تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه بگيريد تا تندرست باشيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838098780




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بهشتی به روایت محمدحسین اصغرنیا می گفت هر لحظه منتظرم دیواری بر سرم خراب شود


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بهشتی به روایت محمدحسین اصغرنیا
می گفت هر لحظه منتظرم دیواری بر سرم خراب شود
دکتر ابوترابیان، نقل می‌کند که دکتر بهشتی گفته بود، «من هر لحظه منتظرم که تیری بر قلبم بنشیند و یا دیواری بر سرم خراب شود.» واقعیت هم همین است. وقتی وارد میدان عشق شدی، شهادت امری محتمل است.

خبرگزاری فارس: می گفت هر لحظه منتظرم دیواری بر سرم خراب شود



گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، آن چه خواهید خواند، گفتگویی است با جناب «محمدحسین اصغرنیا»یکی از بازماندگان فاجعه هفتم تیر سال 1360 که به نقل از «شاهد یاران» منتشر می شود. *آشنایی با شهید بهشتی   نخستین بارشاگرد کلاس چهارم ابتدایی در دبیرستان امیرکبیر بودم در سال 32با شهید بهشتی آشنا شدم. مدرسه‌ای که ایشان در آن زبان انگلیسی درس می‌دادند و مدیر آن هم بودند، روبه‌روی مدرسه ما بود. هر روز از مدرسه می‌آمدم، ایشان را می‌دیدم. چهره‌ای امید آفرین داشت ونگاهش بسیار نافذ بود، طوری که به محض اینکه چشم انسان به او می‌افتاد، جذبش می‌شد. راه رفتن ونگاه کردنش با وقار و باهیبت بود. از رفتارش می‌شد درس عملی گرفت. هر وقت هم که وارد جایی می‌شد، به همه سلام می‌کرد. وقتی هم که از او سئوالی را می‌پرسیدی، با دقت و حوصله جواب می‌داد تا روزی که از قم تبعید شد به تهران. رژیم متوجه شده بود که برنامه‌ریزی‌های اساسی از جمله تأسیس مدارسی چون دبیرستان دین و دانش کار اوست. *جلسات قرآن در قلهک دیدار بعد دراواخر سالهای 40 بود که ایشان از آلمان برگشت و در خیابان ایران جلسات قرآن گذاشت. شبهای پنج شنبه هم در منزل خودشان در قلهک، جلسه خاصی بودکه در آن اخبار و حوادث سیاسی و اجتماعی مورد بحث قرار می‌گرفت و این که دانشگاهها درچه وضعی هستند. ما در آنجا به صورت رابط بین دانشجویان و بعضی از مساجد عمل می‌کردیم و سعی داشتیم دانشجوها را جذب کلاسها کنیم. *جلسات مسجد جاوید بعضی از افراد را به دانشگاه می‌بردیم تا برای دانشجوها صحبت کنند و از آن طرف هم دانشجوها را جذب مساجدی چون مسجد جاوید که در پیچ شمیران بود و شهید دکتر مفتح پیشنماز آنجا بودند، می‌کردیم و برایشان کلاسهای احکام و امثالهم می‌گذاشتیم. من برنامه‌ریز و مسئول تشکیل کلاسها بودم. شهید مفتح تفسیر قرآن می‌گفت. شهید باهنر نهج‌البلاغه درس می‌داد. مرحوم آقارضا اصفهانی فلسفه مقایسه‌ای تدریس می‌کرد. سامی‌الدبونی، از عراقی‌های تبعیدی عربی درس می‌داد و غلام عباس توسلی جامعه‌شناسی تدریس می‌کرد. در مسجد طلاچیان در خیابان اتابک هم کلاسهایی داشتیم. پیشنماز آنجا آقای محسن مجتهد شبستری، امام جمعه فعلی تبریز بود. شهید بهشتی هدایت و حمایت از همه برنامه‌ها را به عهده داشت. مسجد جاوید را بستند و دکتر مفتح را گرفتند و حتی منبر را هم برداشتند وبردند. مقام معظم رهبری را دعوت کردیم که بیایند و برای دانشجویان سخنرانی کنند ویادم هست که ناچار شدیم میز خیاطی روبه‌روی مسجد را بیاوریم و تریبون درست کنیم. عنوان سخنرانی مقام معظم رهبری بود، «امام صادقی که من معرفی می‌کنم.»  

  *ادامه کار در مسجد قبا شهید مفتح را که آزاد کردند، به مسجد قبا رفتیم که حاج تقی حاج طرخانی آن را ساخته بود. در آنجا ابتکاری به خرج دادیم و نمایشگاه کتاب و مطبوعات زدیم. یادم هست که آقایان مرحوم حسن‌ اجاره‌دار، اصغر آقاربانی و جواد مالکی با ما همکاری می‌کردند. دکتر مفتح در سفری هم که به مصر کرد، از عبدالفتاح عبدالمقصود، نویسنده کتاب امام علی(ع) دعوت کرد که به ایران بیاید. همه این امور به همت و هدایت دکتر بهشتی انجام می‌شدند. *ایشان افتخار لباس روحانیت بود در آن ایام ما می‌خواستیم در شهرستانها کار کنیم و آقای بهشتی، ما را به آقای هاشمی رفسنجانی معرفی می‌کردند که بعضی از طلبه‌ها را برای این کار تربیت کرده بودند. دلم می‌خواهد این نکته را ذکر کنم که برای بسیاری از افراد، نوع لباس افتخار است، ولی در مورد شهید بهشتی، ایشان افتخار لباس روحانیت بود. *همسر بنی صدر گناهی نکرده هنگامی که مجلس رأی به عدم کفایت بنی‌صدر داد و او فرار کرد، همسر او را به همراه سودابه سدیفی دستگیر کردند. شهید بهشتی به محض اینکه از ماجرا باخبر شد، به شدت واکنش نشان داد و گفت،‌ ‌«بنی‌صدر خلاف کرده است. گناه همسر او چیست؟» و به‌رغم مخالفتهای زیادی که شد، سریعاً دستور آزادی او را داد. *انتسابی حیرت انگیز از طرف دکتر بهشتی او در هر کاری سهم هر کسی را محفوظ نگه می‌داشت و هیچ کاری را به نام خود تمام نمی‌کرد. هرگزپشت سر کسی حرف نمی‌زد و پیوسته می‌گفت «المؤمن مرآت المؤمن» اگر حرفی دارید، در حضور هم بگویید. اما در مورد خودش پیوسته با بزرگواری برخورد می‌کرد. یادم هست قرار بود برای شورای صدا و سیما فردی انتخاب کنند. ایشان آدمی را توصیه کردند که مدتی در سفارت آمریکا دنبال سند علیه شهید بهشتی می‌گشت. شاگردان مرحوم بهشتی به ایشان، این مطلب را گفتند و نسبت به انتخاب او اعتراض کردند. شهید بهشتی پاسخ دادند، «او جوان است و جوان هم کنجکاو است. چه اشکال دارد اگر سندی پیدا می‌کرد و به ملت ارائه می‌داد تا مردم می‌دانستند که نباید به آدمی مثل من اعتماد کنند.» این برخورد شهید بهشتی واقعاً مخاطبان را به شدت حیرتزده کرد. او انسانی بود که زندگیش را خودش انتخاب کرده بود. *هر لحظه منتظرم دیواری بر سرم خراب شود شبی که منافقین اعلام کردند از این پس وارد فاز نظامی می‌شوند، هه اعضای حزب می‌دانستندکه آنجا میدان خطر است، با این همه کسی از این میدان عقب‌نشینی نکرد. یکشنبه هر هفته در مقر حزب جلسه‌ای برگزار می‌شد که از بعد از نماز مغرب تا ده شب طول می‌کشید. به هنگام فاجعه، من استاندار سمنان بودم و عصر آن روز حرکت کردم تا شب خودم را به محل حزب برسانم. همه ما می‌دانستیم که هر لحظه در معرض خطر هستیم، با این همه کسی تردیدی به دل راه نمی‌داد. دکتر ابوترابیان، یک ماه قبل از شهادت شهید بهشتی، مصاحبه‌ای را ترتیب داد. او نقل می‌کند که دکتر بهشتی در آن روز گفته بود، «من هر لحظه منتظرم که تیری بر قلبم بنشیند و یا دیواری بر سرم خراب شود.» واقعیت هم همین است. وقتی وارد میدان عشق شدی، شهادت امری محتمل است. *روزی که دکتر بهشتی قبای ارغوانی پوشید آقازاده ایشان نقل می‌کند که آن روز صبح، پدر بیش از همیشه او را به سینه چسبانده بود و با او خداحافظی معناداری کرده بود. من سالهای سال بود که شهید بهشتی را می‌شناختم و هرگز ندیده بودم که ایشان به جای لباده، قبا بپوشد، اما آن شب قبای ارغوانی پوشیده بود. حتی شهید محمد منتظری که معمولا آدم ژولیده‌‌ای بود، آن شب انگار که شب دامادیش باشد، سرووضع مرتب و منظمی داشت.  

  *حال خوشی که زیر آوار داشتیم آن قدر که ما متوجه شدیم ، انفجار حدود ساعت هشت و بیست تا سی دقیقه روی داد. خمیرهای انفجاری را به دیوار‌ه‌ها زده بودند و زیر تریبون شهید بهشتی، بمبی را جاسازی کرده بودند. وقتی فکرش را می‌کنم، می‌بینم همه دوستان ما با اراده و آگاهی وارد جلسه شده بودند. مهندس کلانتری، علی‌اکبر اژه‌ای، دکتر عضدی، دکتر عباسپور، دکتر فیاض‌بخش، خلاصه همه یک جور حالت سماع داشتند. در هر حال، مخالفان، جنگ مسلحانه به راه انداخته بودند. مملکت رئیس جمهور نداشت و همه منتظر بودند ببینند چه می‌شود. آن شب قرار نبود دکتر بهشتی صحبت کند، بلکه بحث تورم و مسائل اقتصادی بود و از وزارت بازرگانی، آقایان حسین کاظم‌پور اردبیلی سرپرست وزارتخانه، مجید هدایت‌زاده، شهید امین‌زاده، اسدالله‌زاده، صادق اسلامی و دیگران آمده بودند تا حول و حوش مسائل اقتصادی بحث شود. هر جلسه یک ناظم داشت. آن شب ناظم جلسه، رحمان استکی ، نماینده شهرکرد بود. دکتر بهشتی دبیر کل حزب بود و طبیعتاً اگر می‌خواست صحبت کند کسی اعتراض نمی‌کرد که هیچ، اسباب مسرت همه هم بود، ولی نظم و انصاف او حکم می‌کرد که به ناظم جلسه بگوید که اعلام کند او می‌خواهد مطلب مهمی را به حضار در جلسه بگوید و اگر آنها رضایت دارند، این کار را خواهد کرد، بنابراین قرار شد رأی بگیرند و طبیعی است که آقای دکتر رأی آورد. او پشت تریبون قرار گرفت و گفت، «وضعیت کشور بسیار خاص است. مجلس عدم کفایت رئیس جمهور را اعلام و امام هم تأیید کرده‌اند و باید به زودی انتخابات را برگزار کنیم. باید حواسمان جمع باشد که باز دشمنان مهر‌ه‌سازی نکنند و این بار وظیفه نمایندگان مجلس سنگین‌تر است. باید به استانها و مراکز انتخابیه خود بروند و به آنها بگویند کاندیدای حزب، کیست. البته ما کاندیدای خوبی نداریم، ولی همیشه  گفته‌ام بین فرد حزبی و غیرحزبی، کسی را انتخاب کنیم که صالح‌تر و لایق‌تر باشد. در حال حاضر، آقای محمدعلی رجایی عضو حزب نیست، ولی چون لایق است، از او حمایت می‌کنیم. بنی‌صدر افتخار می‌کرد که یازده میلیون رأی آورده. رئیس جمهور این بار اگر بیشتر نیاورد، باید همین قدر رأی بیاورد.» حرف آقای دکتر که به اینجا رسید، ناگهان نور بنفش شدیدی در هوا دیدم و صدای رعد و برق هولناکی به گوش رسید.من بلافاصله بیهوش نشدم و زیر آوار بودیم که حس کردم مرتضی محمودی نماینده قصرشیرین زیرپای من است. وجود آقای اسماعیل فردوسی‌پور را هم حس می‌کردم. آقای محمودی آیه‌الکرسی می‌خواند. آقای فردوسی‌پور گفت، «داری غلط می‌خوانی.» آقای محمودی گفت، «اینجا هم دست از معلم بازی برنمی‌داری؟» حال خوشی بود. عالمی بین خواب و بیداری. ساعتها زیر آوار بودیم تا بالاخره گروه آتش‌نشانی، با لوله‌هایی، هوا را زیر آوار وارد کردند و کمی نفس کشیدیم. آن تجربه یدرک و لایوصف است. درک کردنی هست، ولی وصف شدنی نیست. خلاصه آنجا بودیم که فهمیدم معنی «پسندم آنچه را جانان پسندد» چیست. *هیچ‌کس نمی پرسد اینها چرا چنین ظالمانه ترور شدند ببینید! در جاهای مختلف دنیا، افرادی بسیار کم‌ اهمیت‌تر از کسانی که ما از دست دادیم، از دنیا می‌روند و آنها برای تجلیل و تکریم و به خصوص الگوسازی آنها برای نسل جوان خود، هر کاری از دستشان برمی‌آید، می‌کنند.سال های سال از آن حادثه گذشته و ما هنوز قتلگاه شهدای هفت تیر را به شکلی درنیاورده‌ایم که بتوانیم کودکان، نوجوانان وجوانان خود را ببریم و برایشان تعریف کنیم که در اینجا فقط در یک شب، 72 تن از سران کشور، اعم از رئیس قوه قضاییه، وکلاس مجلس، وزرا و دیگر مسئولین بلندپایه، از دست رفتند. رفیق حریری کشته می‌شود و آنها دنیا را به هم می‌ریزند. بیست و پنج سال از چنین فاجعه‌ای گذشته و هیچ‌کس به خودش زحمت نمی‌دهد بپرسد اینها که بودند، چه کردند و چرا چنین ظالمانه ترور شدند. *جایگاه شهدای هفتم تیر اصلا شناخته شده نیست سالگردی که هر سال برگزار می‌شود مفید به فایده نیست.سه شب در تیرماه از دکتر بهشتی و یارانش می‌گوییم و تمام می‌شود. آن هم تازه چه گفتنی؟ اینها همه شخصیت‌های بلند پایه علمی بودند. دکتر پاک‌نژاد قبل از انقلاب سی جلد کتاب نوشته  که از میان آنها «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» را همه می‌شناسند. دکتر قندی در 19 سالگی اجازه اجتهاد گرفت. دکتر عضدی از دانشگاه دالاس دکترای مدیریت گرفت. دکتر عباس‌پور، دکتر فیاض‌بخش و همه کسانی که آن شب در آن رویداد عظیم از دست دادیم، آدمهای بزرگی بودند. واقعاً برای شناساندن شخصیت، کارهای علمی، تأثیر واهداف آنها چقدر سخن گفته‌ایم و نسل فعلی ما چقدر با این بزرگان آشنایی دارد؟ *والله مانده‌ایم این حرفها را به چه کسی بگوییم من این بزرگان را دیده‌بانان انقلاب نامیده‌ام. این اتفاق دردوران جنگ پیش آمد. اینها کسانی بودند که باید سیاست خارجی، اقتصاد، قانونگزاری وامور مهمی از این قبیل را نظارت می‌کردند، همان گونه که فرزندان ما در جبهه‌ها، از مرزهای کشور حراست می‌کردند. امروز وقتی به سالهای گذشته نگاه می‌کنم، می‌گویم که این کاش این بزرگان را نشناخته بودیم. تأسف دراین است که بد شناخته‌ایم. آموزش وپرورش سه شهید بزرگوار به نام حجت‌الاسلام موسوی که همدرس و هم مبحث مرحوم روزبه، مؤسس مدرسه علوی بود، شهید شرافت و شهید شهسواری را در آن حادثه از دست داد. برای شناساندن این بزرگان در ‌آموزش و پرورش چه تلاشی شده است. مجلس 27 نماینده خود را در آن حادثه از دست داد. امروز اگر از نمایندگان بپرسیم که آنها که بودند و چه کردند، دو نفرشان هم نمی‌توانند به این سئوال پاسخ درستی بدهند. بارها گفته‌ام دست کم در همین ایام، هنگامی که مردم برای بازدید از قتلگاه حزب جمهوری می‌آیند، جزواتی را به دستشان بدهند که در آنها خلاصه‌ای از زندگی و خدمات شهدای هفت تیر آمده باشد. اما چه فایده؟آنچه که البته به جایی نرسد، فریاد است! *هزینه کردن های بی فایده شنیده‌ام که در هر سال بین 35 تا 60 میلیون خرج این مراسم [مراسمی که هر سال در محل حزب در سرچشمه اجرا می‌شود] می‌شود. متوسط این مبلغ را که در 25 سال ضرب کنیم، چیزی نزدیک به یک میلیارد تومان می‌شود. با این پول می‌شد در آنجا حسینیه آبرومندی را ساخت و به جای حرام کردن پول برای پرچم و پوستر که فایده‌ای هم ندارد، بچه‌ها را به آن حسینیه برد و با آشنا ساختن آنها با این شهدای بزرگوار و تدریس قرآن و احکام به شیوه‌ای که آقای دکتر انجام می‌دادند، بچه‌ها را حسینی بار آورد. والله مانده‌ایم این حرفها را به چه کسی بگوییم. به آقای امامی کاشانی، متولی آنجا هم که می‌گوییم، می‌گویند حق ندارید یک خشت اضافه و کم کنید. خانواده‌های شهدا و ما 27 نفر هم هرچه دویدیم و گفتیم، حرفمان به جایی نرسید، خسته شدیم و دست برداشتیم. ای کاش مقام معظم رهبری بفرمایند که مردم خودشان آنجا را بسازند و تبدیل به محلی برای ارتقای معرفت و آگاهی نسل جوان شود.  

  *تا ما جامانده ها یکی یکی نرفته ایم کاری بکنید ما بازماندگان فاجعه 7 تیر، 27 نفر بودیم که محمود علیزاده که سفیر ایران در دانمارک بود، اخیرا فوت کرد. پیشنهاد من این است تا باقی ما هم یکی‌ یکی نرفته‌ایم، از تجربه‌هایمان برای تبیین و تشریح آن فاجعه و عللی که به آن منتهی شد و پیامدهای آن استفاده شود. ما پارسال پس از مدتها دوندگی، بالاخره توانستیم مؤسسه جانبازان هفتم تیر را تأسیس کنیم. بارها به آقای پورمحمدی، وزیر کشور، مراجعه کردیم تا از ما حمایت کنند ولی اگر انجمن حمایت از هر جایی و هر کسی پیش می‌آمد، این کار را می‌کردند، اما وقتی نوبت به فرهنگ ایثار و شهادت می‌رسد، خوب حرف می‌زنیم، اما حرف خوب نمی‌زنیم. *برخورد دکتر بهشتی با غیبت ایشان در تمام زمینه‌ها قامت بلندی داشتند و از لحاظ سواد، سابقه و بزرگواری و خصایل انسانی، بلند قامت بودند. هرگز ندیدم که پشت سر کسی حرف بزنند و اگر هم دیگران اصرار می‌کردند که درباره یکدیگر حرف بزنند، به صراحت می‌گفتند که گوش نمی‌کنم. یک بار یک نفر عجیب اصرار داشت که غیبت کند. شهید بهشتی این شعر را برایش خواند دی در حق ما کسی بدی گفت دل را زغمش نمی‌خراشیم ما نیز نکوهی‌اش نگوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم *یک خاطره شیرین یادم نمی‌رود موقعی که از آلمان برگشت، در اولین سخنرانیش در اصفهان گفت، «بسم‌الله الرحمن الرحیم. قبل از هر چیز از همسرم تشکر می‌کنم که اگر نبود در کارهایم موفق نمی‌شدم.» او همه جا منصف بود. روزهای جمعه، کاملاً به خانواده اختصاص داشت. حتی یک بار شهید مطهری به خانه او رفتند که با هم به مجلس عقد یکی از آشنایان پزشکشان بروند. شهید بهشتی گفت که روز جمعه در اختیار خانواده است و عذر خواست. نظم، ادب، وقت‌شناسی، احساس مسئولیت، آراستگی ظاهر و باطن، خوش سخن گفتن و سخن خوش گفتن، برخی از ویژگیهای شهید بهشتی است. این بزرگوار انسانی شریف و عالم بود که به آنچه که می‌گفت، عمل می‌کرد و هرگز پا از جاده اعتدال و انصاف بیرون نگذاشت. روحش شاد و راهش مستدام باد! ویژه نامه پاسداشت سی و سومین سال‌گرد شهادت «سید مظلوم امت»/14 انتهای پیام/ب

93/04/14 - 14:55





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن