محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842060341
من سه روز دیگر شهید خواهم شد
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
من سه روز دیگر شهید خواهم شد
فریاد کشید: «از بچه های گردان مقداد کسی اینجا هست». چرا این را پرسید؟ ما همه مان از گردان مقداد بودیم. مهدی بلند فریاد کشید: «منم مهدی خندان، معاون تیپ شما. آنهایی که می خواهند با مهدی خندان بیایند، به پیش.»
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،همه او را یک فرد شلوغ، خشن، سخت و اهل بگو و بخند میشناختند، اما اعتقادش چیز دیگری بود. بعد از مرحله اول عملیات والفجر چهار، برگشته بودیم عقب. یک روز در جمع بچههای گردان حدیثی خواندم و چند دقیقهای صحبت کردم. مهدی خندان توی آن جمع حضور نداشت. یکی دو ساعتی بعد از نماز عشاء دیدم که دارد دنبالم میگردد. رفتم و دیدمش. گفت که برای بچهها صحبت کردهای و حدیثی خواندهای، برای من هم بخوان. حدیث را بازگو کردم که گریهاش گرفت. پرسیدم: «چرا ناراحت شدی، میترسی از عملیات!؟» این حرف را به شوخی زدم. میدانستم نمیترسد. گفت: «نه.» پرسیدم: «پس چی؟» گفت: حاجی، این آسمون بوی خون میده.» گفتم: «باز شروع کردی از این دری وریها میگی!؟» گفت: «دوباره میخواد عملیات بشه.» گفتم: «والله این قدر را من هم میفهمم که میخواد عملیات بشه.» گفت: «نه، لشکر سه روز دیگه عملیات میکنه.» به شوخی گفتم: «بارکالله، بابا تو هم علم غیب داری!» گفت: «نه، سه روز دیگه عملیات میشه. بالاتر از این، من میروم توی عملیات و شهید میشم.» گفتم: «مهدی این حرفها چیه میزنی. از کجا میدونی عملیات میشه، از کجا میدونی شهید میشی، نگو این حرفهارو.» آمد تو حرفم و گفت: «72 ساعت دیگر تیر میخوره تو قلب من و شهید میشم.» این حرف را زد و رد شد. از دوستان ساعت را پرسیدم. گفتند: «یازده و ربع.» دیروقت بود. برگشتم طرف چادرها. *** تازه لشگر از دوکوهه آمده بود به اردوگاه قلاجه. توی اردوگاه ایستاده بودیم و مهدی داشت سیگار میکشید. یکی از دور آمد و گفت: «آقامهدی، سیگار داری؟» مهدی دست کرد توی جیب و یک بسته سیگار داد بهش. روی بسته سیگارش نوشته بود: «مهدی خندان». میدانستم همین یک بسته سیگار را دارد. اگر نیم ساعت، سه ربع سیگار نمیکشید، عصبانی میشد، آن هم چه جور! گفتم: «تو که همین یه بسته سیگار رو داشتی، حالا دادی رفت، مرد حسابی نیم ساعت دیگه داد و بیداد میکنی سر بچههای مردم.» رفت تو فکر و برگشت و گفت: «حاجی یه چیزی هست که میگه اگه یکی بدی، ده تا به تو میدهند، این درست نیست!؟» اصلا فکر نمیکردم چنین برخوردی بکند. دیگر هیچ چیز نتوانستم بگویم. خداحافظی کردیم و او رفت سر جاده تا ماشینی پیدا کند و سوار شود برود طرف گردان عمار. تویوتایی آمد و او را با خود برد. هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که دیدم تویوتایی از پایین میآید و میرود طرف ستاد. مهدی خندان بالای تویوتا ایستاده بود و مرتب مرا صدا میزد. خودم را کشیدم کنار جاده تا من هم به آنها بروم ستاد لشکر. ماشین پرگاز میرفت و من پشیمان شدم که دست بلند کنم. یکهو دیدم مهدی از لای اورکتش چیزی درآورد. یک باکس سیگار بود. بالای دست گرفت و خندید و رفت. وقتی برگشت پرسیدم: «مهدی، اون چی بود؟» گفت: «حاجی، این همون آیه است. من با اعتقاد یک پاکت وینستون دادم. سوار ماشین که شدم. یه ماشین از روبهرو میآمد. بوق زد. نگه داشتیم. یکی از توی آن ماشین پرید پایین و گفت: «آقامهدی، یه بوکس وینستون!» فهمیدم که اعتقادات مهدی هم چیز دیگری است. *** توی اردوگاه همه دور هم نشسته بودیم و گل میگفتیم و گل میشنیدیم. یکی از بسیجیها وارد جمع ما شد و از مهدی خواست تا روی پیراهنش با خط خوش و درشت چیزی بنویسد. میگفت: «هر چی شما دوست دارید بنویسید.» مهدی با خنده گفت: «بله، حتما.» فهمیدم که شوخی طبعیاش گل کرده. مهدی بسیجی را جلوی رویش نشاند و با ماژیک روی پیراهنش نوشت: «مهدی خندان... هاهاها.» گفت: «نوشتم، پاشو برو.» آن بسیجی هر چه خواست بداند که روی پیراهنش چه نوشته، مهدی جوابی نداد. گفت: «برو نشون بچهها بده تا از این خط خوش من سرمشق بگیرند!» او رفت و چند دقیقه بعد دوان دوان برگشت. مانده بود شکایت کند یا بخندند. *** محتشم، فرمانده گردان، یا مهدی بگو مگویشان شد. دعوا بر سر سوختههای سیگار بود. کف چادر را با پتو فرش کرده بودند. مهدی هر جا مینشست سیگاری میگیراند و همان جا پتو را کنار میزد و سیگار را خاموش میکرد. محتشم که جوش آورده بود، میگفت: «آخه این چه کاریه که میکنی. ده بار گفتم، بازم میگم. درست نیست، درست نیست.» مهدی خندید و گفت: «اگه نمیدونی بدون که من دارم بیتالمال را حفظ میکنم. میخوام پتوهای لشکر بیدنزنه. باید ممنون من و سیگارهایم باشید!» *** قبل از حرکت از اردوگاه گفتند که حاج همت گفته است تو و مهدی خندان حق شرکت در عملیات را ندارید. وقتی خبر را شنیدیم، در به در دنبال حاج همت گشتیم. آخر سر، ماشینش را دیدیم که داشت از اردوگاه خارج میشد و میرفت طرف قرارگاه. به هر زحمتی بود، نگهش داشتیم. حاج همت قبول نمیکرد. جر و بحث بینمان بالا گرفت. همت با شرکت من در عملیات موافقت کرد، اما با مهدی خندان نه. یکهو خندان زد زیر گریه. اشک ها کار خودش را کرد. حاج همت رضایت داد ولی از او قول گرفت که احتیاط کند و جز فرماندهی و هدایت نیروها، کار دیگری نکند. حاجیپور فرمانده تیپ عمار شهید شده بود و فقط مانده بود مهدی. حاج همت از این میترسید که مهدی هم از دست برود. چهار لول ضد هوایی یکبند آتش میریخت روی سرمان. ستون گردان توی شیار دراز کشیده بود. مهدی، تنها کسی بود که سرپا ایستاده بود. مهدی یک لای چفیهاش را انداخت پشتش و چند قدمی رفت جلو. ستون، آرام پشت سر او خزید. تیربارها امان همهمان را بریده بودند. این ستون دیگر بلندشدنی نبود. همه کپ کرده بوند. طاقت نیاوردم. مهدی که آمد از کنارم رد شد، دستش را گرفتم و گفتم: «آقا مهدی، بشین.» شناخت مرا. گفتم: «بشین و نگاه کن. چرا وایستادی.» نشست و در تاریکی صدایش را شنیدم که گفت: «امشب چه خبره، حاجی.» و بعد رفت جلو، ستون را راه انداخت. این بار آتش دشمن چنان شدید شده بود که فرشی از تیرهای سرخ، موازی با زمین حرکت میکرد. ستون خوابیده و دیگر بلند نشد. تیرها یکی یکی بچههای ستون را از کار میانداختند. مانده بودیم چه کنیم. تا قله 500-400 متر بیشتر راه نبود. داشتم به اطراف نگاه میکردم که یکهو دیدم مهدی بر روی یک بلندی ایستاده، نمیدانستم چه میخواهد بکند که یکباره فریادش بلند شد: «از بچههای گردان مقداد کسی اینجا هست... اینجا گردان مقدادی داریم.» چرا این را پرسید؟ ما همهمان از گردان مقداد بودیم و این ستون که اینجا روی زمین دراز کشیده، همهشان گردان مقدادی بودند! صدای چند نفری، تکوتوک، از توی ستون بلند شد: «ما گردان مقدادی هستیم.» مهدی بلند فریاد کشید: «منم مهدی خندان، معاون تیپ شما. آنهایی که میخواهند با مهدی خندان بیایند، به پیش.» دیگر هیچ نگفت. رو برگرداند و رفت. برخاستیم و به یک ستون دنبالش راه افتادیم. هفت نفر بودیم؛ دنبال او. چیزی به قله نمانده بود،؛ که باز ایستاد. حجم آتش دشمن، یک دیوار جلوی رویمان درست کرده بود. مرد میخواست که رد شود. تو حال خودم بودم که دیدم مهدی برخاست. همه برخاستیم و راه افتادیم. چند قدم جلوتر، همه که نشستند. بهش رسیدم. از فرط خستگی نشسته بود روی زمین. تا مرا دید، گفت: «حاجی، تو هم اینجایی.» گفتم: «تو باشی و ما نباشیم. چکار کنیم.» اول پاهایش را مالش داد و بعد برخاست ایستاد. آتش دشمن حدی نداشت. دستش را گرفتم و نشاندمش. گفتم: «دراز بکش تا آتیش کمتر بشه.» دراز کشید روی زمین. یک دقیقه نشده بود که دوباره برخاست. گفت: «تا امروز من جلوی تیر دشمن سرخم نکرده بودم. این هم که دراز کشیدم. چون تو گفته بودی.» برگشتم سر جایم. چند دقیقهای که گذشت، به نفر جلوییام گفتم: «به مهدی بگو حالا پاشو برو.» او نگاهی به جلو انداخت و برگشت گفت: «مهدی رفته.» رفتم روی خط الراس. دیدم مهدی پشت سیم خاردارها است. رفتیم طرفش، اما این بار دو نفر بودیم. بقیه یا شهید شده بودند یا مجروح. مهدی دست انداخت توی سیم خاردارهای حلقوی. زور زد و سیم خاردار از هم باز شد. زیر نور منور با چشم خودم دیدم که لبههای تیر سیم خاردار از یک طرف انگشتانش فرو رفته و از طرف دیگر درآمده است. خون، شرشر ریخت روی زمین. خودش را کشید تو سیم خاردار. چه زوری زد تا توانست دستش را از توی سیم خاردارها آزاد کند! شروع کرد به برداشتن مینها. وقت نبود آنها را خنثی کند. برمیداشت و از سر راه میگذاشتشان کنار. مینها را که جمع کرد، دوباره دستانش را انداخت میان کلافها سیم خاردار، پوست و گوشتش را از هم درید. مهدی برخاست. شده بود خون خالی. دست برد و نارنجکی درآورد که او را دیدند. چهار لول دشمن گرفت طرفش. تیرها به لبه شیار میخوردند و خاکها را میپاشیدند روی آسمان. وقتی مهدی ایستاد... یک لحظه چشم از او گرفتم و دوباره که او را دیدم، روی سیم خاردارها افتاده بود. دستهایش از هم باز شده بود. آن دستهای باز و آن سیم خاردارها... مسیح باز مصلوب... مهدی... از تنهاکسی که مانده بود، پرسیدم: «ساعت چنده؟» گفت: «یازده و ربع.» گفتم: «برمیگردیم.» و برگشتیم. چیزی نمانده بود که مهدی بر بلندای قله 1904 بایستد. *** توی اردوگاه بودیم. تویوتایی میآمد. بچههای دیدهبان سوارش بودند. تند جلو رفتم. ماشین ایستاد. پرسیدم: «چه خبر؟» گفتند: «هیچی، هنوز اون بالاس.» این کار هر روزم شده بود. از آنان میپرسیدم و آنان میگفتند که مهدی هنوز روی سیم خاردارهاست. *** دوازده سال گذشت تا مهدی را آوردند. آن کسی که خبر را برایم آورد، گفت: «مهدی رو از چاقو ضامندار تو جیبش شناختند. یه چاقو تو جیبش بود این هوا.» و او دستش را از هم باز کرد تا اندازه چاقو را نشان دهد. *برگرفته از خاطرات: علی پروازی – شهید علی جزمانی تا شهدا با شهدا
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]
صفحات پیشنهادی
در حال بروز رسانی/ غزه؛ دفاع در ماه رمضان - روز 4 افزایش شمار شهدای غزه به 89 شهید/نتانیاهو: نبردی طولانی، سخت
در حال بروز رسانی غزه دفاع در ماه رمضان - روز 4افزایش شمار شهدای غزه به 89 شهید نتانیاهو نبردی طولانی سخت و پیچیده پیش روست هلاکت یک صهیونیست و زخمی شدن چندنفر دیگرتجاوز رژیم صهیونیستی درحالی وارد چهارمین روز شد که شمار شهدای این تجاوز به 89 نفر افزایش یافته در حالیکه در طرتا 2 روز ديگر وضعيت خلعتبري مشخص ميشود
تا 2 روز ديگر وضعيت خلعتبري مشخص ميشود مديرعامل باشگاه سپاهان گفت براي حضور رحمان احمدي در فولاد خوزستان روي ما فشار آوردند مهرزاد خليليان در خصوص شايعه توافق باشگاه سپاهان با خلعتبري گفت اين قضيه را تأييد نميکنم چرا که هنوز با او تمام نکردهايم به گزارش فارس وي دغزه در صبح روز ششم جنگ؛ ۱۶۴ شهید و ۱۱۰۰ مجروح
غزه در صبح روز ششم جنگ ۱۶۴ شهید و ۱۱۰۰ مجروحرژیم صهیونسیتی برای ششمین روز متوالی به حملات بیامان خود به نوار غزه ادامه داد و تا صبح روز ششم باعث شهادت ۱۶۴ فلسطینی و مجروحیت نزدیک به ۱۱۰۰ نفر شده است به گزارش گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه خبری معا جنگندههای ارتش رژیمدر حال بروز رسانی/ غزه؛ دفاع در ماه رمضان - روز 8 185 شهید و 1385 زخمی درپی حملات رژیم صهیونیستی به نوار غزه/ط
در حال بروز رسانی غزه دفاع در ماه رمضان - روز 8185 شهید و 1385 زخمی درپی حملات رژیم صهیونیستی به نوار غزه طرح مصر برای آتش بس در روز سه شنبهوزارت بهداشت غزه اعلام کرد که درپی حملات امشب صهیونیستها تعداد شهدای حملات اخیر به 185 شهید و 1385 زخمی رسید به گزارش خبرگزاری فارس نیوقوع فاجعه هولناک در غزه/163 شهید و 1085 زخمی تا امروز
وقوع فاجعه هولناک در غزه 163 شهید و 1085 زخمی تا امروز سخنگوی وزارت بهداشت در غزه اعلام کرد که در جریان تجاوزات وحشیانه رژیم صهیونیستی به نوار غزه از عصر دوشنبه گذشته تا ساعات اولیه صبح امروز یکشنبه 163 تن به شهادت رسیده و 1085 تن دیگر زخمی شدهاند آفتاب به نوشته روزنامه مصریبیانیه انجمن نوییسندگان کودک و نوجوان به مناسبت روز کودک: کودک واقعی جای دیگریست
بیانیه انجمن نوییسندگان کودک و نوجوان به مناسبت روز کودک کودک واقعی جای دیگریست انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در بیانیهای به آموزش و پرورش اعتراض کرد که چرا درهای مدارس را به روی نویسندگان این حوزه بسته است به گزارش نامه یوز به نقل از خبرآنلاین انجمن نویسندگان کودک و نوجوانسه برادرشهید ازشهرستان محلات که نگذاشتند اسلحه یکدیگر برزمین بماند
سه برادرشهید ازشهرستان محلات که نگذاشتند اسلحه یکدیگر برزمین بماند خمین - ایرنا - سه برادر شهید علی محسن و مهدی حاج رضایی از شهرستان محلات اسلحه یکدیگر را از روی خاکهای سرخ شهادتگاهشان برداشتند تا ادامه دهنده راهشان باشند شهید علی حاج رضایی در وصیت نامه خود خطاب به پدر و مادتصویر ارسالی/ کوچک ترین شهید این روزهای غزه
تصویر ارسالی کوچک ترین شهید این روزهای غزه فعالان فلسطینی عکسی را بر روی صفحات خود بر روی توییتر قرار دادهاند که در این تصویر کوچکترین شهید که توسط ارتش رژیم صهیونیستی به شهادت رسیده است را نشان می دهد به این مطلب امتیاز دهید ۲۰ ۰۴ ۱۳۹۳ - ۲۲ ۲۹فردا در چهارمحال و بختیاری مراسم بزرگداشت هفتمین روز درگذشت پدر نخستین شهید انقلاب برگزار میشود
فردا در چهارمحال و بختیاریمراسم بزرگداشت هفتمین روز درگذشت پدر نخستین شهید انقلاب برگزار میشودمدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران چهارمحال و بختیاری از برگزاری مراسم بزرگداشت درگذشت پدر نخستین شهید انقلاب فردا در این استان خبر داد قدرتالله رئیسی امروز در گفتوگو با خبرنگار فارسمراسم چهلمین روز خاکسپاری شهید گلچینی برگزار می شود
مراسم چهلمین روز خاکسپاری شهید گلچینی برگزار می شود تهران - ایرنا - مراسم چهلمین روز خاکسپاری شهید علیرضا گلچینی و یادبود شهدای گمنام آرمیده در باغ موزه دفاع مقدس با حضور جمعی از بازدید کنندگان نمایشگاه بین المللی قرآن کریم برگزار می شود به گزارش ایرنا از باغ موزه دفاع مقدسٍ مدروایت 2 ماه نخست پیروزی انقلاب توسط «ژنرال»/ نگارش فیلمنامه شهید متوسلیان آغاز شد
فرهنگ و هنر سینمای ایران یک مستندساز جوان خبر داد روایت 2 ماه نخست پیروزی انقلاب توسط ژنرال نگارش فیلمنامه شهید متوسلیان آغاز شد محمدحسین مهدویان کارگردان سینما از ارسال فیلمنامه ژنرال با موضوع حوادث 2 ماه اول پیروزی انقلاب اسلامی ایران به شورای دریافت روانه ساخت خبر دادعظمت ایران اسلامی امروز در سایه خون پاک شهیدان است
استانها شمال گیلان عادلی عظمت ایران اسلامی امروز در سایه خون پاک شهیدان است رشت – خبرگزاری مهر مدیرکل اوقاف و امور خیریه گیلان گفت اقتدار و عظمت ایران اسلامی امروز در سایه خون پاک شهیدان است به گزارش خبرنگار مهر حجت الاسلام ولی عادلی عصر دوشنبه در ديدار با خانواده معظم ششهید «علی زادهدباغ» چند ساعت قبل از شهادت: رساله من میگوید امسال روزهام را میگیرم!
شهید علی زادهدباغ چند ساعت قبل از شهادت رساله من میگوید امسال روزهام را میگیرم شب اول ماه مبارک رمضان بود گفتم که ای کاش در این چنین شبی در شهر بودیم و میتوانستیم روزه بگیریم علی با لبخندی که همیشه بر لب داشت رو به من کرد و گفت رساله من میگوید امسال روزهام را میگیرم وارائه بستههای 5،4،3روزه اعزام به عتبات از هفته دیگر/ احتمال از سرگیری اعزام به کاظمین
اوحدی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران ارائه بستههای 5 4 3روزه اعزام به عتبات از هفته دیگر احتمال از سرگیری اعزام به کاظمین رئیس سازمان حج و زیارت از احتمال از سرگیری اعزام به کاظمین در این دوره از اعزامها در صورت تأمنی امنیت زائر خبر داد سعید اوحدی در گفتگو بابرای حضور احمدی در فولاد به ما فشار آوردند خلیلیان: تا 2 روز دیگر وضعیت خلعتبری مشخص میشود/احتمال سرخپوششدن
برای حضور احمدی در فولاد به ما فشار آوردندخلیلیان تا 2 روز دیگر وضعیت خلعتبری مشخص میشود احتمال سرخپوششدن کریمیمدیرعامل باشگاه سپاهان گفت برای حضور رحمان احمدی در فولاد خوزستان روی ما فشار آوردند مهرزاد خلیلیان در گفتوگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس در خصوص شایعه توافق بعضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی: روزهداری افکار مزاحم انسان را کنترل میکند/نقش روزه در خودمراقبت
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی روزهداری افکار مزاحم انسان را کنترل میکند نقش روزه در خودمراقبتی روانعضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی با بیان آثار مهم روزهداری بر کنترل افکار و خودمراقبتی گفت با روزهداری میتوانیم حلقههای عادات منفی گذشته را شکسته و ب33 سال پیش در چنین روزی شهید بهشتی از نگاه شهید باهنر
33 سال پیش در چنین روزیشهید بهشتی از نگاه شهید باهنرشهید مظلوم بهشتی خوب می اندیشید خوب سخن می گفت خوب می نوشت فیلسوف بود به راستی فقیه بود به جد نویسنده و دانشمند بود به حقیقت من این مسائل را با جان لمس کردم رخدادهای 13 تیر 1360 چکیده سرپرست لشکر 81 زرهی در گفت و گ-
گوناگون
پربازدیدترینها