تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مهدى مردى است از ما، از نسل فاطمه.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832978181




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وبلاگ تارنمای یک نجاتگر فرشته نجات 10 ساله در جاده هراز/ روایت مرگ دخترکی که زندگی بخشید


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وبلاگ تارنمای یک نجاتگر
فرشته نجات 10 ساله در جاده هراز/ روایت مرگ دخترکی که زندگی بخشید
اصلاً انتظار نداشتم مصدوم امروز ما یک دختر بچه 10 ساله باشه؛ با تمرکز کارها را انجام دادم و راه هوایی را باز کردیم؛ خون تمام لباس‌هامون را گرفته بود، بوی خون تو کابین پیچیده بود، لحظه‌های دردناکی بود.

خبرگزاری فارس: فرشته نجات 10 ساله در جاده هراز/ روایت مرگ دخترکی که زندگی بخشید



به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس وبلاگ تارنمای یک نجاتگر نوشت: وقت صبحانه بود و به شدت یه صبحانه می‌چسبید. سفره صبحانه پهن شد و همه نشستیم سر سفره؛ تا لیوان چای را برداشتم گلو تر کنم تلفن پایگاه زنگ زد. خندم گرفت گفتم هیچی شروع شد دوباره؛ دایی بهرام(محسن نیکنام) تلفن را جواب داد. چشماش گرد شد. من کمی چای خوردم که حداقل حسرت چای را نخورم. (همه این اتفاقات در کمترین زمان ممکن افتاد) تا لیوان را گذاشتم زمین، دایی بهرام گفت همینجا تصادف شده، گفتم کجا؟ گفت آبشار پلور، سریع وسایل را برداشتم و سوار آمبولانس شدیم. سریع گارد را به دست و پام بستم و کلاه و دستکش را پوشیدم؛ به چشمای دایی نگاه کردم، با اضطراب و یک اعتماد بنفس کاذبی گفتم حادثه چیه!؟ دایی نگاه کرد گفت : عابر... تا اینو گفت، من تا آخر قضیه را گرفتم و آب دهنی قورت دادم، گفتم خدا به خیر بگذره... تو ذهنم بدترین شرایط را تصور می‌کردم؛ آژیر امبولانس ضربان قلبمو تندتر می‌کرد، یواش یواش عرق از پیشونیم جاری شد. صحنه حادثه مععلوم بود؛ جمعیت زیادی حلقه زده بودن کنار خیابان و همه گریه و شیون می‌کردن... مصدوم معلوم نبود، چشمام فقط دنبال مصدوم می‌گشت، دیدم چند متر دورتر از جمعیت، سیل خون، یک گوله لباس خاکی، جمعیت زیاد و زیادتر می‌شد. رسیدم بالاسر مصدوم؛ شاید یکی از دلخراشترین صحنه‌هایی بود که روح آدم را می‌خورد. علیرضا محمدی و دایی بهرام هم اومدن کمک، یهو جمعیت هجوم آورد طرف ما، یکی گریه کنان گفت آقای دکتر بچه زندس؟ همه برید کنار از جاده فاصله بگیرید. گفتم من دکتر نیستم، خانواده بچه کجان؟! بچه زنده بود، ولی ارزیابی را انجام دادم؛ راه هوایی چک کردم باید ساکشن می‌شد و تنفس و عملکرد قلب هنوز مشهود بود، اما سریع با گاز بدون اینکه فشاری به جمجمه بیارم کنترل خونریزی را انجام دادم؛ کنترل خونریزی تو این مورد خیلی سخت بود چون ممکن بود فشار به جمجمه آسیب را تشدید کنه. از سر و گردن حمایت کردیم و علیرضا محمدی هم امدادگر پایگاهمون هم خیلی کمک کرد و سریع کارها را رله می‌کرد و وسایلی که می‌خواستم را می‌داد. مصدوم بدنش به حالت دسربره بود و این نشونه بدی بود یعنی کاهش فشار خون و کاهش اکسیژن رسانی به مغز، داخل آمبولانس سعی کردم رگ بگیرم از مصدوم ولی رگ نداشت و باید داخل بیمارستان اقدامات براش انجام می‌شد. طبق رفرنس PHTLS وقت را برای گرفتن رگ در صحنه برای مصدوم تلف نکردیم؛ تا گذاشتیم داخل آمبولانس اکسیژن را براش وصل کردم و همش تو دلم دعا دعا می‌کردم زنده بمونه؛ وقت آنقدر طلایی بود که باز کردن کیف احیا تو صحنه مساوی با مرگ مصدوم بود و سریع اولویت انتقال را در نظر گرفتیم. چون تا بیمارستان چیزی حدود 15 یا 20 دقیقه راه بیشتر نبود وقت را تلف نکردیم و سریع به سمت بیمارستان حرکت کردیم و دایی هماهنگی‌های لازم را انجام داد و حامد خدادادی هم با EOC استان در ارتباط بود. فکر همه چیز را کرده بودم اما اصلاً انتظار نداشتم مصدوم امروز ما یک دختر بچه 10 ساله باشه؛ با تمرکز کارها را انجام دادم و راه هوایی را با کمک محمدی به سختی ساکشن کردیم؛ خون تمام لباس‌هامون را گرفته بود، آمبولانس هم، بوی خون تو کابین پیچیده بود، لحظه‌های دردناکی بود، رسیدیم بیمارستان سریع مصدوم را آوردیم پایین و من از سر و گردن مصدوم حمایت می‌کردم. تا اومدیم با تخت وارد بیمارستان بشیم یه پسر جوان جلوی ما را گرفت و گفت بزار چکش کنم، من تو عمرم آنقدر حین عملیات عصبانی نشده بودم. گفتم آقای محمدی اصلاً یک لحظه هم توقف نکن سریع مصدوم را ببریم داخل بخش اورژانس به پسر جوان که اصلاً نمی‌شناختمش برخورده بود و داد و بیداد می‌کرد. منم مصدوم را بردم تو بخش و بچه‌های اورژانس اومدن بالاسرش و شروع کردن به رسیدگی به مصدوم، اون پسر جوان بی‌نام و نشان هم اومد گفت من کارشناسم و اومدم مصدوم را تریاژ کنم! تا اینو گفت نگاهی با عصبانیت کردم و گفتم اول اینکه کارتتون یا اتیکتتون چرا نصب نیست دوم اینکه مصدوم برای منه و هنوز تحویلش ندادم پس کنار وایسا. گفتم پسر خوب من اینهمه مصدوم آوردم اورژانس تا حالا اینطور داستانی پیش نیومده بود که بیرون از بخش اورژانس کسی بخواد مصدوم را چک کنه؛ دقایقی گذشت از اتاق عمل سرپایی در خواست کد CPR  شد و با خودم گفتم تمومه، دعا دعا می‌کردیم برگرده. امداد هوایی هم هماهنگ شده بود و بالگرد داشت به سرعت خودشو به ما می‌رسوند، بالگرد رسید مصدوم برگشت شکر خدا، سریع با بالگرد به تهران اعزامش کردیم. دست بچه‌های نیرو انتظامی و اورژانس بیمارستان دماوند هم درد نکنه واقعاً تمام تلاش خودشون را کردن، منم از پسر جوان عذرخواهی کردم اون هم عذرخواهی کرد و دست صلح و دوستی به هم دادیم. ولی چند روز بعد متوجه شدیم دختر جوان به علت شدت جراحات مغزی چند روز بعد فوت کرد؛ راننده خودرو که به عابر زده از صحنه حادثه متواری می‌شه و پیداش نکردند؛ خدا از سر تقصیراتش بگذره، یک خطای انسانی، یک محل غیر استاندارد جهت تفریح و توقف، سرعت بالا، جاده نامناسب و محدوده کارگاهی. همه و همه دست به هم داد تا یک دختر بی‌گناه قربانی جاده هراز شود و چه جان‌ها که در این محور و محورهای دیگر چه در داخل و چه در خارج از کشور قربانی این خطاها و این قانون شکنی‌ها می‌شوند؛ باز هم ما هستیم و روایت تلخ مرگ، روایت تلخ غم از دست رفتن یک جان، یک امید، یک لبخند، یک نگاه محبت آمیز، یک صدا، یک بچه، یک دختر بچه... بگذریم. شاید روایت شیرین یک نجات، اینجا روایتی است از لحظه‌های مرگ و زندگی، لحظه‌های نجات جان یک انسان لحظه‌های نجات یک زندگی شاید هم چندین زندگی، جستجویی در اینترنت انجام دادم همین در خصوص همین تصادف؛ باورم نمیشه... فاطمه حسینی دختر 10 ساله‌ای که با ناامیدی به بیمارستان انتقالش دادیم و خبر فوتش را هم به من دادن الان طبق اخبار خبرگزاری‌ها مطلع شدم تمامی اعضای بدنش را با رضایت والدین اهدا کرده. تا همین چند دقیقه پیش از عمق وجودم ناراحت بودم؛ اما همانطور که ایمان دارم محمد حسن قربی زنده است. ایمان دارم فاطمه حسینی دختر 10 ساله این حادثه زنده است، درود بر آنها که با ایثار و گذشت جان‌هایی را حیات دوباره بخشیدند؛ درود بر خانواده فاطمه حسینی روحش شاد و یادش گرامی باد.   وبلاگ خود را به ما معرفی کنید بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/    

93/04/15 - 10:58





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن