تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819793968




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

می‌دانم که می‌دانی گناهانم را... روی بازگشت ندارم، مگر قرآن بر سر، دستم را بگیری


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: می‌دانم که می‌دانی گناهانم را...
روی بازگشت ندارم، مگر قرآن بر سر، دستم را بگیری
این سومین شب قدری است که تو لیاقت نفس کشیدنش را به من عطا کرد‌ه‌ای...اینجا قطعه‌ای از بهشت است که زمزمه‌‌های «الهی العفو» از بارگاه شمس الشموس را به عرش می‌رساند.

خبرگزاری فارس: روی بازگشت ندارم، مگر قرآن بر سر، دستم را بگیری



به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، در بیست و سومین شب ماه مبارک رمضان مشهدالرضا حال و هوایی دیگری دارد، صحن و سرای حرم مطهر علی‌بن موسی الرضا (ع) نشان از زائران و مجاورانی دارد که برای سردادن ندای «الغوث الغوث» امشب را راهی بارگاه ملکوتی حضرت رضا(ع) شده‌اند. امشب آمده‌ام تا در کنار ضریح نورانی حرم مولایم قدر را احیا کنم، نگاهی به گنبد و گلدسته طلایی مولایم می‌اندازم و به آقا سلام می‌کنم و این می‌شود اذن دخول من به حرم. از همان لحظه ورود زائرانی را می‌بینم که با چشمانی اشکبار در صحن‌ها و رواق‌ها مشغول دعا و ذکر گفتن هستند. این شب‌ها بهترین زمان برای تولدی دوباره است، امشب راهی حرم شده‌ام اما به درستی نمی‌دانم چه می‌خواهم فقط می‌دانم آنقدر گناهکارم که روی دیدن گنبد و گلدسته آقایم را نیز ندارم...

امشب دلم را به پنجره فولادت گره زده‌ام مولایم؛ امشب آمده‌ام تا قرآن را در صحن و سرای حرم تو و در کنار میلیون‌ها زائر و مجاورت به سر بگیرم، آمده‌ام تا دوباره گوشه چشمی به این بنده گناهکار بیندازی و پیش خدا شفیعش شوی، آمده‌ام بگویم روی بازگشت ندارم... اما امشب دلم را به پنجره فولادت گره زده‌ام و منتظرم...منتظر عفو و بخشش تو که در این شب عزیز دستم را بگیری و به حرمت شما،خدا دوباره رو به سوی من کند... در گوشه‌ای از صحن جامع رضوی بر دیوار تکیه می‌زنم و به گنبد طلایی مولایم خیره می‌شوم، ناگهان انگار چیزی در دلم می‌شکند و اشک از چشمانم جاری می‌شود...در همین حین صدای زمزمه‌ای را می‌شنوم، زن جوانی است که کودکش را در آغوش گرفته و با گریه زیر لب زمزمه می‌کند، آرام کنارش می‌نشینم و با او هم صحبت می‌شوم، می‌گوید کودکش مدتی است که از بیماری ناشناخته‌ای رنج می‌برد و پزشکان بهبودی فرزندش را به شرایط خاصی منوط کرده‌اند. او می‌گوید: امشب سومین شبی است که در حرم رضوی احیا می‌گیرم و از علی‌بن موسی الرضا (ع) می‌خواهم تا خود شفیع شود و سلامتی دوباره را به فرزندم بازگرداند، خوب می‌دانم رحمت پروردگارم آنقدر بسیار است که در این شب‌های عزیز و به برکت ماه رمضان دست خالی مرا از آستانش باز نمی‌گرداند. به وی دلداری می‌دهم و برای شفای فرزندش دعا می‌کنم که کمی جلوتر پیرمردی را می‌بینم که عصایش را در کنارش گذاشته و با کتابی در دست مشغول مناجات است، چهره پیرمرد بسیار نورانی است، وی شالی سبز بر دور گردنش انداخته ناخودآگاه به سمت او می‌روم و با وی هم‌کلام می‌شوم. پیرمرد می‌گوید: زائر حضرت رضا(ع) هستم از چندین سال پیش آرزو داشتم که حتی اگر شده یکی از شب‌های قدر را در کنار بارگاه ملکوتی ثامن الحجج(ع) قرآن بر سر گیرم، اما تا امسال این توفیق نصیبم نشد. او این‌گونه ادامه می‌دهد: برای حاجت روایی و رفع مشکلات نیامده‌ام، من عاشق امام رضا(ع) هستم و آمده‌ام تا امشب از این مکان قدسی به خدا نزدیکتر شوم و برای تمام مسلمانان به‌ویژه جوانان دعا کنم، همچنین دعا کنم هر سال خداوند توفیق دهد این شب‌های مبارک را در صحن و سرای حرم رضوی سپری ‌کنم.

از پیرمرد جدا می‌شوم در همین لحظه جوانی را می‌بینم که ایستاده و زیارت‌نامه‌ای در دست دارد و با چشمانی اشکبار به گنبد و گلدسته طلا خیره شده است، با نگاه به او به خوبی می‌فهمم حال و حس غریبی دارد، زیر لب جمله‌ای زمزمه می‌کند که می‌شنوم« خطا کارم شرم دارم که نامی از گناهانم ببرم اما می‌دانم که می‌دانی گناهانم را....» همین هنگام بلندگوی حرم آغاز مراسم را اعلام می‌کند روی یکی از فرش‌های حرم می‌نشینم و دعای جوشن کبیر را در دست می‌گیرم، من نیز هم‌صدا با سایر زائران و مجاوران زیر لب قرائت دعا را شروع می‌کنم « اللَّهُمَّ إِنِّی اَسْاَلُکَ بِاسْمِکَ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا کَرِیمُ یَا مُقِیمُ یَا عَظِیمُ یَا قَدِیمُ یَا عَلِیمُ یَا حَلِیمُ یَا حَکِیمُ سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ» امشب بارگاه شمس الشموس حالت را دگرگون می‌کند... صداهایی را با زبان‌ها، لهجه‌ها و گویش‌های مختلف می‌شنوم که حتی ترجمه‌ کردن غصه‌هایشان برایم سخت است؛ اما به خوبی می‌دانم که تمام آنها با باری از گناه اما با چشمانی پر امید آمده‌اند تا مولا و سرور خود را واسطه قرار دهند تا دستشان را بگیرد و حاجت روا شوند. دعا که به پایان می‌رسد مدیحه‌سرایی شروع می‌شود، صدای هق هق جمعیت و ناله‌ها به آسمان بلند می‌شود مدیحه‌سرا به ذکر مصیبت برای پدر یتیمان کوفه می‌پردازد، نام علی(ع) شور و غوغایی در جمعیت به راه می‌اندازد. پس از مدیحه‌سرایی، سخنران مجلس به فضائل شب‌های قدر اشاره می‌کند و می‌گوید: شب قدر بهترین، زمان آرایش صحیفه دل مومنان به زیور ذکر خدا است، در شب قدر اگر  تمام مشکلات دنیا بر دوشت سنگینی کرده می توانی عقده دل بگشایی و رها شوی. هنگامه قرآن سر گرفتن می‌شود.... نگاه که بیندازی می‌بینی که تمام جمعیت ایستاده و در حالی که قرآن بر سر گرفته‌اند چشم‌هایشان به سوی گنبد و گلدسته طلا خیره شده « اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ» سخنران یک به یک نام اهل بیت(ع) را بر زبان می‌آورد اما زمانی که به حضرت ثامن الحجج (ع) می‌رسد دیگر تاب و توان جمعیت تمام می‌شود... دل‌های شکسته دیگر طاقت نمی‌آورد و صدای گریه جمعیت فضا را پر می‌کند، سخنران می‌گوید دست‌هایت را بالا بیاور و هر حاجتى که دارى از خدا بخواه....من نیز دستانم را رو به سوی آسمان بلند می‌کنم. دست‌هایت را که بالا می‌بری خدا جواب دعایت را کف دستانت می‌گذارد

نمی‌دانم نخستین‌بار چه کسی یادم داد چگونه دعا کنم اینکه دست‌هایم را بالا ببرم، می‌گویند دست‌هایت را که بالا می‌بری خدا جواب دعایت را کف دستانت می‌گذارد و نعمت‌هایش را در دست‌هایت فرو می‌ریزد. یا رب؛ تو خود فرمودی هرگاه صدایم زنی جوابت را می‌دهم...می‌خواهم هزار بار صدایت بزنم می‌دانم امشب تنها یک قدم با تو فاصله دارم... پروردگارا؛ وقتی به گناهانم فکر می‌کنم دلم می‌گیرد...وقتی به بلاها فکر می‌کنم دلم می‌گیرد... وقتی به زندگیم، به خطاهایم فکر می‌کنم دلم می‌گیرد...اما  در مقابل وقتی به عظمتت فکر می‌کنم آرامش می‌گیرم....وقتی به رحمانیتت فکر می‌کنم آرامش می‌گیرم...وقتی به ستاریتت به مغفرتت فکر می‌کنم احساس تولدی دوباره می‌کنم... بارالها یاریم کن تا روزگارم قدری رنگ خدایی بگیرد...ای که نیست معبودی جز تو، پناهم ده، پناهم ده... مراسم احیا تمام شده ...دوباره نگاهم را به سوی بارگاه منور رضوی روانه می‌کنم و کبوترانی را می‌بینم که به دور گنبد و گلدسته‌های حرم پرواز می‌کنند انگار آنها نیز می‌دانند امشب با سایر شب‌ها تفاوت دارد، در این لحظه بی‌اختیار بغض گلویم را می‌گیرد و خدا را شکر می‌کنم که توفیق داد من هم در بین بندگان پاکش شب قدر را زنده بدارم.... ------------------------------- گزارش: نجمه موسوی‌‎زاده ------------------------------- انتهای پیام/70005/ذ40

93/04/30 - 00:38





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن