واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/
ماه خدا آمده؛ لبیک به قد قامت عاشقانهها باید زد
بار دیگر پرده «یا اَیها المُدثر» لرزید و طنین «یا علی و یا عظیم» برخاست، دیگر گاه غفلت نیست، لبیک به قد قامت عاشقانه ها زد و جسم و جان در زلال دقایق رمضان شست.
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، دیشب که آمد بر سحرگاهان دلم نور پاشید، پنجرهها یکی یکی روشن شدند، مثل اعتراض نور در دل ظلمت، صدایی بر من نهیب میزد که بلندشو موسم غفلت به سر آمده و چه سخت است زمینیان غافل را دل کندن از خواب نوشین بامداد رحیل... ناگاه بویی آشنا به مشام جانم خورد، پرده «یا اَیها المُدثر» لرزید و عطر «فَسبح بِحمد َربک» در جانم نفوذ کرد، ندایی شنیدم از بلند مرتبهای که بر بندگان رئوف و بر گنهکاران معطوف است، دیگر گاه غفلت نبود، باید هزار بار بر شیطان لعن فرستاد و جسم و جان در زلال دقایق رمضان شست. بوی خوش قرآن و شمیم شکوفههای دلانگیز مناجات و رایحه روحبخش بندگی بر جانم طنین افکنده بود و بندهای غافل را به سرمنزل شوق سوار بر بال دعا رهسپار میدان شکوه و جبروت لایزالی میکرد. دیرزمانی به خود مشغول و در منیت غوطهور بودم که ندای «یا علیُّ یا عظیم، یا غفور یا رحیم» مرا به خود آورد و به کوثر زلال رمضان رهنمون ساخت. دری به سمت دامنه اجابت و سفرهای به وسعت کرم رحمانی بر من گشوده شد، ندایی آسمانی همچون نامه عاشقانهای بر من گشوده شد تو که رحمت میخواستی، تو که بخشش میخواستی، اکنون ماه اجابت است، بلند شو در جاری حضور عشق به قد قامت نور لبیکگو و خود را به بیکرانگی سحرگاهان بسپار... اینک رخصت دادند به نجیبانهترین نگاه محزونی که دیرزمانی است خدا خدا میکرده تا باب رحمت باز شود و چه آستان رحمت و فرصت مغتنمی است این رمضان، سرفصل عبودیت و آشتی با روشنی تا لحظههای استجابت عشق و درمان غفلت ازسر پنجه شوق عبودیت که اشاره میکند؛ برو ای بنده که درها همه باز است تو را... چونان نفس جبرئیل که در «حرا » بر محمد (ص) خورد، روح رمضان بندگان سرگشته را بیدار میکند و چون روحالامین رسالت، بعثت دلهای مردم را ابلاغ میکند، باید به هوش باشیم که در این ماه اگر نفس جبرئیل به ما بندگان بخورد تا درک آل محمد (ص) فاصلهای نخواهیم داشت. خوشا آنان که ماه را در آسمان دل خود ببینند و هرماه رمضانشان باشد و هرروز ندای لبیک بر بلندای اجابت سر دهند که ما زمینیان تنها رمضان را مجال سبکبالی خودکردهایم، از قرآنهای گرد گرفته لب طاقچه که بپرسی، وزن مسلمانی ما سنگین نخواهد بود و چه مظلوم است قرآن، چه غریب است کلام خدا، در این وانفسای آخرالزمان. بیخود نیست که در گردابی مدام بالا و پایین میشویم و راه خلاصی نداریم، ما یار مهربان خود را گم کردیم و به کتاب دنیا دل بستیم، روشنی کلام نور چشممان را نزد تا جیرهخوار کرمهای شبتاب زمینی شویم و چقدر به قران مدیونیم ما... تاکنون هیچگاه در دل تابستان، اینگونه بهار را حس کرده بودی؟ هیچگاه در اوج گرما، خنکای آب حیات را در عمق وجودت یافته بودی؟ آیا درنهایت تشنگی، سیراب شدن از زلالترین آبها که نه؛ از کوثر بهشتی را تجربه کرده بودی؟ شاید تو نیز چون من، به ادراک این معجزه نرسیده بودی و این بار، با همه وجودت آن را لمس کردی، این معجزه رمضان است. حالا آسمان لبریز رحمت است و زمین گستره خان مغفرت و من نمیدانم از کجای این فصل عاشقی باید بنویسم که چون نظر میکنم همه شوراست وبی قراری، از آن هنگام که دلدادگان یار سحرگاهان دیده از خواب برمیگیرند و عاشقانه در دل شب با آن یگانه بیهمتا رازونیاز میکنند. پروردگارا عهدی که با تو میبندم را دائم به آتش گناه میشکنم، اما باز برایم دعوتنامه میفرستی و چه گستاخم من که باز میآیم و باز بیآغاز از راز اینهمه دلدادگی میگذرم و دوباره گرفتار سیاهی این زمین لجنزار گناه میشوم، چگونه این فاصله را طی کنم؟ نشانی این فصل بی خزان را از کجا بجویم و چگونه باشم از آنان که در این ماه رحمت، آیینه قلبشان از زنگار سیاهی تهی میگردد. خداوندا امسال هم که شرمسار آمدم، شرمندهام نکردی، کمکم کن و توانی عطافرما تا فصل میهمانیات را تا آخر طی کنم، ای «غَفار الذُنوب»، آنچنان کوله بر گناهم سنگین است که تاب کشیدن ندارم و شرمم میشود این کولهبار بگشایم، خدایا این بار اگر آسمانی نشدم مرا در آتش عشقت چنان بسوزان که از این پروانه عاشق خاکستری هم نماند... .................................. یادداشت از مهدی رفائی .................................. انتهای پیام/63036/صا30
93/04/08 - 11:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]