تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816847740




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اصفهان صفوی از زبان یک کشیش پرتغالی مسلمان شده


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


اصفهان صفوی از زبان یک کشیش پرتغالی مسلمان شده وبلاگ > جعفریان، رسول - پدر آنتونیو دوژزو که به عنوان کشیش و رئیس دیر از پرتغال به اصفهان آمده بود، نه تنها مسلمان شد که آثاری علیه مسیحیت و غرب نوشت. این یکی از نخستین نوشته هایی است که در غرب شناسی در اصفهان عصر صفوی نوشته می شود. دیدگاه های او شگفت و جالب توجه است. این نوشته مروری بر این دیدگاه ها بر اساس نوشته های اوست.

پدر آنتونيو دو ژزو يا على قلى جديد الاسلام على‌قلى از انديشمندان تازه مسلمانى است كه سالها پيش از آن كه مسلمان شود به عنوان كشيش عازم ايران شده و پس از سالها اقامت با پذيرفتن اسلام، به كار ردّيه نويسى بر ضد مسيحيت پرداخت و آثار چندى تأليف كرد. آقای فرانسیس ریشار در باره ایشان مقاله مستقلی بر اسناد موجود در وایتکان  نوشته که  عنوان: UN AUGUSTIN PORTUGAIS RENEGAT APOLOGISTE DE L,ISLAM CHITE AU DEBUT DU XVIII SIECLE  که در مجله Moyen Orient and Wcean Indien (Middle East and Indian Ocean) XVIe - XIXe - XIXe s.1, 1984 چاپ شده است. آنچه در این خواهد آمد، گزارشی از آن مقاله و سپس مرور بر آثار فارسی دوژزو است که در کتابخانه های ایران بر جای مانده است. پدر آنتونيو دو ژزو  [P. AntÆnio de Jesus]كشيش پرتغالى، در ربع آخر قرن هفدهم ميلادى به قصد تبليغ در دیری در اصفهان مشغول به كار شد. این در حالی بود که مانوئل سانتاماريا  [P. Manuel de Santa Maria]رئيس اسبق ديرى كه وى رياست آن را عهده‌دار بوده به اسلام گرويده بود.  آنتونيو هم يك سال پس از آن كه به رياست اين دير انتخاب شد، به اسلام گرويد. در منابع دوره صفوى از وى آگاهى خاصى به دست نياورديم. آنچه كه در منابع ايرانى در باره وى مى‌دانيم، مطالبى است كه در ميان آثار وى در باره خودش بدست داده است. افزون براين، دوستان خارجى و كشيش وى از اصفهان مطالبى در باره او نوشته‌اند كه آن‌ها را آقاى فرانسيس ريشار در مقاله سابق الذكر آورده است. آقاى ريشار پس از بيان شرحى از چگونگى شرايط ايران در ارتباط با ميسيونرهاى غربى، و با اشاره به اختلافات آن‌ها، مى‌نويسد:  در اين شرايط دشوار بود كه حادثه‌اى مسيحيان پايتخت (اصفهان) را سخت متأثر كرد و كار را براى روحانيون كاتوليك دشوار ساخت. اين حادثه مسأله پذيرش اسلام توسط راهب دير اگوستين‌هاى پرتغالى شهر اصفهان بود. دير مزبور نخستين ديرى بود كه در اوائل قرن هفدهم توسط لاتينيها [Latins] در اصفهان ساخته شده بود. روحانيون اين دير نمايندگان رسمى پادشاه پرتغال در ايران بودند. در نوشته‌اى از گودرو  [M. Gaudereau]يكى از روحانيون بزرگ به تاريخ  14 سپتامبر 1697 ]هفتم ربيع الاول 1109ه   [چنين مى‌خوانيم:«بزرگ اگوستين‌ها دو روز است كه دين مسيح را نفى كرده و امروز ختنه شده است.» قبل از او در اكتبر سال  1691 ]صفر سال 1103 ه   [اسلام را پذيرفته، سپس ازدواج كرده و نام خود را به حسن قلى بيك تغيير داد. سندى كه در سالهاى بعد بدست آمد، آگاهى‌هايى در ارتباط با انحلال زندگى مذهبى دير اگوستين اصفهان كه به دليل بدهى‌هايش كه متعهد به پرداخت آن بود به صورت قهوه‌خانه و مركز تجارى و بازرگانى در آمده به دست مى‌دهد... نزديك‌ترين گزارش از اين حادثه، گزارش اسقف بابِل  [Babylone]به نام پيدو دو سان اولون  [Mgr Pidou de Saint-Olon]است كه از ايران به برادرش به تاريخ 25 اكتبر 1697 نوشته است. او مى‌نويسد: من خون گريه مى‌كنم از حادثه دهشتناك پذيرش اسلام توسط پدر آنتونيو دو ژزو پرتغالى، ديدار كننده اگوستين‌هاى ايرانى و مأمور دولت پرتغال، امرى كه خسارت جبران ناپذيرى به تشكيلات تبليغاتى وارد آورده است. آرى دو مرتدّ از يك دير و آرى اين است نتيجه آزاد گذاشتن و رها كردن جوانان مذهبى در آن‌جا... چيزى كه بيش‌تر از همه دردآور است اين است كه آنتونيو دو ژزو در شناخت قرآن به درجه دكترا نائل آمده است و كتابى در ردّ مسيحيّت نوشته است. نامه‌اى از كرملى‌هاى جلفا به نام بازيل دوسان شارل (1711 ـ 1664) [P.  Basile de Saint-Charles]به تاريخ 2 فوريه 1700 در باره آنتونيو گزارش مى‌كند كه او ازدواج كرده و در اصفهان مستقر شده است:«بيچاره آنتونيو پرتغالى، رئيس پيشين اگوستين‌هاى اصفهان كه سه سال است كه مرتد و كافر شده و براى انهدام ما با دشمنانى از شاريمانى‌ها ]خاندان ارمنى‌ها برجسته كاتوليک  [تبانى كرده است و شخص اوست كه اطلاعات مهم را در اختيار دشمنان قرار مى‌دهد كه در اين راستا خسارات فراوانى بر ما وارد خواهد آورد و اين البته بلاى بزرگى است. به هر روى، آنتونيو دو ژزو مدتى پيش از مسلمان شدن مانوئل در سال 1691 در اصفهان بود و در سال 1694 يكى از اعضاى همراه پدر گاسپار دوس ريس  [Gaspar dos Reis]روحانى دير اگوستين بود كه چند سال بعد در 12 اكتبر سال 1696 جانشين وى گرديد و عنوان رياست اگوستين را به خود اختصاص داد. اين درست كمتر از يك سال پيش از گروش او به اسلام در سال 1697 / 1109 بود. پس  از اختيار كردن اسلام نامش را به على قلى بيك تغيير داد و از آن پس از مقربان شاه گرديد. در سال 1701 / 1113 ه ) به كار مترجمى شاه گمارده شد كه تا سال 1721 / 1134 اين كار ادامه داشت. آقاى ريشار ادامه مى‌دهد: همه شواهد حاكى از آن است كه على قلى بيك كه سالها پس از مرگ پدر مانوئل زندگى مى‌كرد در محاصره اصفهان در سال 1722 / 1135 از دنيا رفته باشد، چرا كه بعد از آن هيچ اطلاعى از او در دست نيست. آقاى فلور به بنده اطلاع داد كه يادداشتى پيدا كرده‌اند كه ضمن آن كشيشى در تاريخ دهم مارس 1734 (حوالى شوال 1146) به هلند خبر داده است كه على قلى بيك كه از وى با عنوانمرتد ياد كرده، درگذشته است. آقاى روضاتى احتمال داده‌اند كه خيابانى كه در نزديكى چهارسوى شيرازيها به نام كوچه على قلى بيك هست، شايد به نام وى نامگذارى شده بوده است. بنگريد: [دومين دو گفتار، ص  67] آقاى ريشار با اشاره به تأليف كتاب هداية الضالين و اين كه به اظهار مؤلف ابتدا به زبان فرنگى نوشته شده و سپس به فارسى برگردانده شده، احتمال داده‌اند كه اين كتاب در سال 1708 / 1120 تأليف شده باشد. به نظر بنده چنين مى‌رسد على قلى كتاب هداية الضالين را در سال 1117 تأليف كرده است. خودوى در جايى از آن كتاب مى‌نويسد:... هرگاه راستى و صدق آن حضرت ثابت گشت، هر دعوى كه نمود صادق خواهد بود، خصوصا كه يك هزار و صد و سى سال است كه آن حضرت اين دعوى را نمود. (هداية الضالين، نسخه 3651 مرعشى، برگ 9 پ و نك : برگ 10 ـ پ). اين تاريخ مربوط به زمان بعثت حضرت است. يعنى سيزده سال بايد از آن كسر شود و از اول سال هجرى محاسبه شود كه در اين صورت همان سال 1117 تاريخ تأليف كتاب خواهد بود. درسيف المؤمنين نيز مكرر از آن كتاب خود ياد كرده است. از جمله در موردى نوشته است كه «وحكايت اين قسطنطين و سيلوِستر را مفصلا در كتاب هداية الضالين تقرير كرده‌ايم». آقای ریشار افزوده است: در 20 مى سال 1708 اسقف كرملى‌هاى جلفا پدر بازيل دوسان شارل كه يك فرانسوى... است در نامه‌اى كه به رم مى‌فرستد اجازه مى‌خواهد تا به محضر شاه رسيده و كتابى را كه در رد بر نوشته برخى از روحانيون دربار شاه بر ضد مسيحيت است، به شاه تقديم كند. در اينجا بخوبى مشهود است كه اشاره به كتاب على قلى بيك است كه البته به نظر مى‌رسد چنين چيزى صورت نگرفته باشد.[با تشکر از آقای علامی برای این خلاصه ترجمه از مقاله آقای ریشار].
اطلاعات ما در باره دوژزو بر اساس آثار وی  آگاهى‌هاى ما از على قلى، افزون بر آنچه آقاى ريشار در باره وى آورده، مطالبى است كه على قلى در لابلاى سيف المؤمنين و نيز هداية‌الضالين در باره خود نوشته است. از جمله در ضمن شرحى كه براى داستان جزيره خضرا نوشته، چنين آورده است: «پيش از آن كه عبارت را تمام كنيم، مناسب است كه آنچه كمترين، خود در باب اين جزاير كه در انتهاى زمين مى‌باشد مى‌دانم از براى ازدياد يقين شيعيان على بن ابى‌طالب صلوات الله عليه نقل نمايم. پس بر برادران دينى مخفى نماناد كه محل تولّد فقير در اواخر مغرب در شهر الوزيپانه [لیسبون که عربها آن را الاشبونه می نامیدند]  كه پايتخت پادشاه پرتگال است مى‌باشد و آن شهر در كنار درياى بزرگ كه او را محيط مى‌گويند واقع است و پرتگال هر چند متصل است به فيس [فاس = مراکش]  و مَراقُوس [مراکش]  و اَرجلْ كه عمده شهرهاى مغرب زمين است، اما پرتگال از اينها آن طرف‌تر مى‌باشد و در اواخر ولايت پرتگال جايى هست كه او را در همه صور اقاليم فينيستره [FinistÉre] [به معنای آخر زمین] مى‌نامند، يعنى انتهاى زمين و از آن‌جايى كه فقير متولد شده‌ام تا بلده اصفهان كه محل هدايت فقير است، قريب به هفت هزار و سيصد فرسنگ مى‌باشد فَتَبارَکَ اللّهُ أحْسَنَ الْخالِقينَ ]مؤمنون /  14 [كه به مضمون كريمه يُضِلُّ مَنْ يَشاء وَيَهْدي مَنْ يَشاءُ ]فاطر /  8 [وقتى كه مى‌خواهد كسى را هدايت كند، مى‌تواند كه او را از آن جهنم بيرون آورده، اين قدر طى مسافت بفرمايد و به بهشت ايمان برساند، از براى آن كه بر بندگان ظاهر سازد كه آنچه در كتاب خود از براى آن كه قدرت كامله او را بشناسد فرموده است يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىّ ]آل عمران /  27 [كمال دلالت بر قدرت كامله او دارد، زيرا كه فقير را كه كافرزاده و پادرى گمراه كننده بودم از هفت هزار و سيصد فرسنگ از گمراهى كفر بيرون آورده، به شاهراه ايمان داخل كرده است، از براى آن كه بر كفارى كه در اطراف زمين ساكن‌اند، حجّت بوده باشم و بدانند كه هدايت نيافتن ايشان از راه سؤ اختيار خودشان و طينت خبيثه ايشان است و اگر نه بخل در مبدأ فياض نيست و نمى‌باشد.»  آثار على قلى در منابع موجود عربى و فارسى، تا آن‌جا كه ما كاوش كرديم، على قلى را بايد تنها در ضمن آثارى كه از وى برجاى مانده شناخت. اين آثار تا آن‌جا كه امروز مى‌دانيم عبارتنداز:  1. هداية‌الضالّين و تقوية المؤمنين؛ وى اين كتاب را كه در برخى موارد از آن با نام هداية المضلين ياد كرده، به نام شاه سلطان حسين صفوى نگاشته است. اين كتاب در چهار قسمت و احتمالاً در چهار جلد بوده است: 1 ـ در ردّ اصول دين نصارا و اثبات اصول اسلام از كتاب‌هاى ايشان، 2 ـ ردّ فروع دين نصارا و اثبات فروع اسلام از روى كتاب‌هاى ايشان، 3 ـ اثبات پيامبرى و خاتميت از كتاب‌هاى ايشان، 4 ـ اثبات امامت و مهدويت از كتاب‌هاى ايشان. سه نسخه از اين كتاب موجود است كه هيچ كدام حاوى فصول مذكوره نيست: الف: نسخه شماره 5438 كتابخانه ملك و نيز نسخه 12116 آستان قدس رضوى كه جلد يكم كتاب است. ب: نسخه شماره 2089 كتابخانه مجلس شوراى اسلامى. ج: نسخه شماره 3651 كتابخانه آية‌اللّه مرعشى در قم. على قلى جديدالاسلام در مقدمه اين كتاب مى‌گويد: «چون بر هر فرد از بنى نوع انسانى بعد از آنكه قوّت عاقله او در فضاى بلوغ و كمال قدم نهاد لازم و متحتّم است كه به معونت كتاب خدا و اخبار رسول و ائمّه هدى در جستجوى دين قويم و طريق مستقيم كه در نظر عقل بر سائر طرق راجح آيد، نهايت اهتمام به تقديم رسانيده خود را در زمره‌اى داخل كند كه فرداى قيامت ندامت و حسرتى نداشته باشد و متابعت دين آباء و اجداد را بدون اينكه خود اذعان و ايقان به هم رساند معتمد عليه نداند...» وى مى‌افزايد كه خود وى «مدتى در ديار كفر نشو و نما كرده به مضمون ]كلّ مَوْلُود يولَدُ على‌الفِطرة فانّما أبواه يهوّدانه و يُنصّرانه و يُمجّسانه [بر جاده متابعت ابوين كه نصرانيت بود، ثبات قدم داشتم. بعد از آنكه عقل قصير را به راهنمايى توفيق، بصيرتى حاصل گرديد، اوقات خود را صرف مطالعه كتب نصارا و تتبّع شرايع منسوخه ايشان كرده، بعد از بطلان دلايل ايشان كه بر حقيقت مذهب خود دارند، به بيّنه و برهان عقلى اختيار دين حق نمودم و چون مدتى كه در آن مذهب بودم مرجع نصارا و محل اعتماد ايشان بودم كه مرا سرآمد پادريان خود مى‌دانستند؛ بعد از مُحَلّى شدن به كلبه ايمان، جميع دلايل ايشان را با وجود اعتراضات كه فقير نوشته بودم فراهم آورده به زبان فرنگى ترتيب داده بودم كه چون امر به معروف و نهى از منكر واجب است اين كتاب از فقير باقى بماند كه پادريان و ساير نصارا شايد به مطالعه او پرداخته بعد از اطلاع و ضعف دلايل خود و قوّت اجوبه ]و [دلايل فقير بر حقيقت مذهب مختار هدايت يافته، به كمترين ملحق گردند. و در اين اوقات كه همت خير اساس و ضمير عدالت اقتباس گوهر فروزان تاج سلطنت و... شاه سلطان حسين صفوى... مصروف و متعلق به آن گرديد كه اختلاف مذاهب باطله و اعتقادات ناقصه و براهين و اقوال طايفه ضالّه نصارا با ادلّه ثابته عندهم در سلك تحرير كشيده شود، بعد از آن خط بطلان با جواب‌هاى وافى بر آن‌ها جارى گردانم تا منكوب و مجاب و مخذول گشته، دست در عروة الوثقاى دين مبين محمّدى كه حبل‌المتين راه يقين است زنند و به هدايت ابدى فايز گردند و لهذا بنابر امتثال امر اشرف اقدس ارفع اعلى با وجود تراكم آلام و اختلال احوال، عنان عزيمت به ترجمه آن نسخه كه به زبان فرنگى نوشته شده بود مصروف داشتيم كه إن شاءالله تعالى بعد از اتمام هم‌چنان كه نسخه اولى به كار نصارا اگر عقل داشته باشند مى‌آيد، اين نسخه فارسى نيز در ميان شيعيان به يادگار مانده، بعد از مطالعه بر حقيقت مذهب خود واقف و باعث مزيد رسوخ ايشان گردد و از طريقه باطله نصارا اجتناب و اعتراض لازم دانند و بعد از شكر الهى كه ايشان را بر اين دين قويم هدايت نموده است، اين شكسته را به دعاى خير يادآورى نمايند. و منه الاستعانة على الاتمام... و در مجموع، اين كتاب را مسمّا ساخت به هداية‌الضّالّين و تقوية‌المؤمنين. اميد كه به تأييدات الهى و اقبال بى‌زوال پادشاهى منظور نظر كيميا اثر گرديده و از قلم نكته‌گيرى و كافر ماجرايى برادران دينى سالم مانده و فقير را معذور بدارند.... و اين كمترين آن عبارت را در رساله‌اى كه در اثبات نبوّت نوشته ذكر كرده‌ام و چون در اين مقام خوفآ للتطويل و ذهابآ للمطلب من‌العين متعرّض...» او هم‌چنين در باره ردّ اقانيم ثلاثه مى‌گويد: «...و اين مدّعا را (از) اين كمينه بالتّمام به ايشان ثابت مى‌كنم به اين كه خود در دين ايشان متولّد شده و مدّت‌هايى مديد رياضت‌ها كشيده‌ام به مرتبه‌اى كه مرا پيشنماز و مقتداى خود مى‌دانستند و در آمرزش گناهان خود از من اعانت جسته و گناه ايشان را مى‌بخشيدم و بنابر دين ايشان روح‌القدس در من حلول كرده بود، با وصف اين هرگز ثلاثه را نفهميدم، هر چند از براى فهميدن آن شبها و روزها سعى مى‌كردم...» او با اشاره به تحريف ترجمه عربى كتاب مقدس به قصد محو اسامى مقدّس پيامبر خاتم و اميرالمؤمنين على ـ عليهماالسلام ـ و ساير امامان مى‌گويد:  «...اگر كسى خواسته باشد كه اين عبارات را كه فقير نوشته است موافق اين فصول كه حواله به آن كرده‌ايم در آن ترجمه عربى پيدا كند البته به عسرت دست به هم مى‌دهند، بلكه بعد از اينكه چند فصل را مقدّم و مؤخّر ملاحظه كند اين عبارات به همان نحو كه ترجمه نموده‌ام در آن كتاب عربى خواهد يافت؛ چرا كه هر فصلى از كتب نصارا چند فصل آن ترجمه عربى شده است؛ لهذا در شماره فصول اشتباه به هم رسد، پس هر كس كه خواسته باشد عبارت كتبى را كه كمترين جمع نموده و اشاره به فصول آن‌ها آمده به آن كتاب عربى مطابق نمايد، اگر به فقير رجوع كند البته بهتر خواهد بود چرا كه بنده به كتب ايشان بلدتر هستم...» هم‌چنين در رساله ردّ عقايد صوفيان مى‌گويد: «كمترين كه تازه داخل اين دين شده‌ام، غرضى سواى خير ايشان ندارم و از كتب نصارا كه دشمن اهل اسلامند و مى‌خواهند كه همه گمراه شوند، بيان بطلان اعتقاد صوفيه را استخراج نموده‌ام و پاى تعصّب و عنادى با اين قوم در ميانه ندارم...». و چون هدف خود را هدايت گمراه‌شدگان مى‌داند، مى‌نويسد: «...و إن شاءاللّه در اين صورت كمترين نيز به لطف الهى اميدوار هستم كه بى‌مزد نخواهم بود...» و چون خوانندگان را از ورود در جرگه صوفيان منع مى‌كند مى‌گويد: «...و به توقّع زنده كردن دل، داخل مجالس وجد و حال اين طايفه مرده دل نشود كه اگر در مذهب نصارا و صوفيّه زندگى به هم مى‌رسيد، كمترين كه مدتّى در ميان ايشان بودم و به مرتبه پادرى‌گرى امتياز داشتم مى‌بايست از براى تحصيل زندگى دل، ترك طريقه ايشان نكرده داخل دين اسلام نشوم...من كه خود مدّتى پادرى و پير بودم، مريدان داشتم و دقايق و رموزى كه پيران را با مريدان هست همه را مى‌دانم... چنان كه كمترين حالا ردّ بر دين نصارا مى‌نويسم و اميد دارم كه جماعتى كه در آن وقت مريدان من بودند، ببينند كه من از دينى كه در آن پيشوا بودم بيزار گرديده حق را اختيار كرده‌ام... اگر چه در آن حكمت گمراه كننده عالم و استاد بودم، امروز به توفيق خداى تعالى از شاگردان علماى اخبارى و احاديث ائمه اطهار كلاه افتخار به آسمان مى‌رسانم و حالا قريب به دوازده سال است كه...» 2. سيف المؤمنين فى قتال المشركين. در باره اين كتاب، ما در ادامه به تفصيل سخن خواهيم گفت. 3. ردّ عقايد صوفيان؛ اين اثر در ادامه آثارى است كه فقهاى دوره صفوى در ردّ بر صوفيه نگاشته و ما گزارش آن را در نوشتار ادبيات ضد مسيحى در دوره صفوى آورديم. اما ويژگى اين اثر آن است كه صوفيه را متأثر از رهبانان مسيحى دانسته و با توجه به آگاهى‌هايى كه از مسيحيت داشته اين دو مسأله را به يكديگر ربط داده است. وى در مقدمه اين اثر مى‌گويد: «پس از آنكه در كتاب هداية الضالين به ردّ عقايد نصارا پرداختم با عقايد صوفيان آشنا شدم و در ضمن مطالعه گلشن راز و... با خود انديشيدم كه نصارا به من خواهند گفت: شما نظير عقايد ما را در ميان خود داريد و از اين رو تصميم به ردّ عقايد ايشان گرفته‌ام تا نشان دهم كه چگونه ايشان در لباس اسلام گرفتار كفريات مسيحيان هستند.» او در جاى ديگرى مى‌نويسد: «بر خود لازم دانستم شمه‌اى از احوال صوفيه كه در همه چيز با نصارا موافقند در اين رساله به تحرير در آورم كه شيعيان خصوصآ عوام الناس كه به زهد و تقواى ظاهرى و ريايى ايشان فريفته نگشته، به شال پوشى و رياضت كشى اين جماعت به ولايت و پيرى ايشان اعتقاد به هم نرسانند.» نسخه‌اى از اين اثر با شماره 6447 در كتابخانه مدرسه شهيد مطهرى مى‌باشد. 4. فوائد ازدواج؛ اين رساله نيز در ردّ مسيحيت نوشته شده و در آن از اين كيش به خاطر آنكه ازدواج را بر كشيشان ناروا شمرده به انتقاد پرداخته است. متن اين رساله در دفتر اول «ميراث اسلامى ايران» به چاپ رسيده است. او در مقدمه اين اثر مى‌گويد: «بر خردمندان هوشمند و عقلاى دانشمند پوشيده نماند كه چون در مجلس بعض از اكابر سرادق عز و جاه و مقربان بارگاه عرش اشتباه يكى از پادريان كه غريق لجه عصيان بود، آغاز گفتار ناهنجار و سخنان ناهموار عوام‌رُبا كه شيوه زنادقه و اهل ريا است مذكور نموده و تجرّد را كه مذموم جميع اديان و شرايع است به انواع سخنان بيهوده شايع و ذايع وا مى‌نموده، بناءآ عليه از اين ذرّه بى‌مقدار و خاك پاى شيعيان آل اطهار يعنى خادم دين و ولى، على قلى كه از خرمن كتب منزله خوشه چين و از بحار صحف سالفه گوهر گزين بود، استفسار اين معنى نمود.» به دنبال آن است كه رساله حاضر كه متأسفانه نسخه آن ناقص به دست ما رسيده، تأليف شده است. 5. اثبات نبوت؛ از اين اثر نسخه‌اى شناخته نشده و تنها خود مؤلف در مقدمه هداية الضالين از آن ياد كرده است. ممكن است مقصود مجلدى از مجلدات هداية‌الضالين باشد.  گرايش‌هاى مذهبى مؤلف پس از مسلمان شدن مهم‌ترين نكته در جهت‌گيرى‌هاى مذهبى وى پس از گروش وى به اسلام، باور عميق او به مذهب تشيع است. گرايش خاص او در اين زمينه، همان نگرش رايج در نيمه دوم دوره صفوى است. در اين دوره دو جهت گيرى مهم فكرى در تشيع وجود دارد. يكى غلبه نگرش اخبارى در مسائل كلامى است، دوم غلبه نگرش ضد صوفى. مؤلف ما نيز در اين زمينه كاملا تحت سيطره اين دو اصل قرار دارد. وى در گرايش شيعى خود عمدتا نگرش ضد سنى تندى دارد و در اين باره، هم در هداية‌الضالين و هم در اين اثر، به تفصيل سخن گفته است. از سوى ديگر، نگاه او به عقائد شيعى نيز عمدتا برخاسته از همان جريان اخباريگرى حاكم در اين دوره است. به همين دليل وى به شدت ضد تصوف و نيز فلسفه است. اين نيز از مشخصات فكرى همين دوره محسوب مى‌شود. اين گرايش براى على قلى جالب بوده است، زيرا كه وى با مسيحيت درافتاده و از مهم‌ترين ويژگى‌هاى مسيحيت همان رهبانى‌گرى و تصوّفى‌گرايى آن است، تا آن اندازه كه مسيحيت را گرايش صوفيانه در دين يهود مى‌دانند. به همين دليل، وى علاوه بر آن كه رساله‌اى مستقل در رد بر صوفيه نگاشته است، در اين اثر نيز در هر مورد به انديشه‌هاى صوفيانه حمله كرده و بويژه به مسأله وحدت وجود و موجود تاخته است. ايضا به حكما نيز به دليل داشتن عقائد عقلانى خاص نظير اعتقاد به روحانى بودن معاد حمله كرده است. وى در اين باره چنين نوشته است: و هرگاه ثابت شد كه بهشت جسمانى را خداوند عالم آفريده است، الحال نصارا كه بهشت جسمانى را انكار مى‌كنند و مى‌گويند كه بعد از موت تا قيامت و بعد از قيامت، ابدًا بهشتى به غير از ديدن خداى تعالى نمى‌باشد بگويند كه اين بهشت جسمانى كه از اين فقره تورات وجود آن ثابت مى‌شود چه بهشتى است، و حُكَما كه در انكار بهشت جسمانى با نصارا متفق شده‌اند و خود را نصرانى كرده‌اند و مى‌گويند كه نفس ناطقه بعد از مفارقت بدن هر گاه تحصيل كمالات كرده است، از تخيّل و تصوّر كمالات خود ملتذ مى‌شود و آن لذّتها بهشت اوست، بگويند كه آن بهشت جسمانى كه از احاديث اهل بيت عليهم‌السلام و آيات قرآنى ثابت مى‌شود و اين فقره تورات نيز بر وجود او گواهى مى‌دهد، چه چيز است؟ و نصارا كه انكار بهشت جسمانى را مى‌كنند بگويند كه اين بهشت جسمانى كه خداى تعالى آفريد، هرگاه انسان به آن جا نمى‌رفت براى چه آفريد و از براى كه او را موجود مى‌دارد. ايضا در باره آن‌ها مى‌نويسد: چنانچه صوفيان كه نصاراى اين امّت‌اند، باز بر اين طريقه‌اند كه اعتمادى بر دين و احكام دين ندارند و مى‌گويند، سعى بايد كرد كه به صاحب دين رسيد و با او متحد شد و در اكثر مادّه‌ها عقل را مخلّ و نامناسب مى‌دانند و از اين جهت است كه ديوانگان را بسيار دوست مى‌دارند و به ايشان اعتقادها دارند و مى‌گويند كه طريقه و رويّه ما را عقل ادراك نمى‌كند و به رياضت بايد بر اين كس كشف شود و چون تحصيل علم و پيروى عقل را جهل مى‌دانند، از اين است كه هر يك پير جاهلى پيدا كرده، دست در دامان ارادت او مى‌زنند و با اين اعتقادات خود را مسلمان مى‌دانند و با خود فكر نمى‌كنند كه از اين استخفاف، يعنى حقير شمردن دين و تحصيل علم احكام دين، استخفاف علماى ابرار لازم مى‌آيد و از آن‌جا تجاوز كرده به استخفاف ائمه هدى عليهم‌السلام و از آن‌جا به پيغمبر صلى الله عليه وآله و از آن‌جا به خدا مى‌رسد و اين جماعت معجزاتى را كه خداى تعالى به پيغمبران و اوصياى پيغمبران خود كرامت كرده است اعظم از آن‌ها را به هر درويش بد كيشى نسبت مى‌دهند؛ حتى اينكه در باره حاجى قادر عاشق آبادى كه هنوز خود را از كثافات كوت كشى ]كذا [پاك نكرده است اعتقاد دارند كه معجزات از او ظاهر مى‌گردد و با وجود چنين عقيده‌ها باز مى‌گويند كه ما به حضرات ائمه معصومين عليهم‌السلام اعتقاد داريم و اين تيره‌دلان فكر نمى‌كنند كه سنيان چون به غير از امامان ما به امامت سه نفر قائل شده‌اند ما آن‌ها را... مى‌دانيم، پس هرگاه ]صوفيان  [ايشان كه بعد از ائمه ما تا حالا هزار پير پيدا كرده‌اند و از براى هركدام معجزات بسيار نقل مى‌كنند و به امامان بى‌حد و پايان اعتقاد دارند، چون مى‌شودكه ايشان كافر نباشند بلكه به طريق اولى كفر اين طايفه زياده از... خواهد بود. وى كه پولس را مهم‌ترين عامل انحراف مسيحيت مى‌داند، عرفا و صوفيان ايرانى را نيز تابع آن‌ها دانسته است. وى در باره پولس ـ كه وى او را بُبْلُوس خوانده ـ چنين مى‌نويسد كه او « در جواب سؤالى كه ايشان از او كرده بودند كه مأكولاتى كه به بتها قربانى شده‌اند بخورند يا نه، مى‌گويد كه پس بدانيد كه در دنيا هيچ بت نيست و هيچ خداى نيست مگر يك خدا و ببلوس در ضمن اين زهر قاتل مى‌خواهد به نصارا بفهماند آن وحدت موجودى را كه شيخ شبسترى نمى‌دانم از ببلوس يا از استاد او افلاطون فراگرفته در لباس اين شعر به مريدان خود فهمانيده است كه: مسلمان گر بدانستى كه بت چيست          بدانستى كه دين در بت‌پرستى است يعنى اگر مسلم به وحدت موجود قائل باشد و بنابر آن اقرار داشته باشد كه بت هم خداست، پرستيدن بت را هم خداپرستى خواهد دانست؛ زيرا كه بت در خود چيزى نيست به غير از يك خدايى كه در همه چيز است.»  مقایسه حكمت خوانى در اصفهان و فرنگ در عصر صفوی على قلى در كتاب هداية الضالين در ادامه موضع‌گيرى‌هايش در برابر حكما و متصوّفه، به درس فلسفه رايج در حوزه اصفهان اشاره كرده و اشكال عمده اين حوزه درسى را روى آوردن به فلسفه و دور شدن از اخبار ائمه معصومين عليهم‌السلام مى‌داند. وى در اين زمينه مطالبى اظهار مى‌كند كه از رهگذر تحصيل درس فلسفه در حوزه اصفهان و مقايسه آن با روش‌هاى تدريس در فرنگ قابل توجه است. او مى‌نويسد: در اينجا لازم دانست كه از براى اتمام حجّت صريحا فقره‌اى چند در باب آن كه متابعت ايشان ]يعنى حكما از [ارسطو و افلاطون به كار كسى نمى‌آيد بلكه باعث آن مى‌شود كه آدمى به گفتارهاى پوچ ايشان از طريق مستقيم منحرف شود به قلم تحرير درآورد تا بر آن جماعت معلوم شود كه صرف عمر عزيز در معرفت حكمت ايشان، محض نقصان و خسران است. اوّلا شك در آن نيست كه اين سقراط و متابعان او از افلاطون و ارسطو در زمان اسكندر رومى بوده‌اند و در آن وقت از ابتداى آفرينش قريب به پنج هزار سال گذشته بود و در اين مدّت دين حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت موسى از جانب خداى تعالى بر بندگان فرستاده شده بود و در ميان هر يكى از امّت انبياى مذكوره قطع نظر از انبيا و اصفيا، گروه علما و مؤمنان بى‌شمار در هر زمان بوده‌اند با وجود آن كه نه حكمت سقراط و افلاطون و نه حكمت ارسطو در ميان بود عقل داشتند و خدا را مى‌شناختند... دويم آنكه در زمان حضرت رسول صلى الله عليه وآله و بعضى از ائمه معصومين عليهم‌السلام اين تعليم حكمت در ميان نبود بلكه چنانچه ارباب تواريخ ذكر كرده‌اند در زمان يكى از خلفاى بنى‌عباس اين... وبا در ميان مسلمان بلند شده است؛ به اين نحو كه چون آن ملعون منظورش آن بود كه شغلى در ميان مردم شايع گردد كه بدان مشغول گردند و دست از تتبع احاديث آل‌محمد عليهم‌السلام بر دارند... لهذا كتب حكمت و تصانيف حكما را از فرنگ طلب نمود و بر ساعى در تدريس و تحصيل آن‌ها مرسوم و مقررى قرار داد تا آن كه در ميان اسلام شايع گرديد. و نقل شده است كه در همان سال اول كه مردم به تعليم و تعلم حكمت مشغول گشتند هفتاد نفر ملحد در همين يك شهر بغداد بهم رسيد. هم‌چنان كه حالا به نحوى است حكمت كه در بلاد اصفهان چندين هزار ملحد بهم مى‌رسد؛ اما به اعتبار غلبه و كثرت علماى دينى كه فقيه و پيروان احاديث اهل‌بيت‌اند و از بيم تندباد غضب پادشاه عادل دين‌دار الحمد لله و المنة غبار وجود ايشان پيش چشم كسى را نمى‌تواند گرفت و خفاش‌وار روزْ دور و بر، به زاويه‌ها مخفى بوده مجال اظهار مافى‌الضمير خود را ندارند. پس بنابر اين كه ذكر شد در واقع اگر خداشناسى و ديندارى توقفى بر تعليم افلاطون و ارسطو داشت، مى‌بايست اين صوفيه و حكيم‌ها كه فى‌الحقيقه در اسم بايكديگر مختلفند و الا همه يكى‌اند به دو چيز اعتراف نمايند: يكى اين كه بگويند از ابتداى بعثت حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله تا وقتى كه حكمت از فرنگ آورده‌اند و شيوع بهم رسانيده دين خدا كامل نبود... اما مى‌دانم كه اين معنى را نيز قبول نكرده، به اعتبار اغراض فاسده دنيوى از طور خود كه دارند محالست كه اعراض نمايند؛ چرا كه مكرر به اين فقير رو داده است كه با جماعتى از اين طايفه كه به اعتقاد خودشان چيزى مى‌فهمند و سالها در مدارس اوقات خود را صرف تحصيل علم كرده بودند و خود را از اهل علم و عقل مى‌شمردند در يك مجمع بوده‌ايم و با وجود آن كه فقير جديدالاسلام و هنوز اطلاع تام بر احاديث نرسانيده بودم، حديثى در باب يكى از ضروريات دين اسلام از ايشان پرسيدم، نمى‌دانستند، بلكه فقير به ايشان تعليم كردم و عذرى مى‌آوردند كه بدتر از گناه بود؛ مى‌گفتند كه ما حكمتْ خوانيم و چند سال است كه مشغول خواندن كتب حكمت از شرح هدايه تا شفا بوده‌ايم، دست ما خالى نشد كه حديث بخوانيم. در اينجا ملاحظه فرمايند آنان كه مَبْلغ خطيرى را به هزار زحمت پيدا كرده‌اند از براى صواب آخرت صرف كرده، مدرسه‌ها مى‌سازند و وقف از براى او قرار مى‌دهند كه علما بهم برسند و شيعيان على بن ابى‌طالب عليه‌السلام را به دين آن جناب آگاه گردانند كه نيّت ايشان چه چيز بوده و آخر مردم به كدام علم مشغول گرديده‌اند. فقير نمى‌گويم كه مدرسه بنا كردن خوب نيست! اين را مى‌گويم كه اگر اهل علم حديث و دين در آن بنشانند و بى‌دينانى چند كه بغير از افلاطون و ارسطو كسى ديگر را نمى‌شناسند اخراج فرموده، در آن راه ندهند حسنه اين زياده از حسنه اصل بناى مدرسه خواهد بود.  در واقع بسيار عجيب است كه كسى خواندن و تحصيل اقوال حكما را بر احاديث ائمه صلوات الله عليهم و كتب شرايع مجتهدين ترجيح داده مقدّم بداند. نهايت بعضى از اينها كه هنوز چندان در حكمت مهارت بهم نرسانيده‌اند كه ملحد شوند عذرى در اين باب مى‌گويند هر چند آن عذر لنگى است، اما راه به دهى مى‌برد؛ چرا كه فقير با يكى از اين افراد حكمتْ خوان گفتگو نمودم و خاطر نشان او كردم كه حكمت افلاطون و ارسطو بكار دين و ديندارى نمى‌آيد. بعد از آن كه ساكت شد در جواب گفت كه، حالا در اين زمان به قدر دانستن حكمت افلاطون و ارسطو وظيفه به هر كس داده مى‌شود. من و امثال من كه به تحصيل مى‌آييم بنابر بى‌بضاعتى مى‌خواهيم كه تحصيل علم باز سبب مدار گذار ما بشود. چون مى‌بينيم كه وظيفه و ترقّى در اصفهان به دانستن حكمت است؛ لهذا به اين حكمت افلاطون و ارسطو مشغول مى‌گرديم و به فقه و حديث نمى‌پردازيم.

با وجود جریان اخباری، طلبه های اصفهان حکمت خوان هستند!
مى‌گويم: در اين زمان كه دست شيطان به وسيله اين حكمت قوى و دست اسلام كوتاه است، اميدوارم كه خداى تعالى به لطف عميم خود همه برادران دينى را بر جاده حق نگاه داشته و آن جماعتى را كه از براى رفع عسرت و تحصيل وظيفه به حكمت خواندن مشغول مى‌گردند، توسعه در رزق حلال ايشان عطا فرمايد كه تحصيل حكمت در نظر ايشان وقرى نداشته باشد. سيم آن كه شك در اين نيست كه از زمان سقراط و افلاطون تا اين زمان علمايى كه در اين فن حكمت آراسته و پيراسته‌اند، در ميان نصارا خصوصا در فرنگ بهم مى‌رسند كه در اسلام كسى را به مرتبه آن‌ها رسيدن مقدور نمى‌شود؛ چرا كه ايشان قطع نظر از اين كه اصل كتب حكمت حكما را در دست دارند، به علت اين كه سبب گمراهى ايشان همين حكمت شده و به آن حفظ مذهب خود مى‌نمايند به نحوى كه به جدّ و سعى تمام به تحصيل حكمت مشغول مى‌گردند كه ديگران از آن مرتبه سعى ممكن نيست؛ زيرا كه پادريان ايشان كه به اين امر مشغول مى‌گردند مى‌بايد زن نكنند از براى آن كه حواس ايشان به سبب متوجه شدن به فرزند و ساير عيال و تحصيل معاش متفرق نگردد و ايشان فرقه‌هاى بسيارى هستند. هر سلسله و فرقه، پيرى دارند كه او را پدر مى‌نامند و او طريقى و دستورى از لباس براى ايشان قرار داده است و هر سلسله، متلبّس به لباس پير خود مى‌شوند و احكامى كه آن پير در كتاب عَلى حَدّه براى ايشان ترتيب داده است، به عمل مى‌آورند، و هر سلسله‌اى كه به اعتبار لباس پير و احكام او در سلسله ديگر ممتاز است و مى‌بايد كه ايشان همه در يك مدرسه باشند و در آن مدرسه پيرى كه جانشين آن پير بزرگ است دارند كه اطاعت او را واجب مى‌دانند و در همه باب از سخن او بيرون نمى‌روند و از آن خانه بى‌اذن او حركت به بيرون نمى‌كنند و اگر اذن حركت بدهد آن هم در ماهى يك بار است با رفيقى كه آن پير مقرر كند و اگر صبح رفته‌اند پيش از ظهر بايد برگردند؛ و اگر بعد از ظهر رفته‌اند پيش از شام بايد مراجعت كنند تا آن كه شب در خارج آن مدرسه نمانند. و در هر يكى از مكتب‌خانه‌هاى شيطان سه چهار مدرس است كه دويست سيصد نفر در هر يكى جمع مى‌شوند و كار ايشان همين است كه هر روز از طلوع صبح به درسگاه مى‌روند و مشغول درس و بحث مى‌شوند تا سه ساعت به ظهر مانده و بعد از آن از درسگاه بيرون مى‌آيند به قدر يك ساعت هر كدام در اطاق على حده كه دارند مشغول مطالعه مى‌گردند و اگر چنين نكنند پادرى كه پير ايشان است، ايشان را تنبيه مى‌كند. بعد از انقضاى اين ساعت زنگى بزرگى كه دارند مى‌نوازند و همان لحظه همه يكباره موافق فوج زاغ سياه از حجره‌هاى خود بيرون آمده در خانه‌اى بسيار طولانى و وسيع كه در هر طرف جاها دارد داخل مى‌شوند و در آن مكان به ترتيب مى‌نشينند و آن كسى كه در آن زمان درس حكمت مى‌گويد بر بلاى مسندى كه در خانه طولانى قرار داده‌اند مى‌رود و دستور است كه در هر مدرسى استاد حِكَمى مى‌نشيند و درس مى‌گويد. بعد از آن كه استاد بر مسند قرار گرفت، دو نفر از شاگردان خود را هر روزه تعيين مى‌كند در پاى منبر مى‌نشاند. بعد از ترتيب اين وضع، يك نفر از استادان فنّ حكمت، مسأله‌اى را كه مى‌داند مشكل است مطرح مى‌سازد و با يكى از اين دو شاگرد در آن مسأله بحث مى‌نمايد و آن شاگرد به قدر قوت ادراك خود جواب مى‌گويد؛ اما چون استاد بالاى منبر مى‌بيند كه شاگرد نزديك است كه ملزم شود، خود جواب آن مسأله را مى‌گويد و بعد از آن استاد ديگر از آن استادان با آن شاگرد بحث مى‌كند تا آن كه از استاد در مى‌ماند و بعد از آن مسأله ديگر در ميان مى‌اندازد و به دستور اول ابتدا به شاگرد كرده و بعد از آن با استاد در آن مسأله گفتگو مى‌نمايد تا نزديك به ظهر آن زنگْ ديگر باره نواخته مى‌شود. همين كه صداى زنگ به گوش ايشان خورد همه از آن خانه به يك دفعه بيرون آمده، به خانه ديگر كه براى سفره انداختن مقرّر است داخل مى‌شوند و در آن‌جا هر كدام جاى معينى دارند كه مى‌نشينند و سه چهار نفر از پادريانى كه به اصطلاح صوفيه هنوز به مرتبه كمال نرسيده‌اند در ميان ايستاده مى‌گذارند و به خدمت قيام مى‌دارند و از مطبخ خوردنى آورده و پيش ايشان مى‌گذارند. متعارف است كه پنج رنگ خوردنى مى‌آورند. همين كه يك قسم خورده شد، قسمى ديگر پيش مى‌آورند تا پنج قسم تمام شود. همين كه از خوردنى فارغ شدند، پير ايشان كه در مسند است زنگوله‌اى كه در پيش او گذاشته است مى‌زند و همه بر مى‌خيزند و در ميان آن خانه برپا ايستاده به طور نحس خود كه دارند فاتحه مى‌خوانند و بيرون آمده، هر يك به اطاق خود مى‌روند و تا دو ساعت بعد از ظهر مى‌خوابند. اما همين كه وقت ساعتى كه در هر مدرسه دارند رسيد، آن زنگ نواخته مى‌شود، باز به درسگاه مى‌روند و در آن‌جا نيم ساعت مشغول مطالعه مى‌گردند تا استاد ديگر آمده و بالاى منبر مى‌رود و شروع به درس مى‌كند به درس حكمتى غير آن كه صبح گفته شده است و به درس خواندن مشغول مى‌شوند تا دو ساعت به شام مانده كه صداى آن زنگ ديگر باره بر مى‌آيد از منازل خود بيرون آمده به همان دستور در آن خانه طولانى جمع مى‌گردند و بهمان نحو اين استاد نيز بالاى منبر رفته و دو شاگرد خود را پاى منبر واداشته با ايشان در مسأله مشكلى بحث مى‌كند تا شام شود و همين كه شام شده همه بيرون آمده در كليسا جمع مى‌شوند و در آن‌جا يك ساعت به هاى و هوى مشغول مى‌گردند تا آن زنگ باز نواخته مى‌شود به همان سفره‌خانه مى‌روند و به ترتيب چاشت و ناهار، شام مى‌خورند و بعد از فاتحه بيرون مى‌آيند و در منزل ديگر...  مشغولمى‌شوند به قدر يك ساعت كه آواز زنگ بر مى‌آيد و اين صداى آخرين علامت وقت خوابيدن است.به اين وضع در نهايت سعى هفت سال على الاتصال درس حكمت مى‌خوانند، نه فكر زن دارند و نه فرزند و نه عيال و نه وجه معاش و نه لباس، چرا كه همه ما يحتاج ايشان را سواى زنان در آن مكان مهيا كرده‌اند بدون آن كه ايشان...  از آن داشته باشند و بعد از اتمام هفت سال، از اين مدرسه به مدرسه ديگر نقل مى‌كنند از براى تحصيل علم دين خود و در آن مدرسه كه خالى شد شاگردان ديگر مى‌آيند كه هرگز هيچ مدرسه خالى نمى‌ماند. و در آن ولايت استادانى كه در فن حكمت درس مى‌دهند مثل اينجاها نيست كه كتاب به دست بگيرند و بى‌كتاب نتوانند درس گفتن، بلكه دستور است كه آن دو نفر استاد را كه در آن مدرسه درس مى‌گويند دو سال يا كمتر، پيش از تدريس او را خبر مى‌كنند و او مى‌آيد و كتاب افلاطون و ارسطو و ساير كتاب‌هاى حكمت را نزد خود گذاشته و تصنيفى بكند و در هر مسأله قولى اختيار كرده او را به دليل عقلى ثابت مى‌كند و در آن هفت سال آن تصنيف خود را تعليم شاگردان خود كند و ماه به ماه هر مسأله‌اى كه در هر روز تعليم كرده و قولى در آن مسأله اختيار نموده به دست مى‌آيد در يك ورق كاغذ بنويسد و در مدرسه خود بچسباند تا اين كه همه استادان از مدرس‌هاى ديگر كه اين دستور را مى‌دانند در يك روزى از ماه كه به واسطه اين كار تعيين كرده‌اند آمده آن مسأله را كه او بيان كرده ببينند و در هر يك از آن مسأله‌ها كه خواهند با آن استاد كه بالاى منبر براى همين كار نشسته بحث كنند و او بايد همه را جواب بگويد و ملزم نشود.
غرض از اين حكايت اين است كه اين حكما كه حالا در ميان اهل اسلام خود را حكيم مى‌دانند و به سبب سطرى چند كه از شفا و غيره خوانده‌اند ايمان خود را به باد داده موجب مرض ايمان مسلمانان مى‌شوند و مى‌گويند كه ما با حديث كار نداريم و ما ارباب عقليم و احاديث نقلى چنين‌اند و ما بايد موافق عقل چيزها را قبول كنيم بدانند و بفهمند كه اگر از حكمت افلاطون و ارسطو عقل را آن قوّت بهم مى‌رسيد كه بدون اعانت شرع مبين به تنهايى حق را مى‌توانست بشناسد و ثابت كند، پس مى‌بايست كه دين اين فرنگان كه بناى آن بر حكمت حكماست و اصل حكمت نزد ايشان است بهترين و قايم‌ترين دين باشد... منظور از تطويل خيرخواهى اين جماعت است كه نظر به احوال فقير نموده و عبرت بگيرند كه متوسل به نور ائمه معصومين عليهم‌السلام گرديده از اعتقادى كه به دين نصارا داشتم با وجود آن كه در آن دين متولد شده بودم و حكمت حكما به نحوى كه مذكور شد خوانده بودم، بيزارى جسته و حق را پيدا نموده و اختيار كرده‌ام، ايشان نيز چنين كنند و الا اگر دست از اقوال حكما و وحدت موجود بر نمى‌دارند و احاديث اهل بيت در نظر ايشان قدرى ندارد، از براى ايشان بهتر است كه به مضمونِ كُلُّ شَىءٍ يَرْجِعُ الى أصْله به فرنگ بروند. [هداية الضالين، نسخه 12116 آستان قدس رضوى، برگ 78 به بعد.] دوژزو: شیعیان روابطشان را با فرنگیان قطع کنند گفتنى است كه مؤلف كه پس از بازگشت از مسيحيت، سخت خود را به اسلام وفادار نشان مى‌دهد، از مسلمانان شيعه مذهب مى‌خواهد تا روابط خود را با طايفه يهود و نصارا قطع كرده و بخاطر سه غاز پول، دين خود را ضايع نكنند. وى در اين باره مى‌نويسد: «بر هر شيعه لازم است كه آن رشته محبتى كه از براى محبّت دو سه غاز پول دنيا ما بين او و يهود و نصارا هست قطع كرده هر عداوتى كه مقدورش شود در باره ايشان هر چند كه خويش او هم باشد به ظهور برساند و اگر چنين نكند دشمن خدا و انبيا و مستوجب لعن خواهد بود، زيرا كه هرگاه يهود و نصارا با وجود آن كه مى‌گويند كه ما خدا پرستيم و همه پيغمبران را كه خدا به دنيا فرستاده است دوست مى‌داريم با مسلمانان كه خودشان باز اقرار دارند كه خداپرست و دوست انبيااند آن قِسْم عداوت مى‌ورزند كه به خونشان تشنه‌اند، مسلمانان چرا بايد كه به ايشان محبت بورزند؟ و اما دشمنى اين دو طايفه با مسلمانان نه به مرتبه‌اى است كه شرح توان داد، اما عداوت نصارا معلوم و اما عداوت يهود به مرتبه‌اى است كه در ميان خود روز عيد در هر سال قرار داده‌اند و در آن روز البته نان به خون مسلمانان خمير شده بايد كه بخورند و اين عمل را از واجبات دين خود مى‌دانند و در آن روز سعى مى‌كنند و جستجو مى‌نمايند تا آن كه فرصت به دستشان بيفتد در شب يا روز به هر نحو باشد، مسلمانى خواه خُرْد باشد و خواه بزرگ پيدا كرده ذبح مى‌نمايند و خون او را داخل خمير مى‌كنند و به آن نان مى‌پزند و مى‌خورند و اگر كسى به دستشان نيفتد كه او را بكشند، علماى ايشان فتوا داده‌اند كه در اين وقت بگردند هر جاى كه يك از مسلمان فصد كرده باشد خون او را برداشته داخل نان بكنند، پس هر كس از مسلمانان كه به اسلام افتخار مى‌كنند و مى‌خواهد كه شيعه على بن ابى طالب عليه‌السلام هم باشند، بعد از آن كه به توسط اين كتاب، به عداوت ورزيدن اين دو طايفه با مسلمانان اطلاع بهم رسانيدند، عداوت قلبى به هر نوع كه مقدورشان شود با ايشان بورزند؛ زيرا كه اگر چنين نكنند نه تنها دوست خدا و انبيا نخواهند بود بلكه از يهود و از نصارا شمرده مى‌شوند.» مطالبى كه در اين كتاب در باب نادرستى نگرش اسلام سنى آمده، كم نيست. مؤلف هم مى‌كوشد تا حقانيت اسلام را ثابت كند و هم نشان دهد كه اسلامِ درست باور شيعيان است. وى در موردى مى‌نويسد:« بنده را غرضى و عداوتى با كسى نيست بلكه حق را دوست مى‌دارم در هر جا كه باشد و باطل را دشمن مى‌دانم با هر كس كه باشد و الا مطلب چه افتاده بود كه من كه تازه داخل اين دين شده‌ام و به سبب لعنى كه بر مذهب يهود و نصارا مى‌كنم ايشان را دشمن خود كرده‌ام آيا اين جماعت از براى عداوت كم بودند كه بايد سنيان را كه در عدد از ملخ بيش‌تر و آفت مزرعه‌هاى دين اسلام مى‌باشند نيز دشمن خود بكنم؟ اما چه كنم كه بر من لازم شده است كه آنچه بر من ظاهر شود پنهان نسازم؛ زيرا كه چون مى‌بينم كه الله تعالى بنابر لطف و كرم خود فقير را از آن ظلمت آباد كفر بيرون آورده به نور دين مبين هدايت فرموده است، پس مى‌ترسم كه فرداى قيامت از من بپرسد كه هرگاه من تو را بنابر لطف و مرحمت خود هدايت نمودم چرا تو به آنان كه مى‌دانستى كه گمراهند راه حق را ننمودى و سعى در هدايت ايشان نكردى و بر ايشان چنانچه من تو را رحم كردم تو ترحّم نكردى. پس خدا مى‌داند كه بنابر اين است كه زره ناپروايى از دشمنى اين طوايف در بركرده»ام. در باره كتاب سيف المؤمنين اين كتاب در اصل ترجمه متن عربى سفر پيدايش تورات است كه در سال 1671 در روم چاپ شده است. مؤلف از اين كتاب به عنوان جلد نخست سيف المؤمنين ياد كرده، اما هيچ اشاره‌اى به اين كه مجلدى ديگر نيز تأليف شده باشد وجود ندارد. نسخه‌اى از چاپ مزبور از كتاب مقدس در اختيار مؤلف بوده و وى عربى را با متن لاتين (كه گويا در برابر همان متن عربى چاپ شده بوده) تطبيق داده و افزون بر ترجمه آن به فارسى، اشكالاتى كه به نظرش آمده تذكر داده است. متن عربى مزبور بار ديگر در سال 1860 در اروپا چاپ شده كه اين متن در اختيار ما قرار داشت و ما متن عربى نسخه خود را با آن مقايسه كرديم. (در اين باره به توضيح پايانى مقدمه توجه فرماييد.) مؤلف در مرحله بعد، در ادامه هر فصلى، اشكالاتى كه نسبت به متن داشته، تحت عنوان مزخرفات آن باب، شرح كرده است. اين كارتا پايان سفر پيدايش انجام شده است. در ادامه، وى ترجمه چهل سوره تورات منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام را آورده و در ادامه، دوازده باب از حكمت سليمان را ترجمه كرده است. در ابتدا و انتهاى كتاب آگاهى ويژه‌اى در باره تاريخ تأليف كتاب نيامده است؛ اما در موردى از داخل متن مى‌توان يقين كرد كه كتا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن