تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826251296




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقش شهید چمران در عقب‌ نشینی بعثی‌ ها


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



نقش شهید چمران در عقب‌ نشینی بعثی‌ ها
چند آر پى ‏جى زن شروع کردند به شلیک، منطقه حسابى شلوغ شد و در همین فرصت، عده ‏اى رفتند و دیواره خاکریز را منفجر کردند. تیربارچى و نیروهاى عراقى فرار کردند.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، شهدا همواره و در همه عرصه‌ها الگو و نمونه بوده‌اند، چه در رزم و چه در زندگی. زندگی و سیره شهیدانی همچون دکتر «مصطفی چمران» را که مطالعه می‌کنیم درمی‌یابیم که آنان حتی در برخورد با جوانان چقدر دقیق عمل می‌کردند؛ به‌گونه‌ای که از افرادی عادی، چریک‌هایی می‌ساختند که خواب را برچشم دشمن حرام کنند.   آنچه در ادامه می‌خوانید روایتی از این بُعد از شخصیت شهید چمران است که به بهانه سالگرد شهادت این عارف مجاهد آمده است.   روایت زیر از زبان "سید عباس حیدر راکوبی" عضو دسته موتورسواران جنگ‌های نامنظم بیان شده، که طی آن نحوه عضویت و پیوستن خود و دوستانش را به این ستاد بازگو کرده است.   در جستجوى تندگویان یک بار براى شناسایى رفته بودیم. 15 کیلومتر در بیابان جلو رفتیم، جایى که آقاى تندگویان اسیر شد. با یک لندرور از جلوى ما رد شدند و رفتند و دیگر برنگشتند. البته ما بعداً مأموریت پیدا کردیم که آنها را پیدا کنیم، اما نهایتاً پیدایشان نکردیم و اعلام شد که اسیر شده‌اند.   ما با سه موتورسیکلت براى پیدا کردن آنها رفتیم. یک بالگرد آمد بالاى سرما و شروع کرد به شلیک کردن. زیگزاگ مى ‏رفتیم تا گلوله ‏ها برخورد نکند. نزدیک نیروهایمان که رسیدیم موشک مى ‏زدند.   یک بار دیگر که عراقى ‏ها مى ‏خواستند یک حمله گسترده انجام دهند به ما گفتند بروید ببینید چه خبر است. ما رفتیم و آنچه را دیدیم گزارش کردیم. چند تانک جدید از شوروى خریده بودند و چند کامیون آیفا داشتند. یکى از تیپ‏ هاى همدان در منطقه کرخه ‏کور مستقر بود. دکتر چمران از ما خواسته بود آنجا را شناسایى کنیم.   وقتى گزارش دادیم گفت فهمیدم مى‏ خواهند چه کار کنند. این را بگویم که با وجود مشغله زیاد گاهى مى ‏نشست و از خاطراتش براى ما تعریف مى ‏کرد. اینکه یک بار قبل از انقلاب یک پاسبان دنبالش کرده بود و نتوانسته بود بگیردش. خیلى باصفا بود. آقا هم این طورى بود با امثال ما خیلى صمیمى بود. برخورد چمران و آقا با امثال من و فرماندهان فرقى نداشت و به همه ما با یک چشم نگاه مى ‏کردند.   شناسایى با چمران یک بار دکتر چمران را شخصاً به منطقه بردم براى شناسایى. قرار شده بود که آب سد را باز کنیم سمت عراقى‏ ها تا نتوانند پیشروى کنند. اگر مى ‏آمدند اهواز با خطر مواجه مى ‏شد. نقشه منطقه را مهندس مهدى چمران انجام داده بود. آب سمت عراقى ‏ها رفت. ستون پنجم قوى بود و به آنها اطلاع داد. آنها هم خاکریز بلندى زدند که آب را برگردانند. جبهه دست عراقى‏ ها افتاد و دیگر نمى ‏شد به آنها شلیک کرد. با این حال عراقى‏ ها متوقف شدند.   مدتى بعد گفتند دکتر با شما کار دارد. دکتر گفت: "آقاجان! جایى را سراغ دارى که خشک باشد و به این خاکریز راه داشته باشد." ما موتورسوارها چون زیاد در منطقه مى‏ چرخیدیم، کل منطقه را بلد بودیم و دکتر این را مى‏ دانست.   دکتر گفت جایى را پیدا کن که خشک باشد تا نیروها بتوانند، پیاده آنجا را طى کنند و به خاکریز دشمن برسند. من نقطه ‏اى را بلد بودم که همین جورى بود. البته دکتر طرحى داشت که دبه‏ هاى ماست حاوى تى ‏ان ‏تى را با قایق حمل کند و به پشت خاکریز بعثى ‏ها برساند و خاکریزشان را منفجر کند. چون منطقه را آب بسته بودند، بعضى جاها نیاز به قایق بود. این کار باعث مى ‏شد آب دوباره به منطقه عراقى‏ ها برود.   این طرح به دلیل برخى ناهماهنگى نیروها، موفقیت ‏آمیز نبود. نوبت رسید به همان طرح دوم که عبور نیروها از منطقه ‏اى خشک بود. من روى نقشه نقاط خشک را به دکتر نشان دادم. از من خواست او را ببرم و آنجا را نشانش بدهم. بعد از ظهر آمد به روستاى عباسى و دو نفرى رفتیم براى شناسایى. تا جایى با موتور رفتیم و بقیه ‏اش را پیاده طى کردیم.   وقتى به خشکى رسیدیم گفت: "عجب جایى است، عجب جایى است عزیزجان! اینجا را چطورى پیدا کردى؟!" وقتى برگشتیم دکتر چمران گفت از اینجا حمله مى ‏کنیم و خاکریزشان را منفجر مى‏ کنیم. "بازوکا" آوردند و به حالت بمب ساعتى کارى کردند که هر چند دقیقه شلیک مى‏ کرد. داخل چیزهایى شبیه قوطى واکس، خاک اره و رویش را گازوئیل ریختند و آتش زدند و روى کرخه انداختند. چند آر پى ‏جى زن شروع کردند به شلیک. منطقه حسابى شلوغ شد و در همین فرصت، عده ‏اى رفتند و دیواره خاکریز را منفجر کردند. تیربارچى و نیروهاى عراقى فرار کردند. با آنکه به آن شکل آب در خاکریز نفوذ نکرده بود، اما عراقى‏ ها کیلومترها عقب‏ نشینى کردند.   سرباز امام زمان(عج) در جبهه هم موتورسوارى حرف ه‏اى خودمان را انجام مى ‏دادیم. یک بار که مشغول پرش بودم دکتر چمران آمد و گفت دشمن شما را مى ‏بیند. وقتى این کارها را انجام مى ‏دهید ممکن است منطقه را بزنند و 150،100 نفر شهید و مجروح شوند. اتفاقاً دو ساعت بعد همان جایى که ما داشتیم پرش مى ‏کردیم را زدند و من فهمیدم دکتر درست مى‏ گفت.   براى ما شخصیت قائل بود. به ما که تا چند روز قبل فقط تک‏‌چرخ مى ‏زدیم و پیست مى‏ رفتیم و وقت تلف مى ‏کردیم مى‏ گفت "سرباز امام زمان(عج)".   وقتى اشتباهى مى ‏کردیم مى‏ گفت: "سرباز امام زمان(عج) این کار را انجام نمى ‏دهد. سرباز امام زمان(عج) این حرف را نمى ‏زند." بعضى وقت‏ ها کلمات بدى به کار مى ‏بردیم، اما وى با حوصله و مهربانى ما را راهنمایى مى‏ کرد و همیشه مى‏ گفت: "عزیز جان! سرباز امام زمان(عج) از این کارها نمى‏ کند."   250 موتورسوار به پیست مى ‏آمدند. 18،17 نفر داوطلب شدیم به جبهه برویم که چند نفر از اهواز برگشتند و اصلاً جلو نیامدند. ما 13 نفر بودیم که ماندیم به عشق دکتر چمران چون خاکى بود. خیلى‏ ها همین طورى آمدند جبهه.   وقتى زیاد شلوغ مى‏ کردیم مى ‏گفت براى موتورسوارى آمده ‏اید به جبهه یا آمده ‏اید موتورسوارى براى جبهه؟!
حتى یک بار گفت موتورهایتان را بفروشید و بروید. ولى ما ماندیم. جان و موتورهاى ما در برابر معرفت دکتر چمران چه ارزشى داشت. من تا بعد از عملیات فتح بستان که مجروح شدم با اینکه چمران شهید شده بود در جبهه ماندم. چند نفر از موتورسوارها بعداً شهید شدند. محسن طالب‏ زاده را هم منافقین به شهادت رساندند.   خبرگزاری دفاع مقدس  




۲۷/۰۳/۱۳۹۳ - ۱۴:۴۵




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن