واضح آرشیو وب فارسی:فارس: همگرایی در آمریکای لاتین و تاثیر آن بر ایالات متحده آمریکا/۱۰
مروری بر روابط تنشآلود آمریکا و مکزیک
حادثهای رابطه آمریکا و مکزیک را که در حالت سردی و رکود بود به حالت مخاصمه کشاند، یک ژنرال مکزیکی دستور بازداشت چند تن از نیروهای دریایی ایالات متحده که در خلیج کارائیب مکزیک به نام «تمپیکو» در حال گشتزنی بودند را صادر کرد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در آمریکای لاتین، کشور مکزیک با توجه به وابسته بودن صادرات مواد اوّلیه به بازارهای خارجی تحت تاثیر نوسانات شدید قیمت این محصولات دردهه اول قرن بیستم قرار گرفت. دهه اول شروع قرن بیستم به دوره انقلاب در مکزیک معروف است. البته در این انقلاب حضور منازعات سیاسی بین نخبگان سیاسی چشمگیرتر از حضور مردم میباشد. انقلاب مردم درسال 1911دیکتاتور «پورفیریو دیاس» را از قدرت برکنار کرد. قانون اساسی سال1917 با لحاظ کردن قوانین ملیسازی و مصادره زمینه اعمال کنترل منابع ملی توسط مقامات دولتی را فراهم میآورد. یکسری از اغتشاشات و ناامنیهای سیاسی زمینه به قدرت رسیدن نظامیان درسال 1913 رافراهم آورد. ژنرال «ویکتوریانیو هوارتا» به قدرت رسید و دستوری مبنی بر خاموش کردن صدای مخالفین را صادر میکند. رئیس جمهور تازه به قدرت رسیده ایالات متحده «وودرودیلسون» از شناسایی دولت ژنرال «هواِرتا» امتناع میکند؛ آنرا غیرقانونی میخواند. اما برخلاف دولت ایالات متحده، دولت بریتانیای کبیر و دیگر کشورهای قدرتمند اروپایی رژیم «هواِرتا» را به رسمیت میشناسند. در این زمان، وزیر خارجه ایالات متحده «ویلیام جنینگز برایان» ابتکار خویش را عرضه داشت و آن هم تنشزدایی و جلوگیری از ایجاد تنش در روابط بینالملل بود. ابتکار «برایان» بر این اصل استوار بود که هر مناقشهای قبل از اینکه به جنگ ختم شود باید در مورد دلایلش تحقیق و تفحص شود. همه کشورهای آمریکای لاتین بجز مکزیک و کلمبیا با این موضوع موافقت کردند؛ «برایان» همچنین در بیانیه خود خواستار کاهش وابستگی مالی آمریکای لاتین به بانکداران اروپایی شد. او اینطور استدلال کرد که وامهای ارزان دولت آمریکا به این کشور امکان خواهد داد که به یک نفوذ فراگیر در منطقه دست یابد تا از وقوع انقلابها جلوگیری کند و آموزش، توسعه پایدار و دولتهای عادل را درکشورهای آمریکای لاتین ترویج و گسترش دهد. یکی دیگر از نگرانیها در مورد دولت جدید ایالات متحده، دخالت یکجانبه این کشور در آمریکای لاتین بود. بسیاری از منتقدین، برداشت واژگون «ویلسون» از دکترین مونروئه که تلاشی برای امن نگه داشتن نیمکره غربی از دخالتهای خارجی است را مورد انتقاد قرار دارند. در بین این منتقدین، میتوان به پروفسور «حاریم بینگهام» از دانشگاه «ییل» نام برد که دکترین مونروئه را یک آزمون منسوخ میداند. از نظر این پروفسور، دکترین مونروئه بیانگر رفتار پدرسالارانه ایالات متحده در ارتباط با آمریکای لاتین است؛ بهعنوان یک راهکار، پروفسور بینگهام همکاری و کار گروهی را پیشنهاد میکند. ویلسون به دنبال ایجاد یک سیستم جهانی برپایه جامعه ملل برای دفاع از دموکراسی و اقتصاد سرمایهداری بود. با جهانی کردن ارزشها و یکسری مدل آمریکایی به دیگر نقاط جهان «ویلسون» قصد حفظ نجات نوع بشر را داشت. سخنرانی ویلسون در مارس 1913، نظرات و ایدههایش در مورد هماهنگی بینالمللی که از طریق احترام متقابل به حقوق و وظایف بوجود آمده است را بیان میدارد؛ به همین منظور همه جمهوریها را به درستی و اطمینان و درک متقابل و همکاری بین یکدیگر فرا میخواند؛ به همین ترتیب با آنهایی که به دنبال اکتساب قدرت از طریق نامشروع برای ارضاء علایق و هدفهای شخصی خویش هستند مخالفت میکند. سخنرانی ویلسون باعث عکسالعمل در مکزیک میشود؛ در اکتبر 1913، ژنرال «هواِرتا» آخرین امیدهای رسیدن به سازش با ایالات متحده را به خاکستر تبدیل میکند؛ او این ناامیدی را با منحل کردن مجلس نمایندگان و اعلام خویش به عنوان کاندیدی ریاست جمهوری بیان میدارد. حادثه دیگر باعث عمیق شدن کینه ایالات متحده با ژنرال مکزیکی میگریزد و آن اینکه سفیر انگلستان استوارنامه خویش را به دولت ژنرال «هواِرتا» عرضه میدارد؛ حال «هواِرتا» برای آمریکا هم یک دیکتاتور نامشروع و هم وابسته امپریالیسم انگلستان است. ویلیسون در سخنرانی اکتبر 1913 خود در آلاباما هشدار میدهد که اعطای اختیارات خارجی توسط اروپائیان و در اختیار قرار دادن تسهیلات از طرف آنها باعث به خطر افتادن حق تعیین سرنوشت خویش میگردد. از نظر ویلسون مکزیک به عنوان اولین قربانی محسوب میشود؛ ویلسون همچنین خواستار حمایت آمریکای لاتین برای عقب راندن قدرتهای اروپایی میشود. سخنرانی ویلسون را میتوان تفسیر جدیدی از دکترین مونروئه دانست؛ تقریباً به مدت یک قرن ایالات متحده تلاش کرده بود که دولتهای اروپایی را از در اختیار گرفتن اختیار یک دولت آمریکای لاتینی دور نگه دارد و حالا بعد از گذشت حدود یک قرن از دکترین مونروئه دولت ویلسون موضعی را اتخاذ کرد که اجازه حضور دولتهای خارجی برای حفظ کنترل مالی جمهوریهای ضعیف آمریکای لاتین را نمیداد. یک دیپلمات آمریکایی فرستاده شده به مکزیک اعتقاد دارد که ادامه حضور «هواِرتا» بر مسند قدرت، مکزیک را از لحاظ اقتصادی، سیاسی وصنعتی به اروپائیان ملحق میکند. در همین اثناء، دولت ویلسون نیز مبادرت به گسترش روابط سیاسی و اقتصادی خود به منظور ایجاد یک همگرایی با سه کشور بزرگ آمریکای جنوب کرد؛ این سه کشور عبارتند از آرژانتین، برزیل و شیلی. با به اتمام رسیدن کانال پاناما، رهبران ایالات متحده به دنبال افزایش تجارت دریایی از این تنگه برای رسیدن به بازارهای آمریکای جنوبی کردند در همین دوران بود که بانک فدرال آمریکا به بانکهای ملی اجازه تأسیس شعبه درکشورهای خارجی را داد این امر خود باعث تسهیل رابطه تجاری ایالات متحده با آمریکای لاتین میشد که سیستم بانکیاش تحت نفوذ و کنترل انگلستان بود. یک حادثه رابطه ایالات متحده و مکزیک را که درحالت سردی و رکود بود را به حالت مخاصمه کشاند، یک ژنرال مکزیکی دستور بازداشت چند تن از نیروهای دریایی ایالات متحده که در خلیج کارائیب مکزیک به نام «تمپیکو» در حال گشتزنی بودند را صادرکرد. در عوض ایالات متحده خواستار معذرتخواهی رسمی مکزیک شد. رئیس جمهور ویلسون نیز از این درخواست حمایت کرد؛ همزمان با این حوادث، یک کشتی تجاری آلمانی با باری از اسلحه برای ژنرال «هواِرتا» فرستاده شد که به زودی در بندر «ورا کروز» پهلو گرفت. ویلسون با گرفتن مجوز از کنگره، بندر «ورا کروز» را در سال 1914 اشغال میکند؛ نه تنها «هواِرتا» بلکه مخالفین او هم نیز این عمل ایالات متحده را محکوم میکنند. اشغال بندر مکزیک نشان داد که از نظر ایالات متحده محدودیتها و استثنائاتی درمورد هماهنگی بینالمللی که خود ویلسون آن را تشویق کرده بود تا از بروز جنگ جلوگیری شود وجود دارد. در یک تضاد آشکار، ایالات متحده از یک طرف سعی میکرد از دخالت بیگانگان (دراین مورد انگلستان) در مکزیک خودداری کند و از طرف دیگر خود یکی از بنادر این کشور را تحت اشغال درآورده بود. ادامه دارد... انتهای پیام/
93/04/02 - 13:05
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]