ندارن. آب خرابه. وضع خیلی خرابه. سه ماهه دارن میکَنن واسه لولهکشی، هنوز هیچی. ما کناریم. اونور، منطقه بیست و یکه، اینور منطقه 9. هر چی منطقه 21 خواست تهرانسر رو بگیره، منطقه 18 نداد. درآمدش هم از همه مناطق تهران بیشتره. معادن شن و ماسه و فرودگاه اینجان اما هیچکس به اینجا نمیرسه.» مرغ و خروسها در کوچه میچرخند. زن دست پسر برهنهاش را میکشد میبردش لبه جوی میشویدش و دوباره پسربچه را گریهکنان میکشد داخل خانه. بچهها وسط کوچه مشغول بازیاند. یک آجر را علم کردهاند و با سنگ نشانهاش میگیرند.
1393/4/30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قیمت روز]
[مشاهده در: www.gheymaterooz.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]
صفحات پیشنهادی
گزارشی تکاندهنده از یک محله خاص در تهران
دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۳ - ۱۲ ۴۵ اینجا خبری از قصابی نیست مردمش گوشت نمیخورند محلهای که بقالها سیاههای دارند از اسامی مقروضان تک و توک حتی نان را هم نسیه میبرند لواش یا بربری دو تا و سه تا و پنج تا هم ندارد حتی اگر قیمتش یک اسکناس سبز هزار تومانی باشد قیمتش قدر نداریشانگزارشی تکاندهنده از یک محلهخاص در تهران
گزارشی تکاندهنده از یک محلهخاص در تهران اینجا خبری از قصابی نیست مردمش گوشت نمیخورند محلهای که بقالها سیاههای دارند از اسامی مقروضان تک و توک حتی نان را هم نسیه میبرند لواش یا بربری دو تا و سه تا و پنج تا هم ندارد حتی اگر قیمتش یک اسکناس سبز هزار تومانی باشد قیمتشآمار تکان دهنده مرگ با سلاح سرد در تهران
آمار تکان دهنده مرگ با سلاح سرد در تهران آمار افرادی که روزانه با سلاح سرد در تهران کشته می شوند تکان دهنده است به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از قتل با سلاح سرد در دو ماه ابتدایی امسال در تهران نسبت به سال گذشته افزایشی 63 درصدی را نشان میگزارشی از کشتارهای گسترده با سلاح گرم در آمریکا ناتوانی «کدخدا» در کنترل هفتتیر کشیهای ایالات متحد
گزارشی از کشتارهای گسترده با سلاح گرم در آمریکاناتوانی کدخدا در کنترل هفتتیر کشیهای ایالات متحده اعترافات تکاندهنده آقای پرزیدنتافزایش خشونت و تیراندازیهای پی در پی در شیکاگوی آمریکا طی روزهای گذشته ۹ کشته برجای گذاشته است شبکه اطلاع رسانی دانا نوشت از پنجشنبه شب تا نیمهخدایا! زشت است از ما بپرسی... سخنرانی تکاندهنده آقامجتبی تهرانی در شب قدر+صوت ۱۸ سال قبل
خدایا زشت است از ما بپرسی سخنرانی تکاندهنده آقامجتبی تهرانی در شب قدر صوت ۱۸ سال قبلمرحوم آیتالله آقامجتبی تهرانی در سخنرانی شب قدر سال ۱۳۷۵ با اشاره به روایتی از معصوم میگوید خدایا آیا آداب مهمانداری این است که از ما بپرسی چیزی خوردی یا نه تو قبلاً عمل صالح داشتی یا نهگزارش سیانان از «وحشیگری تکاندهنده»/ دروغ بزرگی که به خورد ایرانیها دادهاند
گزارش سیانان از وحشیگری تکاندهنده دروغ بزرگی که به خورد ایرانیها دادهاند تصاویری که از سوی شبکه سیانان مخابره شده لگد زدن نظامیان با چکمه به سر و صورت این نوجوان را نشان می دهد به این مطلب امتیاز دهید «طارق ابو خضیر» نوجوان 15 ساله فلسطینی بنقشه خطرپذیری با رویکرد محله ای در تهران طراحی میشود
اجتماعی شهری رئیس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران نقشه خطرپذیری با رویکرد محله ای در تهران طراحی میشود رئیس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهر تهران با اشاره به این نکته که تاکنون نقشه خطرپذیری شهر تهران تنها بر اساس مخاطره زلزله طراحی شده و چندان به مخاطرات دیگر توجه نشده بودگزارشی از زندگی تهی دستان در حاشیه تهران/ کار برای ساعتی هزار تومان دستمزد
گزارشی از زندگی تهی دستان در حاشیه تهران کار برای ساعتی هزار تومان دستمزد اقتصاد > اقتصاد سیاسی - بی پولی بیکاری اعتیاد مهاجران پاکستانی و افغانی و نا امنی بزرگ ترین مشکلات مناطق حاشیه تهران است ولي خليلي روی تابلوی نسبتا بزرگ کنار خیابان با رنگ قرمز نوشته شده &اعترافات تکاندهنده زن متهم به قتل رئیس بانک
اعترافات تکاندهنده زن متهم به قتل رئیس بانکوقتی خود را به آتش رساندم با جسدی روبهرو شدم که در میان شعلههای آتش درحال سوختن بود پس از دریافت خبر بلافاصله تیمی از ماموران نیروی انتظامی و آتشنشانی راهی محل حادثه شده و اقدام به خاموش کردن شعلههای آتش کردند وقتی جسد سوختهدانستنی هایی تکان دهنده که با خواندنش حتما از کرم ضد آفتاب استفاده خواهید کرد!
دانستنی هایی تکان دهنده که با خواندنش حتما از کرم ضد آفتاب استفاده خواهید کرد بسیاری از کرمهای ضد آفتاب امروز در نور آفتاب با ثبات است در عوض استفاده مجدد ان ها برای پوست ضروری است زیرا عده بسیاری به اندازه کافی از آن برای پوست خود استفاده نمی کنند به گزارش خبرنگار کلینیک باشگکامنت تکاندهنده یک دختر در فیس بوک ظریف
کامنت تکاندهنده یک دختر در فیس بوک ظریف ما عاشق هم بودیم ولی خوب میدانیم تشکیل زندگی در این جامعه بیرحم فقط با عشق برای قشر ما امکانپذیر نیست پس با چشمانی که به سختی تلاش میکردیم اشک از آن جاری نشود به خانوادههایمان اعلام کردیم که میخواهیم جدا شویم به این مطلب امتیاز دهتهران ، منطقه 18 ، محله نسیه برها
تهران منطقه 18 محله نسیه برهادخترک با روسری گرهخورده زیر چانه بلوز و دامن چمباتمه زده گوشه راهرو در انتظار مشتری چشمهای درشت رنگی دارد میآید داخل بقالی برای پاسخدادن به سوالها اینجا خبری از قصابی نیست مردمش گوشت نمیخورند محلهای که بقالها سیاههرئیس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران: نقشه خطرپذیری با رویکرد محله ای در تهران طراحی میشود
رئیس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران نقشه خطرپذیری با رویکرد محله ای در تهران طراحی میشودرئیس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهر تهران با اشاره به این نکته که تاکنون نقشه خطرپذیری شهر تهران تنها بر اساس مخاطره زلزله طراحی شده و چندان به مخاطرات دیگر توجه نشده بود از طراحی نقشه خطراقدام تکان دهنده 2 پرستار در خانه سالمندان
اقدام تکان دهنده 2 پرستار در خانه سالمندان 2 پرستار خانه سالمندان هیچوقت فکر نمیکردند تصاویر ضبط شده دوربینهای مداربسته و گفتههای همکارانشان پرده از راز قتلی که انجام داده بودند بردارد و آنها به اتهام قتلعمد در انتظار فرارسیدن روز دادگاه باشند این ۲پرستار در تاریکی شب پیرمراعتراف تكان دهنده مادر كریس رونالدو
اعتراف تكان دهنده مادر كریس رونالدومادر بهترین بازیكن جهان افشاگری عجیبی درباره تولد وی داشته و گفته کریس فرزند ناخواسته بود خانم دولورس اویرو مادر کریس رونالدو در کتابی به نام مادران شجاع زندگی قدرت اراده و ایمان برای مبارزه اعتراف بسیار تکان دهنده ای کرده است در صفحتصاویر تکان دهنده سقوط هواپیمای مالزیایی
تصاویر تکان دهنده سقوط هواپیمای مالزیاییتاریخ انتشار پنجشنبه ۲۶ تير ۱۳۹۳ ساعت ۲۳ ۳۳ این سانحه هوایی برای هواپیمای مسافربری مالزی در حالی رخ داد که در ماه مارس نیز یک هواپیمای مسافربری دیگر خطوط مالزی با 227 مسافر که از کوالالامپور به سوی پکن در پرواز بود از صفحه رسفره افطار در محله های تهران
سفره افطار در محله های تهران سفره های با صفای افطار در گوشه و کنار پایتخت عکس علی مختاری کد خبر ۴۱۶۶۹۴ تاریخ انتشار ۲۵ تير ۱۳۹۳ - ۰۲ ۰۲ - 16 July 2014-
گوناگون
پربازدیدترینها