واضح آرشیو وب فارسی:فارس: کاهش جرم و جنایت در ماه خدا
اعجاز بخشش و گذشت زیرسایه رمضان
اولی میگوید هر حرفی داری به بازپرس بگو و دومی میگوید به همین ماه رمضان قسم که تا عید فطر همه پولت را میدهم، با شنیدن کلمات ماه رمضان و عید فطر، اولی سکوت میکند و دومی باز هم التماس میکند.
خبرگزاری فارس -مهدی صادقی، این بار خبری از صف در مقابل دادسرای قم نیست، تلفن همراه را تحویل سرباز میدهم، بازرسی بدنی میشوم، حیاط، خلوت سوت و کور است. وارد سالن دادسرا واقع در خیابان ساحلی میشوم، مسیری را که همیشه با تنه زدن و تنه خوردن طی میکردم این بار به راحتی میگذرانم. در اتاق شماره یک که همیشه شلوغترین اتاق بود، یکی دو نفر بیشتر حضور ندارند و آسانسورها در حال استراحت هستند. با فشردن دکمه طبقه سوم، چرت آسانسور پاره میشود، خبری از فشار جمعیت، بوی عرق و سیگار، گریه بچه، اشک زنها، آه مردها و کلافگی نیست و برای نخستین بار متوجه میشوم که این آسانسور، صدای موسیقی زیبایی دارد. نخستین چیزی که در راهرو به چشم میآید صندلیهای خالی است، سه چهار نفری هم که در راهرو هستند انگار از خلوتی آنجا خجالت میکشند. وارد شعبه بازپرسی میشوم، مدیر شعبه که روحانی است بر خلاف همیشه با حوصله پاسخ میدهد، میگویم: «انگار برکت از دادسرا رفته!»؛ میگوید: «کاش سفره دادسرا همیشه بی برکت باشد!». لایحهام را که مربوط به شکایتی با موضوع قطع غیرمجاز درخت بود تقدیم میکنم و مدیر شعبه با لبخند بدرقهام میکند. حالا فقط دو نفر در راهرو نشستهاند، همیشه در راهروی دادسرای قم، شاهد جدال لفظی و رجز خوانی و حتی گلاویز شدن بودم ولی حالا محتملترین حالت ممکن، آشتی این دو نفر به نظر میرسد. آنقدر مجذوب فضای سوررئال دادسرا میشوم که ترجیح میدهم این بار به جای بیخواب کردن آسانسور، همراه پلهها شوم، طبقه دوم کمی شلوغتر از طبقه سوم است. چهار پنج نفر روی صندلیها کز کردهاند و شاید آنها به این فکر میکنند که چقدر خوب است که دادسرا همیشه این قدر خلوت نیست. عریانی دادسرا، هر مراجعه کنندهای را خجالت زده میکند و یک صندلی خالی، فریاد میزند که من نماد گذشت هستم و صندلی دیگری میگوید من سمبل خویشتنداری هستم و دیگری با غریوی لطیف میگوید من هم نماد چشمپوشی هستم. صندلیهای به اشغال در آمده، دست و پا میزنند برای خالی شدن ولی انگار بعضیها قصد بلند شدن ندارند. آرام آرام به طبقه اول میآیم، با مشاهده صندلیهای خالی جلوی اتاق دادستان به شعف میآیم، هر صندلی خالی، یعنی چراغ روشن یک خانه، یعنی آرامشی سلب نشده، یعنی اعتباری حفظ شده، یعنی لبخندی جاری. دوباره از روبهروی اتاق شماره یک رد میشوم، دو نفر جلوی اتاق ایستادهاند، اولی مصمم و خشن است و دومی ملتمس و خسته. اولی میگوید هر حرفی داری به بازپرس بگو و دومی میگوید به همین ماه رمضان قسم که تا عید فطر همه پولت را میدهم، با شنیدن کلمات ماه رمضان و عید فطر، اولی سکوت میکند و دومی باز هم التماس میکند. اولی قبول میکند و دومی میخندد و تازه یادم میآید که اینها همه اعجاز ماه رمضان است و آرزو میکنم که ای کاش هر روز عید فطر بود. آرزوی محالی نیست هر روز میتواند عید فطر باشد و فقط کافی است زیبایی صندلیهای خالی دادسراها را درک کنیم. واقعا زیباست تا فرصت هست به ملاقات صندلیهای خالی دادسرا برویم و به آنها قول بدهیم که با زیاده خواهی، لجاجت، دشمنی، دروغ و سختگیری آرامش و سکوتشان را بر هم نمیزنیم. انتهای پیام/2258/ر30
93/04/18 - 09:24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]