محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844547732
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!!
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: این زوج از زمانیکه تبدیل یه یک خانواده شدند ، رابطه زناشوییشان را قطع کردند. آیا این ازدواج عاقبتی خواهد داشت؟ این زوج از زمانیکه تبدیل یه یک خانواده شدند ، رابطه زناشوییشان را قطع کردند. آیا این ازدواج عاقبتی خواهد داشت؟ زن میگوید" ما برای همدیگر دشمن شده بودیم"بیتا 37 ساله ، ؛ نه سال است که ازدواج کرده و به همراه همسر و پسر 2 ساله اش"محیا" زندگی میکنند. او میگوید:" زندگی من و حمید از زمانیکه بچه دار شدیم تغییر کرد. اما نمیدانستیم تا این حد از هم دور شده ایم. آنقدر گرفتار رسیدگی به محیا شده بودیم که همدیگر را فراموش کرده بودیم. زمانیکه محیا را میخواباندم ساعت 9.30 شب بود – آنقدر خسته بودیم که به جز تماشای تلویزیون کاری نمیتوانستیم بکنیم. مدام با هم بحث میکردیم. من و حمید دیدگاههای متفاوتی در مورد بچهها داشتیم ، اما به جای اینکه با هم به توافق برسیم دشمن همدیگر شده بودیم. "پول و رابطه زناشویی " قسمتهای ناراحت کننده زندگی مان شده بودند. در بستر هم با هم توافق نداشتیم – من رابطه زناشویی را برای هفته ای یک بار کافی میدانستم اما حمید بیشتر میخواست. اما این روزها به کلی نسبیتا به آن بی علاقه شده ام. اگر به حمید بگویم که میلی به رابطه زناشویی ندارم یا در موقعیتی نیستم که بتواننم این کار را انجام بدهم ،حمید شروع به فریاد میکند که تو نسبت به نیازهای من بی توجهی ؛ اما این رفتار او مرا عصبی میکند ، اما آیا طبیعی است که ما ماههاست با هم رابطه زناشویی نداشته ایم ؟ حمید متخصص کامپیوتر است و ما از درآمد او امرار معاش میکنیم ، به خاطر اینکه من از زمانیکه بچه دار شده ام کارم را رها کردم. حمید فکر میکند که من ولخرجی میکنم. وقتی غذا را از بیرون میخرم عصبانی میشود ، اما بعضی اوقات پس از یک روز خسته کننده رسیدگی به محیا انرژی برای آشپزی کردن ندارم. متاسفانه ، تفاوتهای ما تبدیل به مشکلات بزرگی شده ؛ حمید سر من فریاد میزند ، مرا تحقیر میکند و به من میگوید "تو احمقی". بعد از دعوا او روی کامپیوترش میکوبد تا آرام شود و من هم در رختخوابم گریه میکنم. مدام خودم را سرزنش میکنم و خودم را مقصر میدانم که نمیتوانم با حمید رابطه زناشویی داشته باشم. من فرزند سوم یک خانواده پرجمعیت بود. به پدرم خیلی نزدیک بودم اما با مادرم همیشه دعوا میکردم . او زنی سخت گیر و مقرراتی بود و میخواست من همان کاری را بکنم که او میخواست. همه زندگی ام مطابق میل مادرم رفتار کردم ، اما او هیچ وقت آنطور که باید قبول نداشت . در مورد برادرهایم وضعیت متفاوت بود. به آنها خیلی اطمینان داشت بیتا ادامه میدهد در 26 سالگی حمید را در کلاسی ملاقات کردم ، بلافاصله عاشقش شدم . او بلند قد و زیبا بود ، با موهای قهوه ای و چشمان آبی ؛ یک شب بعد از کلاس با بچهها به بیرون رفتیم . آن شب در مورد موضوعات مختلفی صحبت کردیم و متوجه شدیم چقدر بهم شباهت داریم ؛ هر دو ما مادران سخت گیری داشتیم و.... در طول چند هفته بعد متوجه شدیم که دلمان میخواهد بقیه عمرمان را در کنار یکدیگر بگذرانیم ازدواج زودهنگام ما سرشار از آرامش و تفریح بود. هر دو کارمان را دوست داشتیم و آنقدر درآمد داشتیم که یک خانه از خودمان داشته باشیم. بعضی اوقات درمورد رابطه زناشویی با هم بحث میکردیم اما موضوع آنقدر جدی نبود که نگران کننده باشد. زمانیکه محیا پسرمان بدنیا آمد بسیار هیجان زده بودیم و من فکر میکردم هر چه فرزندان بیشتری از حمید داشته باشم وابستگی مان بهم بیشتر میشود . اما ما هم مانند پدر و مادرهای دیگر بیشتر وقت مان صرف رسیدگی به فرزندمان میشد و به همین خاطر وقتی برای هم نداشتیم ، بعضی اوقات همدیگر را فراموش میکردیم. بعد از مدتی در موردتربیت و رسیدگی به محیا دچار اختلاف شدیم. علی رغم اینکه من مدت بیشتری را با محیا میگذراندم و به نیازهای وی بیشتر آشنا بودم ، حمید نظرات دیگری داشت. برای مثال محیا با پوشک کمی گشاد راحتتر بود . به حمید یاد میدادم که چگونه محیا را پوشک کند اما او آنقدر پوشک را تنگ میبست که من خطوط قرمز را روی پاهای محیا میدیدم. زمانیکه پوشک محیا را چک میکردم حمید شروع به فریاد زدن میکرد و من را متهم میکرد که به کارهای وی بی اعتنا هستم. اخیرا محیا جیغ میزند ولی من فقط به او هشدار میدهم ، اگر به کارش ادامه دهد او راترک میکنم. اما حمید فکر میکند باید او را تنبیه بدنی کند ، و به او یک پس گردنی میزند. میترسم اگر محیا به این رفتارش ادامه دهد حمید او را کتک بزند. دوستان من فرزندی ندارند و نمیتوانند درک کنند که من چه میگویم. مادرم هم کمکی به من نمیکند ، با اینکه هر روز به من تلفن میکند و گهگاهی به من سر میزند. او روشهایتربیتی مرا مسخره میکند و این باعث میشود من سرخورده شوم ، بنابراین حمید مرا مجبور میکند که رفت و آمدهایم را محدود کنم. اما من فکر میکنم رفتار مادرم چه درست باشد چه غلط ، من به کمک و حمایتهای وی نیاز دارم. هفته گذشته با حمید در مورد شام بحث مان شد و به یک دعوای بزرگتر ختم شد ؛ رابطه زناشویی. حمید به من گفت یک احمق هستم و مرا به دیوار چسباند و بعد به گوشه ای پرت کرد. از او میترسیدم به همین خاطر محیا را در آغوش گرفتم و به خانه برادرم رفتم. زمانیکه فردای آن روز به خانه بازگشتم ، به حمید گفتم که هنوز دوستش دارم اما از دست او ناراحت هستم. به وی گفتم :" دلم برای صمیمیت و نزدیکی که قبل از بدنیا آمدن محیا داشتیم تنگ شده است و دوست دارم آن احساس برگردد". حمید میگویددر مورد کتک زدن بیتا در آن شبمی دانستم با این رفتارم چیزی درست نمیشود. حمید 36 ساله با صدای گرفته و غمگینی ادامه داد:" بلافاصله از بیتا عذرخواهی کردم . مطمئن بودم که مرا میبخشد ، اما میدانستم که این طغیان احساسات من نتیجه دو سال سرخوردگی است. بیتا تنها کسی نیست که ناراحت و غمگین است". پذیرفته بودم که بعد از بدنیا آمدن محیا دیگر هیچ وقت مانند گذشته رابطه زناشویی نخواهیم داشت. اما من بابت درخواست نیازهای جنسی ام عذرخواهی نمیکنم. آن شب احساس ناامیدی میکردم و دیگر از سردی و بی میلیهای بیتا خسته شده بودم . آن روزها تحت فشار مالی هم بودم ، چون اکنون تنها نان آور خانه من هستم . بیتا بعد از بدنیا آمدن محیا دست از کار کشید ، و من از او حمایت میکردم ، اما عادتهای او هیچ گاه تغییر نکرد. لباسهای گران قیمت برای خودش و محیا میخرید و یا سراغ مواد آرایشی و بهداشتی با مارکهای معروف میرفت . همیشه هم شام از بیرون سفارش میداد. منترجیح میدادم حتی اگر همسرم خسته است و حوصله آشپزی ندارد غذای حاضری بخوریم. مادر بیتا هم یکی دیگر از مشکات زندگی ما است. او مدام بیتا را ناراحت میکند ؛ به طرز وحشتناکی رک است ، مدام حرف میزند . زمانیکه به بیتا میگویم که رفت و آمد خود را با مادرش محدود کند ، او به من میگوید که من نمیفهمم. اما اینجا واقعا حق با من است. اگر نتوانیم دست از جنگ و دعوا برداریم مجبوریم از هم جدا شویم.در حال حاضر تنش و فشار روانی زیادی در خانه داریم و این برای فرزندمان هم خوب نیست. آیا برای زندگی ما راه دیگری وجود دارد؟ می دانم که همیشه نمیتوانم درستترین کار را انجام بدهمدوران بچگی من وحشتناک بود. پدرم یک بازرگان بود که اغلب وقتش در سفر میگذشت ، بنابراین مادرم مسئولیتتربیت ما را بر عهده داشت ، او اجازه نمیداد من با بچههای دیگر بازی کنم. اگر در مدرسه نمره کم میگرفتم جلوی دوستانم مرا تحقیر میکرد و میگفت :" تو باعث خجالت من هستی " یکبار زمانیکه دبیرستانی بودم ، مادرم من و چند تا از بچههای همسایه را به مدرسه میبرد . سر یک موضوع کوچک مرا به داخل ماشین هل داد و جلوی دوستانم مرا کتک زد. هنوز هم بعد از بیست سال آن تحقیر و نفرت را احساس میکنم. زمانیکه به کلاس مشترکی که در دانشکده هنر برپا میشد پیوستم ، مجذوب دختر موقرمز کلاس مان شدم. اما من پشت ظاهر بیتا یک انسان فهمیده و عاقل را میدیدم. آن موقع که با همکلاشیها به بیرون رفتیم در آستانه خواستگاری از وی بودم. تنها چند هفته بعد ما عاشق همدیگر شده بودیم. وقتی پدر شدم بسیار هیجان زده بودم ، اما وقتی از سرکار برمیگشتم آنقدر خسته بودم که نمیتوانستم به محیا توجه کافی نشان بدهم. اما سخت گیریهای بیتا هم دیوانه کننده بود. او کارهای مرا چک میکرد تا ببیند من کارم را درست انجام داده ام یا نه . به علاوه هر وقت به محیا غذا میدادم یا مشغول تعویض پوشک او بودم در اطرافم پرسه میزد و مرا تماشا مر کرد. این کار او به من این احساس را میداد که من هیچ وقت نمیتوانم کار درست را انجام بدهم. بنابراین من هم عصبانی میشدم و فریاد میزدم. جدا از تمام مشکلات مان زندگی ام را دوست دارم. دوست دارم بزرگ شدن محیا را ببینم ، دوست دارم با بیتا دو نفری پسرمان راتربیت کنیم ، و خانه ام سرشار از آرامش و شادی باشد . مشاور میگویدمسئله این زوج خیلی معمولی است و کاملا طبیعی است که زن و مردی که برای بار اول دارای فرزند میشوند صمیمیت و نزدیکی گذشتهشان را از دست بدهند. اغلب زوجها ، در نیمه راه خسته میشوند و از اینکه همسرشان به فرد دیگری غیر از او توجه نشان میدهد احساس حسادت میکنند ، که اغلب هم این اتفاق برای فرزند اول میافتد. حقیقت این است که حمید و بیتا در خلال این دو سال فکری برای نزدیک شدن نکرده اند و حالا باید این شکاف عمیق را پر کنند. بعد از اینکه متوجه شدم این زوج در موردتربیت فرزندشان هم دچار اختلاف عقیده هستند ، فهمیدم که مسئلهشان پیچیده و دشوار است. هر دو آنها دچار کمبود اعتماد به نفس هستند ، که این احساس نتیجه رفتاری است که مادرانشان در کودکی با آنها داشته اند ؛ به گفته بیتا و حمید مادران آنها دارایتربیت سخت گیرانه و بسیار مقرراتی بوده اند. بنابراین آنها سعی دارند که خودشان را به یکدیگر اثبات کنند ، یعنی به دیگری نشان دهند که حق با اوست و او آگاهی بیشتری از امور دارد. در وهله اول ،باید بررسی میکردم که در گذشته چه عاملی باعث شده بود تا مادران این دو نفر رفتار سخت گیرانه ای با آنها داشته باشند. بعضی افراد به طور ناآگاهانه شحمیدی انتخاب میکنند که شبیه به مادر یا پدرشان باشد و درست همان رفتاری را داشته باشد که در بچگی با آنها داشته اند. بیتا و حمید رفتارهای یکدیگر را مانند رفتار مادرشان دیده اند و ناخودآگاه به یکدیگر علاقمند شده اند. بیتا از نظر احساسی حمید را تحت فشار قرار میدهد و ایدههای مختلفی که در موردتربیت فرزندشان دارند نیز گویای همین مسئله است. وقتی شما در کودکی از سخت گیری و رفتارهای خشونت آمیز رنج میکشیدید دوست ندارید ببینید همسرتان با فرزندتان این رفتار را دارد همانگونه که بیتا از رفتارهای خشونت آمیز حمید رنج میکشد. اصرار و پافشاری بیتا در مورد اینکه او بهتر از حمید در موردتربیت بچه میداند مربوط به احساس عدم امنیت وی میشود نه به خاطر این که آگاهی بیشتری دارد و یا احساسات مادرانه اش اجازه برخوردهای ناراحت کننده با فرزندش را به وی نمیدهد. به این خاطر که مادر بیتا احساس لیاقت و شایستگی وی را در او سرکوب نموده بود. به خاطر همین بیتا دوست دارد در زندگی زناشویی اش نقش رهبر و تصمیم گیرنده را داشته باشد. مادر حمید هم یک زن بددهان و فحاش بوده است ؛ او هم به صورت لفظی حمید را رنج میداد و هم او را تنبیه بدنی میکرد. حمید با این احساس بزرگ شد که هیچ وقت نمیتواند مادرش را خشنود و راضی کند . او در بیتا زنی مانند مادرش دیده بود ، زنی سخت گیر ، و آماده برای سلطه بر خود! زمانی که فردی اعتماد به نفس داشته باشد روابط اجتماعی خوب دارد ،می تواند کلمه "نه " را بشنود و "نه" را هیچ وقت کلمه رد و عدم پذیرش نمیداند. اما زمانی که فردی از کمبود اعتماد به نفس رنج میبرد ، نمیتواند با دیگران ارتباط سالمی داشته باشد. پس زمانیکه بیتا نمیخواست رابطه زناشویی داشته باشد ، حمید نتوانست دلایل منطقی این موضوع را ببیند ؛ در عوض ، او این مسئله را یک توهین شخصی تلقی کرد و عصبانیتی را که از مادرش داشت به همسرش منتقل کرد. اگر بیتا میگفت که خسته است و یا حوصله این کار را ندارد ، باید حمید سعی میکرد مشکل را به سادگی حل کند . همانگونه که بیتا احساس میکند مادر خوبی است ، حمید هم نیاز دارد تا احساس یک پدر خوب را در مورد خودش تجربه کند. عدم امنیت ، اگر این احساس را داشته باشید هیچ وقت والدین خوبی نخواهید شد. بهتر است به جای مواخذه کردن و زیر سئوال بردن یکدیگر با هم به توافق برسید . به آنها گفتم بعضی اوقات تنبیه بدنی کوچک در حد پس گردنی زدن برای فرزندان لازم است. اما نباید به گونه این باشد که این عادت شما شود و فرزندتان از این رفتار شما تحقیر بشود. اگر شما فرزندتان را تحقیر کنید مطمئن باشید زمانیکه آنها خود تبدیل به پدر و مادران جوانی شدند آنها هم همین رفتار را در مورد فرزندانشان خواهند داشت. همچنین به بیتا و حمید گفتم زمانیکه یکی از شما در حال مواخذه کردن فرزندتان است طرف دیگر نباید از فرزندتان طرفداری کند و باید در مقابل دیگری سکوت اختیارکند. در قدم بعدی باید حمید یاد میگرفت که چگونه خشم خود را کنترل کند. به او گفتم روی یک کاغذ بنویسد که چرا عصبانی میشود ، فریاد میکشد و با زبان و گفتار زشت با بیتا صحبت میکند. دلایل وی اینها بودند " بیتا فکر میکند همیشه حق با اوست" یا "بیتا ولخرجی میکند در حالیکه من به سختی کار میکنم". این روش بسیار موثر بود چرا که حمید متوجه شد دقیقا چه عواملی باعث عصبانیت او میشود. او گفت " من حرفهایی به زبان میآوردم که هیچ شوهری به همسرش آنها را نمیگوید". او ادامه میدهد " من کاری کردم که بیتا بین من و خودش یک دیوار بکشد". به وی گفتم که راههای دیگری هم وجود دارد که بدون رنجش و آزار دیگران بتوانی عصبانیت خود را نشان بدهی. به خاطر همین حمید در یک باشگاه ثبت نام کرد و انرژی خود را در آنجا تخلیه میکرد. مشاور ادامه میدهددر قدم بعدی از بیتا درخواست کردم که به حمید یک نامه بنویسد ، و در آن از نگرانیهایش در مورد زندگی زناشوییشان بنویسد. زمانی نامه را به حمید دادم که بیتا در مطب حضور نداشت . بیتا در نامه نوشته بود اگر دوباره سر من فریاد بکشی و با القاب زشت مرا خطاب کنی تو راترک میکنم. حمید بعدها به من گفت آن نامه برای من یک زنگ خطر بود. بعد از خواندن آن نامه فهمیدم بیتا چقدر از رفتارهای من ناراحت است . اما او هیچ وقت شدت ناراحتی و رنجش خود را به من نشان نداده بود.این روش خیلی موثر بود چرا که این زوج تصمیم گرفتند از این پس هر زمان با مشکلی مواجه میشوند برای هم یک نامه بنویسند و در آن احساسات خود را بیان کنند. من به بیتا و حمید یک روش برای کنترل خشم و عصبانیت آموزش دادم که شامل 5 مرحله میشد : ابتدا ، به آنها توصیه کردم زمانیکه با مشکلی مواجه میشوند فضای خانه را تغییر دهند ، برای مثال یک شام خوشمزه با هم بپزند . در قدم بعدی ، در مورد برنامههای شخصی که دارند با همدیگر صحبیتا کنند. برای مثال یک به بیتا بگوید: من امشب کار دارم دیر به خانه میآیم ، شام منتظر من نباش". سوم ، در مورد موضوعی که باعث بحث و رنجش آن دو شده از همدیگر سئوال کنند و بپرسند چرا این موضوع ناراحتشان کرده است؛ مثلا حمید از بهم ریختگی خانه ناراحت است ، باید به بیتا بگوید زمانیکه به خانه میرسم و خانه را نامرتب میبینم احساس سرگردانی و آشفتگی میکنم. چهارم ، باید نحوه درخواست کردنشان را تغییر دهند . برای مثال بیتا باید بگوید " من دوست ندارم جورابهایت را کف اتاق بیندازی ، لطفا آنها را در سبد لباسهای کثیف بینداز "در نهایت ، با همدیگر برنامه ریزی کنند و برای خود یک هدف در نظر بگیرند ،ایده ای که بیتاوان در طول زمان آن را پرورش داد ، هدفی که قابل دسترس باشد " مثلا ؛ دوست داریم که روزی زمانی فراهم کنیم تا روزهای تعطیل را با همدیگر بگذرانیم". بیتا و حمید این برنامه را هر شب بعد از خوابیدن محیا تمرین میکردند ؛ حمید گفت " این کار به ما کمک کرد تا بتوانیم بهتر و راحتتر با همدیگر ارتباط برقرار کنیم" . در نتیجه از نظر عاطفی بهم نزدیکتر شدند و رابطه زناشوییشان را آغاز کردند. حمید گفت :" بیتا را تشویق کردم تا روابط خود را با مادرش محدودتر کند. به وی گفتم مجبور نیستی رابطه خود را به کلی با مادرت قطع کنی ، اما وقتی وی تو را ناراحت میکند ضرورتی ندارد که رنج بکشی ، مودبانه گفتگویت را با او قطع کن ". بیتا توصیه حمید را پذیرفت ، تماسهای روزانه خود را با مادرش قطع کرد و رابطه خود را به دیدارهای کوتاه مدت محدود کرد. در نهایت بیتا گفت حالا احساس میکنم که میتوانم با مادرم کنار بیایم. حمید و بیتا جنگیدن را کنار گذاشتند و رابطهشان هر روز پیشرفت میکرد. با تغییر رفتارها ، صمیمیتی را که به دنبالش بودند را یافتند. حمید میگفت :" برای مان آسان نبود که زندگی مان را خراب کنیم ، اماشانس با ما یار بود ؛ من و بیتا دوباره عاشق همدیگر شده ایم".تهیه و تدوین:گروه سبک زندگی -نعیمه عارفی زاده /lifestyle اختصاصی مطالب پیشنهادی: مردانی كه حلقه ازدواجشان را دستشان نمیكنند!؟ برنامهریزی مشترك زیر یك سقف 22 کلید طلایی برای نفوذ در قلب نامزدتان چطور عشق خود را هدایت کنید که در طول زندگی فراموش نشود ما به اذیت كردن یكدیگر همچنان ادامه میدهیم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]
صفحات پیشنهادی
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!!
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!!
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!!
جملاتی که هنگام فوتبال تماشا کردن همسرتان نباید بگویید
چگونه بعد ازیک دعوا و مشاجره با همسرتان دوباره میتوانید او را قبول کنید ؟ بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! نگرانم، احساس میکنم همسرم ...
چگونه بعد ازیک دعوا و مشاجره با همسرتان دوباره میتوانید او را قبول کنید ؟ بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! نگرانم، احساس میکنم همسرم ...
چگونه دوباره شروع کنیم؟(رهنمودهایی برای ازدواج افراد مطلقه)
رهنمودهایی برای یک رابطه بادوام و عاشقانه بین همسران! بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! [ارسال شده از: ایرنا] ...
رهنمودهایی برای یک رابطه بادوام و عاشقانه بین همسران! بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! [ارسال شده از: ایرنا] ...
توصیه هایی به زوجها در خصوص نحوه کنار آمدن با مشکل نازایی!
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! شوهر من هنوز رابطههای مجردی خود را نگه داشته است! [ارسال شده از: ایرنا] ...
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! شوهر من هنوز رابطههای مجردی خود را نگه داشته است! [ارسال شده از: ایرنا] ...
خانهای که مرد از آن فراری است
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشویی مان تمام شد!! کیبه شکم پر · مجموعه بسیار زیبا و دیدنی 35 والپیپر با کیفیت بالا از گل های زیبا ...
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشویی مان تمام شد!! کیبه شکم پر · مجموعه بسیار زیبا و دیدنی 35 والپیپر با کیفیت بالا از گل های زیبا ...
كتابهای بم را نجات دهیم
اصلاح باغات نايين در قالب طرح هجرت بسيج سازندگي آغاز شد · 126هزار نفر توسط نهضت سوادآموزي کاشان ... بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد! ...
اصلاح باغات نايين در قالب طرح هجرت بسيج سازندگي آغاز شد · 126هزار نفر توسط نهضت سوادآموزي کاشان ... بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد! ...
دين اسلام نگاهي متعالي به زن دارد
اصلاح باغات نايين در قالب طرح هجرت بسيج سازندگي آغاز شد ... بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! گیتس همچنان بر طبل تحریم میکوبد ...
اصلاح باغات نايين در قالب طرح هجرت بسيج سازندگي آغاز شد ... بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! گیتس همچنان بر طبل تحریم میکوبد ...
افزایش 92 هزار تومانی هزینه ها، یارانه 80 هزار تومانی
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! سارقان خانوادگي و 60 فقره سرقت · رنگ سبز و تاثیر فوق العاده آن در دکوراسیون! ...
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! سارقان خانوادگي و 60 فقره سرقت · رنگ سبز و تاثیر فوق العاده آن در دکوراسیون! ...
۱۱ اصل مهم برای نگهداری «کاکتوس»
برنامه خاص و تعریف شده ای برای آبیاری کاکتوس وجود ندارد و برنامه آن به گلدان، خاک، آب و هوا و .... بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد! ...
برنامه خاص و تعریف شده ای برای آبیاری کاکتوس وجود ندارد و برنامه آن به گلدان، خاک، آب و هوا و .... بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد! ...
علایم و علل PMS در خانم ها
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! "فرشتگان و شیاطین" در رم فرود آمدند · مطالعه مطالب جديد براي كنكوريها ممنوع · موارد تخلف درماه رمضان ...
بعد از اینکه بچه دار شدیم ، رابطه زناشوییمان تمام شد!! "فرشتگان و شیاطین" در رم فرود آمدند · مطالعه مطالب جديد براي كنكوريها ممنوع · موارد تخلف درماه رمضان ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها