تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مسلمان آينه برادر خويش است، هرگاه خطايى از برادر خود ديديد همگى او را مورد حمله قرار ند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816888407




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فلسفه امروز نمي‌تواند پاسخگوي مكاتب دين‌ستيز باشد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: فلسفه امروز نمي‌تواند پاسخگوي مكاتب دين‌ستيز باشد
  مكتب معارفي خراسان كه از آن به «مكتب تفكيك» تعبير مي‌شود، از رويكرد‌هاي مطرح دين‌پژوهي در عصر حاضر به شمار مي‌رود. چهره‌هاي شاخص اين مكتب در گذشته مرحومان آيات ميرزا مهدي اصفهاني، شيخ مجتبي قزويني، ميرزا جواد تهراني و ميرزا حسنعلي مرواريد بوده‌اند و در عصر حاضر نيز چهره‌هايي چون استاد محمدرضا حكيمي و حضرت آيت‌الله سيد‌جعفر سيدان آن را نمايندگي مي‌كنند. در سفر اخيرم به مشهد مقدس، درباره واپسين پژوهش‌ها و نكات يافت شده درباره اين مسلك معارفي، با استاد سيدان گفت‌و‌شنودي انجام داده‌ام كه ماحصل آن را پيش روي داريد. ظاهراً جنابعالي درباره واپسين فعاليت‌هاي پژوهشي‌اي كه درباره «مكتب تفكيك» صورت گرفته و آفاق نظري‌اي كه در برابر آن قرار دارد، ملاحظات و نكاتي داريد كه شنيدن آنها در آغاز اين گفت‌وشنود، براي ما مغتنم خواهد بود؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. اللهم‌صلي‌علي‌محمد و آل محمد و عجل فرجهم. به نظرم مي‌رسد در مراكز علمي و پژوهشي، به ويژه در حوزه مسائل اعتقادي بايد، بيشتر روي اين روش كار شود. البته نسبتاً اين كار انجام شده، اما زمينه استمرار و تعميق آن وجود دارد. اجمالِ اين روش، اين است كه بعد از گام اول شناخت معارف ديني، كه با حركت عقلاني و تفكر به وحي رسيديم، بايد در وحي تعقل كنيم. اگر وحي را قبول داشته باشيم، كه مسئله روشن خواهد بود و نيازي به استدلال نخواهيم داشت. اما وقتي با استدلال به وحي رسيديم ـ و معناي وحي هم علم لايتناهي و بي‌خطاي الهي است ـ بديهي است انساني كه مي‌خواهد به حقايق برسد، بايستي از وحي غفلت نكند. همان طور كه يك فقيه اصولي از آيات و احاديث براي استنباط يك حكم الهي استفاده مي‌كند، در مسائل اعتقادي هم يك پژوهشگر هم به همان كيفيت عمل مي‌كند. يعني همان طور كه مثلاً در مورد عبادات‌، مباني‌اي ازكتاب وسنت را در نظر دارد و براساس آن به نتيجه مي‌رسد، به همين صورت از اين مدارك وحياني، در اعتقادات هم استفاده مي‌كند. پس مقصود اين نيست كه عبارات وحي بي‌معنا خوانده شود، يا صرفاً يك ترجمه لفظي باشد كه طبعاً بي‌معنا خواهد بود، بلكه بايد دراين حوزه تعقل شود، بنابراين رسيدن به معناي وحي، اين نيست كه عقل را كنار بگذاريم... آن گونه كه بعضي‌ها به اصحاب تفكيك نسبت مي‌دهند... بله، بلكه بايد با تعقل از وحي استفاده كرد. ما مايليم اين روش تثبيت شود. با چنين روشي اتفاقاً از يك حديث يا يك آيه، دو نفر به شكل‌هاي مختلف استفاده مي‌كنند... تاكنون، عملاً هم همين اتفاق افتاده است... بله، آن به گونه‌اي استفاده مي‌كند و اين به گونه ديگري. اشكالي هم ندارد. كما اينكه اصولييني‌ كه در استنباط احكام از آيات و روايات استفاده مي‌كنند، فراوان اختلاف نظر داشته و دارند، يعني از يك حديث دو نوع برداشت كرده‌اند. اگر به اتفاق رسيدند، چه بهتر، اگر به اتفاق نرسيدند، عملاً راه را درست رفته‌اند، اگرچه در نتيجه تفاوت دارند. اشكالي هم پيش نمي‌آيد، چون هر دو خواسته‌اند به حقيقت برسند و به‌درستي حركت كرده و تكليفشان را انجام داده‌اند. مثل دو طبيب كه درباره يك مريض، تحقيق و بررسي‌ كرده‌اند، اما به نتايج متفاوت مي‌رسند. در مورد مقولات اعتقادي ديني هم، اگر اين همت و اعتنا شود، منتها با همين قيدي كه گفتيم، يعني با قيدِ استفاده از مدارك وحياني با سند معتبر و دلالت روشن، بسيار كارگشا و مفيد خواهد بود. اگر اين طور باشد، معمولاً هم اتفاق پيش مي‌آيد و كمتر اختلاف ايجاد مي‌شود، چون در روايات اعتقادي، اختلاف تعبير، خيلي كمتر است تا روايات فقهي. به هرحال اگر كسي با اين روش وارد شود، مي‌بيند با آنچه كه در فلسفه متعارف آمده، البته فلسفه نه به معناي تعقل، بلكه به عنوان مطالبي كه در كتب فلسفي آمده است، سازگار نيست. دراينجا سؤالي پيش مي‌آيد. فرموديد فقها در استنباط فقهي به شيوه متعارف در اصول اتكا دارند، اما اين كار در حوزه اعتقادات صورت نگرفته است... يا كم صورت گرفته است. پس به نظر شما، در طي اين سال‌ها متكلمين چه كار مي‌كرده‌اند؟ متكلمين يك مقدار با ذوقيات خودشان كار كرده و قدري تحت تأثير فلسفه قرار گرفته‌اند. از نظر ما، هر متكلمي كه به صورتي كه اشاره كردم عمل كرده باشد، مشكلي ندارد. به عبارت ديگر مي‌توان گفت به‌رغم اشتباهاتي كه ممكن است بعضي از متكلمين كرده باشند، مشرب شما به مشرب آنها نزديك است، چون مبناي آنها هم اين است كه در توحيد استدلال عقلي مي‌كنند و بعد هم كه به سراغ عناصر اعتقاديِ بعد از توحيد مي‌آيند، طبيعتاً با نظر به گزار‌ه‌هاي ديني، تعقل مي‌كنند؟ بله، در بسياري از موارد اين طور است و در بسياري از موارد هم اين رويه‌ در آنها بسيار ضعيف شده و باز هم در پاره‌اي از موارد، با همان برنامه‌هاي فكري محض خود جلو رفته‌اند. توجهي هم به كتاب و سنت داشته‌اند، ولي اين رويكرد كه سعي كنند اساساً از اين دو عنصر الهام بگيرند، ضعيف‌تر است. البته هر كسي كه درست عمل كرده باشد، ما حرفي با او نداريم. بالنتيجه، اگر به اين روش اهتمام و شناخت اعتقادي به اين صورت انجام شود، خود به خود ديده خواهد شد كه آنچه در مدارك وحياني است با آنچه كه محتواي كتب فلسفي است، در اكثر موارد سازگار نيست. اصحاب مكتب تفكيك با چه متدي به اين نتيجه مي‌رسند؟ در مواردي كه ظواهر برخي آيات و روايات با عقل متعارف بشري سازگار نيست، به چه روشي عمل مي‌كنند؟ ما مي‌گوييم تعقل در وحي. عقلمان را به كار بگيريم ببينيم وحي چه مي‌گويد. اگر ضد عقل بود، توجيهش مي‌كنيم، اما اگر ضد نظر شخصي ما بود كه نبايد توجيهش كنيم. اگر ضد عقل عقلا بود توجيه مي‌شود، ولي چنين چيزي در وحي وجود ندارد، الا اينكه خود وحي توجيه لازم را كرده است. مكرر گفته‌ايم كه مثلاً قرآن فرموده است: «جَاءَ رَبُّك»، بعد گفته است يعني «جَاء أَمْرُ رَبِّكَ»(1)، «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي»(2)، در خود حديث گفته‌اند اضافه تشريفي است، يعني روحي كه گفته شده از باب عظمت روح است، نه اينكه خدا روح دارد! در نتيجه ما معتقديم در وحي، حتي يك مورد مخالف با عقولِ عقلا نيست. مواردي هم كه به ذهن مي‌رسد، خود وحي قبل از همه توجيه لازم را كرده است. با اين همه درآثار و مآثر فلاسفه، مواردي متفاوت از اين يافت مي‌شود. مثلاً دركتب «بدايه و نهايه» كه شايد بحث اول از قواعدي كه مطرح مي‌شود، يعني قاعده «الشيء ما لم يجب، لم يوجد» كه بحث مفصل عقلي دارد كه هر شيئي تا وقتي وجوب پيدا نكند، تحقق نمي‌يابد و هر شيئي موكول است به دو وجوب. يك وجوب سابق، يك وجوب لاحق. وجوب سابقش از طريق علتش است و وجود لاحق هم بعد از تحقق آن است، به اين معنا كه وجود يافته است، بالنتيجه هر شيئي، وجوب و ضرورت دارد كه وجود پيدا كند! اين قاعده‌اي است كه گفته‌اند. اينجا چند اشكال وجود دارد كه در مقام تفصيل آنها نيستم و فقط به عنوان نمونه اين نكته را عرض مي‌كنم كه خود اراده ذات مقدس حضرت حق، «‌شيء» است. خدا كه براي خلقت اشيا اراده كرده، اراده‌اش شيء است. مي‌گويد هر شيئي تا واجب نباشد، انجام نمي‌شود، پس خود اراده خدا هم بايد ضرورت داشته باشد تا انجام شود، چون هر شيئي را گفته مي‌شود... منوط به اراده است... و به ضرورت قبلي است، پس اراده خدا را هم بايد ضرورتي ايجاب كند! در اينجا پس اختيار خدا كجا رفت؟ يعني خود اختيار خدا زير سؤال مي‌رود. اين اشكال را آقاي نائيني، آقاي خوئي، شهيد صدر و از متأخرين هم آقاي فياضي مطرح كرده‌اند. اما از مباني ما اينگونه برمي‌آيد كه ذات پروردگار، وجوبش با خودش است تا محقق شد، واجب شد و تا قبل از تحقق وجوبي نداشت. به روايات هم كه نگاه مي‌كنيم اگر «الشيء ما لم يجب لم يوجد» باشد، ضرورت عِلّي حاكم است، يعني همه چيز بايد به ضرورت انجام شود، اختيار خود انسان هم از بين مي‌رود. و به طريق اولي، اختيار خدا هم از بين مي‌رود... بله، اختيار خدا هم از بين مي‌رود. اشاره كردم هم آقاي نائيني، آقاي خوئي، شهيد صدر و جناب فياضي اين را گفته‌اند. اگر«الشيء ما لم يجب لم يوجد»، يعني ايجاب شده است، پس اراده خدا كجاست؟ براي افعال خداوند كه نمي‌شود وجوب قبلي قائل شد... براي افعال ما هم وجوب قبلي قائل شويد، اختيار بي‌معناست! اگر افعال اختياري ما وجوب قبلي داشته باشد كه مختار نيستيم. بحث‌هاي اينها مفصل است و من فقط اشاره مي‌كنم. در همين «بدايه و نهايه» بحث ديگري به نام «قاعده الواحده» هست. «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» يعني اگر علت واحده و حقيقي بود، بيشتر از يك كار از او صادر نمي‌شود. چون از واحد بيش از يكي سر نمي‌زند، چون خودش يك هست، اثر وفعل آن هم يكي است. چه ضرورتي دارد از يك، يكي سر بزند؟ اين را بحث كرده‌اند كه ضرورتش اين است كه علت و معلول بايد سنخِِ هم باشند و اگر دو چيز از او سر بزند، با يكي بودن منافات دارد، چون اگر دو چيز سر بزند، از وحدت مي‌افتد. اگر واحد حقيقي باشد، چنين چيزي نمي‌شود. درپاسخ بايد گفت: اگر در عالم طبيعي اين را بگوييم درست است. اگر فرض كرديم آتش واحد است، بيش از يك چيز از او صادر نمي‌شود و آن حرارت است و اما اگر فاعل، بالاراده باشد، هزاران چيز از او سر مي‌زند، چرا بايد يك چيز سر بزند؟ اگر معلول معلولي است كه از دل علت در‌مي‌آيد، بله. اگر علت يك چيز بود، معلول هم بايد يك چيز باشد، اما اگر معلول، معلولي نيست كه از دل علت در‌بيايد و اصلاً از سنخ او نيست، ممكن است معاليل متعدد و علت واحد باشد، چون فاعل بالاراده است. اصلاً اين قاعده مورد اشاره آقايان، در آنجا راه ندارد تا بخواهند بگويند تخصيص خورده است، تخصيص نخورده است، بلكه اساساً راه ندارد. اين قاعده مربوط به اشيايي است كه اثر و خروجي قراردادي و محدود و معين دارند، نه وجودي مثل خداكه فاعل بالاراده و مختار است... ما مي‌گوييم علل طبيعي را نمي‌توان به افعال الهي تعميم داد. اين با وحي جور درنمي‌آيد، چون وحي دارد داد مي‌زند خدا هر كاري بخواهد مي‌تواند بكند. و هر كار خواسته كرده است... كرده است و مي‌كند. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(3) و همچنين «فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ»(4) پس با هم تطبيق نمي‌كنند. در همين كتاب هست كه عالم قديم است، چون خداوند علت تامه است و علت تامه از معلولش جدا نمي‌شود و لذا عالم هم از خدا جدا نمي‌شود. خدا كه ازلي است، پس عالم هم ازلي است، منتها حدودش، حدود ذاتي است و عالم اول ندارد. قرآن و احاديث پر است از اينكه عالم اول دارد... خلق و ايجاد شده است... بله، زمين، آسمان، فرشتگان و همه چيز را «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ»(5) عَرَشَ، بَدَعَ، خَلَقَ و امثال ذلك. در روايات هم كه فراوان داريم، يكي، دو تا، صد تا نيست، فراوان‌اند. چهارم باز در همين «بدايه و نهايه» هست كه خدا با كائنات سنخيت دارد، يعني يك وجود است. خداوند متعال وجود مرتبه اعلي است و موجودات ديگر موجودات مراتب نازله هستند. از اين امر وحدت وجود را استفاده مي‌كنند؟ وحدت تشكيكي، نه وحدت اطلاقي. وجود واحد است و مراتب دارد و موجودات... در ادامه آن وجود اوليه هستند. تعبيرشان اين است كه موجودات مراتب نازله آن وجود هستند. از وحي برمي‌آيد كه بين خدا و موجودات، اصلاً سنخيتي نيست! آنها مي‌گويند در اصل حقيقت وجود شريك‌اند، يكي مرتبه‌اش قوي و يكي مرتبه‌اش ضعيف است، ولي در وحي اين است «كنْهُهُ تَفْريقٌ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ»، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ». (6)اينها اصرار دارند موجودات و خدا در اصل يكي هستند و سنخ، سنخ واحد است. همه سنخ وجودند و همه، وجودند، نه يكي وجود ممكن، يكي وجود واجب. پس «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» و امثال اينها چه مي‌شود؟ اضافه تشريفي است، يعني از باب عظمت روح گفته شده است «من روحي». مثل آتش كه گفته شده است نارالله. تناسبي بين خداوند و مخلوق وجود دارد از اين حيث كه به هر حال مخلوق هم قدرت خلق دارد و... بله، از اين باب است كه به خدا بستگي دارد، اما در حقيقت، هيچ نوع سنخيتي با هم ندارند. از جنبه خالق و مخلوق بودن مي‌فرماييد؟ بله، يعني خالق، غني بالذات است. مخلوق فقير بالذات است... محتاج بالذات... در حقيقت فقير بالذات و چنين موجودي با غني بالذات يكي نمي‌شود. در مفهوم «شيءٌ» مشتركند، در مفهوم «موجودٌ» مشتركند، آن هم هر كدام به معني خاصي. با تفاوت در هرچيز كه غير از معناي «موجود» است. بله، اين موجودٌ غني، آن موجودٌ فقير. در مصداق اشتراكي با هم ندارند. همچنين درباره علم و اراده پروردگار كه گفته شود علم خدا عين اراده خداست و اراده خدا عين علم اوست كه در فلسفه به‌طور معمول مطرح است، منتها در «بدايه» با جاهاي ديگر تفاوتي دارد. حال آنكه باز در آيات و احاديث ما علم، غير از اراده خداست. لذا مي‌گوييد اين كار را مي‌كنم ان‌شاءالله، نمي‌گوييد ان عَلِمَ الله. پس مشيت خدا، غير از علم خداست، دوتاست. اين صفت فعل است، آن صفت ذات و از اين قبيل! وقتي نگاه مي‌كنند مي‌بينند با اين روش كه جلو مي‌آيند با آنچه كه در كتب فلسفي است، در بسياري از موارد با مباني وحياني سازگار نيستند. نتيجه اين مي‌شود وقتي مي‌بينند مطلب از اين قرار است، به مطالب نمي‌توانند جواب بدهند، مي‌گويند: اينها مي‌گويند عقل را كنار بگذاريد! ما كي گفتيم عقل را كنار بگذاريد؟ ما داريم همواره تأكيد مي‌كنيم كه همه چيز را با عقل بسنجيد. من ده پانزده سال پيش نوشتم اگر چيزي با عقل تضاد داشته باشد، ولو نص قرآن باشد، بايد توجيه شود. چنين چيزي وجود ندارد و عقل هميشه در كار بوده است. ما مي‌گوييم اين جواب‌ِ اينها را بدهيد، از اينها سخني نمي‌گويند، نسبت‌هاي بي‌مورد و بي معنا مي‌دهند. مواردي كه به عنوان شاهد مثال از متون فلسفي نقل كرديد، عمدتا مربوط به مقوله «مبدأ» بود. درمورد معاد هم اينگونه انگاره‌هاي فلسفي را مي‌توان يافت؟ بياييم در معاد. در معاد آنچه در صريح قرآن هست اين است كه در قيامت از اين بدن خاكي، خبري هست. «وَ ضَرَبَ لَنَا مثلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ». (7) اينها مي‌گويند جسماني‌اي كه گفته مي‌شود منظورشان صورت مثالي است، نه اين جسم خاكي... در واقع معادل آن دنيايي اين جسم دنيايي است. همه آن روايت را شنيده‌ايد: استخوان را گرفت دستش، فشار داد و تبديل به پودر كرد. قرآن مي‌گويد: ناراحت نباش، خدا كسي را كه نبوده، درست كرده است، اين را هم مي‌تواند دوباره درست كند. 50 آيه در قرآن از اين قبيل داريم. آن وقت مرحوم آخوند ملاصدرا چه مي‌گويد؟ نخير! از اين بدن خاكي خبري نيست... بوعلي هم همين را مي‌گويد... بوعلي مي‌گويد چون پيغمبر گفته است، قبول مي‌كنم! يعني عقل خودم نمي‌رسد، تعبداً قبول مي‌كنم. تعبداو هم به اين معناست كه چون جسماني بودن ضد عقل نيست و پيغمبر هم فرموده است، قبول مي‌كنم، والا دليل عقلي نداريم. راست هم مي‌گويد، چون دليل عقلي مي‌گويد بايد جسم باشد. به نظر بوعلي، همين قدر كه ضد عقل نيست، پيغمبر هم گفته است، پس قبول مي‌كنم، كما اينكه خواجه نصير طوسي همين را مي‌گويد:«لا مكانه مع ضرورته في دين نبي». با اين همه، خيلي از بزرگان درباره معاد جسماني، ادعاي ضرورت كرده‌اند، يعني يكي از ضروريات دين اين است، اما كتب فلسفي با اين مخالفند! در نتيجه اينها را نمي‌توانند جواب بدهند، لذا برچسب مي‌زنند. دراينجا، يك سؤال كلي‌تر داشته باشم. بسياري از حضرات فلاسفه، بسيار متعبد بودند و بسياري از آنها هم ادعاي تعبد مي‌كنند، پس چه چيزي موجب شده است به سمت اين افكار كشيده شوند؟ چون به هر حال يك طالب علوم دين و مأنوس با معارف اهل‌بيت(ع) و علاقه‌مند به اين معارف، نفس اين علاقه‌اش موجب مي‌شود گرايش وي اولاً و بالذات به سمت اصول و مباني وحياني باشد. از ديدگاه شما، چه عواملي باعث شده است كه اين عده، به سمت اينگونه افكار بروند؟ يك مقدارش به اين دليل است كه استادان اين چهره‌ها، اين گونه فكر مي‌كرده‌اند. يعني به اصطلاح، از وقتي قاتي شده، قاتي شده است! در تاريخ نوشته‌اند مأمون پول مي‌داد تا افكار فلاسفه يونان را به حوزه ديني بياورند. به مترجمان به وزن كتابي كه ترجمه مي‌كردند، زر و سيم مي‌داد. چرا اين كار را مي‌كرد؟ بعضي‌ها مي‌گويند مأمون علم‌دوست بود. بعضي‌ها مي‌گويند مي‌خواست در مقابل مكتب اهل‌بيت(ع) مكتب باز كند و بهترين راهش همين بود. مترجم‌ها هم مي‌ديدند از اين طريق خيلي پول مي‌توانند به دست بياورند، كاغذها را ضخيم مي‌گرفتند، فاصله خط‌ها را زياد مي‌كردند و با حروف درشت مي‌نوشتند! اين كار تا جايي بالا گرفت كه مأموران مالي، به مأمون گفتند ته خزانه دارد بالا مي‌آيد! خلفا فلسفه را در حوزه‌هاي ديني و قال و قيل‌هاي علمي آوردند و مخلوط كردند. پس به نظر شما، مبدأ اين اختلاط، آن زمان بوده؟ بيشترش آن زمان است. قاتي شد و به همين دليل مي‌گوييم جدا كردنش لازم است. آيا متكلمينِ آن زمان به دليل اينكه بتوانند با زبان عالمان معاصر با آنها صحبت كنند، دست به اين كار نزدند؟ عرض كردم، آمدنش به اين شكل بود. جمعي به نام متكلم براي اينكه بتوانند پاسخ مخالفان را بدهند، با اين مباحث جديد آشنا شدند، ولي كم‌كم تأثير گرفتند! از اول هم به سراغ روايات و احاديث نرفتند، كما اينكه مرحوم ملا‌هادي سبزواري در حاشيه مي‌گويد راه رفتن به سوي حقايق چهار فرقه هستند: صوفيه كه به كشف اكتفا كردند، اشراقيون كه به كشف و تفكر معتقدند، فلاسفه كه به تفكر معتقدند و متكلمين كه با قيد شرع و شريعت مي‌پذيرند. در مورد فلاسفه مي‌گويد مشي بر اساس تفكر منتها «وافق مله الاديان ان قال» يعني فيلسوف كاري به اين ندارد كه موافق دين باشد يا نباشد! تفكر خودبنياد دارد. بله، چون ازآغاز كار، در اين خط مي‌افتند، عقل هم كه همه جا را نمي‌تواند بفهمد و چون از اول هم به دنبال همان تفكر رفته، سخت است كه ازآن دست بردارد. كم كم انس هم پيدا و اينها را براساس آن تفكر توجيه مي‌كند. صرفنظر از اينكه اين تفكيك بايد در حوزه معارف ديني صورت بگيرد و آنچه معارف وحياني است، بايد از اينها جدا شود، نفس تعليم و تعلم فلسفه را لازم مي‌دانيد؟ لازم كه نيست... براي اينكه بتوانند با فلسفه‌هاي نوپديد يا مضاف مواجه شوند؟ خير، اگر كسي حال تعقل داشته باشد، فلسفه ـ مخصوصا با وضع كنوني آن ـ نمي‌تواند پاسخگوي مشكلات او باشد، بلكه خودش مشكل‌زاست! فرض كنيد كسي اين فلسفه‌ها را خوانده است، معادش، آن معاد مي‌شود، خدايش آن خدا مي‌شود و... اين حرف‌ها، خودش مشكل‌زاست. بايد اين مشكلات را حل كرد. آنچه مي‌تواند پاسخگو باشد يك سلسله اصول و مسائل قطعي عقلي است كه مورد قبول همه است، از قبيلِ اجتماع ضدين محال است، اجتماع نقيضين محال است، دور و تسلسل غلط است، نظم و نظام پشتوانه و نشان‌دهنده وجود ناظم ِ آگاه و قادري است و... اين اصول قطعي عقلي است و ربطي به فلسفه ندارد و همه قبولشان دارند. اين اصول قطعي عقلي است و كسي كه به كره ماه هم رفته با همين اصول رفته است... يعني شما فلسفه را متكفل اين اصولي كه فرموديد، نمي‌دانيد وكارِ فلاسفه تنها اين بوده كه به دنبال ذهنيت‌هاي خودشان بروند؟ اين اصول را در متون خود دارند، ولي بعد نتوانسته‌اند كه بر اساس اين اصول حركت كنند، حرف‌هاي ديگري هم زده‌اند، والا كسي با تعقلي كه مبناي آن استقلال عقلي باشد، مشكلي ندارد. سؤال قبلي را به گونه‌اي ديگر تكرار مي‌كنم. فلسفه موجود كه ميراث فلاسفه اسلامي و شيعي است، در مصاف با به اصطلاح عقل خودبنياد كنوني و شبهات و حرف و حديث‌هايي كه اخيراً فلسفه‌هاي مضاف و فلسفه‌هاي غربي مي‌آفرينند، كارايي دارد يا خير؟ عرض كردم كه خير، چون خود اينها مسئله‌ساز هستند! بايد يك ابزاري باشد كه بتواند شبهات حل كند، اين نمي‌تواند حل كند، چون مي‌خواهد خودش را ثابت كند. آنچه مي‌تواند حل كند وحي است، تعقل در وحي. اگر كسي مطلب را از وحي گرفته باشد، مي‌تواند در مقابل تمام مكتب‌هاي باطل بايستد. حضرت رضا(ع) مي‌فرمايند: علوم ما را فرا بگيريد، با هر باطلي بحث كنيد، پيروزيد. اين مكتب خودش غني است. اين حرف‌ها؛ اصلاً حرف‌هاي ديگري است. با حرف‌هاي ديگر، حرف‌هاي ديگري ثابت مي‌شوند، نه حرف‌هاي اهل‌البيت(ع). يعني نمي‌تواند به اسلام چندان خدمتي بكند؟ به اسلام كاري ندارد، خودش مي‌شود يك مكتب. ممكن است فردي به اراده شخصي، با فكر باطلي برخورد كند، قوت بيان داشته باشد و بتواند در مقابل آنها كاري كند، ولي باز خودش في نفسه، واقعيت نيست، چون ربطي به اسلام ندارد. نوع گرايش به مكتبي كه جنابعالي به آن معتقديد و آن را تقرير و تثبيت مي‌كنيد، نسبت به قبل در چه وضعيتي است؟ آيا نسبت به آن علائقي برانگيخته شده است؟ بله، الحمدلله مراجعات بسياري از داخل و خارج مي‌شود براي اينكه بفهمند مسئله چيست. پس اين حساسيت ايجاد شده است؟ بله و خيلي‌هايشان هم فهميده‌اند كه چيست و قبول دارند. برچسب‌هايي كه مي‌زنند اين است كه مثلاً: اينها عقل را كنار گذاشته‌اند و اخباري هستند، جالب است بدانيد كه خودِ من، سيزده جلسه سه ساعتي با اخباري‌ها بحث كرده‌ام! كجا و كي؟ دو سه سال قبل، همين جا در مشهد. آن وقت به من مي‌گويند اخباري! مرحوم آيت‌الله مرواريد كه از بهترين بحث‌هاي اصولي، بحث‌هاي ايشان است، مي‌شود اخباري! اخباري به يك معنا كه به اخبار اهميت مي‌دهيم، بله ولي اخباري اصطلاحي نيستيم كه اجتهاد را قبول ندارند و مي‌گويند براي بچه‌هايي هم كه مي‌خواهند دين را ياد بگيرند، حديث بخوانيد وآنوقت بلد هم نيست كه حديث را بخواند و امثال ذلك. در عين حال كه اصولي به نظر مي‌رسيد، اما به اصول هم اشكالاتي داريد. اشكالاتي هم به كفايه كرده بوديد. شما اصولِ مصطلح را قبول داريد؟ اصول مصطلح را قبول دارم، اما با حاشيه‌هايي. اگر زياد نشود و تورمي پيدا نكند، اصل آن كه مشكل ندارد. كارهاي جديدتان چيست؟ تتمه «آيات العقايد». «احتجاجات ائمه(ع)» كه مهم‌ترين آنها بحث حضرت رضا(ع) با عمران صابي است كه بحث بسيار مشكلي است، بحث با سليمان مروزي. درباره كل احتجاجات توليدي امام‌رضا(ع) و همين طور حضرت صادق(ع) و توحيد صدوق بحث كرده‌ام. توحيد صدوق را از اول گرفته و به حديث چهارم از باب ثاني رسيده‌ام. اين احاديث فوقِ آنچه فكر كنيد مهم و متأسفانه متروكند و به آنها توجه كمي مي‌شود، در حالي كه يك دنيا مطلب در آن هست. به بعضي از كتب فلسفي هم دارم نقدهايي مي‌نويسم. با سپاس از حضرتعالي كه وقت خود را به اين گفت‌وشنود اختصاص داديد. پي‌نوشت: (1) قرآن كريم، سوره هود، آيه 76؛ سوره هود، آيه 101 (2) قرآن كريم، سوره حجر، آيه 29؛ سوره ص، آيه 72 (3) قرآن كريم، سوره يس، آيه 82 (4) قرآن كريم، سوره بروج، آيه 16 (5) قرآن كريم، سوره انعام، آيه 101؛ سوره بقره، آيه 117 (6) قرآن كريم، سوره شوري، آيه 11 (7) قرآن كريم، سوره يس، آيه 78

نویسنده : محمدرضا كائيني 
منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن